- کد مطلب : 9723 |
- تاریخ انتشار : 24 آذر, 1394 - 14:06 |
- ارسال با پست الکترونیکی
زنان شاهنامه اهل بزم و رزم بودهاند
ببينيد در فرهنگ ايران زمين زن يعني زندگي يعني زايندگي، بنابراين چون تداوم نسل به دست اوست در خود اين فرهنگ از يك جايگاه بسيار خوبي برخوردار است، اگر كه شما نگاهي به پيرامون اين سرزمين بيندازيد و كشورهاي همسايه را در نظر بگيريد در يك مقايسه بسيار گذرا اين به شما ثابت ميكند كه جايگاه زن در ايران به چه صورت بوده است.
قوانيني كه حتي از آن زمان براي ما مانده و ما حالا به آن دسترسي داريم نشان ميدهد كه زن از چه حقوق خوبي در ايران برخوردار بوده است. زماني كه زن در ايران ارث ميبرده در هيچ كجاي دنيا ارث نميبرده و آن ملايمتي كه در قوانين ايران وجود داشته هرگز در قوانين ديگر كشورها و نقاط جغرافيايي وجود نداشته بهخصوص در تورات .
چرا به تورات اشاره كردديد؟ مگر در تورات به زن از چه زاويه اي نگاه شده است؟
نگاه تورات به زن متفاوت ازدیگر کتب آسمانی است چون از همان اول كه حوا زاده ميشود او را وابسته ميكند به آدم وميگويد كه چون ما ديديم تو تنها هستي و ديديم كه نياز داري كه همدميداشته باشي حوا را آفريديم. بعد وقتي كه حوا دانايي خود را ابراز ميكند با نزديك شدن به درخت معرفت هم خود از ميوه درخت معرفت مي خورد و هم به آدم ميدهد تازه وي را تكفير هم ميكنند و ميگويند كه تو همدست مار هستي و در اين تمثيل مار شيطان است بنابراين زن ميشود شاگرد شيطان.
از اينجاست كه بعدا هم ما در مانويت ميبينيم كه زن از يك جايگاه پستي برخوردار است و ميگويند كه زن زميني هست و مرد آسماني كه نشات گرفته از همين موضوع است چرا براي اينكه ماني متاثر از اديان يهودي و مسيحيت است بنابراين چون زن در آنجا جايگاه خوبي نداشته ما ميبينيم كه ماني هم به همين اعتقاد است.
خب اين اعتقاد كمي دستخوش تغيير شده و شكي در آن نيست اما اين نگاه در ايران چطور مورد نظر قرار ميگيرد؟ آيا در اينجا هم اين نگاه به زن وجود تاريخي داشته؟
در شاهنامه كه شناسنامه ما ايراني ها ست شما شكوفايي زنان را ميبينيد. ببينيد تمام زنان غير از سودابه كه خدمت شما عرض ميكنم كه چرا با سودابه اينگونه رفتار شده از يك خرد بالايي برخوردار هستند. وقتي كه كتايون به اسفنديار ميگويد به جنگ رستم نرو، او گوش نميكند چرا براي اين كه گشتاسب ميخواست كه اسفنديار را دور كند؛ او از اسفنديار مي ترسيد، به او گفته بود كه پادشاهي از آن تو خواهد بود اگر تو رفته و رستم را دست بسته بياوري، من پادشاهي را به تو واگذار ميكنم .ترسي كه در دل گشتاسب بوده ميخواسته كه او را از پايتخت دور كند و به او اين ماموريت را ميدهد.
و ببينيد كه زبان فردوسي چقدر اينجا زيباست. تشبيهات فردوسي بسيار بسيار جالب است و شما كمتر در شعر هاي ديگر ميبينيد.
آنجايي كه جنگ رستم و اسفنديار است ميگويد:
ستون كرد چپ را خم آورد راست
غريو از بن چرخ چاچي بخاست
بزد راست بر چشم اسفنديار
سيه شد جهان پيش آن نامدار
خم آورد بالاي سرو سهي
از او دور شد دانش و فرهّي
قبل از اينكه رستم و اسفنديار شروع كنند به جنگ با هم، رستم به اسفنديار ميگويد:
كه گفتد برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست چرخ بلند
حتي اين هشدار را هم به اسفنديار ميدهد ولي از آنجایي كه اسفنديار شوق پادشاهي داشته و ميخواسته كه بهجاي پدر تكيه بزند به اين جنگ ميرود و وادار ميشود به جنگ با رستم.
در حالي كه كتايون از ابتدا به او اين هشدار را ميداده كه تو اين كار را نكن و او گوش نميكند.
خب زناني خرد گرا مانند كتايون را چقدر در شاهنامه داريم چون بودند كساني كه فردوسي را شايد از روي غرض ورزي انساني زن ستيز معرفي كرده اند؟
اين حرف درستي نيست . من داستان ديگري را براي شما مثال مي زنم، در جايي در شاهنامه سيم دخت را ميبينيد، سيم دخت از يك جنگ بزرگ با خردش جلوگيري ميكند، وقتي كه با شوهر خود صحبت ميكند به دليل اينكه زال آمده بود خواستگاري دختر سيم دخت و اينها مخالف بودند
بههر حال چون اينها از دو قبيله مختلف بودند به هيچ عنوان حاضر نبودند كه اين ازدواج صورت بگيرد و زال و رودابه نيز همديگر را دوست داشتند.
ميبينند كه امكان دارد آتش جنگ شعله ور بشود سيم دخت ميگويد كه من خودم ميخواهم با سام صحبت كنم و اين زن مينشيند پاي ميز مذاكره مثل يك ديپلمات و از اين جنگ جلوگيري ميكند و به هر حال اين مشكل را به نحوي حل و فصل ميكند.
ببينيد زنان در شاهنامه هم بهعنوان يك زن در بزم و هم به عنوان يك دلير و پهلوان در رزم شركت ميكنند. شما وقتي در مورد گردآفريد ميخوانيد در شاهنامه واقعا لذت ميبريد. آنجايي كه جنگ بين گردآفريد و سهراب است و كلاهخود از سر گردآفريد ميافتد و موهاي او آشكار ميشود سهراب ميگويد اگر زنان ايران اينگونه هستند پس ببينيد اين سرزمين مردانشان چگونه خواهند بود، اين نشان ميدهد كه زن در ايران همپاي مرد تربيت ميشده و همپاي مرد ميتوانسته رزم كند و در دلربايي و دلنشيني هم ميتوانسته صاحب بزم هم باشد، در آنجا كه ميگويد رودابه گيسوان خود را كه آنقدر بلند بوده بيندازد پايين و زال آن گيسوان را بگيرد و بالا برود ببينيد چقدر زيباست؛ شما اين منظره را مجسم كنيد خودش يك تابلوي زيبايي است و آنجا نشان ميدهد كه آن زن چقدر ميتواند در ابراز عشق و محبت به مرد آن سياست و دلربايي زنانه را داشته باشد، وقتي كه آدم شاهنامه را ميخواند بهخصوص آنجايي كه در مورد زن صحبت ميكند واقعا لذت ميبرد، يا در مورد فرانك و بسياري از زنان ديگر شاهنامه كه اگر قرار به گفتن باشد بسيار بحث طولاني ميشود ولي آنچه مسلم است اگر كه ما در شاهنامه ميبينيم كه ميگويد:
زنان را ستايي سگان را ستاي
مقداري خشمگين ميشويم يا وقتي كه ميگويد:
زن و اژدها هر دو در خاك به
جهان پاك از اين هر دو ناپاك به
فكر ميكنيم كه چطور ممكن است كه فردوسي اين سخن را گفته باشد. نخست اين كه در شاهنامه اين سخن از زبان رستم بيرون مي آيد و آن زماني است كه رستم آنقدر خشمگين ميشود وقتي وضعيت سياوش را ميبيند و خبر ميدهند كه سياوش از بين رفت و كشته شد كه از ناراحتي اين صحبتها در واقع از زبان رستم جاري ميشود و گفته ميشود ولي از آنجايي كه ما اعتقاد داريم كه مردهاي ايراني بهخصوص مردهايي در رديف فردوسي انسان هاي فرهيخته و بزرگي بودند با توجه به فرهنگ ايران كه هميشه براي زن يك احترام خاصي قائل ميشود نميتوانيم بپذيريم كه فردوسي اين حرف را زده باشد.
اما با اين اوصاف بسياري معتقدند كه اين اشعار در شاهنامه آمده و منسوب به فردوسي است.
ببينيد بسياري از فردوسي شناسان معتقدند كه اين سخن فردوسي نيست و اينها جزو شعرهايي است كه به شاهنامه اضافه شده است، ولي يك چيزي را خيلي خوب مي توان فهميد و آن اين است كه كسي كه شاهنامه را ميخواند متوجه ميشود اين سرزمين چه احترام خاصي براي زنان قائل بوده است.
البته در مورد سياوش و سودابه من نميتوانم به سودابه زياد ايراد بگيرم حالا چرا براي آنكه سودابه يك دختر بسيار بسيار جواني بوده كه در اثر جنگي كه بين پدر او و كيكاووس در ميگيرد آنها شكست ميخورند و در واقع اين دختر به عنوان يك غنيمت جنگي نصيب كيكاووس ميشود و در آن زمان كيكاووس 60 ساله بوده و سودابه يك دختر جوان، مسلم است كه او عاشق سياوش ميشود منتها اين عشق در فرهنگ ما ممنوع بوده چرا كه سودابه مادر سياوش محسوب ميشده در حالي كه از نظر غريزه طبيعي ميبينيم كه سودابه تقصيري نداشته، سودابه يك دختر جواني بوده و دلش ميخواسته كه همنشين يك مرد جواني باشد نه يك مردي كه همسن پدرش بوده منتها بهخاطر آن كه تابوهايي كه در فرهنگ ما وجود داشته نشكند و از بين نرود در نتيجه اين عشق ممنوع قلمداد شده و بهخاطر همين هم سياوش براي اينكه نشان بدهد كه به پدرش خيانت نكرده و مرد پاكي است از آتش ميگذرد.
اين آتش به چه صورتي است؟ ما در فرهنگ ايران زمين دو جور ور داريم. ور يعني مجازات جرم،ور گرم، ور سرد و اساسا چرا اين گونه بوده؟
ور گرم گذشتن از آتش بود و ور سرد خوردن سوگند بوده يعني آب آلوده و اگر كسي اين آب آلوده را ميخورد و مريض ميشد و ميمرد ميگفتند كه گناهكار بوده و اگر كه ميخورد و تاثير نميكرد و نميمرد يعني بي گناه بوده. حالا كسي كه از آتش ميگذشت اگر كه بي گناه بوده آتش او را نميسوزاند كما اينكه سياوش ميگذرد و پدرش متوجه ميشود كه او هيچ اشتباهي نكرده است.
پس شما معتقد هستيد كه در فرهنگ ايراني كه شاهنامه شناسنامه آن است نگاه درستي به زن شده؟
بله درست است و بههرحال من فكر ميكنم كه اگر همه زناني كه در شاهنامه به نحوي جايگاهي دارند و در مورد آنها گفته شده بخواهيم در مورد آنها تك تك صحبت كنيم خيلي بحث طولاني ميشود و به همينجا بسنده ميكنم.
افزودن نظر جدید