اتهامات سنگین شریعتی علیه اساتید علامه؛از همجنس‌بازی تا تعرض به دانشجویان

روزنامه کیهان در شماره امروزش بخش پایانی گفت‌وگوی خود با سید صدرالدین شریعتی رئیس سابق دانشگاه علامه طباطبایی را منتشر کرد.

به گزارش امید، خلاصه این گفت‌وگو در پی می‌آید:

* یک عده از استادها اخراجی بودند به خاطر همین مسائل، سوء رفتار با دختران مردم؛ ما برای حفظ احترام و شانشان بازنشسته‌شان کردیم. خدا می‌داند چه صحنه‌هایی دارم که اگر بگویم استخوان‌ها می‌ترکد. بعضی موقع‌ها ما نمی‌خواهیم اینها را بگوییم. در دلم صحنه‌هایی هست شرعا حق گفتن ندارم!

* متاسفانه برخی به راحتی دروغ می‌گویند. طرف در اتاق کارش به یکی از دانشجویان تعرض کرده، هم‌اتاقی‌اش وارد شده و آنها را در آن وضع دیده است و به ما هم گزارش کرده‌اند. آن وقت می‌رود خارج از دانشگاه می‌گوید چون ما در انتخابات به فلان شخص رای دادیم، شریعتی ما را اخراج کرد. سمت‌های مختلف از رئیس دانشکده تا معاون دانشگاه هم داشته است. ده‌ها زنگ از این طرف و آن طرف به من می‌زنند که آقای شریعتی این زن و بچه‌اش گناه دارند، بازنشسته‌اش کنید. چه کار کنم؟ بیایم نامش را ببرم و بگویم به این دلیل بازنشسته شده و این هم اسنادش؟

* استاد دیگری با الفاظ نامناسب دانشجوی دختر را سر کلاس خطاب قرار می‌دهد. به اصطلاح استاد هم هست! فرهیخته!! عالی‌مقام!!! هیات انتظامی آمده و حکم اخراجش را داده است. دستپاچه شد و به من درخواست بازنشستگی داد. طبق قانون باید اخراج می‌شد اما ارفاق کردیم و بازنشسته شد.

* یک عده از اساتید متاسفانه رکود علمی دارند، مدت‌هاست مقاله‌ای به چاپ نرسانده‌اند. برخی هم به خواست خودشان بازنشسته شدند. تعدادی از اساتید رشته اقتصاد ما این‌طور بودند. یکی از آنها 5 بار درخواست بازنشستگی داد تا سرانجام ناچار شدیم موافقت کنیم. آن وقت برخی خارج از دانشگاه مطلب می‌نویسند که 14 نفر از فلان دانشگاه اخراج شدند. روزنامه شرق هم چند وقت پیش چیزی در همین رابطه نوشته بود. بدون اینکه حرف ما را بشنوند، یک‌طرفه به قاضی می‌روند و علیه ما می‌نویسند. شما جای من باشید چه کار می‌کنید؟

* استاد رفته است سر کلاس می‌گوید همجنس‌بازی کار خوبی است. استاد جامعه‌شناسی هم هست! من باید چه کار کنم؟ قرآن به من می‌گوید این ترویج فحشاست، کار شیطان است. حالا من باید اجازه حضور این استاد در دانشگاه را بدهم؟ من یک چنین آدمی نیستم؛ خب حالا بعضی‌ها خوششان نمی‌آید می‌خواهند همه جا هرج و مرج باشد.

* یک آقایی اینجا به بچه‌ها عرفان کاذب توصیه می‌کرد. متاسفانه برخی از دانشجویان مومن و مذهبی هم جذب او شده بودند. کار به جایی رسیده بود که به دانشجوها می‌گفت اگر می‌خواهید بختتان باز شود بروید فلان‌جا یا فلان کار را کنید. به دانشجو می‌گفت در عالم برزخ تو را خوک می‌بینم! استاد گروه معارف هم بود با مدرک فوق لیسانس! اما هیچ تحصیلاتی در حوزه معارف نداشت. اصلا مهندس بود اما روی برخی رفاقت‌ها سر از هیئت علمی اینجا درآورده بود. بنده به جمع‌بندی رسیدم که دارد بچه‌های مردم را منحرف می‌کند. نوشتم ایشان بازنشسته شود. یک عده‌ای از همان بچه‌های مذهبی که متاسفانه فریب خورده بودند را دور خودش جمع کرده بود و در دانشگاه علیه من شعار می‌دادند که «دانشگاه پادگان، شریعتی نگهبان»، «شریعتی سکولار» و از این حرف‌ها ... رئیس‌جمهور وقت هم همان موقع دستور داد آن استاد برگردد. بنده به آن کسی که به من پیغام رساند گفتم سلام بنده را به آقای رئیس‌جمهور برسانید و بگویید من بر اساس شرع و صراحت قانون به این جمع‌بندی رسیدم که حضور ایشان در دانشگاه حرام است. سنش هم بازنشسته است، بازرسی کل کشور هم نوشته که ایشان باید برود کارشناس شود نمی‌تواند عضو هیأت علمی باشد. گفتم به آقای رئیس‌جمهور بگویید شریعتی گفت من تا اینجا هستم ایشان را برنمی‌گردانم. اگر شما اصرار دارید ایشان برگردد بنده را عزل بفرمایید و ایشان را برگردانید.

* در یکی از همین دانشکده‌های ما استاد با دختر مردم خارج از دانشگاه قرار می‌گذاشت و ... سن پدربزرگ دانشجو را داشت! پلیس دستگیرشان کرد و به پلیس گفته بود نوه‌اش است اما بالاخره فهمیدند دروغ می‌گوید. پلیس یک نامه به من داد و نوشته بود که این استاد را در چه حالی با دختر مردم دستگیر کرده ... حالا بنده چه کار کنم؟ اجازه بدهم باز هم برود سر کلاس و ...؟ من این کارها را بلد نیستم. نوشتم ایشان تا اطلاع ثانوی نباید سر کلاس برود. پرونده‌اش را هم فرستادم کمیته انضباطی دانشگاه. خانمش آمده بود من را قسم می‌داد که اخراجش نکنم. می‌گفت می‌دانم این مرد پست است، این دفعه اولش نیست، چندمین بار است که دارد این کار را می‌کند اما دخترم می‌خواهد شوهر کند، خواهش می‌کنم به خاطر دخترم او را اخراج نکنید، بازنشسته‌اش کنید. بنده برای رعایت حال این خانواده، به جای اخراج ایشان را بازنشسته کردم. حالا شما ببینید به خاطر همین استاد چقدر پشت سر من حرف می‌زنند که شریعتی چنین و چنان می‌کند.

* استادی در وب‌سایتش العیاذبالله نسبت ناروایی به حضرت عیسی (ع) داده بود و بی‌حرمتی کرده بود. قرار گذاشتم، آوردمش در این دفتر و گفتم ببین این سوره مریم است، این سوره آل عمران است، ببین خدا در مورد حضرت مریم (س)، در مورد حضرت عیسی (ع) چه می‌گوید! از او خواهش کردم، گفتم تو بچه مسلمانی، این حتما نوشته‌های غربی‌هاست. برو در سایتت بگو این حرف‌ها اشتباه است. حالا من باید کلاس دانشگاه را دست چنین اساتیدی بدهم؟ بچه‌های پاک و معصوم مردم را بسپارم دست این افرادی که اسمشان استاد است اما هر کار می‌خواهند با جسم و جان دانشجو می‌کنند؟

* به من گفتند چرا قرارداد فلان استاد را تمدید نمی‌کنید؟ برای چه باید تمدید کنم؟ استادی که در حمله مرصاد علیه این کشور اقدام مسلحانه کرده است، عضو منافقین بوده، زندان بوده است، چرا قراردادش را تمدید کنم؟ اصلا چرا استخدامش کردند؟ در سن 49 سالگی با فوق لیسانس آورده‌اند استخدامش کرده‌اند. بچه‌های اطلاعات نوشته‌اند این کار ممنوع است اما آقایان کار خودشان را کردند، بلافاصله هم بورسیه‌اش کردند. حق نداشتند این کار را بکنند. در گزینش هم رد شده است. من نمی‌توانم این قانون‌شکنی‌ها را تحمل کنم، عذرش را خواستم. باز علیهمان این طرف و آن طرف نوشتند که فلان استاد مجرب اخراج شد! گفتند شریعتی شمر بن ذی‌الجوشن است! چنین و چنان کرده است! هیچ‌کس نمی‌آید درد ما را بپرسد، بگوید چرا چنین کردید.

* یکی به اصطلاح استاد حقوق بین‌الملل است، برو بیایی دارد برای خودش. آن وقت سر کلاس به تمام مقدسات توهین می‌کند. به قانون اساسی توهین می‌کند. معذرت می‌خواهم می‌گوید بینداز دور این لجن را، این چه قانونی است. آیا نباید با اینها برخورد شود؟ مگر من دیوانه‌ام که بنشینم و تماشا کنم؟ شاهد باشم که چه؟ به مقدسات ما فحش بدهند، جسارت کنند؟ خیر، بنده با این چیزها برخورد می‌کنم و مسلما هر برخوردی دافعه ایجاد می‌کند. اگر بخواهم منافع خودم را درنظر بگیرم بلدم مرید جمع کنم. اصلا آخوند کارش مریدسازی است اما اگر مبانی شرع را بخواهم رعایت کنم مطمئنا برخی در مقابلمان قرار می‌گیرند. این را ما از ائمه یاد گرفته‌ایم. جاذبه و دافعه را آنها به ما آموختند.

* هشت سال در دانشگاه، کل جذب تعطیل شد. یعنی از سال 77 هیات‌های جذب در دانشگاه‌ها تعطیل شده است، هیچ گزینش جدی‌ای تا سال 84 وجود نداشت. بنده خودم اینجا دیدم که گزینشی وجود نداشت. جذب بوده است بدون گزینش.

* بنده یک روزی معاون عقیدتی سیاسی بودم. در آن دورانی که جریان اصلاحات به شدت با من برخورد کرد و می‌خواستند از دانشگاه دور باشم. گفتم من که سرباز این نظام هستم هر کجا بگویند تو برو کار کن می‌روم اصلا برای من مهم نیست که آیا این در شان من هست یا نه. رفتم معاون آموزشی سازمان عقیدتی سیاسی ارتش شدم. آنجا هم کار خودم را کردم. یک برنامه جامعی بنده آنجا در رابطه با سربازها، افسرها، درجه‌دارها و حتی امرا در حوزه تربیت قرآنی داشتم. الان تمام سه‌شنبه‌ها در ارتش جمهوری اسلامی قرآن خوانده می‌شود. در سه سطح روخوانی، روان‌خوانی و تفسیر. لذا نفس خدمت در جمهوری اسلامی برایم اهمیت دارد. من یک طلبه هستم و سرباز کوچک نظام. دلبستگی هم به این میز و اتاق ندارم.

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید