روزنامههاي ١٠ روز منتهي به پيروزي را هم مثل رخت به يك بند طولاني آويختيم و به اصطلاح نمايشگاه زديم و جشن گرفتيم. كاست سرودهاي انقلابي را هم گذاشتيم پشت بلندگو تا در حياط مدرسه ترانه كرامتالله دانشيان بپيچد كه «بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد». البته خوشذوقي هم كرده بوديم و كاغذكشي و تراكت و پلاكارد هم به جشنمان ضميمه كرده بوديم... يادش بخير. امروز به يكي از ادارات مهم و معتبر دولتي سر زدم و ديدم به مناسبت و سي و ششمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي جشن گرفتهاند و صداي سرود «ايران ايران، رگبار مسلسلها» را بلند كردهاند تا در لابي اصلي طنين بيندازد و حال و هواي انقلابي را بگستراند. عكس امام را هم در حال فرود آمدن از پلكان هواپيما پوستر كردهاند و رويش نوشته «بار دگر روزگار چون شكر آيد»... روزنامههاي ١٠، دوازده روز منتهي به پيروزي انقلاب را هم بهبندي آويختهاند كه ملت ببينند و ياد آن روزهاي باشكوه بيفتند. البته كاغذكشي دوران ما امروز آپگريد شده و جايش را به شلنگهاي هفت رنگ الايدي داده كه خوشبختانه هر ادارهاي چند متري از آن را خريده و براي جشنها و مراسمش انبار كرده است... به نظر شما اين فاجعه نيست كه ما جز همين سرودها و روزنامهها كار ديگري بلد نيستيم و نميتوانيم چنين مناسبت مهم و سرنوشتسازي را تكريم كنيم و جشن بگيريم؟ يعني هيچ كس نيست كه در مملكت فكر كند و سنت تكراري و اداري و رسمي نكوداشت دهه فجر را تغيير دهد؟ امريكاييها با چهارم ژوييهشان همين كار را ميكنند كه ما با بيست و دوم بهمنمان؟ فرانسويها سالگرد انقلابشان كه ميرسد آيا به همين روزنامهها و سرودها و شلنگهاي الايدي بسنده ميكنند و شبيه ما از هفته وحدت به دهه فجرشان ميبرند و از دهه فجر به هفته دفاع مقدسشان؟ يعني واقعا ما بلد نيستيم براي بزرگترين اتفاقي كه زندگي و سرنوشتمان را عوض كرده و تغييراتي حيرتانگيز را در دنيا باعث شده يك جشن درست و حسابي و باشكوه برگزار كنيم؟ بچه دبيرستاني بوديم پلاكارد مينوشتيم «دهه فجر بر همگان مبارك باد»، سي و چند سال گذشته هنوز همين ادبيات را تكرار ميكنيم و اين «همگان» را با تبريكات صميمانه تركيب ميكنيم و به ديوار ميزنيم. تلويزيون چطور در اعياد و مناسبتها اسلايد پخش ميكند و با ولههاي كامپيوتري و زير صداي سرودها كپشن ميرود «اين پيروزي خجسته باد، اين پيروزي...» بقيه نهادهاي فرهنگي هم همينطورند و اهل هيچ خلاقيت و ذكاوت و ابداعي نيستند و جز تكرار كاري نميكنند.
ما كلي هنرمند و گرافيست و كارشناس رده بالاي تبليغات داريم و خيلي از نقاشهاي ما به شهرداريهاي پاريس، مادريد و نيويورك مشاوره ميدهند و جشنهايشان را مديريت ميكنند اما متاسفانه روابط عموميهاي ما جز نوه عموي بياستعداد همسر و همسايهشان كسي را نميشناسند و كلي پول و امكانات ملي را بابت همين طرحهاي تكراري هزينه ميكنيد.
بالاخره هر اداره و سازمان و نهادي بودجه تبليغات و مناسبت دارد و وظيفه خود ميبيند كه بعضي ايام را گرامي بدارد اما اينجا از بد حادثه از مصداقهاي «هر چقدر پول بدهي همانقدر آش ميخوري» نيست و با وجود ولخرجيهاي زياد چيزي نصيب نميبريم. بيست و دو بهمن را دستكم نگيريد. اين اتفاق آغازي بر پايان استبداد نه فقط در ايران است و حتما بايد شأن و منزلتش حفظ شود و براي هميشه محترم شمرده شود و تكريم شود. بيست و دو بهمن ربطي به سلايق سياسي ندارد، تجربههاي تلخ مديريتي خرد و كلان نيز از اهميت آن نميكاهد. بيست و دو بهمن يك اتفاق ملي است كه دو هزار و پانصد سال استبداد را پايان ميدهد و روزگاري نو را نويد ميدهد. در اين سي و چند سال هزاران اتفاق خوب و بد افتاده كه قابل تامل و نقد است اما هر چه باشد اصل بيست و دوم بهمن شجره طيبهاي است كه «اصلها ثابت و فرعها في السما توتي اكلها حين باذن ربها». شما را به خدا اين يكي را زير سايه بدسليقگي و ندانمكاريتان ضايع نكنيد.