- کد مطلب : 1009 |
- تاریخ انتشار : 27 خرداد, 1392 - 18:07 |
- ارسال با پست الکترونیکی
اشتباه محاسباتی اصولگرایان و سهم اصلاحات در انتخابات
متن کامل این یادداشت در ادامه میآید:
انتخابات 24 خرداد 92 به عنوان مهمترین رویداد سیاسی کشور حاوی پیام ها و گفتنی های زیادی است. یکی از محورهای قابل بحث در این انتخابات سهم و وزن دو جریان معروف سیاسی کشور یعنی اصولگرایان و اصلاحطلبان است. اصولگرایان امروز که در دهه های 60 و 70 اصطلاحا به جریان راست معروف بودند طی 34 سال پس از انقلاب فقط در هشت ساله اخیر با حضور اکثریتی در قوای مجریه و بر عهده داشتن مسئولیت اداره کشور در قوه مجریه در مقیاس ملی نقش آفرینی داشتند. جریان اصلاحات امروز که در دهه های 60 و 70 به نیروهای خط امام موسوم بودند به استثنای این هشت سال که غایب بودند در صحنه تقنینی و اجرایی و یا بسیار کم شمار بودند، طی 26 سال قبل بار اصلی اداره کشور را در دوراه دفاع مقدس، دولت سازندگی و اصلاحات عهده دار بوده اند.
به نظر من اصلاح طلبان با اثربخشی در چهار مرحله منتهی به 24 خرداد هم در حوزه نظری و هم در صحنه عملی بیشترین کارآمدی و اثرگذاری را در ساحت سیاسی و انتخاباتی داشتهاند.
مرحله اول مربوط به سال 91 بود که در سطح افکار عمومی اعم از اصلاحطلبان خاتمی محور و اعتدالگرایان هاشمی محور و نیز در میان بدنه جامعه که از افزایش روزافزون مشقات اقتصادی و معیشتی به تنگ آمده بودند مطالبه حضور آقای خاتمی در انتخابات دوره یازدهم فضای رسانهای و عمومی کشور را به خود مشغول داشت.طی ماههای سال 1391 آمدن و نیامدن آقای خاتمی موضوع مطرح روز سیاسی جامعه ما بود.
تقاضای حضور خاتمی در عرصه انتخابات در متن خود دو پیام داشت. یک، رضایت مندی مردم ایران از رفتار دولت اصلاحات که بر اساس آن رضایتمندی قاطبه مردم خواهان تجدید حیات دولت اصلاحات بودند و پیام دوم ابراز نارضایتی از عملکرد نامطلوب و کارنامه غیر قابل قبول دولتهای هشتم و نهم که مورد حمایت جدی جریان اصولگرا قرار داشتند.
در ماههای پایانی سال 1391 و اوایل سال 1392 زمانی که آقای خاتمی به جمع بندی رسیدند که بین اجابت خواسته مطالبه کنندگان و مصالح و صلاحدید ساختار سیاسی کشور در انتخابات حضور پیدا نکنند. خود ایشان در وهله نخست و جامعه اصلاح طلب به تبعیت از ایشان از آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از شخصیتهای تراز اول انقلاب تقاضا کردند که وارد صحنه انتخابات شوند.
مواضع آقای هاشمی بعد از حوادث انتخاباتی سال 88 به گونه بیسابقهای به اصلاحطلبان نزدیک شده بود به گونهای که در شرایط فعلی آقایان خاتمی و هاشمی مشترکا منتقد وضع موجود و خواهان ایجاد تغییرات در دولت بوده و هستند. بلاخره پس از مباحث گستردهای که حول محور حضور یا عدم حضور آقای هاشمی در صحنه انتخابات شکل گرفت و فضای اصلی گفتمانی کشور را به خود اختصاص داده بود . آقای هاشمی بنا بر خواسته عمومی شجاعانه در آخرین دقایق باقی مانده از فرصت قانونی ثبتنام به جمع کاندیداها پیوست. حضور آقای هاشمی در صف کاندیداهای بلقوه انتخابات که با پشتوانه اصلاحات خاتمی محور و حمایت منطقی، اخلاقی، فرهنگی و سیاسی آقای دکتر عارف در مقام تنها کاندیدای اصلاح طلب حاضر همراه بود باعث ایجاد موج تحرک و امیدواری در عرصه سیاسی کشور را باعث شد.
بنابراین مرحله دوم اثربخشی اصلاحات ائتلاف اصلاحطلبان با آقای هاشمی رفسنجانی و حمایت همه جانبه آنان از آقای هاشمی به عنوان کاندیدای فراجناحی و ملی، دومین موج آفرینی اصلاح طلبان و تحول خواهان بود. با عدم احراز صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی که جزو خاطرات تلخ انتخاباتی این دوره باقی خواهد ماند، نفر دوم دولت اصلاحات با تکیه بر گفتمان اصلاح طلبانه و برخواسته از پایگاه اجتماعی جامعه دانشگاهیان و نخبگان و مدیران مجرب کشور یعنی آقای دکتر عارف موج سوم اصلاح طلبانه را در فضای انتخاباتی سامان داد.
دکتر عارف در حالی که بنا به ملاحضاتی مورد حمایت عملی هیچ کدام از جریانات شناخته شده اصلاح طلب قرار نگرفت، مردانه، شجاعانه، صادقانه، مسئولانه، یکه و تنها در مقام نمایندگی جامعه اصلاح طلب ایران به بهترین وجه ممکن در فعالیتهای تبلیغاتی انتخابات بروز و ظهور پیدا کرد و ظرفیت بلقوه اصلاح طلبان را به رخ حریفان کشید و در بین مردمان خواهان دگرگونی اوضاع امید و نشاط آفرید.
موج چهارم برخواسته از گفتمان اصلاح طلبی با کناره گیری مدبرانه، سیاستمدارانه، اخلاقی ، تاریخی و دوراندیشانه چهره مظلوم و محبوب اصلاحات یعنی آقای دکتر عارف، بروز و ظهور پیدا کرد که علیرغم پایان یافتن فعالیتهای انتخاباتی آثارعمیق برخواسته از این حرکت تاریخی در فضای عمومی جامعه و در بین صاحبنظران و دلسوزان ایران، ساری و باقی است.
دکتر عارف پایه گذار سیاست ورزی اخلاقی در حوزه اصلاح طلبی ایران نامیده می شود. آمدن دکتر عارف در دورهای که فضای سردی بر فعالان سیاسی به خصوص حوزه اصلاح طلبی حاکم بود باعث گردید این جریان سیاسی در ادامه خط مشی اصلاحی خویش به انتخابات به عنوان تنها فرصت مداخله برای بهسازی سیاسی ایران روی خوش نشان بدهد.
انصراف دکتر عارف نیز در لحظات طلایی و تاریخی، از آنجا که برخواسته از میل و مطالبه ملی ایران دوستان بود، نشان داد که دکتر عارف که تا قبل از این انتخابات کمتر به عنوان چهره سیاسی حرفه ای و رسانه ای شناخته می شد، در قامت کنشگری ملی، ایثارگرانه، با درک صحیح از تاریخ کشور حوادثی مثل 28 مرداد 32 ، انتخابات سال 84 و 88 ، میتواند نقطه عطفی را در نهادینه کردن دموکراسی ایرانی و اندیشه اصلاح طلبی باعث گردد.
طی روزهای اخیر مجامع، جریانات، احزاب، نمایندگان اصناف و حوزههای موثر فرهنگی، هنری ، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور با مراجعه به دکتر عارف و یا از طریق مقالات، یادداشتها، پیامکها، ایمیلها و نامهها این عمل ملی و تاریخی و فداکارانه دکتر عارف را مورد تحسین قرار داده اند. این روند همچنان اداامه دارد. بنابراین برخلاف آچه امروز از رسانههایی همانند صدای آمریکا و یا برخی دیگر از رسانههایی که مروج نگرش و رفتارهای حذفی و خشونت طلبانه در ایران هستند که عنوان می کنند اصلاحطلبان فقط 10 درصد آرا را دارا بودهاند نگاه به این چهار موج آفریده شده با عیار اصلاح طلبی نشان دهنده غلط بودن تحلیل و تفسیر مشترک مخالفان داخلی و خارجی اصلااحات است.
واقع مطلب آن است که دکتر عارف با موضع اصلاح طلبی به نفع دکتر روحانی که با پیام اعتدال گرایی و از موضع جناح میانه در انتخابات حاضر شده بودند، کناره گیری کرد و نشان داد که اصلاح طلبان ایران از خطاهای تحلیلی و بعضی از جزم اندیشیهای سال های 77، 84 و 88 عبور کرده و با تکیه بر عقلانیت به دست آمده از پختگی سیاسی خویش بستری را فراهم کرد که با چشم پوشی کاندیدای خود یعنی دکتر عارف از قدرت به نفع ملت ایران راه را باز کند تا موج امیدوار کننده ملی فرو خفته پس از رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی گرداگرد آقای دکتر روحانی مجددا بازتولید شود و شادی و شیدایی مطلوب به بازار انتخابات ایران باز گردد.
قطعا اگر آقای عارف کنارهگیری نمی کرد، سازمان رای آقای روحانی در حوزه اجتماعی و سیاسی اصلاح طلبان پایه گذاری نمیشد و سازمان و مدیریت فعالیتهای تبلیغاتی دکتر روحانی را اصلاح طلبان حمایت و پشتیبانی نمیکردند، این اتفاق میمون چه به لحاظ جناحی و چه به لحاظ ملی رخ نمی داد.در فرهنگ سیاسی ایران همواره تا قبل از انتخابات اخیر اصولگرایان به خصوص رسانههای مروج این تفکر مدعی سازمانپذیری و ائتلاف خواهی چهرهها و جریانات سیاسی وابسته به خویش بودند. ائتلاف آقایان قالیباف، ولایتی و حداد عادل ماهها قبل از هماوردی تبلیغاتی انتخابات اخیر تدوین شده بود. اما برخلاف ادعای مذکور همانطور که آقای دکتر محسن رضایی در مناظره سیاسی در مقام سوال و استیضاح سه عضو ائتلاف 2+1 به درستی گفت «مگر شما با هم ائتلاف نکردهاید؟! پریدنهای مشابه یکدیگر نشان از آن دارد که با هم اختلافات جدی دارید و.....»
به عنوان عضو کوچکی از جامعه اصلاح طلب ایران و همراه آقای دکتر عارف به اصلاح طلبان بابت نقش آفرینی بی نقص در انتخابات اخیر تبریک می گویم و به تفرقه افکنان که بنا دارند بین آقایان دکتر عارف و روحانی اختلاف بیاندازند تاکید میکنم این اقدامات تناسبی با حال و روز امروز ایران ندارد. بهتر است شریک مردم خرسند و شاداب ایران شوید و همراه با مردمی که در جشن شب یکشنبه در سراسر ایران و در تهران شعار می دادند، به این خواسته مردم بپیوندند که در مراسم جشن ملی دکتر روحانی فریاد می زدند روحانی هم یادش باشه، عارف هم باید باشه. این شعار تبلور عینی قضاوت وجدان جامعه ایران به اثربخشی اجماع عارف- روحانی است. توصیه میکنم نظریه پردازان جریان اصولگرابا استفاده از فراغتی که به زودی پیدا خواهند کرد به تحلیل اشتباهات محاسباتی خویش در حمایت بی چون و چرا از احمدینژاد بپردازند و به این سوال پاسخ بگویند چرا در حالی که هیچ کدام از تشکلهای اصولگرا حتی جامعه روحانیت مبارز که آقای روحانی عضو موسس و همیشگی آن بوده و می باشد، از رئیس جمهور منتخب ملت ایران حمایت نکردند؟ با این وجود، تجمیع آراء اصلاح طلبان، تحول خواهان و اعتدال گرایان حول محور احزاب و جریانات سیاسی مربوطه و چهرههای محبوبی چون خاتمی، هاشمی، ناطق نوری و محمدرضا عارف باعث نعمت پیروزی دکتر روحانی شد.
اصلاح طلبان و مجموعه آقای دکتر عارف همچنان که با این کناره گیری حساب شده راه را برای تحقق آرزوی ملی یعنی پایان دادن به وضع موجود پیش قدم و تاریخ ساز شد در کمک به استقرار، استحکام و کارآمدی دولت یازدهم در صورت طرح تقاضا از سوی منتخب ملت پاسخ مثبت خواهد داد. بدیهی است این نظر نگارنده به معنای سهم خواهی از دولت آینده نیست.
افزودن نظر جدید