حسین زمان توانست سنت موسیقی پاپ سیاسی را احیا کند؟

حسین زمان خواننده پاپ، 21 اردیبهشت‌ماه 1402 در 63سالگی و در اثر عوارض ناشی از سرطان کبد درگذشت. در پی این واقعه ناگوار، بسیاری از هنرمندان و چهره‌های فرهنگی و سیاسی پیام‌های تسلیت نوشتند و سیدمحمد خاتمی، رئیس‌جمهور اسبق ایران در پیام خود نوشت: «تن خسته و رنجور هنرمند والانگر و آزاده «حسین زمان» به‌خاک سپرده شد تا روان آزرده‌اش در جوار رحمت حضرت پروردگار آرام گیرد. یاد و نام این هنرمند دردآشنا در ذهن و خاطره همه آنان که انسان را عزیز و ایران را آباد و آزاد می‌خواهند و چهره دین خدا را مهربان و رحمانی می‌بینند و می‌دانند، همواره زنده خواهد ماند.»

به گزارش امیدنامه به نقل از هم میهن، زمان که فارغ‌التحصیل مهندسی مخابرات بود و در کنار فعالیت‌های هنری، تا سال 1392 در پردیس کیش دانشگاه صنعتی شریف نیز به تدریس مشغول بود، در کنار کسانی چون خشایار اعتمادی، قاسم افشار، علیرضا عصار، ناصر عبدالهی، شادمهر عقیلی و... از نسل نخست خوانندگان پاپ در ایران پس از انقلاب 57 بود. در ۳۷سالگی (سال ۱۳۷۵) فعالیت هنری خود را آغاز کرد به‌ویژه در دوران پس از دوم خردادماه 76، آثار او مورد استقبال وسیع جامعه قرار گرفت. ازجمله آلبوم‌های او می‌توان به «شب دلتنگی» (1376)، «قصه شب» (1378)، «شاپرک» (1379»، «مشق عشق» (1380)، «قصه نگفته» (1385) و «قرار عاشقی» (1388) اشاره کرد. در آغاز دهه 80، پخش آثار زمان از صداوسیما ممنوع شد و مدتی بعد او از برگزاری کنسرت نیز محروم ماند. پس از این وقایع، موضع‌گیری‌های سیاسی زمان در رخدادهای 1388 و اعتراضات دهه 90 نیز بر پیچیدگی حضور رسمی او در بازار موسیقی ایرانی افزود؛ اگرچه او در تمام این دوران محرومیت و تنگنا، از پای ننشست و ارتباط خود را با مخاطبانش، مردم و به‌خصوص ازطریق تک‌آهنگ‌هایی که در فضای مجازی منتشر می‌شد، حفظ کرد و آنگونه که خود آن را «تعهد هنرمندانه» معنا می‌کرد، نسبت به وقایع و رخدادهای سیاسی و اجتماعی به موضع‌گیری‌های اعتراضی دست زد.

 سنت موسیقی پاپ سیاسی
موسیقی پاپ در ایران به‌خصوص در دوران اوج خود در دهه‌های 40 و 50 با «اعتراض» گره خورد و خوانندگانی چون فرهاد، فریدون فروغی و داریوش اقبالی و ترانه‌سرایانی چون ایرج جنتی عطایی، شهیار قنبری، اردلان سرفراز، مسعود امینی و... ازجمله کسانی بودند که کوشیدند وجهی اجتماعی و سیاسی به موسیقی ببخشند و به‌این‌ترتیب موجی از آثار سیاسی منتشر شد که متاثر از گفتمان‌های سیاسی ضدپهلوی بودند و با استفاده از نمادها و استعاره‌های هنری، سویه‌هایی انتقادی نسبت به مناسبات حاکم بروز می‌دادند. از پس پیروزی انقلاب 57، اما بساط موسیقی پاپ برچیده شد و بسیاری از این هنرمندان راهی جز مهاجرت پیش ‌روی خود ندیدند و آنها نیز که در ایران ماندند، به محاق سکوت و انزوا فرو رفتند. حسین زمان در همان روزهای انقلابی بعد‌ از اخراج از دانشگاه، برای تحصیل به آمریکا رفته بود، اما بعد از حمله نظامی عراق به ایران، به وطن بازگشت و هشت‌سال در جبهه‌ها جنگید؛ کنشی که گویا جدا از احساس پایدار وطن‌پرستی او، از شنیدن ترانه «ایران ایران» در غربت نیز تاثیر گرفته بود. با چنین مقدمه‌ای سوق‌یافتن کارنامه هنری حسین زمان به‌سوی موسیقی سیاسی و اعتراضی چندان بعید نبود زیرا او از جوانی، خود و انسان را در قالب گفتمان‌های تعهدمحور فهمیده بود و به همین واسطه، نزد او و کسانی چون او، هنرمند علاوه بر آفرینش هنری، رسالت و تعهد دارد در ساخته‌شدن جهانی آزادتر و عادلانه‌تر مداخله‌ای فعالانه داشته باشد. بنابراین هنرمندی که به «هنر برای هنر» بیاندیشد و از مسئولیت‌های اجتماعی و سیاسی خود پا پس بکشد درواقع در فرآیند خلق اثر هنری، دست به کاری ناتمام زده و هنر او ابتر است.
واقع امر آن است که تجربه موسیقی سیاسی قبل از انقلاب که بعدتر در لس‌آنجلس در دهه‌های 60 و 70 نیز به‌دست اندکی از هنرمندان و این‌بار البته با دلالت‌هایی متفاوت امتداد پیدا کرد، از آغاز نیز منتقدانی داشت که صدای آنها در زمانه‌ای که جهان و ایران آکنده از شعارهای انقلابی بود، چندان خریداری نمی‌یافت. از پس سکوت دودهه‌ای موسیقی پاپ در ایران اما هنگامی که مقرر شد میدانی برای نسل جدید موسیقی پاپ در ایران گشوده شود، رویکردی سیاسی اما این‌بار در حاکمیت، نه اپوزیسیون شکل گرفت که ازقضا گمان می‌برد برای مقابله با تهاجم فرهنگی غرب و موسیقی ایرانی خارج از مرزها، باید هنری پدید آید که اگر ازنظر فرم، نشانه‌های حکومتی ندارد و حتی از الگوهای هنری غربی استفاده می‌کند، اما در محتوا و مضمون باید به ایدئولوژی رسمی مقید باشد یا لااقل مضامینی را به کلام آورد که با گفتمان رسمی هیچ زاویه‌ای نداشته باشد. چنین هنری از آغاز، لااقل ازجانب بخش‌هایی از جامعه با رویکردی دوگانه مواجه شد؛ ازسویی گشودگی فضا به فال نیک گرفته می‌شد و ازسوی دیگر همواره تردیدهایی نسبت به مردمی و هنری‌بودن این هنر نوظهور ابراز می‌شد. در میانه این دوسویه متعارض، استقلال‌طلبی هنرمندانه نیز در برابر گرایشی قرار گرفت که از هنرمند انضباط فکری و وفاداری ایدئولوژیک می‌طلبید. این مرز مبهم را اما درنهایت کسانی چون حسین زمان برملا کردند و این نظم به‌واسطه مجموعه‌ای از رخدادهای سیاسی چون دوم خرداد و انرژی عظیمی که در جامعه پراکند و به‌واسطه استقلال رأیی که این هنرمندان داشتند، از هم پاشیده شد؛ چنان‌که در پایان دهه 80، دیگر چندان اثری از آن جریان نوظهور در موسیقی ایرانی نبود.
به‌این‌ترتیب حسین زمان، جدا از فضل تقدم در شکل‌گیری موسیقی پاپ پساانقلابی، در این مهم نیز پیشگام بود که هنر باید مستقل از سیاست حاکم شأنیت پیدا کند، ولو آنکه خود سازی سیاسی بنوازد و رأیی سیاسی ابراز کند. از این منظر، هنرمند کنشگر و فعال سیاسی نبود، اما از موضع هنری خود حق و حتی وظیفه داشت در سیاست مدنی مداخله کند و چونان روشنفکران، از آنچه ارزش‌های سیاسی بنیادین نظیر آزادی است سخن بگوید. زمان چنین درکی از نقش خود داشت اما در این مسیر دچار همان شرایطی شد که پیش‌ترها در ترانه «خسته» از آن خوانده بود: «تو این شبای سوت و کور/ که راه به جایی ندارم/ از این قفس که خونمه/ راه رهایی ندارم/ تو جاده‌های بی‌عبور/ مسافر تنها منم/ آروم آروم می‌شکنم/ از خودمم دل می‌کنم.» او دل از خود و همه آنچه می‌توانست در مسیری عادی داشته باشد، کند اما به آرمان «هنر متعهد» وفادار ماند. روزگاری شنیده بودیم: «برادرجان نمی‌دونی چه دل‌تنگم/ نمی‌دونی چه سخته دربه‌در بودن/ مثل طوفان همیشه در سفر بودن/ برادرجان نمی‌دونی چه تلخه وارث درد پدر بودن» و اینک حسین زمان نیز در آخرین آثار خود به همین درد رسید: «من هم دلم خون است از این کابوس بی‌پایان/ من را حریم هق‌هق خود کن برادرجان/ در این بهار مرده بی‌برگ بی‌باران/ من را حریم گریه خود کن برادرجان». او دریافته بود که «ما هر دو از یك خاك و یك دنیای بن‌بستیم/ ما هر دو بن‌بستیم از این‌رو دل به هم بستیم/این بیدها را باد و ما را درد خواهد برد/ما هر دومان آزادسروان تهی دستیم.»

افزودن نظر جدید