تحلیل حسین مرعشی از مدیریت فرهنگی دولت در 8 سال گذشته؛

دروغ که می‌گویند، صداقت که ندارند، بیت‌المال هم برایشان ارزشی ندارد هیچ، انسان‌ها هم برایشان ارزشی ندارند

دستکم از دوره میرحسین موسوی آغاز و در دوره محمد خاتمی با سمت معاون رییس‌جمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به پایان می‌رسد. برای همین است که اگر قرار باشد عملکرد مدیران فرهنگی را در دولت‌های نهم و دهم بررسی کنیم او مناسب‌ترین گزینه است. این گفت‌وگو شاید بیشتر از آنکه فرهنگی باشد، سیاسی به نظر برسد دلیلش هم شاید همان اعتقاد حسین مرعشی است به اینکه دولت در این سال‌ها از همه چیز استفاده ابزاری کرده حتی از نهاد نوپایی چون سازمان میراث فرهنگی.

وی معتقد است، این نهال نوپا زیرسیاست‌های غلط مدیران بی‌ربطش لگدمال شد. با وجود این بزرگ‌ترین خسارت فرهنگی این سال‌ها به باور او فراتر از نابودی میراث فرهنگی و نفروختن فیلم‌ها و سقوط تیراژ کتاب‌هاست؛ به بازی گرفتن اعتقادات مردم در نگاه او خسارتی است که جبرانش سالیان سال زمان خواهد برد.
 

به نظر شما جایگاه مدیریت فرهنگی در ذهن دولتمردان نهم و دهم چگونه جایگاهی است؟
دولت نهم و دهم برای جامعه ایران پدیده‌های ناشناخته‌ای هستند چون در مواقع مختلف 180 درجه مواضع، سیاست‌ها و گرایش‌هایشان متفاوت بود. آنها لباس‌های مختلفی پوشیده‌اند از لباس شهید رجایی و رفتن در یک فاز خیلی انقلابی که در انقلاب 57 هم سابقه‌اش را نداشتیم تا چرخش و اعلام مواضعی که بویی از درویشی و فرقه‌گرایی‌های خاص و تصوف و امثال اینها را هم درشان می‌بینیم. به نظر می‌آید که اینها می‌خواهند یک جایی بین امام زمان به عنوان یک اعتقاد ناب شیعی با کوروش و از طرفی هم با اسراییل امروز جمع کنند.
هیچ مانیفستی هم ارایه نکردند که براساس آن بتوان افکار و اندیشه‌هایشان را شناخت. برداشت کلی من این است که اینها فقط از زاویه منفعت و تحکیم موقعیت در سطوح قدرت است که این مواضع را می‌گیرند یعنی هیچ‌کدام گرایش‌هایی که از آن صحبت کردیم، برایشان اصالت ندارد. خودشان اصیلند. یعنی شخص آقای احمدی‌نژاد و شخص آقای مشایی خودشان اصیلند و اگر لازم باشد ولایت فقیه را قبول کنند از خود ولی فقیه می‌توانند ولایت فقیه را جدی‌تر قبول کنند، اگر ملیت به دادشان برسد و بخواهند جوان‌هایی را که طرفدار ملی‌گرایی هستند تحت تاثیر قرار دهند از خود کوروش هم ایرانی‌تر می‌شوند. افکار، اندیشه‌ها، مواضع و کارکردشان، خیلی سطحی و منفعت‌طلبانه است.
در مدیریت، وضع از این هم بدتر است یعنی این آشفتگی که در مواضع غفری و اندیشه ایشان هست در عرصه مدیریت از این هم آشفته‌تر است. نمونه‌اش همین سازمان میراث فرهنگی و مدیرانی که منصوب کرده‌اند.
ببینید حوزه میراث فرهنگی با حوزه ارشاد تفاوتی دارد و آن این است که وزیر باید به تایید مجلس هم برسد و شاید لازم باشد که حد مجلس هم تا حدودی نگه داشته شود اما در میراث فرهنگی دست رییس‌جمهور باز است. مثلا آقای مشایی که به ریاست سازمان منصوب شد در جلسه تودیع و معارفه‌ای که طبعا من هم در آن بودم، احساس کردم که شاید آقای رییس‌جمهور به بخش میراث فرهنگی عنایت خاصی دارند که یکی از نزدیکان خودشان را گذاشته‌اند و بعد خودشان هم برای معارفه آمده‌اند این برایم بارقه امیدی ایجاد کرد که در دولت نهم توجه به این بخش خیلی تقویت می‌شود ولی خیلی زود معلوم شد که آقای احمدی‌نژاد به خاطر میراث فرهنگی نیامده بلکه به خاطر شخص آقای مشایی آمده و مشایی هم این پست را پذیرفته است تا بتواند در خدمت آقای رییس‌جمهور باشد و آقای رییس‌جمهور در خدمت ایشان. اینها کاملا از چنین بخش نوپایی که داشت نضج می‌گرفت و حرکتی می‌کرد خیلی راحت استفاده ابزاری خیلی سطحی کردند در حالی که آقای مشایی را می‌شد هر جای دیگری هم گذاشت، دستیار ویژه، مشاور عالی
 

به نظر شما آیا رازی وجود داشت در سازمان میراث فرهنگی که اولین گزینه‌های رییس دولت برای انتخاب رییس این سازمان نزدیک‌ترین افراد به او بودند؟
نه. دلیلش این بود که کسی را که در این پست قرار میداد لازم نبود از مجلس، رای اعتماد بگیرد و دستش برای این انتخاب بازتر بود. نگاه کنید به ترکیب مدیران سازمان میراث فرهنگی؛ آقای مشایی که در واقع هیچ وقتی صرف سازمان نکرد و تنها این پست را داشت برای اینکه در خدمت آقای رییس‌جمهور باشد بعد قائم‌مقامی را گذاشت به نام آقای بقایی که برای چنین کاری هیچ تربیت نشده بود و تجربه‌ای نداشت و مسوولیت قبلی‌اش منشی معاون شهردار تهران بود یعنی منشی معاون شهردار تهران همه‌کاره یک سازمان فرهنگی مثل میراث شد. همین برخورد‌ها در تمام سطوح جریان پیدا کرد. رییس موزه ملی ایران را خانمی قرار دادند که فاقد هر نوع تجربه مدیریتی بود. در موزه ملی ایران 800 هزار شی تاریخی نگهداری می‌شود، 40 هزار تای آن منحصر به فردند هیچ‌وقت در تاریخ میراث حتی وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، یک چنین تغییر ناگهانی و بی‌تناسبی در موزه ملی انجام نشده بود. ما شانی برای رییس موزه ملی قائلیم. شانش کمتر از معاونت‌های سازمان نبود و باید بالای 20 سال تجربه می‌داشت تا به ریاست موزه ملی انتخاب شود. در ادامه‌اش آقای احمدزاده کرمانی مدیر سازمان شد بعد از او آقای موسوی بعد حالا که مدیریت به اوج رسیده آقای شریف ملکزاده رییس سازمان است. اینها نشان می‌دهد که ایشان نه این حوزه را می‌شناسند و نه برایشان اهمیت دارد و فقط خودشان اهمیت دارند؛ خوددوستی و خودمحوری و استفاده از همه چیز برای خود. واقعا اگر مدیری یک جو برای میراث فرهنگی و گردشگری ارزش قائل باشد این بخش را اینطور جولانگاه مدیران متعدد قرار نمی‌دهد. در بین همه اینها از آقای موسوی که الان رییس دفتر آقای احمدی‌نژاد است بدنه سازمان نسبتا راضی‌تر بود که او را هم جابه‌جا کردند. این پدیده همان چیزی است که آن خانم نوشته بود معجزه هزاره سوم؛ واقعا یک معجزه بود.
 

اشاره کردید به بحث‌های ملی‌گرایی که از طرف دولت و مدیران میراث فرهنگی‌اش در این سال‌ها زیاد داده شد، آیا هیچ عمل فرهنگی هم در این حوزه صورت گرفت؟
نه من چیزی مشاهده نکردم. این شعارها هم مثل باقی شعارهاست. اصیل‌ترین رکن شیعه که مهدویت بود و اینقدر درباره‌اش شعار دادند آیا برایش کاری هم کردند که برای ایران کنند؟ آقای احمدی‌نژاد مهدویت را چماق کرد بر سر مخالفین خودش. از احساسات مذهبی طیفی از جامعه که مساله مهدویت و امام زمان برایشان اهمیت درجه یک داشت، استفاده کرد و سعی کرد آنها را تحت تاثیر خودش قرار دهد. از آن حوزه طرفی نبست حالا شعارهای ایرانی می‌دهد. فقط سوءاستفاده کرده‌اند وگرنه کدام کار را برای معرفی ایران یا در جهت پژوهشی برای شناخت ایران انجام دادند؟ خیلی متاسفیم.
 

جایی گفتید که رییس‌جمهور صرفا برای اینکه افرادی مثل آقای مشایی را در پست معاونت قرار دهد آنها را به ریاست سازمان میراث فرهنگی منسوب کرد. اساسا این تغییر وضعیت میراث فرهنگی در حد یک وزارتخانه و تبدیل شدن به معاونت ریاست جمهوری که در اواخر دوره آقای خاتمی اتفاق افتاد چه نفعی برای سازمان میراث فرهنگی و گردشگری داشت؟
در دوره تحویل دولت، من به یاران و نزدیکان آقای احمدی‌نژاد گفتم که همه وزارتخانه‌های کشور به لحاظ اینکه سیاست‌ها و برنامه‌ها و سازمانشان قدیمی و جا افتاده است، خود به خود هر آدم بی‌تجربه‌ای هم بالای سرشان قرار بگیرد آنها از خودشان خوب دفاع می‌کنند. اگر وزیر بی‌تجربه دستور غیرکارشناسی بدهد داخل بدنه خواهد رفت و اصلاح خواهد شد اما سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تازه تاسیس شده و هنوز سازمان جاافتاده‌ای ندارد و هنوز سیاست‌های جدید در بدنه این سازمان نهادینه نشده است. همه چیز نهال و جوان است. گفتم شما مسوول این یک سازمان را آدم با تجربه‌ای بگذارید حالا هر وزارتخانه‌ای را دست هرکسی می‌خواهید بدهید، بدهید. اما این سازمان اگر به دست آدم بی‌تجربه بیفتد نابود خواهد شد، که همین هم اتفاق افتاد و این سازمان که نهال نوپایی بود زیر سیاست‌های غلط لگد مال شد.
 

ممکن است به عنوان نمونه یکی از این سیاست‌های غلط را که ناشی از ندانم کاری مدیران این مجموعه بود توضیح دهید؟
یک نمونه کوچکش این است که از مجموع برنامه‌های اجرایی که برای برنامه چهارم توسعه تدوین کرده بودیم و اهدافی که برای دستیابی تعیین شده بود تنها سه درصدش محقق شد یعنی 97 درصد برنامه‌ها روی هوا ماند مثلا سطح جدیدی از خدمات گردشگری به عنوان مناطق نمونه گردشگری تعریف شده بود. فرض بر این بود که در کشور چیزی حدود 20 تا 30 منطقه نمونه گردشگری در طول اجرای این برنامه شکل بگیرد. چیزی مشابه کیش که یک الگوی خوب برای منطقه نمونه گردشگری بود چراکه در کیش، گردشگری‌محور است مراکز خرید هست ولی با محوریت گردشگری. ورزشگاه، ساحل، پارک، هتل، ویلا و هر چه که هست محوریتش جلب گردشگر است. از این نمونه یکی باید در مشهد راه میفتد. دو یا سه تا در منطقه شمال کشور، در اصفهان، شیراز و... ما مشخص کرده بودیم که این 20 تا 30 منطقه در کجاها باید راه بیفتد. اینها آمده‌اند برای اینکه آمار مصوبات دولت را بالا ببرند تاکنون بیش از دو هزار منطقه نمونه گردشگری تصویب و اعلام کرده‌اند. ببینید سطح این مناطق نمونه یک مقدار بالاتر از سطح [داشتن یک هتل] است. اصلا آیا کشور 2000 تا هتل دارد که 2000 تا منطقه نمونه گردشگری داشته باشد؟ همه چیز را به ابزارهای سیاسی تبلیغاتی تبدیل کرده‌اند و اصلا به محتوا کاری ندارند.
 

در همین بحثی که شما می‌فرمایید دولت در سال‌های اخیر رو آورده به ارایه آمارهایی با معیارهای جدیدی مثل نفر- سفر و امثال اینها که آمار گردشگران براساس این معیارها به چندین‌ده برابر ارقام سابق رسیده است. نظر شما درباره این معیارها چیست و آیا اصلا مبنای علمی دارند؟
ما معیاری به نام نفر- روز داریم. به کسی می‌گوییم گردشگر که حداقل 24 ساعت خارج از منزل باشد با هر هدفی. این تعریفی است که سازمان جهانی گردشگری دارد ولی وقتی ما سفر می‌گوییم معنی‌اش این نیست که یک نفر که از تهران حرکت میکند به سمت بندرعباس را می‌شود در طول مسیر 20 بار به عدد شهرهایی که از آن عبور می‌کند بشماریم و تعداد سفر را اعلام کنیم. آمار را این‌طور ساده هم نمی‌شود گرفت اگر بخواهند آمار صحیحی داشته باشند باید یک نمونه‌گیری آماری از کل جامعه انجام دهند و ببینیم که مثلا چند درصد مردم در نوروز امسال سفر رفته‌اند یا هر کدام چند شهر را رفته‌اند. باز هم منظور شهرهای عبوری نیست، شهرهایی که حداقل یک شب در آن اقامت کرده‌اند؛ براساس نفر- روز نه نفر- سفر. هر سال هم می‌خواهند این آمار را رشد دهند تا جایی که امسال به 120 میلیون رسید یعنی یک ونیم برابر جمعیت ایران. در حالی که با یک برآورد ساده به نظر می‌رسد که چیزی حدود 20 درصد مردم در ایام نوروز در سطح ملی سفر می‌روند. شما اگر جمعیت ایران را 70 میلیون در نظر بگیرید 20 درصدش می‌شود چیزی حدود 14 میلیون. آمار قطارها، اتوبوس‌ها و هواپیما که آمار ثبتی هستند چیزی حدود دو میلیون نفر را نشان می‌دهد. بقیه هم با وسیله شخصی. این 14 میلیون با عددهایی مثل 120 میلیون که امسال اعلام کردند فاصله معناداری دارد و من واقعا برای فرهنگ ایران متاسفم که ما به‌جایی رسیدیم که زشت‌ترین اخلاق که دروغ است و پایه خیلی از فساد‌ها و انحرافات تلقی می‌شود، در جامعه ما زشتی و قباحتش ریخته است.
 

با توجه به مجموعه آنچه گفتید می‌توانید بگویید مدیریت خرد و کلان فرهنگی در حوزه برنامه‌ریزی و اجرا در این سال‌ها به چه سمتی میل کرده است؟
ببینید دولت در حوزه فرهنگ دو نهاد مهم دارد یکی همین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری که هنوز به نظر من در حاشیه است و دیگری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که متن فرهنگ همچنان در آن است. در وزارت ارشاد ما بدترین دوره را تجربه کردیم. حوزه دیگری هم هست که صداوسیماست و از کنترل دولت خارج است. ما در فرهنگ و ارشاد هم در عرصه سینما، هم در عرصه کتاب و هم در عرصه مطبوعات در هیچ دوره‌ای، هنرمندان و نویسندگان و تولیدکنندگان فرهنگی به اندازه این دوره در فشار نبوده‌اند. برخوردهای تبعیض‌آمیز خیلی تشدید شده است. سینما واقعا رمق‌های آخرش را دارد. مردم با سینماها به دلیل نزول کیفیت قهر کرده‌اند. در عرصه کتاب هم ممیزی به حداکثر خودش رسیده و هم سفارشات و خرید ارشاد از ناشران که آنها را سرپا نگه می‌دارد به حداقل رسیده و برخوردهای تبعیض‌آمیز در آن هم گسترده شده است. در مطبوعات هم که سیطره نهادهای امنیتی بر خیلی وسیع شده است تا حدی که گاهی اوقات مصاحبه‌ای که در تلویزیون با یکی از شخصیت‌ها شده است، نهادهای امنیتی جلوی چاپ متن پیاده شده همان مصاحبه را گرفته‌اند. صداوسیما هم یک رقابتی را با ماهواره‌ها در گسترش شبکه‌ها شروع کرده که در حال حاضر تنها نقطه اتکا و گرایش مثبتی که در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و مردم تماشا می‌کنند، تولیدات قدیمی صداوسیماست و در واقع تولیدات جدید آنقدر بی‌محتوا و ضعیف ارایه می‌شود که تقریبا بی‌سابقه است. در مجموع وقتی قرار باشد کسانی که در حاکمیت هستند آنقدر به افکار و ایده‌هایشان اصالت بدهند که هر ایده‌ای با آنها سازگار نبود را پس بزنند و حذف کنند وضع همین می‌شود. الان فقط کسانی می‌توانند در صحنه فرهنگی بمانند که بتوانند مطابق با علایق هیات حاکمه کتاب بنویسند و فیلم بسازند و قلم بزنند. اینها جامعه را از محتوا تهی می‌کند.
 

اما اگر به مسوولان فرهنگی درباره سینما نرفتن مردم و پایین آمدن تیراژ کتاب بگویید، فشارهای اقتصادی ناشی از گرانی به دلیل تحمیل تحریم‌ها را مقصر می‌دانند.
این شرایط با اوضاع نابسامان اقتصادی ترکیب شده است. ضعف مدیریت اقتصادی و تحریم‌ها قدرت خرید مردم را پایین آورده است. وقتی بانک مرکزی می‌پذیرد که 40 درصد ارزش پول ملی نسبت به سال قبل در این نقطه کاهش پیدا کرده است، یعنی هرکس هر چیزی که سال گذشته داشته، امسال 40 درصد کمتر شده است. در بهترین حالت هم ممکن است دستمزد‌ها 20 درصد ترمیم شده باشد اما مردم 40 درصد از دست داده‌اند و این موضوع مهم در فرهنگ هم اثر می‌گذارد و مجموع اینها می‌شود اینکه آن نقطه‌ای که بشود به آن چشم دوخت وجود ندارد. یک وقت است که شما می‌گویید کشورم در حال سرمایه‌گذاری است و دارد زیربناهایش را رشد می‌دهد در نتیجه مالیات‌ها افزایش پیدا کرده است. شما صبر می‌کنید چون می‌دانید که در عوض دو سال دیگر مثلا قرار است از یک شبکه حمل‌ونقل ریلی خیلی پیشرفته استفاده کنید یا قرار است پنج سال دیگر در فرودگاه‌های خیلی خوب رفت و آمد کنید یا قرار است شهرتان فضای سبزهای خیلی خوبی داشته باشد یا... بالاخره یک امیدی به آینده دارید؟ اما مردم در این شرایط نمی‌دانند به چه چیزی باید امید داشته باشند. تورم را تحمل می‌کنند، فشارهای خارجی را تحمل می‌کنند، بی‌کفایتی مدیران را تحمل می‌کنند، برای چه چیزی؟ انتظار بکشند که مدیر بی‌کفایت‌تری بیاید؟ انتظار داشته باشند که شرایط سخت‌تری حاکم شود؟ یک وقت بود که ما می‌جنگیدیم می‌گفتیم ما داریم عراق را می‌شکنیم، امید به پیروزی ما را سرپا نگه می‌داشت. الان کسانی که حاکمند بیایند و بگویند به چی قرار است امیدوار باشیم؟ ما الان این کمبود‌ها را در سینما، در کتاب و در مطبوعات تحمل کنیم که بعد از این مرحله به چی برسیم؟
 

صحبت از ناکارآمدی مدیران اقتصادی زیاد می‌شود اما بعضی‌ها معتقدند در حوزه مدیریت فرهنگی آسیب‌هایی که وارد شده در میان‌مدت و درازمدت اثرات مهلک‌تری خواهد داشت، نظر شما در این‌باره چیست؟
حتما این‌طور است. سیر، سیر نزولی است. همیشه باید گذشته را نگاه کرد و آینده را تحلیل. اینکه ما به یک آینده مبهمی دلخوش کنیم که عاقلانه نیست. خیلی ساده و روشن می‌توانیم نگاهی به گذشته کنیم و سیر گذشته را ببینیم و همان سیر گذشته را در آینده امتداد دهیم. مگر یک نقاط عطفی به وجود بیاید که سیر عوض شود. من همیشه برای دوستان هم یک مثالی می‌زنم برای اینکه بفهمیم به کجا داریم می‌رویم. یکی از نهاد‌های مهم سیاسی فرهنگی ما نماز جمعه است، نماد فرهنگی که با انقلاب اسلامی احیا شده و ثمره و پشتوانه انقلاب و پشتوانه جنگ بوده است و همیشه تریبون نماز جمعه تریبون مهمی بوده و هنوز هم هست. ما نماز جمعه را با آقای طالقانی و آقای منتظری و آقای خامنه‌ای شروع کردیم و الان رسیدیم به آقای صدیقی. من

برای آقای صدیقی احترام زیادی قائلم ولی آیا آقای صدیقی نسبت به آقای طالقانی یا آقای منتظری یا مقام رهبری در نقطه بالاتری ایستاده است؟
مثال بعدی اینکه قبل از انقلاب جوان‌های هم‌سن ما که مذهبی بودند، می‌رفتند حسینیه ارشاد. آنجا دکتر شریعتی، مرحوم بازرگان و شهید مطهری صحبت می‌کردند. جوان‌ها آنجا با یک مذهب زنده، پویا، پرتحرک و آینده‌ساز سر و کار داشتند. در حال حاضر جوان‌های ما کجا می‌روند؟ می‌روند عزاداری آقای هلالی و نیمه بالای بدنشان را لخت می‌کنند و سینه‌های آنچنانی می‌زنند و با قمه و شیشه می‌زنند توی سر خودشان که خون بیاید! ببینید پایگاه جوان‌های سال‌های 57-56 از حسینیه ارشاد و پای درس شهید مطهری و دکتر شریعتی و بازرگان الان رسیده به مجلس آقای هلالی و جوان‌هایی که به شکل مجلس آقای هلالی مذهبی نیستند، اگر جای دیگری هم جمع شوند دستگیر می‌شوند. الان شما حسینیه ارشاد بروید می‌گیرندتان. آنچه مجاز است مجلس آقای هلالی است که چند ساعت با بدن لخت خودشان را بزنند تا بدنشان سیاه شود بعد شیشه بشکنند توی سرشان تا خون بیاید بعد بروند دوش بگیرند. اینها نمونه‌های خیلی روشن است که ما داریم کجا می‌رویم؟
اداره اوقاف گفته بود- شما می‌توانید در این‌باره تحقیق کنید- از این به بعد کاری به شجره‌نامه و نسب امامزاده نداریم. ما می‌بینیم اینها کرامت دارند یا ندارند. برای هر مرضی هر امامزاده‌ای خوب نیست.
ا

ین را واقعا می‌گویید؟
بله. گفته‌اند باید ببینیم هر کدام اینها به درد چه کاری می‌خورند. همه اینها همه کار نمی‌توانند بکنند. یک وقتی آقای ناطق نوری و بعضی دیگر از بزرگان اعتراض می‌کردند که ما چرا داریم خرافات را ترویج می‌کنیم. من می‌خواهم بگویم یک مقدار از ترویج خرافات جلوتر رفته‌ایم، ما داریم خرافه تولید می‌کنیم.
 

با توجه به مجموع آنچه گفتید در حوزه رفتارشناسی مدیران فرهنگی مهم‌ترین و بارزترین شاخصه‌شان را چه می‌دانید؟
فقط خودشان مهمند و کار اهمیت ندارد. صداقت جایگاهی ندارد. بیت‌المال و پول دولت را خرج کردن اصلا ارزشی ندارد، انسان‌ها فاقد کرامت لازم هستند. سازمانی مثل سازمان میراث فرهنگی می‌آید و به اسم تکریم خادمان ستادهای نوروزی تمام کارمندانش را با خانواده‌هایشان با پول بیت‌المال -که فرض کنیم از آن می‌گذریم- فراخوان اجباری می‌دهد [برای حضور در جشن تبلیغاتی که در ورزشگاه آزادی از طرف دولت برپا شد.] یکی از آشنایان من در اداره میراث فرهنگی یکی از استان‌ها می‌گفت که هیچ‌کدام از کارمندان رسمی سازمان که نگران اخراج شدن نبودند حاضر به حضور در این جشن نشدند و تنها کارمندان قراردادی از ترس اخراج و کسانی که خدمت وظیفه‌شان را در سازمان میراث فرهنگی می‌گذراندند همراه با خانواده‌هایشان به زور به این جشن آورده شدند. این چه معنایی می‌دهد؟ دروغ که می‌گویند، صداقت که ندارند و بیت‌المال که برایشان ارزشی ندارد هیچ، انسان‌ها هم برایشان ارزشی ندارند و من اصلا نمی‌دانم که اینها یعنی چه. من واقعا نمی‌توانم بگویم یعنی چه. این سقوط اخلاق است. اصلا مگر کارمند دولت برده آقای رییس است؟ اصلا خودش هیچ، مگر خانواده‌اش برده زر خریدند؟!
 

بزرگ‌ترین خسارت فرهنگی هشت سال اخیر را چه می‌دانید؟
به بازی گرفتن اعتقادات مردم. اعتقادات و باورهای یک جامعه تکیه‌گاه مردم است. مردم با باورهایشان زندگی می‌کنند اینها مردم را در باورهایشان دچار تردید کردند. خصوصا در نسل جوان که با دیدن این رفتارها و کردارها و این نتایج، در باورهایش تردید کرده است و سال‌ها طول می‌کشد تا بشود این خلاء را پر و این خسارت را جبران کرد.

منبع: جهان صنعت
 

افزودن نظر جدید