تصور میکنم اکثریت مردم علیرغم نارضایتی از شرایط موجود، با اصل نظام مخالفت ندارند. به باور آنها، اصل نظام بد نیست بلکه آنچه مشکل درست کرده است، وضع موجود نظام است. اقشار پایین دست جامعه بخاطر وضعیت اقتصادی و معیشتی، روشنفکران بخاطر مسائل سیاسی ناراضی هستند. مردم نه تنها انتقاد بلکه اعترضهای تند نسبت به نظام دارند ولی این نارضایتیها سبب نمیشود که آنها به صف براندازان نظام پیوسته و دنبال براندازی باشند. مردم به حفظ منافع و امنیت ملی و استقلال کشور میاندیشند و فکر میکنند اگر به سمت اهدافی که از طرف مخالفان انقلاب القا میشود حرکت کنند، ممکن است منافع ملی، امنیت و استقلال کشور به خطر بیافتد، بنابراین با وجود آنکه از شرایط موجود رضایت ندارند، حاضر نیستند به برنامههای ترامپ و براندازان همسو با وی تن بدهند.
از سویی هیچکدام از طیفهای سیاسی داخل کشور به حرکتهای براندازانه که آینده کشور را نامعلوم کرده و وضع را به احتمال زیاد بدتر میکند، معتقد نیستند. هیچیک از طیفهای سیاسی در داخل کشور از حوادث دیماه 96 استقبال نکردند و اگر کسی هم موضعی گرفت، فقط خواستهاش از نظام این بود که در مقابل اعتراضات سعه صدر نشان دهد.
در خارج از کشور تنها مجاهدین خلق و سلطنتطلبان خواهان براندازی نظام هستند ولی عدِه و عدُه کافی در کشور ندارند که بتوانند بر حرکتهای اجتماعی و سیاسی در داخل کشور تاثیر بگذارند. با وجود گستردگی حیطه جغرافیایی اعتراضات و درگیر شدن حدود 90 شهر در اعتراضات دیماه 96، جمع شرکت کنندگان از 150-100 هزار نفر بیشتر نشد. اعتراضات هم عمدتا در شهرهای خیلی کوچکی بود که معمولا اعتراضات سیاسی از آنها شروع نمیشود. من معتقدم مردم عاقلتر از آن هستند که در مسیری حرکت کنند که آینده نامعلومی برای کشور دارد. به همین دلیل این قبیل حوادث گسترش آنچنانی پیدا نکرده و در سطح محدودی باقی میماند.
مردم به منافع، امنیت و استقلال کشور توجه داشته و از طرف دیگر از آینده نامعلوم نگران هستند و حاضر نیستند در حرکتی شرکت کنند که آینده نامعلومی داشته باشدضمنا چنانکه همه میدانند همان اعتراضات محدود نیز در بدو امر با تحریکات سیاسی داخلی شروع شد. عدهای که مخالف دولت روحانی بودند با دستورالعملهایی که برایشان صادر شده بود ابتدا در مشهد و سپس در سایر شهرها حرکتهای ضد دولتی خود را آغاز کردند ولی خیلی زود متوجه شدند که اختیار کار از دست آنها خارج شده و حرکت براساس برنامهریزی آنها پیش نمیرود و به ناچار حرکت خود را متوقف کردند. بنابراین همان اعتراضات اولیه هم مردمی نبود بلکه یک جریان خاص دنبال برخورد با دولت و طرح عدم کفایت دولت در مجلس بود و با این روش میخواست برنامه خود را شروع کند ولی یکی دو روز پس از آغاز اعتراضات مجبور شد که تغییر موضع دهد ولی تا تغییر موضع انجام شود، اعتراضات بخشنامهای شهرهای کوچک را دربرگرفت. به طور خلاصه این حرکتها در ابتدا توسط طیفهایی در درون نظام سازماندهی شد ولی بعد از یکی دو روز شکل خودجوش گرفت و در شهرهای کوچک ادامه یافت ولی به دلیل عدم همراهی مردم و جناحهای سیاسی داخلی پس از پنج روز به طور کامل فروکش و ترامپ و حامیانش را ناامید کرد.
جامعه ایران با وجود بیان همه مشکلات و مطالبات اقتصادی خود از حاکمیت، ظاهری آرام دارد به طور مثال تجمعات نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز هم مسالمت آمیز برگزار شد. بروز مشکلاتی کمتر از مشکلات فعلی ایران در هر نقطه دیگری از دنیا میتواند موجب ایجاد ناآرامی شود مثل اعتراضات پاریس. اما جامعه ایران خشونتی از خود بروز نداده است. صبر جامعه ریشه در انتظار آنها برای بهبود و اصلاح شرایط و سیاستها دارد یا ترس از آیندهای نامعلوم؟
مردم به منافع، امنیت و استقلال کشور توجه داشته و از طرف دیگر از آینده نامعلوم نگران هستند و حاضر نیستند در حرکتی شرکت کنند که آینده نامعلومی داشته باشد. اگر مردم به بیکاری، گرانی و نگرفتن دستمزد اعتراض دارند، سعی میکنند که اعتراضات خود را مسالمت آمیز و در چارچوب قانون برگزار کنند تا بهانه هم برای براندازان و هم سرکوب حداقل آزادیهای موجود ندهند.
البته در کشورهایی مثل فرانسه، دولتها هم تمام مسئولیتها را دارند و هم تمام اختیارات را. مردم هم هر فریادی دارند سر دولت میکشند و میدانند نتیجه اعتراضات این است که در انتخابات بعدی ممکن است اعتراضات نتیجه دهد و دولت مستقر جای خود را به دولت دیگری بدهد. در چنین جوامعی مردم دنبال براندازی نظام نیستند. ناآرامیها هم اگر تند و خشن شود نه با هدف سرنگونی نظام بلکه نهایتا با هدف تغییر دولت است. البته با تغییر سیاستها، اعتراضات فروکش میکند همانطور که مکرون با وعدههایی که به جلیقهزردها داد، توانست تا حدودی ناآرامی ها را کم کند.
مردم ما هم کم کم دارند به بلوغ کافی رسیده و متوجه میشوند که با نابودی همه چیز، مشکلات حل نمی شود. در ضمن میدانند که قدرت در نظام سیاسی ما میان نهادها و قوای مختلف توزیع شده است و قوه مجریه به تنهایی قدرت چندانی برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب ندارد.
از طرفی هم نحوه برخورد نهادهای انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی با تجمعات مردم نسبت به گذشته تغییر کرده و همین عامل هم در برگزاری تجمعات مسالمتآمیز نقش موثری داشته است.
بله . تقریبا همه طیفها از حاکیمت میخواستند که در مقابل اعتراضات دیماه یا اعتصابات اخیر، سعه صدر نشان داده و خویشتنداری کند. تقریبا هم همینطور بود و من خبری ندیدم که برخورد سازماندهی شده تند و خشن با مردم شده باشد. باید خیلی خوشحال بود که نیروی انتظامی هم به این بلوغ رسیده است که با مردم برخورد تند نداشته باشد.
جامعه هم به تدریج به این نتیجه رسیده است که برای نتیجهگیری از تجمعات خود، به سیاستها و نهادها و قوای نظام انتقاد داشته باشد نه اصل نظام.
فرمایش شما صحیح است ولی مردم باید متوجه داشته باشند که در کشور ما اگر همه اعتراض به سمت دولت برود، بعضا دادن آدرس اشتباه است. مثلا اگر به دولت اعتراض شود که چرا در سوریه دخالت داریم، این آدرس غلط دادن است چون حضور در سوریه ارتباطی به دولت ندارد.
مردم کم کم دارند به بلوغ کافی میرسند و متوجه میشوند که با نابودی همه چیز، مشکلات حل نمیشوداگر دولت در انجام مسئولیتهای خود کوتاهی میکند، مردم به دولت اعتراض کنند. اگر قوه قضاییه یا مجلس شورای اسلامی اقدام نادرستی انجام می دهند، به قوه قضاییه یا مجلس اعتراض کنند. اما اگر به سیاست خارجی نقد دارند، نمیتوانند به دولت انتقاد کنند چون دولت به تنهایی در قبال سیاست خارجی مسئول نیست و سیاست خارجی، تصمیم نظام است.
خوشبختانه مردم این مسائل را میفهمند مثلا متوجه هستند که چه میزان از گرانیها به عملکرد دولت مربوط است، چه میزان مربوط به تحریمهاست و متوجه سهم عوامل داخلی که در بازار ارز و سکه اخلال ایجاد میکنند، نیز هستند.
اپوزیسیون خارج از کشور با روی کارآمدن ترامپ، فعالیت خود را بیشتر کرده است. این اپوزیسیون به چند گروه قابل تقسیم است. جامعه نسبت به این اپوزیسیون چه رویکردی دارد؟
در اپوزیسیون خارج از کشور خیلیها حضور دارند حتی گروههایی هستند که هدفشان تغییر ساختار نظام است ولی نه به روشهای براندازنه. در بین گروههای اپوزیسیون خارج از کشور، مجاهدین خلق زمینهای در افکار عمومی ندارند و مردم می گویند اگر انتقادی به جمهوری اسلامی داریم، صد برابر آن به مجاهدین خلق انتقاد داریم. مردم روشها، مشی و سوابق مجاهدین خلق را میشناسند و میدانند به آنها نمی شود اعتماد کرد.
به نظر میرسد سلطنتطلبان کمی بیش از مجاهدین خلق مورد توجه هستند اما کسی در راس سلطنت طلبان است که از آمریکا و اروپا میخواهد که تمام داراییهای ایران را ضبط کرده و در اختیار اپوزیسیون قرار دهند! برای مردم این پرسش مطرح میشود که این فرد چه نوع میهندوستی است که از همه کشورها میخواهد داراییهای ایران را ضبط و در اختیار اپوزیسیون قرار دهند؟! به این ترتیب این اپوزیسیون هم زمینهای در میان افکار عمومی ندارد.
سلطنتطلبان سعی میکنند ظاهر دموکراتیک به خود بدهند درحالیکه قانون اساسی مشروطه تقریبا ترجمه قانون اساسی بلژیک بود و آن کشور با آن قانون اساسی چند قرن دموکراسی را پشت سر گذاشته است و ما با همان قانون اساسی، سیاهترین استبداد را در دوره رضاشاه و محمدرضا شاه داشتهایم که کسی نمی تواند آن را انکار کند. سلطنتطلبان می گویند رضاشاه اقتدار داشت و آن همین حرف تندروهای فعلی است که میگویند اقتدار نظام موجب بقا و رشد کشور شده است. این دسته متوجه نیستند که مردمسالاری و مردمی بودن حکومت خیلی بیشتر میتواند سبب حفظ و اقتدار نظام شود. سلطنتطلبان نمی توانند از دموکراسی دفاع کنند چون سابقه و کارنامه آنها روشن است. پادشاهان بعد مشروطه دنبال سلطنت نبودند بلکه دنبال حکومت بودند به جز احمدشاه که فرصت کاری پیدا نکرد. شعار مرحوم مصدق و ملیون در طول دوره محمدرضاشاه همیشه این بود که «شاه باید سلطنت کند نه حکومت».
اپوزیسیون خارج از کشور مدام در حال پرداختن به این موضوع است که اصلاحطلبان از کارآیی برخوردار نیستند و مردم نباید به آنها دل ببندند. آنها اصلاحطلبان را استمرارطلب می خوانند. دلیل حمله اپوزیسیون به اصلاحطلبان چیست؟ آیا مردم آنطور که رسانههای اپوزیسیون می گویند اعتماد خود به جریانهای سیاسی داخل کشور را از دست داده اند؟
این بحث از آنجا شروع شد که حدود 150- 100 نفر در اعتراضات دی ماه مقابل دانشگاه تهران شعار دادند که«اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا». طرح این شعار از طرف جمع محدود، شعار همه مردم نبود اما بعضا در میان خود اصلاحطلبان این باور ایجاد شد که این شعار کل جامعه است.
واقعیت این است که با شکلگیری هر مشکل و بحران در جامعه، مردم دچار ناامیدی میشوند و این ناامیدی به نارضایتی تبدیل میشود و متناسب با سهم جناحها و گروههای حاکم در ایحاد مشکلات، نارضایتی میان این گروههای سیاسی تقسیم میشود. مثلا در دور دوم ریاستجمهوری آقای خاتمی، تقریبا شبیه امروز، با فشار مراکز قدرت، تصور ناکآرامدی دولت در جامعه ایجاد و نارضایتیها از اصلاحطلبان بیشتر شد و نتیجه این نارضایتی این شد که مردم در انتخابات مجلس هفتم شرکت نکردند و تعداد آرای نفر اول انتخابات در تهران، حدود180 هزار رای بود.
در حال حاضر تردیدی نیست که نارضایتی مردم به دلیل مشکلات بیشتر شده است و اصلاحطلب و اصولگرایان هر دو در ایجاد این شرایط سهیم هستند.طبیعی است که اگر دلایل بحرانهای اقتصادی موجود برای مردم ناشناخته یا مشکلات به دلیل سوءمدیریت یا اقدامات ماجراجویانه بخشهایی از حاکمیت باشد، اعتماد مردم کاهش می یابد و متناسب با سهم اصولگرایان و اصلاحطلبان در ایجاد مشکلات و نابسامانیها، موضع مردم نسبت به آنها تغییر میکند. در حال حاضرعمدهترین بیاعتمادی نسبت به اصولگرایان تندرو است زیرا بالاخره مردم آنها را بیشتر در قدرت سهیم میدانند و احساس میکنند قدرت آنها بیشتر بوده و بنابراین سهم بیشتری در ایجاد مشکلات دارند.
اما سوال اینجاست چرا تا این حد روی شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» کار میکنند؟ تصور مخالفان جمهوری اسلامی این است که اصولگرایان در افکار عمومی جایگاه و پایگاه اجتماعی نیرومندی ندارند. بنابراین نوک پیکان حملات خود را سمت اصلاحطلبان بردهاند که پایگاه اجتماعی گستردهای در جامعه دارند. در حوادث دیماه بیشتر حملات به سمت آقای خاتمی بود تا او دیگر «تکرار» نکند. مخالفان جمهوری اسلامی معتقدند اصولگرایان برای آنها مشکلی ندارند و اگر بتوانند حمایت مردم از اصلاحطلبان را کاهش دهند، نظام را به پایان خط نزدیک میکنند. به همین دلیل روی این شعار خیلی مانور میدهند. در این زمینه اتحادی نانوشته میان آنان، تندروهای داخلی و ترامپ ایجاد شده است. ترامپ در جهت نابودی برجام تلاش می کند، براندازان برایش کف می زنند و تندروها هم می گویند ما از اول گفتیم برجام به ضرر کشور است.
آیا اصلاحطلبان بعد از سال 92، استمرارطلب شدهاند؟
من نمیفهمم منظور از استمرارطلب چیست؟
منظور اپوزیسیون خارج از کشور از استمرارطلب این است که اصلاحطلبان به هر قیمتی میخواهند وارد قدرت شوند و بیتوجه به شعارهای اصلاحطلبی، قدرت را به نفع منافع شخصی خود حفظ کنند.
البته ممکن است در بین اصلاحطلبان افرادی باشند که بخواهند با حضور در قدرت، مشکل خود را حل کنند. در هر طیف سیاسی از این قبیل افراد پیدا می شود ولی اگر منظور اپوزیسیون خارج از کشور از استمرارطلبی این است که ما اصلاحطلبان به مشی اصلاحطلبی وفادار بوده و این مسیر را ادامه می دهیم و حاضر نیستیم از مشی اصلاحات عدول کنیم، که به نظر من این برداشت صحیحتر است، میگویم بله ما استمرارطلبیم. ما هیچ راهی برای تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب جز اصلاحطلبی نمیشناسیم. ممکن است اصلاحطلبان فعلی کارآیی نداشته و دنبال پست و مقام باشند ولی ما برای اصلاح طلبی جایگزینی نمیشناسیم. اگر منظور از استمرارطلبی این است که کماکان به مشی اصلاحطلبی معتقدیم، بله ما استمرارطلبیم.
کسانی هم که با مشی اصلاحطلبی مخالف هستند، جایگزینی معرفی نکردهاند. هیچ گروهی که معتقد به انقلاب یا دخالت خارجی برای حل مشکلات باشند( حداقل به شکل علنی) جز مجاهدین خلق و سلطنتطلبان وجود ندارد زیرا تجربه دیگران نشان داده است که این مسیرها راه به جایی نمیبرد. من ندیدهام گروهی مشی و برنامه دیگری برای تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب بدهد. ما می گوییم اصلاحات می خواهد با روش های قانونی، تدریجی، مسالمت آمیز و در چارچوب نظام، وضع موجود را به وضع مطلوب تغییر دهد. البته این روش، سختیها وشکستهای زیادی دارد اما تنها راه تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب است.
چهل سالگی عمر خیلی زیادی برای انقلاب نیست. انقلاب شوروی پس از حدود 70 سال فروپاشید پس خیلی به چهل سالگی انقلاب نباید غرّه شویم و بدانیم عملکردهای نظام جمهوری اسلامی هم میتواند انقلاب را انشالله 400 ساله یا عمرش را خیلی کوتاه کند. برای استمرار انقلاب اسلامی عملکردها باید به گونهای باشد که بتواند مردم را قانع کند که نظام قابل اتکا و قابل اعتماد است و مردم میتوانند با هدف بهبود شرایط از نظام حمایت کنند.
مردم از شرایط نامعلوم آینده ترس دارند. هنر جمهوری اسلامی باید این باشد که این ترس مردم را به امیدواری نسبت به بهبود شرایط تبدیل کند مثل اوایل انقلاب که مردم احساس میکردند اداره کشور دست کسانی است که میتوانند کشور را اداره کنند. حداقل در دوره اول ریاستجمهوری آقای خاتمی این احساس بیشتر به وجود آمده بود. البته باید به این نکته هم اشاره کرد که حاکمیت ما چندگانه است و بنابراین پیامهای مختلفی از دل حاکمیت بیرون میآید و مردم متوجه نمیشوند که چه پیش میآید و عاقبت کار چه می شود. همه می پرسند بالاخره چه میشود؟
چهل سالگی نظام محصول این بوده است که مردم نظام را از خود میدانستند ولی هر چه بیاعتمادی نسبت به عملکردها و ناامیدیها بیشتر شود، این خطر وجود دارد که مردم پشت نظام را خالی کنند. یک نظام یا باید متکی به نیروی خارجی باشد یا متکی به طبقات قدرتمند داخلی مثل نظامهای سرمایهداری یا متکی باشد به مردم.
اتکا به مردم برای جمهوری اسلامی بسیار اهمیت دارد. مردم نسبت به برخی عملکردها بیاعتماد شدهاند و در هر اقدامی که توسط نظام انجام میشود شک و تردید در میان مردم وجود دارد؛ بنابراین با سازوکارهایی باید بیاعتمادی را به اعتماد تبدیل کرد. مردم اگر احساس کنند نظام حاکم، نظام سالمی است و عاقلانه تصمیم گیری میکند و صادقانه مسائل خود را با آنها در میان میگذارد، اعتمادشان افزایش مییابد. اوایل انقلاب کم و بیش اینگونه بود و هر اتفاقی که میافتاد ما آن را با مردم در میان میگذاشتیم. من سخنگوی دولت بودم و سیاست کشور هم این بود که هر اتفاقی که میافتاد مردم را در جریان میگذاشتیم و مردم هم اعتماد می کردند. ما اولین منبعی بودیم که خروج بنیصدر و رجوی از کشور را آنهم از فرودگاه نیروی هوایی که بدون اطلاع نظام انجام شده بود، به مردم اطلاع دادیم و نگران تضعیف نظام هم نشدیم. این اطلاعرسانی موجب اعتماد مردم میشد و دیگر مردم نیاز نداشتند اخبار را از رادیوهای خارجی بشنوند.
چرا هرچه از اول انقلاب فاصله گرفتیم، رویکرد اطلاع رسانی به مردم تغییر کرد و اطلاعات و اخبار با محدودیت و به صورت بسته یا پس از آن که افکار عمومی از اخبار بیگانه اشباع شد ، مطرح میشود؟
در واقع این انتقاد خود من در پاسخ به پرسش قبلی بود. در جریان انقلاب و در سالهای ابتدایی بعد از پیروزی انقلاب، برای انقلاب و نظام هیچ قدرتی جز قدرت مردم وجود نداشت. یکی دو روز پیش از پیروی انقلاب که نظام حاکم اعلام حکومت نظامی کرد، امام خمینی(ره) برای خنثی کردن کودتا و حکومت نظامی، از مردم خواستند به خیابانها بریزند و این چنین کودتا خنثی و انقلاب پیروز شد.
در 25 خرداد 1360 که مجاهدین خلق بنا داشتند تحت پوشش اجنماع بنیصدر و جبهه ملی، برنامه 30 خرداد همان سال را به شکل گستردهتر اجرا و احتمالا با ترکیبی از تظاهرات خیابانی و اقدامات مسلحانه، نظام را سرنگون کنند، امام خمینی(ره) از حضور میلیونی مردم در خیابانها استفاده و برنامه آنها را خنثی کرد. در تیر سال 1360، شهید رجایی با پیام تاریخی خود به مردم، دولت خود را «کابینه 36 میلیونی» معرفی کرد و ضمن نشان دادن اعتماد خود به مردم ، آنان را برای حفظ انقلاب و نظام به میدان آورد.
در آن سالها، اطلاعرسانی دائم به مردم، ضامن حضور آنها بود اما هرچه در جهت تبدیل شدن «نهضت به نظام» پیش رفتیم، اتکای حکومت به نهادهای حکومتی بیشتر شد و مردم نامحرمتر شدند و اطلاعرسانی به آنها محدود شد. حماسه دوم خرداد 76، باز موجب حضور بیشتر مردم و گسترش نقش آنان شد و مجددا آزادی اطلاعرسانی بیشتر شد البته متاسفانه آن وضع امکان تداوم نیافت. باید توجه داشت هرچه اطلاعرسانی به مردم محدودتر شود، بیاعتمادی آنان به حاکمیت و آسیبپذیری آنها بیشتر میشود و همچنین از حمایت مردم از نظام کاسته میشود.
افزودن نظر جدید