اما آن اتفاق سیستماتیک چیست؟ چه چیزی باعثشده تا چنین نوع ادبیات سخیف و غیر قابل دفاعی بتواند در جامعه ما به مهمترین تریبونهای عمومی راه یابد؟ پاسخ این دست سؤالات در سه سرفصل کلی قابل ارائه است. اول کنار گذاشتن و به حاشیه بردن و نزول شأن نخبگان و خطیبان و علمای واقعی در جامعه، دوم ایجاد انحصار به موازات مسئولیتگریزی در اداره تریبونهای عمومی کشور و سوم سیاستزدگی بیش از اندازه در حوزههای علمی، دانشگاهی، حوزوی، پژوهشی و فکری. به عبارتی باید گفت که مجموع این سه عامل بنیادین به همراه عوامل فرعیتر دیگری ما را به شرایطی رسانده که امکان طرح مسائل سخیف، غیر اخلاقی و بیپایه از تریبونهای ملی برای برخی افراد و جریانها بدون هزینه شده است. در این زمینه مراد از «هزینه» برخوردهای قضایی و امنیتی با گویندگان و طرحکنندگان این دست مسائل نیست بلکه منظور این است که چنین ادعاهایی موقعیتهای سیاسی، اجتماعی، علمی و اداری افراد را نهتنها تهدید نمیکند و برای آنها نگرانی بابتشأن اجتماعیشان به وجود نمیآورد، بلکه گاهی حتی باعث تقویت جایگاههای آنها نیز میشود. واقعیت این است باید بپذیریم در جامعهای که نخبگان و علمای واقعی هر حوزهای به دلایل مختلف حاشیهنشین مباحث و تحولات روز شدهاند، جای خالی آنها توسط عناصری پر میشود که به دلیل نداشتن توانمندیهای فنی لازم، مستعد چنین نوع رفتارهایی میشوند. وقتی امکان دستیابی گرایشهای مختلف و نخبگان به تریبونهای کشور منطبق با موازین «عدالت»، «انصاف» و «شایستگی» آنها نباشد و در این بین روابط فردی و تعهد سیاسی به برخی گرایشهای مشخص تأثیر اصلی را بگذارند، ایجاد چنین شرایطی کاملاً طبیعی است. به طور خلاصه باید گفت آلودگی گفتمانی و ادبیاتی فضای فعلی کشور در ساحتهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بیش از هر چیز دیگر حاصل نخبهکشی مداوم و انحصار تریبونهای عمومی است.
این وضعیت اما باید امروز بیش از هر چیز برای فضای علمی، دانشگاهی و حوزوی کشور جای نگرانی داشته باشد؛ چرا که توسل افراد به اقدامات موهن و سخیف بیش و پیش از هر بخش دیگری، باعث سیطره ابتذال در آن بخشی میشود که این افراد از آن برخاسته و توسط آن، اعتبار گرفتهاند. به همین جهت نیز انفعال بخشهای حوزوی، دانشگاهی و علمی کشور در برابر این دست سخنان و رفتارها، بیش از هر چیز دیگر باعث نگرانی و عامل استمرار و شدت یافتن این وضعیت در آینده خواهد بود. اینجاست که باید حسرت خورد که ای کاش حوزههای علمیه و علمای مذهبی ما به عنوان مرجعی که دارای اعتبار تاریخی بین مردم هستند سریعتر و قاطعتر از هر جای دیگری در برابر برخی ادعاها و اتهامات و افتراها، اقدام به موضعگیری میکردند. شکی نیست که چنین اقدامی اول از هر چیز بر اعتبار حوزه و علمای حوزه در چشم مردم میافزود.
معالأسف اما باید گفت که ما هماکنون چه از نظر سطوح مختلف سیاسی و چه در ساحت نهادهای علمی و حوزوی دچار نوعی انفعال در برابر این وضعیت شدهایم. حتی فراتر از این در جاهایی میتوان نشانههایی یافت که برخی در همین سطوح، منافع خویش را در استمرار این دست رفتارها میبینند. رفتارهایی که اخلاق، اعتماد و اتحاد اجتماعی و عمومی ما را با سرعت بالایی رو به زوال میبرد و خطراتی چند وجهی را پیش روی ما میگذارد که حتی میتواند ارزشهای تمدنی ما را نیز که حاصل انباشت قرنها همزیستی اخلاقی است، در چشم به هم زدنی مانند اسید در خود حل کرده و جامعهای عاری از اخلاق و کرامت را بر پا کند.
بر همین اساس است که اظهار نظرها و بد زبانیهایی مانند آن چه را اخیراً رخ داد نباید صرفاً یک مورد محدود و فردی دید. این تنها یک نشانه از صدها نشانه مشابهی است که فارغ از این که گوینده آن چه کسی است و ناظر به چه مقامی آن حرفها را زده، باید زنگ خطر سقوط ارزشها و کرامات اخلاقی را برای همه ما به صدا دربیاورد و منجر به تجدید نظر جدی در راهی که میرویم بشود.
افزودن نظر جدید