حيف آبادان و خرمشهر

افشين علا در اعتماد نوشت:

شيرمردان و شيرزنان خوزستاني، به ويژه اهالي غيور خرمشهر و آبادان، سال‌ها با گوشت و پوست و خون در برابر دشمني كه به اين آب و خاك مقدس چشم طمع دوخته بود، جنگيدند تا نام نامي ايران چون پرچم باشكوهش بر گنبد گيتي در اهتزاز بماند.

اكنون نيز بزرگوارتر از آنند كه به بهانه آب، امنيت خاك خود را ناديده بگيرند. ضمن درخواست مصرانه از مسوولان امر جهت رفع هرچه سريع‌تر محروميت‌ها از اين سرزمين پرافتخار، اين شعر را به هموطنان آزرده خاطر اما نجيب و مقاوم اين ديار تقديم مي‌كنم.

حيف خوزستان

سرزمين آب و آتش

زاده خورشيد و نخلستان

خسته اما همچنان با نااميدي قهر

حيف آبادان و خرمشهر...

حيف خوزستان

خانه رود و پل و پيوند

حيف شب‌هاي خوش اروند

با نسيم نفت و نخل و نهر

حيف آبادان و خرمشهر...

حيف بوي شرجي بندر

گرچه گاهي خسته و دلگير

خاطرات شاد ايام قديمش مانده در باور

حيف «بهمنشير»

مثل «مينو» دامنش در هر كران سرسبز

از عرق، رخساره‌اش گلگون

صبحگاهان در مسير دشتها ناقوس بيداري

با شميم شور و شيرين و شريف شط

همچو كارون، پادشاه رودهاي تا ابد جاري

رهسپار بحر

حيف آبادان و خرمشهر...

حيف بوي لنج

سكر بازاري كه آغشته‌ست با ادويه و ماهي

شهرهايش ميزباني زخمي و خندان

روستايش چشم در راه غريبي خسته تا يك دم بياسايد

بر حصيري نرم چون خواب شبانگاهي

مردمي چشم انتظار رونقي شايد

ديده داغ از دهر

حيف آبادان و خرمشهر...

مردمي با لحن چون شعر عرب، شيرين

با كلامي مثل نخلستان، پر از مضمون

لهجه‌هاشان چون رطب، شيرين

گرچه خندان، مانده باقي تلخي جنگي گران در كامشان چون زهر

حيف آبادان و خرمشهر...

افزودن نظر جدید