ریاست دکتر عارف اتفاق خوب و مبارکی است

علیرضا خامسیان در روزنامه الکترونیک امید ایرانیان نوشت: قرار بود درباره «هی یو» صحبت کنیم ولی مگر می‌شود با سعید ابوطالب نشست و از اوضاع سیاسی نپرسید. ترجیحش این است که وارد مباحث روز سیاسی نشود مگر آنکه به گفته خودش عصبانی شود. آخرین بار در منزلش در میدان شهدای تهران او را دیدم زمانی که مشغول ساخت فیلم رالی برای سینمای خانوادگی بود. دو سال و اندی بعد مجددا در منزلش این‌بار نزدیک دفتر سیدمحمد خاتمی و حسینیه جماران با او ملاقات کردم. چهره‌اش شکسته شده اما همچنان با حرارت صحبت می‌کند. می‌گوید مطمئن بوده که در انتخابات مجلس لیست امید رای می‌آورد. حتی گفت که بسیاری از سیاسیون به وی پیشنهاد کردند تا کاندیدا شود ولی چون لیست مستقل خوبی تهیه نشده بود از حضور در کارزار انتخابات امتناع کرد. سعید ابوطالب که در مجلس هفتم با چهره‌هایی مثل افروغ و خوش‌چهره گروه اصولگرایان مستقل را تشکیل داده بودند بر این باور است که ریاست دکتر عارف در مجلس دهم اتفاق خوب و مبارکی است. ابوطالب این روزها مجددا خبرساز شده و علت خبرساز بودنش انتشار کتابی از وی با عنوان «هی یو» است. کتابی که خاطرات دوران اسارتش در عراق است. کتابی که به نظر می‌رسد وارد شعارزدگی‌های مرسوم در کتاب‌های اینچنینی نشده و به گفته خودش در این کتاب Goodman و badman هم دارد.

 

مدتی بود که خبری در رسانه‌ها از شما نبود. شما را به‌عنوان یک انسان چندوجهی در ذهن دارم. هم یک مستندساز و فیلمساز و هم نویسنده و هم یک فعال سیاسی و نماینده اسبق مجلس. اینها همه شاید یک رزومه‌ای از شما باشد. خود شما دوست دارید با چه صفتی شناخته شوید؟

من مثل هر جوان دیگری خودم را در زمینه‌های مختلف تست کرده‌ام.

 

یعنی شما الان خود را جوان می‌دانید؟!

نه وقتی که جوان بودم. همان زمان که در دانشگاه تهران رشته شیمی می‌خواندم. به سینما هم علاقه داشتم اما هرچه می‌گذشت متوجه می‌شدم به دنیای هنر و ادبیات و سینما بیشتر علاقه و تعلق دارم بنابراین بعد از دانشگاه مدتی رفتم روزنامه جمهوری و مسوول صفحه جوان این روزنامه بودم و برای بقیه روزنامه‌ها هم نقد ادبی می‌نوشتم. فیلم هم برای تلویزیون می‌ساختم و مقاله هم می‌نوشتم. از نگاه خودم رسما فیلمساز بودم تا اتفاق عراق افتاد. من قبلا هم کار برون‌مرزی کرده بودم و در لبنان فیلم ساخته بودم. تا اینکه وارد عرصه سیاست شدم.

 

چرا وارد عرصه سیاست شدید؟

دعوت شدم.

 

دعوت شدید یا می‌خواستید از شهرت خود استفاده کنید؟

اصلا به موضوع نمایندگی فکر نکرده بودم و برایم آنچنان موضوعیت نداشت اما چون قبلا روزنامه‌نگار بودم و موضوعات سیاسی را مثل هر روزنامه‌نگار دیگری که به‌طور حرفه‌ای مسایل سیاسی کشور را با دقت رصد می‌کند، رصد می‌کردم، یک پیشینه سه -چهار ساله جبهه داشتم و در جبهه به‌طور اتفاقی در جاهای حساس بودم و از یک رزمنده ساده به یک نیروی اطلاعات عملیات و یک نیروی برجسته اطلاعات قرارگاه بدل شدم، آنهم به‌خاطر اینکه نیرو نبود. یک نیروی علاقه‌مند بودم و مانند سایر بسیجی‌ها نمی‌رفتم دو سه ماه و برگردم. رفتم و ماندم. بنابراین همه این پیشینه‌ها را داشتم تا اتفاق عراق افتاد و وقتی برگشتم من برای خودم برنامه داشتم که وقتی آزاد شدم می‌روم در یک هتل در اهواز چند روزی می‌مانم کمی حالم بهتر می‌شود، غذا می‌خورم و به وضعم سروسامان می‌دهم، بعد زنگ می‌زنم به منزل و به همسرم خبر می‌دهم. تا این حد نمی‌دانستم بیرون چه خبر است. همه لوازممان را هم از دست داده بودیم و دوربین‌هایمان را هم گرفته بودند. آسیب روحی در این چند ماه خورده بودم. اما وقتی وارد ایران شدم به‌خاطر کار رسانه‌ای تلویزیون و دعای مردم وضعیت جور دیگری بود. همه مردم پیگیر موضوع بودند.

 

درباره نامزدی‌تان هم صحبت کنید.

هیچ انگیزه‌ای برای نامزد شدن نداشتم.

 

به ذهنتان خطور هم نکرده بود؟

اصلا فکر هم نمی‌کردم. نزدیک انتخابات که شد دوستانم به من پیشنهاد کردند که نامزد انتخابات مجلس شوم. اینکه می‌گویم دوستان اصلا دوستان سیاسی منظورم نیست. بچه‌هایی که در رسانه با هم بودیم. در روزنامه با هم بودیم. گفتند اگر نامزد شوی وضعت خوب می‌شود.

 

از نظر رای‌آوری؟

بله من واقعا تا روز آخر زیربار نرفتم. یک روز مانده به آخرین روز ثبت‌نام یکی از بچه‌های شاعر و روزنامه‌نگار به من زنگ زد و گفت ما بچه‌های خبرنگار دور هم نشستیم. منظورم از خبرنگار، بدون خط کشی سیاسی است. ما با هم در دانشگاه سینما یا گپ‌های حوزه هنری یا محفل ادبیات داستانی آشنا شده بودیم. من به او گفتم انگیزه ندارم و کسی هم از من دعوت نکرده است. استخاره کردم گرچه به‌ندرت استخاره می‌کنم چون فکر می‌کنم آدم باید با خودش به نتیجه برسد. روحانی‌ای که برای من استخاره کرد پدر کسی بود که با او هم‌رزم بودم. ساعت 6 صبح جمعه آخرین روز ثبت‌نام بود که گفت من استخاره کرده‌ام و خیلی خوب آمده است. نمی‌دانست برای چه استخاره کرده‌ام. گفت عده‌ای به تو پیشنهاد می‌دهند برای مشارکت در کاری که اصلا صلاحت را نمی‌خواهند اما تو برو برایت خوب است. هیچ مدرکی نداشتم. به هر ترتیب مدارک را جور کردم و ثبت‌نام کردم. پیش خودم یک‌سری آمال‌ها داشتم که فکر می‌کردم باید حل شود. مثل سهم رسانه‌ها در حاکمیت یا کپی‌رایت یا سینما یا قانون صداوسیما که فکر می‌کنم سازمان ما بدون قانون اداره می‌شود. نمی‌گویم خلاف قانون عمل می‌کند اما قانون ندارد که هنوز این آمال من حل نشده است. برای صداوسیما می‌شود ساختار جدید تعریف کرد و در مجلس هم تلاش کردم که نشد. یا مسایلی مثل ماهواره یا رسانه‌های دیگر که خیلی از اینها در زمان خود حل شد. دنبال یک نظام صنفی اطلاع‌رسانی بودم. دغدغه‌هایم اینها بود که هنوز هم هست. من به نمایندگان مجلس می‌گویم که مشکلات ما اینهاست و باید اینها را حل کرد.

 

با آبادگران وارد شدید؟

مستقل ثبت‌نام کردم و آنها را نمی‌شناختم. زمانی از حزب اعتدال‌وتوسعه به من زنگ زدند و گفتند می‌خواهیم شما را در فهرست خودمان بگذاریم، با دوستانم مشورت کردند گفتند خوب است. من به آنها گفتم باشد مشکلی ندارد.

 

می دانید که این حزب نزدیک به آقای روحانی است

بله. به هر حال من جریان را می‌شناختم، طیف‌های سیاسی را می‌شناختم. دوستان دیگری فهرست‌های دیگری دادند. فهرستی دادند که آقای کروبی سرلیست بود. آبادگران من را دعوت کرد. یکی از دوستانم از آبادگران بود.

 

آقای بیادی؟

نه آقای فدایی گفت می‌خواهیم شما را بگذاریم در لیست خودمان، گفتم هرجور صلاح می‌دانید من مخالفتی ندارم. کسی نبوده من را دعوت کند و من نپسندم. برای من فرقی ندارد اگرچه راستش را بخواهید من دوستانی در حوزه رسانه داشتم که به من گفتند هر نظرسنجی‌ای که می‌آید شما جزو 10 نفر اول تهران هستید. من آقای احمدی‌نژاد را نمی‌شناختم. تابلوی آبادگران هم مهدی چمران بود. یک واقعیتی هست؛ در مجلس هفتم مشارکت پایین بود که اگر بالا بود ممکن بود که ترکیب مجلس هفتم آنگونه نمی‌شد.

مجلس ششم مشارکت بالایی داشت اما هفتم پایین بود. اغلب این فهرست آبادگران رای آورد. افرادی در مجلس هفتم بودند که از نظر سلیقه سیاسی فرق زیادی داشتند. ابوطالب بود، خوش‌چهره بود، طباطبایی و افروغ تا متکی و کوچک‌زاده. طیف گسترده‌ای بودند. آبادگران دنبال لیستی بودند که رای آورد. خیلی آدم‌های خاص مهم نبود. افراد قدیمی راست سنتی را کنار گذاشته بودند. من به علت علاقه‌ای که به برخی افراد لیست داشتم مثل آقای افروغ یا آقای طباطبایی که روحانی محل ما بودند و از روز اولی که می‌نشستیم حرف می‌زدیم داخل لیست هم طیف‌بندی بود، آن لیست رای آورد و من وارد مجلس شدم. فکر می‌کنم همه تلاشم را کردم و نمایندگی کردم. فکر می‌کنم هرجا هستیم باید با همه توان کار کنیم و 100درصد انرژی را بگذاریم و این بهترین کار است. من دردوران نمایندگی هیچ کاری نمی‌کردم جز نمایندگی، نه شغل دوم داشتم، نه تدریس، نه بیزنس داشتم و نه فیلم ساختم.

 

از مجلس فیلم نگرفتید؟

چرا از مجلس فیلم گرفتم ولی همه وقتم در مجلس بود.

 

یعنی منبع درآمدتان از مجلس بود؟

درآمد یک بحث دیگر است. برخی ممکن است بیزنس شخصی داشته باشند و قابل احترام است. یکی ممکن است برای خودش سرمایه‌گذاری شخصی داشته باشد و به حکومت هم ارتباطی نداشته باشد. من بعد از یکی، دو سال فهمیدم در این جریان داخل مجلس نمی‌توانیم حرکت کنیم. بالاخره باهم حرف می‌زدیم.

 

چرا؟

احساس می‌کردیم جریانات داخل مجلس از ما انتظار دارند که از سلیقه آنها تبعیت کنیم درحالی که قبول نداریم. بنابراین با بیش از 12 نماینده مجلس جلساتی داشتیم که اغلب خانه ما تشکیل می‌شد چون نزدیک مجلس بود. جریان اصولگرایان مستقل تشکیل شد که بیشتر همفکر بودند تا گذشته مشترک؛ خوش‌چهره، افروغ، مدنی، میرزایی و گه‌گاه خانم دکتر امین‌زاده و آقای خادم نشست و برخاست داشتیم. برخی نماینده‌های شهرستان هم بودند که نامشان یادم نیست.

 

مجلس هم تمام شد.

بله. منتها من چون شغل دیگری نداشتم عین چهار سال همه جلسات مجلس را می‌رفتم. مگر یکی، دوبار که کسالت داشتم یا افراد خانواده مشکل داشتند. برای همین همه مرخصی‌هایم را جمع کردم و دو ماه آخر از هیات رییسه درخواست مرخصی کردم. درحالی که مرخصی داشتم نطق می‌کردم و تذکر می‌دادم و در مجلس حاضر بودم و فیلم می‌ساختم. به آقای احمد توکلی گفتم من معتقدم که باید از داخل مجلس فیلم بگیرم و موضوعش را با توافق بسازم و شما به‌عنوان رییس مرکز پژوهش‌های مجلس مصوب کنید که چنین فیلمی داشته باشید، گفت بگزار فکر کنم. این موضوع به ماه‌های آخر مجلس برمی‌گردد. بعد از یک هفته به من گفت که نه، به این نتیجه رسیدیم که ممکن است به درد ما نخورد. من از هیات رییسه اجازه گرفتم و دو فیلم ساختم که یکی را به پرس‌تی‌وی دادم و یکی را برای خودم ساختم به نام اقلیت-اکثریت.

 

پخش شد؟

نه، برای خودم ساختم. اقلیت-اکثریت را بعد از نمایندگی سه، چهارسال پشت سر هم به جشنواره سینما حقیقت دادم که قبول نکردند. البته اکران خصوصی برای نمایندگانی که در فیلم بودند گذاشتم و البته همه این تصاویر و اظهارنظرهای شفاف در تاریخ می‌ماند. نماینده‌ها چون با من رفیق بودند و من را می‌شناختند اظهارنظرهایی درباره ساختار مجلس و ساختار سیاسی کشور می‌کنند که ارزشمند است.

 

مجلس تمام شد و قرار بود یک جریان سیاسی براساس همان اصولگرایان مستقل با یک آسیب‌شناسی شکل بگیرد.

نه، ارتباط دوستانه هست. من و آقای دکتر افروغ و دیگران نزدیک هر انتخاباتی دور هم جمع می‌شویم و حرف می‌زنیم اما انگیزه کار سیاسی وجود نداشت چون اساسا من معتقد به جریان حزبی در کشور نیستم. یعنی معتقدم که حزب در کشور ما پا نمی‌گیرد و یک تئوری مفصل دارد. نمی‌خواهم بگویم با تحزب مخالفم اما معتقدم به دلایل فرهنگی، تاریخی، سیاسی و اعتقادی شکل نمی‌گیرد. من فکر کردم اگر برگردم به حوزه هنر مسوولیتم را انجام داده‌ام و آقای دکتر افروغ هم گفت برمی‌گردم به حوزه روشنفکری و کتاب می‌نویسم و تدریس می‌کنم. مهم است که هرکسی جای خودش را پیدا کند. من فکر می‌کنم اصلا جایم در فرهنگ و هنر است.

 

جواب سوال اولم را تا حدودی گرفتم که می‌خواهید شما را به‌عنوان یک هنرمند بشناسند تا چهره سیاسی. شاید به‌عنوان تحلیلگر سیاسی که سابقه رسانه‌ای دارید و نماینده مجلس بودید دوست داشته باشید شناخته شوید اما عمل سیاسی چون ندارید، دوست ندارید به این نام شما را بشناسند.

چون چنین وظیفه‌ای برای خود قائل نیستم. کار سیاسی در این کشور با فرد انجام نمی‌شود، با جریان انجام می‌شود. شما باید داخل یک جریان باشید. من یک نفری نمی‌توانم کار کنم و چون از قرار گرفتن در این قالب‌بندی‌ها پرهیز کرده‌ام به‌عنوان یک تحلیلگر سیاسی البته محل رجوع هستم. اگرچه مراقبت می‌کنم که در دام رسانه‌ها نیافتم ولی برای خودم وظیفه سیاسی تعریف نمی‌کنم.

 

اگر نامزدی به شما به‌عنوان یک فیلمساز رجوع کند که فیلم تبلیغاتی من را شما بسازید، این کار را می‌کنید؟

بله بودم و ساختم.

 

برای چه کسی؟

سالی که آقای غفوری‌فرد نامزد ریاست‌جمهوری بود برای او ساختم. یک نامزد دیگر هم همان زمان به من پیشنهاد دادکه آن نامزد را دوست نداشتم. نه اینکه سلیقه سیاسی‌اش را دوست نداشته باشم، خود آن نامزد را دوست نداشتم و نپذیرفتم و رفتم سفر خارج از کشور و وقتی بازگشتم 10 روز مانده بود به پایان انتخابات که داماد آقای غفوری‌فرد که شاگرد من بود با من تماس گرفت و گفت می‌خواهم برای آقای غفوری‌فرد فیلم بسازید. من نه نمی‌آورم گرچه به آقای غفوری‌فرد گفتم من به شما رای نمی‌دهم اما شما را دوست دارم و برای همین فیلمتان را می‌سازم. من فیلم انتخاباتی می‌سازم صرف‌نظر از این که آن نامزد رای بیاورد یا نه.

 

پس شما سفارش فیلم تبلیغاتی قبول می‌کنید. اگر آقای احمدی‌نژاد پیشنهاد دهد چه‌طور؟

قبول نمی‌کنم. چنانچه پیشنهاد هم شده بود. دو سال قبل پیشنهاد شده بود که فیلمی درباره آقای احمدی‌نژاد ساخته شود. پیشنهاد خوبی بود و ذهنم درگیر آن شده بود اما می‌دانستم که من آقای احمدی‌نژاد را دوست ندارم و این در فیلم پیداست. من له یا علیه کسی نمی‌خواهم درگیر جریانات سیاسی شوم. فرهنگ را اجل از این می‌دانم که درگیر دعواهای سیاسی شوم. ولی بالاخره کسی که می‌خواهد فیلم بسازد باید به سوژه اعتقاد داشته باشد.

 

در ذهن‌تان بود که کاشکی فیلم تبلیغاتی یک نامزد انتخاباتی را بسازید؟ یعنی کسی را دوست داشته باشید و بخواهید فیلمش را بسازید.

نه، دلیل فنی دارد. برخی آدم‌ها فیلم ساختن درباره‌شان خیلی سخت است. فیلم باید او را توضیح دهد. برخی نامزدها آدم‌های سختی هستند. شخصیتا پیچیده‌اند و وجوه مختلف دارند و ممکن است فیلم از خود آن فرد کوچک‌تر باشد. یعنی اگر به من پیشنهاد شود که درباره فلانی فیلم بساز من می‌گویم نمی‌توانم کار سختی است اما برخی نامزدها نه. آدمی است که می‌فهممش و می‌توانم درباره‌اش فیلم بسازم.

 

شما فرد مفیدی برای فیلم تبلیغاتی هستید چون هنرمند و فیلمساز هستید و مسایل سیاسی را درک می‌کنید، شاید بقیه این ویژگی را ندارند چون فقط هنرمندند. شما فیلم‌های تبلیغاتی انتخابات 92 را که دیدید به نظرتان کدام‌شان واقعا خوب بود؟

برای چه کسانی فیلم ساختند؟

 

روحانی، عارف، رضایی، قالیباف و جلیلی.

فیلم آقای قالیباف فیلم خوبی بود و به او کمک کرد. فیلم آقای جلیلی فیلم ضعیفی بود. فیلم آقای عارف و روحانی در نیامده بود.

 

چرا در نیامده بود؟

این که می‌گویم در نیامده بود از نظر هنری درنیامده بود. شاید به سفارش ساخته شده باشد اما یک وقت‌هایی این فیلم‌ها در می‌آید و یک وقت‌هایی نه. فیلم دوره قبل آقای رضایی یعنی سال ۸۴ خوب بود که فکر کنم مرحوم ملاقلی‌پور ساخته بود. فیلم آقای روحانی خوب در نیامده بود. اینکه می‌گویم خوب بود یا نبود، من از نظر فنی و حرفه‌ای می‌گویم نه کمک به رای‌آوری. راستش را بخواهید این فیلم‌ها تاثیر چندانی در انتخابات ندارد.

 

در سایرکشورها هم اینطور است؟

مردم ما تحت تاثیر مولفه‌های دیگری هستند. قبول ندارم که مردم فی‌البداهه تصمیم می‌گیرند. مردم ما بطئی تصمیم می‌گیرند. فرهنگ ما سینه به سینه و شنیداری است. ما با مثنوی و حافظ بزرگ می‌شویم. مردم دروغ می‌گویند در بیان احساسات‌شان. مردم دچار ریا و مثبت و منفی‌اند. گاهی آنچه نیستند نشان می‌دهند و گاهی آنچه هستند نشان نمی‌دهند. وقتی با ابزار جامعه‌شناسانه غربی با مردم برخورد می‌کنید، هرچه محک می‌زنید جواب نمی‌گیرید. وقتی احمدی‌نژاد کاندیدا شد من از سه، چهار ماه قبل می‌دانستم که او رای می‌آورد و به خودش هم گفتم. یک خبرنگار هلندی از من سوال کرد چه کسی رای می‌آورد، و من گفتم احمدی‌نژاد. چون در بین مردم بودم. می‌دانستم روحانی 92 رای می‌آورد. می‌دانستم در انتخابات مجلس دهم فهرست امید رای می‌آورد. این‌بار هم پیشنهاد شد که نامزد شوم.

 

چرا نشدید؟

خیلی از سیاسیون پیشنهاد کردند. از دو طیف. با برخی دوستان سیاسی چند بار دور هم نشستیم، من گفتم که قطعا لیست اصلاحات رای می‌آورد. تصورم این بود که شهرهای بزرگ لیست اعتدال‌گراها رای می‌آورند. اگر که یک لیست مستقل بود من نامزد می‌شدم ولی وجود نداشت. برای من خوب نبود که در لیست اصلاح‌طلب‌ها رای بیاورم چون قبلا در لیست اصولگراها رای آورده بودم و این استدلالی بود که برای دوستانم گفتم. البته این را هم باید بگویم که فیلتر شورای نگهبان باعث شد که این طرف فقط یک لیست باشد که هم اصلاح‌طلبان و هم اعتدال و توسعه و هم مستقل‌ها در آن بودند. لیستی که در شرایط دیگر نباید رای می‌آورد. خیلی از این افراد کاملا ناشناخته بودند؟

 

دلیل رای‌آوری‌شان چه بود؟

هیچ منطقی ندارد. اگر لیست‌های متعدد بود ممکن بود که ما با چند انتخاب گزینشی روبه‌رو شویم یعنی چند نفر از اصولگراها و چند نفر از اعتدالیون و یک‌سری اصلاح‌طلب و مستقل. ولی فضا دوقطبی شد. لیست اصولگراها و دیگر لیست‌ها. دوستان پیش‌بینی من را تایید کردند. من گفتم بعید است ما چند لیست این طرف داشته باشیم.

 

از جریان نزدیک به شما آقای خوش‌چهره نامزد شد و رای نیاوررد.

تقصیر خودشان است. کار سیاسی تخصص پیچیده‌ای است. قبلا باید پخت و پزش را کرده باشی و نظرسنجی‌ها را دیده باشی. افرادی که برای خودشان مستقل یا دانشگاهی و ... قائلند در صورتی باید جلو بیایند که احتمال بردن بدهند. آقای کاظم جلالی جلو آمد و برخی مسایل را معامله کرد. سابقه خودش را گذاشت و رفت داخل طیفی دیگر.

 

به‌هرحال سازوکار ائتلاف این را می‌طلبد.

بله، کار سیاسی اینطور است و من تقبیحش نمی‌کنم. دو، سه سال دیگر هم کسی یادش نمی‌ماند که کاظم جلالی از کدام لیست به کدام لیست رفت.

 

چرا اصولگرایان شکست خوردند؟ برخی تکه پاره شدن اصولگراها را علت شکست می‌دانند. یا اینکه لیدر خوبی نداشتند و ... .

اگر بخواهیم بدانیم چرا لیست اصولگرا رای نیاورد من سه، چهار دلیل برایش دارم از جنس همان دلیل‌هایی که براساس اطلاعات و تحلیل‌های درست من است اما مایل نیستم بگویم.

 

چرا؟

بالاخره من خودم را اصولگرا می‌دانم.

 

آقای افروغ هم خودش را اصولگرا می‌داند ولی عیب‌هایش را می‌گوید، چرا؟

متاسفم که اصولگرایان پی در پی دچار اشتباه شده‌اند. یعنی دامنه اصولگرایی را اینقدر تنگ کردند که رسیدند به 30 نفری که اصلا رای‌آور نبودند درحالی‌که اگر دامنه اصولگرایی به معنای واقعی کلمه یعنی پایبندی به اصول ملی، انقلابی، ارزش‌ها و رهبر و امام باز بود، لیست خیلی متنوع‌تر و بازتری می‌شد ایجاد کرد.

 

در طیف اصلاح‌طلبان هم این افرادی که شما ویژگی‌های آنها را گفتید بودند؟

حتما از این طیف درونش بودند. دوستانی که لیست را جمع کردند اگر سعه‌صدر بیشتری به خرج می‌دادند برخی افراد لیست به‌صورت ذاتی رای‌آور بودند. اگر بخواهم تحلیل کنم باید بگویم که برخی به رای آوردن لیست کمک می‌کنند، برخی خنثی هستند و برخی صدمه می‌زنند و به رای نیاوردن لیست کمک می‌کردند. من معتقدم که لیست امید افرادی داشت که استعداد رای‌آوری داشتند و بقیه خنثی بودند و اگر در این لیست نبودند، رای نمی‌آوردند. اما لیست اصولگراها به این شکل بود که بعضی افرادش استعداد رای‌آوری داشتند و خوب هم بود و کاش رای می‌آوردند و به مجلس می‌آمدند، و خیلی‌ها رایی که آوردند کف رای لیست بود نه رای خودشان. خیلی از آنها یعنی یک سوم آن لیست که جزو تصمیم‌گیران آن لیست هم بودند کسانی هستند که در شرایط فعلی جامعه ما اصلا محبوب نیستند، به هر دلیلی. نمی‌خواهم بگویم محبوبیت چیز خوبی است یا بدی، ولی به‌خاطر اشتباهات سیاسی پی‌درپی در دو، سه سال اخیر محبوب نبودند، به‌خاطر حمایت از آقای احمدی‌نژاد در مخالفت با برجام و در تحلیل‌های شخصی از بیانات رهبری و مصادره کردن ارزش‌های انقلاب اسلامی. اینها چیزهایی بود که مردم متوجه هستند. اگر این لیست فقط نیمی از آن تغییر می‌کرد حتما رای می‌آورد ولی به هر حال اصولگراها این اشتباه را کردند. اگر اسمش را گردش نخبگان بگذاریم این یک تجربه خوب دموکراسی در کشور ما است اما یک خطر وجود دارد که اصولگرایان بدشان نمی‌آید که این لیست امید با هر اسمی اصلاح‌طلب یا اعتدال همان مسیر مجلس ششم را تکرار کنند، دوباره مجلس ضعیف می‌شود و دوباره ورق برمی‌گردد. یعنی امیدوارم که اصلاح‌طلبان از مجلس ششم تجربه کسب کرده باشند.

 

به مجلس دهم امید دارید؟

از چه نظر؟

 

کارکرد آن. شعار اصلی اصلاح‌طلبان رونق اقتصادی بود و به جد هم دنبال اجرای ایده اقتصاد مقاومتی هستند ...

شعارهای هر دو گروه پوپولیستی بود که نمی‌پسندم. اقتصاد مساله ماست اما موضوع ما نیست. مشکل و بحران ماست اما موضوع ما فرهنگ است. مشکلات فرهنگی در کشور داریم.اگر تن به کار نمی‌دهیم، قانون‌پذیر و وحدت‌پذیر نیستیم، مسایل فرهنگی است و اقتصاد هم ذیل این است. تا اعتقاد به محصول و توان داخلی نداشته باشید اقتصاد مساله‌اش حل نمی‌شود. تا مساله حرام و حلال و بهره و وام حل نشود، اقتصاد درست نمی‌شود. اگر مجلس همراه با دولت باشد برای کشور خوب است. نمی‌گویم مطیع دولت می‌گویم همراه دولت. یعنی مجلس قبلی چوب لای چرخ دولت می‌گذاشت. با دولت دعوا می‌کرد. مجلس خوب مجلسی است که با دولت همراه باشد و نقد منصفانه کند اما مجلس قبلی می‌جنگید با دولت. این مجلس امیدوارم بتواند همراهی فعال با دولت داشته باشد. ریل‌گذاری کند و اگر این مجلس در مجموع نسبت به دولت منفعل باشد مجلس خوبی نخواهد بود.

 

برخی چهره‌ها که تجربه اجرایی دارند مثل آقای عارف و دیگران به نظر شما می‌توانند به دولت کمک کنند؟

بله، حتما. اتفاقا مجلس جایگاه آدم‌های تئوریک و دانشگاهی نیست اگرچه به این افراد نیاز دارد. وقتی بودجه‌ریزی می‌کنید به افرادی نیاز دارید که سابقه کار اجرایی داشته باشند. حتما اگر آدم‌هایی داخل مجلس باشند که سابقه کار اجرایی سطوح بالا داشته باشند این خیلی برای مجلس خوب است. به همین جهت عرض می‌کنم که آقای عارف برای مجلس حتی برای ریاست مجلس اتفاق خوب و مبارکی است اما مجلس را رییس مجلس اداره نمی‌کند بلکه روسای کمیسیون‌ها اداره می‌کند. مجلس در صحن رخ نمی‌دهد بلکه در کمیسیون‌ها اتفاق می‌افتد. همه لوایح و چک و چانه‌ها در کمیسیون‌ها انجام می‌شود. ما ضمن اینکه رییس مجلس خوب می‌خواهیم، رییس کمیسیون‌های کاربلد هم می‌خواهیم. اینها آدم‌های درخوری باید باشند. اگر کمیسیون‌های خوبی داشته باشیم یعنی هیات رییسه خوبی برای کمیسیون‌ها داشته باشیم، پس مجلس خوبی داریم. اینطور نیست که رییس مجلس اگر آقای عارف یا لاریجانی باشد مجلس خوب شود. جریان‌هایی که در مجلس ورود می‌کنند باید بروند به این سمت که کمیسیون‌ها را تقویت کنند و مقدار زیادی از این مساله چیدمان می‌خواهد، مهندسی می‌خواهد. زمانی در مجلس قبلی یک نفر رییس کمیسیون اقتصاد بود که هیچ نسبتی با اقتصاد نداشت. در مقاطعی افرادی رییس کمیسیون فرهنگی بودند که هیچ نسبتی با فرهنگ نداشتند. درحالی که در همان مجلس افراد فرهنگی و اقتصادی بودند. پس اگر بتوانند داخل خودشان به یک ترتیب و مشارکت جمعی برسند که هیات رییسه کمیسیون‌ها خوب چیده شود، به مجلس می‌شود امیدوار بود اما ا‌گر با باند بازی و جناح بازی بسته شود، اول فاجعه است. این مجلس فاجعه می‌شود. رابطه دولت و مجلس دو سویه است. در مجلس هفتم، دولت آقای خاتمی رابطه پارلمانی‌اش را با مجلس می‌توانست تنظیم کند برای همین تنشی نبود. اما دولت آقای احمدی‌نژاد آن بخشی که باید کار پارلمانی می‌کردند اصلا کار پارلمانی بلد نبودند دراین حد که وقتی لایحه‌ای از دولت به مجلس می‌دادند سربرگش نوشته بودند طرح، طرح! یعنی آدمی که در آن دولت معاون پارلمانی بود فرق طرح و لایحه را نمی‌دانست. الان کسانی که حوزه پارلمانی دولت را اداره می‌کنند کار بلد هستند. کمیسیون تلفیق و کمیسیون برنامه و بودجه و اقتصادی و امنیت ملی و سیاست خارجی، کمیسیون‌هایی هستند که بیشترین ارتباط را با دولت دارند. من امیدوارم از این کمیسیون‌ها افرادی به‌عنوان رییس و هیات رییسه انتخاب شوند که رابطه دولت و مجلس یک رابطه درست و منطقی باشد.

 

بعد از مجلس هفتم شما دوباره وارد کار فیلم و مستند شدید. چیزی که بیشتر نمود داشت فیلم رالی بود. چه‌طور شد فیلم رالی را ساختید.

اشکالی نمی‌بینم.

 

نه منظورم این است که آیا پیشنهاد خاصی بود؟

نه.

 

خیلی هم درگیر شدید؟

یک‌سری حرف‌هایی در این سایت‌ها می‌زدند. یک نیمه سریال بود. مشابه آن را در تلویزیون داشتم. تجربه در شبکه خانگی حق هنرمند است که خود هم کار جدید یاد بگیرم که نخستین رئالیتی شو شبکه خانگی بود. یعنی فیلم بدون فیلمنامه نه بدون طرح و خیلی کار موفقی هم بود و متقاضی شماره دو آن هست که به دلایل مالی نشده است، چون فضای شبکه خانگی خراب بود.

دوست دارید در فضای مستند باشید یا به سمت فیلم داستانی هم می‌روید؟

نه، دوست دارم. الان دو سال است که دارم یک سریال داستانی برای تلویزیون می‌نویسم. منابع مالی آن تامین نشده است، مقداری از آن تامین شد و نوشتم.

 

تهیه‌کننده خودتان هستید؟

تهیه‌کننده و نویسنده و کارگردان خودم هستم. مقداری از آن را نوشتم و به صداوسیما تحویل دادم.

 

برگردیم سر اصل مصاحبه، چرا هی یو؟

اسم کتاب؟

 

بله.

اسم جذابی است.

 

منظورم این است که چرا این اسم به ذهن شما آمد؟

کتاب با هی یو شروع می‌شود و با آن تمام می‌شود. هر اسم دیگری هم می‌شد باشد ضمن اینکه اسم کتاب مهم است چون ویترین کتاب است. من همان زمان که صفحات اول را می‌نوشتم اسمش را انتخاب کردم چون صفحات اول را زمانی نوشتم که اسیر بودم. در مقدمه کتاب هم نوشتم که در هفته‌های آخر که ماموران صلیب سرخ آمدند که آمار بگیرند برخی زندانیان عرب بلد نبودند انگلیسی صحبت کنند، من کمک می‌کردم عربی با آنها صحبت می‌کردم و اطلاعات‌شان را به انگلیسی وارد فرم صلیب سرخ می‌کردم. بنابراین مدت زیادی این خودکار دستم بود، وقتی کار تمام شد از او خواهش کردم که می‌شود این خودکار دست من بماند؟ او قبول کرد و خودکار را بخشید به من. البته در بازداشتگاه داشتن خودکار ممنوع بود. بعد هم چند کاغذ پیدا کردم و شروع کردم خاطراتم را نوشتم که در کتاب هم از همان صفحات شروع کردم و سعی کردم که به آن صفحات امانت‌دار بمانم. بنابراین با همان حس و حال اسم کتاب و نوع روایت را از همان اول انتخاب کرده بودم.

 

قبل ازمصاحبه شما به حاشیه‌هایی که بعد از انتشار این کتاب در ذهن مخاطب ایجاد کرده‌اید اشاره کردید. اکثر کتاب‌هایی از این دست متاسفانه با بی‌طرفی نویسنده روبه‌رو نیست، چه مسایل شخصی یا علقه‌های سیاسی مشخص. اما تا جایی که مشخص است شما بی‌طرفانه در موضوعی کتاب نوشتید که به ایدئولوژی جمهوری اسلامی نسبت به امریکاستیزی بازمی‌گردد و شما هم اسیر نیروهای امریکایی بودید. ولی روایتی که در کتاب هست نشان‌دهنده این است که شما بدون برخی ملاحظات سعی کردید روایت صادقانه داشته باشید. شاید خاکستری به نظرم واژه خوبی باشد. این را براساس صحبت‌های قبل از مصاحبه و چیزهایی که شنیدم می‌گویم.

من تحلیل شما را قبول ندارم. این کتاب اصلا خاکستری نیست و کاملا ضدامریکایی است. کتاب بی‌طرف نیست. انتخاب این کلمه درست نیست و کتاب منصفانه است. سعی کردم منصفانه و دقیق بنویسم. معتقدم که اگر دارم رمان می‌نویسم می‌توانم تخیل خودم را بنویسم و goodman badman قصه‌ام یک جور باشند، اما وقتی دارم خاطره‌نویسی و وقایع‌نگاری می‌کنم باید منصفانه و دقیق باشد چون سندی برای کارهای بعدی می‌شود. در این کتاب سراسر دارم از ظلم امریکا به مردم عراق و منطقه و خودم می‌گویم اما سعی کردم شعار ندهم. یعنی اگر امریکایی اسلحه‌اش را پشت گردنم چسباند، دقیق یادم نیست که اسلحه پشت گردن من چسبید یا نه یا اگر آن امریکایی ناسزا گفت عین آن را نوشتم، اگر آن امریکایی یک ربع من را می‌زد من ننوشتم سه ساعت من را می‌زد، نوشتم یک ربع من را می‌زد. این کتاب مستند به گزارشی است که دیگران و رسانه‌های مختلف منتشر کردند. بنابراین، این مساله وقتی ارزش دارد که با همه گزارش‌های دیگران مطابقت داشته باشد. روزی که ما را چهارم جولای برای تیرباران بردند، من نوشتم که چهارم جولای روز جشن استقلال. بنابراین اگر آنها ادعا می‌کردند که تو بیا و به ما شکایت کن اگر بروی اداره پلیس از من می‌خواهند که علیه تفنگداران شکایت کنند. من قبول کردم رفتیم در دادگاهی نشستیم و علیه تفنگداران دریایی یا میلیتاری پلیسی که ادعا می‌کرد برای بررسی این شکایت آمده‌ایم همه را از اول توضیح دادم، اگرچه گفتم من می‌دانم هیچ فایده‌ای ندارد. در واقع آن مستندات هست. من مستنداتم را به وزارت خارجه و وزارت خارجه به دفتر سازمان ملل در مقر ژنو منتقل کرد و آنها گزارشی نوشتند در همه موارد نقض معاهدات بین‌المللی و پیوست کتاب است. بنابراین اینکه من می‌نویسم فقط خاطرات شخصی من نیست، سعی کردم همه‌چیز دقیق باشد که اگر یک روز ترجمه شد و زندانی‌ها و زندانبانان عراقی و امریکایی خواندند و سوال شد که اینها درست است، آنها بگویند بله درست است. من وقایع‌نگاری کردم. اگر هم طول کشید برای همین بود. من همه بچه‌هایی که در مقاطعی با هم در چادر یا کمپ بودیم را پیدا کردم و حرف زدم.

 

بین آن افرادی که با هم بودید فقط شما در این زمینه کتاب نوشتید؟

کمابیش دیدم که خاطراتی تعریف کرده‌اند اما کتابی ننوشتند. من با اکثر افرادی که تمایل داشتند حتی چند جلسه حرف زدم و رفتم مترجمم را در جنوب ایران پیدا کردم. زمانی که خانواده‌اش ایران بودند و با او دوباره حرف زدم و این یک‌سری منابع دولتی و اسناد دارد که من همه اسناد را دیدم و برخی را پیوست کتاب گذاشته‌ام ضمن اینکه 12 سال قبل این خاطرات را یک‌بار خود من و یک‌بار بقیه زندانیان برای مرکزی تعریف کرده‌ایم و من همه آن مستندات را دارم. یعنی خاطرات من همان هفته اولی که از عراق می‌آیم ضبط شده است، حدود 800 صفحه است و خاطرات بقیه زندانیان را دارم. برای اینکه همه‌چیز کامل باشد.

 

وقایع‌نگاری‌ها در ذهنتان بود یا امکاناتی برای نوشتن داشتید؟

عرض کردم؛ مقداری را همانجا نوشتم و آوردم و مقداری را در این چند سال با تک‌تک بچه‌ها می‌نشستیم، با بچه‌ها تعریف می‌کردیم و فیش‌برداری می‌کردم و می‌نوشتم و مصاحبه‌های قبل از سال 83، همه را دارم و این مدت من دایم داشتم فیش‌برداری می‌کردم. انبوهی فیش داشتم و همه را نگه داشتم اما اینکه طول کشید این بود که دوست داشتم دقیق باشد و دوست داشتم خواندنی باشد. آنها که خاطره‌نویسی می‌کنند، چه خاطره سیاسی یا مبارزات یا رزمنده‌ها و آزاده‌های عزیز چون ارزش ذاتی دارد و برای تاریخ می‌ماند، معتقدم غیر از وجه مستند و تاریخی آن، من می‌نویسم که خوانده شود بنابراین سعی کردم روایتی پیدا کنم که خواندنی شود و وقتم صرف این شد. بنابراین در این مدت که می‌نوشتم به صدها نویسنده و هنرمند و کارگردان و مطلع سیاسی دادم خواندند و نظرات‌شان را گفتند.

 

شما به خیلی‌ها کتاب را داده بودید که بخوانند؟

بله، صدها نفر.

 

کامنت‌های مختلف را گرفتید؟

 بله، از ابراهیم حسن‌بیگی تا مرتضی سرهنگی تا مرتضی آقاغفار.

 

چهره‌های سیاسی؟

مثل دکتر افروغ. اسم افراد سیاسی را نمی‌گویم چون دعوا می‌شود.

 

به مسوولان چه‌طور؟

بله، البته رابطه دوستانه بوده و مردم عادی و روزنامه‌نگاران. برای خیلی‌ها ایمیل کردم ورژن‌های مختلف آن را خوانده‌اند و نظرشان را گفته‌اند و برای بچه‌هایی که زندان بودیم و ایران بودند و بعضا اصلاحات‌شان کمک کرده است. بنابراین برای همین طول کشید.

 

حتما می‌دانید که شایعات مختلفی در رابطه با سفر شما به عراق و دستگیری‌تان مطرح شده بود. آیا بعد از رونمایی کتاب در نمایشگاه کتاب خود را برای مواجهه با پرسش‌های مختلف مردم آماده کرده‌اید؟

این شایعات را همین اواخر شنیدم. حرف‌هایی که خیلی دور از ذهن است و امیدوارم این کتاب به همه شایعات پایان دهد. یک‌بار برای همیشه همه‌چیز را گفتم.

 

آخرین سوال اینکه دوست داشتید در مذاکرات برجام بودید و مستند می‌ساختید؟

من از برجام مستند می‌ساختم؟

 

یعنی در آن مذاکرات بودید و فیلم می‌ساختید؟

بله، دوست داشتم. این فرصتی است که هر مستند‌سازی پیدا نمی‌کند. البته ابزارش را هم می‌خواهد. حمایت می‌خواهد. فیلمسازی مثل خبرنگاری متکی بر رابطه است. یعنی اگر با هیات ایرانی رابطه خوبی داشته باشم می‌توانم مستند خوبی بسازم اما اگر غیردوستانه باشد یا اعتمادی نباشد، فیلم خوبی در نمی‌آید. تاجایی که می‌دانم یکی، دو گزارش خوب ساخته شده اما مستند به آن شکل نه.

 

مستندی هم اگر ساخته شده است علیه برجام است…

من فکر می‌کنم یک فیلمساز باید منصف و بی‌طرف باشد.

 

افزودن نظر جدید