- کد مطلب : 430 |
- تاریخ انتشار : 5 اردیبهشت, 1392 - 11:34 |
- ارسال با پست الکترونیکی
آینده سوریه؛ ناآرامی دائمی یا دیکتاتوری محض؟
به گزارش امید به نقل از فرارو، طی گفتگویی که هفته گذشته میان کارشناسان خاورمیانه آمریکا و منطقه صورت گرفت، یک سری مسئله نگران کننده مطرح شد. نخست اینکه با توجه به نبود یک طرح ابتکاری که فاقد رهبر، مفهوم و منابع است، رژیم بشار اسد در سوریه می تواند برای سال های آتی و شاید حتی یک دهه دیگر در قدرت بماند. دوم اینکه اگر چنین اتفاقی بیافتد یا حتی اگر اسد خیلی زود سرنگون شود، سوریه به مثابه یک زخم باز خواهد بود؛ میدان نبردی ویران، خشن و پرهرج و مرج. در نهایت اینکه اگر سوریه درصورت پایان یافتن درگیری ها به دست افراط گرایان بیافتد، پس لرزه های آن منطقه را بار دیگر به لرزه در آورده و از سوریه به لبنان، اردن، عراق، اسرائیل و سرزمین های فلسطینی سرایت خواهد کرد.
این سه نکته را کنار احساس ناامنی در مورد نتایج تحولات «بهار عربی» در تونس، لیبی و مصر و نگرانی ها در مورد رژیم های حوزه خلیج فارس بگذارید تا به یک سناریوی قابل باور در مورد تحولات بی پایانی که سال ها از مالی تا پاکستان ادامه خواهد داشت برسید؛ تحولاتی که در میانه آن تعداد اندکی از کشورها ثبات قابل اعتماد خود را خواهند داشت. اطمینان کاملی در این زمینه وجود ندارد اما به احتمال زیاد مسیر ما از نگرانی در مورد چند کشور شکست خورده به دست و پنجه نرم کردن با واقعیت های وحشتناک یک منطقه شکست خورده، تغییر خواهد کرد.
ممکن است در میانه شرایطی قرار بگیریم که یک روز به دهه ای از درگیری های تنگاتنگ تبدیل شده است. به همین دلیل و به دلیل ترس قدرت های جهانی از چنین پیامدی در کنار هزینه این درگیری ها، آمریکا و دیگر قدرت های جهان به جای آنکه بر پیامدهای دموکراتیک تمام این تحولات تمرکز کنند، به زودی خود را به شکل گیری نسل جدیدی از مردان قدرتمند در سراسر خاورمیانه بزرگ قانع خواهند کرد. تمایل آمریکا به همراهی با شرکای مشکوکی مانند حامد کرزای، رئیس جمهور افغانستان یا نوری المالکی، نخست وزیر عراق و بی میلی این کشور به انتقاد عمومی از رهبرانی با ارزش های تردیدآمیز مانند محمد مرسی، رئیس جمهور مصر، نشانه های کشش رو به رشد آمریکا به شکل گیری نسل جدیدی از قدرتمندان در منطقه است.
ضمن اینکه تحلیل گران عدم تمایل آمریکا به اجرای سیاست هایی که ممکن است به طور واقعی بر پیامدهای درگیری در برخی از این کشورهای بحران زده تاثیر بگذارد را عامل کمک کننده به شکل گیری عصر بی ثباتی دائمی یا دلیلی بر افزایش احتمالی تمایل قدرت های جهان به روی کار آمدن مردان قدرتمند می دانند. آمریکا در حالی طی هفته های اخیر لفاظی های خود در مورد شرایط منطقه و درگیری خارجی در آن را افزایش داده که انفعال آن برای شرایط زمینی مهمتر از فعالیت آن است.
اعزام 200 سرباز به اردن، تعهد به تهیه تعداد بیشتری عینک دید در شب، یا فرستان ماموران سیا در میان مخالفان به امید یافتن رهبری در میان آنها می تواند گام های موثری باشد. اما این راه ها همه خنثی هستند و شخصیت واقعی آنها در برخی موارد به عنوان نمادی از یک عملیات توسط مقاله ای مانند آنچه نیویورک تایمز در 23 آوریل (سوم اردیبهشت) منتشر کرد آشکار می شود. نیویورک تایمز روز گذشته بار دیگر متذکر شد که اسرائیلی ها (مثل دیگران) به این نتیجه رسیده اند که اسد از تسلیحات شیمیایی در کشورش استفاده کرده و بنابراین از «خط قرمز» باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا عبور کرده است.
زمانیکه این خط قرمز برای نخستین بار مطرح شد، کسی فکر نمی کرد که پاسخ پنهانی آمریکا به آن ارسال زره های بدنی بیشتر به سوریه باشد. اما حال که مهمترین تغییر رفتار آمریکا استفاده از صفت های خشن تر برای توصیف شرایط بوده، پیام روشن است: آمریکا بیش از آن که عمل کند، داد و فریاد می کند. این یک پیام خطرناک برای مردمی خطرناک است. بنابراین درحالیکه تعیین کردن خط قرمز، خود رفتاری خطرناک است، اوباما حال در شرایطی قرار خواهد گرفت که باید نشان دهد بی اعتنایی به این خط قرمز خطرناک تر خواهد بود.
به نظر می رسد جامعه اطلاعاتی آمریکا هنوز درحال ارزیابی مدارک حملات شیمیایی است. شاید دولت آمریکا فعالیت های پنهانی بیشتری داشته باشد که هنوز آشکار نشده است. با این حال واقعیت این است که شرایط رو به وخامت است. ضمن اینکه تلاش های آمریکا برای راهنمایی کردن دیگران جهت ایفای نقشی سازنده، نتایج پیچیده ای را به دنبال داشته است. برخی دول مانند دولت قطر و تا اندازه ترکیه متهم به حمایت از افراط گرایان هستند. دیگران مانند عربستان و امارات به دنبال راهی متفاوت هستند اما فکر می کنند که بدون رهبری قدرتمند آمریکا، اقدام موثر بین المللی غیرممکن خواهد بود.
یکی از مشکلات اصلی این است که تمایل مردم آمریکا به مداخله بیشتر در این منطقه به صفر رسیده است. عراق و افغانستان ثابت کردند که هزینه های جنگ در این دو کشور تا چه اندازه ویران کننده بوده است. آمریکایی ها مشکلات بسیار جدی در داخل دارند. منابع جدید انرژی در آمریکا مردم این کشور را در موقعیتی قرار داده که آنها ترجیح می دهند فاصله خود را با مشکلات منطقه حفظ کنند. متحدان اروپایی آمریکا هیچ سیاست خارجه سازمان دهی شده ای ندارند، تمایل شان برای مداخله زمینی در منطقه از آمریکا هم کمتر است و مشکلات به مراتب بیشتر در داخل دارند. روسی ها نیز به طور سیستماتیک کمک چندانی به شرایط نمی کنند. چینی ها تنها مایل هستند که در حاشیه باشند و ضرورتاً مسئله خودشان بررسی می کنند و در زمان های مهم آماده نیست. و به نظر نمی رسد که این بازیگران مانند بازیگران منطقه ای تمایلی به تغییر مواضع خود در آینده ای نزدیک داشته باشند.
بنابراین با منطقه ای روبرو هستیم که دارای تعداد اندکی از نیروهای موثر خارجی و نیروهای ثبات دهنده منطقه ای است. ضمن اینکه سوریه نشان داده است حتی اگر آمریکا، اروپا یا دیگران در اجرای اقدامات موثر کند عمل می کنند، گروه های افراطی به سرعت از این خلاء استفاده می کنند. برآوردها نشان می دهد جبهه النصره که ارتباط خود با القاعده را تایید کرده، در حال حاضر فراتر از 12 هزار عضو دارد و این در حالی است که جنگ جویان خارجی از هر گوشه اروپا و دیگر مناطق به آنها می پیوندند.
این شرایط باعث می شود که قدرت های جهان مجبور به انتخاب بین دو گزینه ناآرامی مداوم و روی کار آمدن مستبدان شوند. نیاز چندانی به فکر کردن نیست. به نظر می رسد در این معادله، دموکراسی و امید به اصلاحات سیاسی واقعی در منطقه شکست خورده اند.
افزودن نظر جدید