سیما
ازسيما پرسيدم در تمام آن لحظات درد را احساس ميكردي؟
با همان لهجه شيرين كُردي و كودكانه گفت: آره. دستام و صورتم خيلي ميسوخت. من از روي ميزها رفتم آخر كلاس، اولش، سيران دوستم كه كنار من مينشست، ميخواست دنبال من بياد اما افتاد تو آتيش، فرار كرد و تونست...