- کد مطلب : 22844 |
- تاریخ انتشار : 19 مرداد, 1399 - 08:27 |
- ارسال با پست الکترونیکی
جان آدمي از بيروت تا تهران!
در بندر بيروت سالها به اندازه قدرت يك بمب هستهاي نيترات آمونيوم انبار شده، ظاهرا خطرناك بودن آن به اطلاع دولت هم رسيده است و با وجود همه عوامل طبيعي و غيرطبيعي و حضور رقيبان و بدخواهان از هر سو هيچ اقدامي در جهت جابهجايي يا ايمنسازي اين مواد صورت نگرفته است. چرا؟ چون دولتمردان اين كشور مثل اكثر دولتمردان خاورميانه خيلي سرشان شلوغ است و فرصت رسيدگي به اين مسائل كوچك را ندارند! در آنجا حتي مسوولان مياني هم حساسيت چنداني نداشتهاند كه مرتبا موضوع را به مقامات بالاتر گزارش كنند، نه آنها و نه مطلعين عادي هم به فكرشان نرسيده كه ماجرا را رسانهاي كنند و حداقل مردم را مطلع سازند. اين حكايت فقط بيروت نيست در كشورهاي كمتر توسعهيافته انواع حادثهها با تلفات بالا همواره رخ ميدهد، فضايي درست ميشود، غم و اندوه اوج ميگيرد ولي به سرعت همه چيز به فراموشي سپرده ميشود تا حادثه بعدي رخ دهد و عمق فلاكت را به نمايش بگذارد. در اروپا دو قطار به صورت نادر با هم تصادف ميكنند سه نفر زخمي ميشوند ولي در پاكستان همين اتفاق 40 كشته و صد مجروح بهجا ميگذارد و تكرار هم ميشود! هنوز انواع جنگهاي داخلي و مرزي تمام نشدهاند كه ملتهاي غرب آسيا به فكر انواع خطرهاي حتمي ديگر بيفتند و چارهيابي كنند. گويي سيل و زلزله و آتشسوزي و تصادف و انفجار و بيماري ميهمان هميشگي اين ملتهاست. همين حالا در كشور خودمان ما در فاصله ميان دو حادثه بزرگ نفسي ميكشيم و چون زلزله از مرگافشاني دست بردارد، سيل از راه ميرسد و چون پلاسكو آنچنان مردم را فشرد آتش كلينيك سينا گوشزد ميكند كه در اين موضوع هيچ چيز تغيير نكرده است و شايد تنها رحم روزگار است كه دهها ساختمان چون پلاسكو داريم و هنوز آتش نگرفته و فرو نريختهاند! جالب آنجاست كه يكي از اعضاي شوراي شهر تهران اعلام ميكند كه انبار صدها تن مواد قابل اشتعال در تهران و اطراف آن تهديدي بدتر از انفجار بيروت را متوجهمان كرده است! در مورد كرونا ابتدا كمي ترسيديم و رعايتها ميرفت تا اپيدمي را كنترل و به حداقل تلفات برساند كه به سرعت غرّه شديم و همه چيز رها شد و درگذشتها از قربانيان جادهها بالاتر رفت.
علت اصلي چيست؟ آيا نوع جهانبيني ملتهاي شرق بهگونهاي است كه در مجموع جان انسانها و حفظ آن در اولويت نيست؟ آيا در خاورميانه خود مردم هم پذيرفتهاند كه اين جهان را وفايي نيست و نميشود به امنيتش دل بست؟ چهبسا با وجود نفوذ مكاتب اومانيستي در غرب شايد اگر جنگهاي دهشتناك اول و دوم جهاني و جنگ داخلي امريكا نبود و انسان آن سامان عمق ميليونها فقدان و زجر و شكنجه و آوارگي و هراس و ناامني و افسردگي را با گوشت و پوست و استخوان و عمق روان خود لمس نميكرد آنان هم مثل ما با امنيت و ايمني ساده و دمدستي و تزييني برخورد ميكردند و چنين اولويتي را به حاشيه مسائل جامعه خويش ميراندند. اين كوچك كردن مساله است كه موضوع را به دولتها نسبت دهيم و راهحل را از طريق بهينهسازي ساختارهاي سياسي دنبال كنيم. اولا حكومتها معمولا معدلي از فكر و فرهنگ و حساسيتهاي مردمند و اگر دولتها توجه بنيادين به مقوله جان انساني ندارند سرچشمهاش از باورهاي جامعه نشأت ميگيرد و دوم ما در ميان روشنفكران و نخبگان جوامع خاورميانه هم نفوذ تفكر ارزش جان را نميبينيم. اين موضوع اساسي اگر قرار بود درصدر اولويتها بنشيند و كانون تصميمها و سياستها باشد نياز به يك نهضت طولاني فكري و عقيدتي داشت و صدها دانشمند و فيلسوف و جامعهشناس با انواع كتابها و رسالهها و انديشهها بايد آن را محورسازي ميكردند و در تدوين اصولش دود چراغ ميخوردند و كرسيهاي دانشگاهي به آن اختصاص ميدادند. احتمالا مشكل در وارداتي بودن انديشه ارزش جان انسانهاست.
به نظر ميرسد در اين وادي ما دچار فقر فكري هستيم و بزرگان انديشه روي آن متمركز نشده مكتبسازي نكردهاند. تا زماني كه در اين سوي دنيا ابتدا احترام به زندگي نفوذي كامل پيدا نكند و حفظ جانها در صدر اولويتها ننشيند، اقتصاد هم سامان نمييابد و آزادي هم خواهد لنگيد. انساني كه جانش بهايي نداشته باشد گرسنگي رنج بزرگي برايش نيست و آزادي برايش يك كالاي لوكس است.
افزودن نظر جدید