با این حال نامهاش را که خواندم گوشه چشمم گرم شد و بغضی غریب راه گلویم را بست. از سطر سطر آن نامه نجابت و شرافت میبارید. آنجا که تلخ و درشت اما مودب و متین با فرادستان سخن میگفت و آنها را به تمکین و سر فرود آوردن در برابر قانون دعوت میکرد و چه آنجا که دلیرانه و جوانمردانه برای فرومایگانی چون ترامپ و پمپئو رجز میخواند و به آنان یادآور میشد که:
هر بیشه گمان مبر که خالی است
شاید که پلنگ خفته باشد
در زمانهای که اعتدال و انصاف حکم کیمیا را پیدا کرده و اغلب قضاوتها به اغراض نفسانی آلوده است از چنین منظری به عالم و آدم نگریستن شوقبرانگیز است و خردک شرری از امید را در دل ناامید ما همچنان روشن نگاه میدارد. میتوان با فرهاد میثمی مخالف بود، میتوان برخی از عبارات نامهی او را نپسندید اما نمیتوان نجابت و شرافت او را یکسره نادیده گرفت و از اساس منکرش شد. او برای عقایدش ارزش قائل است و حاضر است بیآنکه چشم به بیگانه بدوزد، تاوان دیگرگونه اندیشیدنش را بپردازد. شاید همین اعراض و اعلام تبرا از بیگانگان سبب شود گوشهای بیشتری برای شنیدن سخنانش یافت شود. شاید همین مرزبندی با دشمنان قسمخورده این سرزمین بتواند الگوی خوبی باشد برای منتقدان وضع موجود؛ به ویژه برای آن دسته از اپوزیسیونی که در خارج از کشور نشستهاند و مدام از بیرون گود فریاد «لنگش کن لنگش کن» سر میدهند. آنها حقیقتا اگر دلسوز این مرز و بوم هستند، به فرهاد میثمی نگاه کنند. نمیتوان در خیابان شانزهلیزه قدم زد و آنگاه درباره فقر و سیاهی در سیستان و بلوچستان سخن گفت. نمیتوان در رسانههایی که لقمهی شبهه میخورند و سنگ حرملهای همچون بنسلمان را به سینه میزنند، کار کرد و آن وقت سرود «ای ایران ای مرز پر گهر» را خواند. دست به نقد فرهاد میثمی متر و معیار یک اپوزیسیون شریف و نجیب است. اگر کسی قصد مخالفت هم دارد، باید از او خویشتنداری و صبوری و میهندوستی را بیاموزد که بدون آراسته شدن به چنین فضائلی دور و دیر نیست که با تئوری اهریمنی «هدف وسیله را توجیه میکند»، سر از پادگان اشرف و لیبرتی دربیاوریم و در حالی که دم از حقوق بشر و دموکراسی میزنیم، شریک جنایتهای وحوشی همچون پمپئو و ترامپ و آل سعود و رجوی شویم.
میثمی یک بار دیگر به همه ما یادآوری کرد:
شرط رها شدن خرد و عشق و همت است
این چیزها که ساده مهیا نمیشود
افزودن نظر جدید