سرنوشت تلخ ۲ شاه پهلوی

«سرنوشت هر دو پادشاه پهلوی بعد از خروج از ایران یک نقطه مشترک دارد و آن تحقیری است که اگر دست دهد، کشورهای بیگانه‌ای مانند انگلستان و آمریکا بر ایران تحمیل می‌کنند.»

به گزارش اميدنامه، روزنامه شرق نوشت: درگذشت رضا و محمدرضاشاه پهلوی فارغ از ابعاد سیاسی و قضاوت‌های متفاوتی که درباره آنها وجود دارد، نکته مشترکی را به ذهن متبادر می‌کند و آن تأمل‌آمیز بودن دوران پس از حکومتشان است. هر دو این پادشاهان، هنگامی که از کشور خارج شدند، با بی‌میلی کشورهای قدرتمند جهان مواجه شدند؛ به نحوی که هر دو آنها با مشکل پناهندگی روبه‌رو بودند.

رضاشاه در تبعید

جاوید قربان‌اوغلی، مدیر کل پیشین آفریقای وزارت خارجه ایران، درباره چگونگی تبعید رضاخان از سوی انگلستان به «شرق» گفت: «رضاشاه از طریق بندرعباس به بمبئی هندوستان برده شد اما هنگامی که کشتی او در سواحل بمبئی لنگر گرفت، اجازه ورود به خاک هندوستان به او و خانواده‌اش از سوی انگلستان داده نشد و به آنها پیامی فرستاده شد که باید همین‌جا بمانید. آنها نیز پنج روز در کشتی به سر بردند. رضاشاه تصور می‌کرد به کانادا برده می‌شود اما بعد از چند روز اقامت در آب‌های اقیانوس هند و پس از ۹ روز دریانوردی، به جزیره موریس که یکی از مستعمرات انگلستان بود، برده شد. او در پورت‌لویس، پایتخت موریس، در منطقه‌ای به نام موکا و در کاخی معروف به والری اقامت کرد. والری کاخی بسیار وسیع، دوطبقه و بسیار سرسبز بود اما رضاشاه به دلیل آب‌وهوای بسیار گرم و شرجی آن منقطه، ابراز نارضایتی می‌کرد و همچنان تمایل داشت به کانادا برده شود.

اعتراض‌های او باعث شد پس از شش ماه و در اوایل فروردین سال ۱۳۲۱ به شهر دوربان در آفریقای جنوبی منتقل شود اما شرایط آنجا هم برای رضاشاه بسیار سخت بود تا آن که در نهایت با کمک دولت وقت آپارتاید به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی منتقل و به عمارت بزرگ ۱۲ هزار متری به نام مونتن‌ویو برده شد و تا پایان عمر در آنجا ماند. ظاهراً رضاشاه از محل اقامات جدیدش راضی بود و در نهایت در چهار مرداد سال ۱۳۲۳ از دنیا رفت. در کاخ مونتن‌ویو اطرافیان رضاشاه مدام رفت‌وآمد می‌کردند. کاخ دیگری نیز در مجاورت مونتن‌ویو خریداری شده بود که برای اقامت شمس، هنگامی که به دیدار پدرش می‌رفت، استفاده می‌شد. رضاشاه بر اثر بیماری قلبی از دنیا رفت و پیکرش در همان آفریقای جنوبی مومیایی شد و سپس به مصر و در نهایت به حرم شاه‌عبدالعظیم شهرری منتقل شد و با پیکر مومیایی‌شده به خاک سپرده شد.»

پیکر مومیایی رضاشاه

قربان‌اوغلی درباره شائبه پیدا شدن جسد مومیایی رضاشاه گفت: «من اطلاع دقیقی از اخباری که از یافتن جسد او منتشر شد، ندارم و آن را تأیید یا تکذیب نمی‌کنم اما به قطعیت می‌گویم او را در آفریقای جنوبی مومیایی کردند.»

این دیپلمات پیشین ایران در پاسخ به این پرسش که چرا رضاشاه به کانادا منتقل نشد، اظهار کرد: «با وجود این که رضاشاه تمایل به اقامت در کانادا داشت، انگلستان واهمه داشت اگر او به کانادا فرستاده شود، دیگر تحت کنترلش نباشد. جالب است وقتی از بمبئی به موریس برده شد، چند کشتی جنگی او را مشایعت می‌کردند تا مبادا رضاشاه به سرقت برود. انگلستان این خطر را بیشتر از جانب ژاپن احساس می‌کرد، زیرا ژاپن در آن مقطع هم‌پیمان آلمان بود. آنها تصمیم گرفتند به آفریقای جنوبی، منطقه‌ای دور از جنگ برده شود. البته در زمان اقامت رضاشاه در دوربان، یک بار بمباران اتفاق افتاد که من بشخصه دلیل آن را اقامت رضاشاه در آنجا نمی‌دانم.»

سرنوشت کاخ والری

قربان‌اوغلی درباره سرنوشت کاخ‌های محل اقامت رضاه شاه، به‌ویژه کاخ والری در موریس ادامه داد: «کاخ والری در زمان محمدرضا شاه خریداری شد و متعلق به ایران است. من در سال ۱۳۷۷ به آنجا رفتم و دیدم کاخ و باغ بسیار متروکه شده‌اند و هیچ رسیدگی خاصی از سوی وزارت امور خارجه و سازمان میراث فرهنگی به آنها نمی‌شود و آن‌قدر وضعیت نامناسب است که همسایه‌ها گلایه‌مندند. همه این عوامل باعث شد تا دولت موریس اصرار به خرید ملک داشته باشد که خوشبختانه عقلانیت مسئولان وقت باعث شد به فروش نرسد. بی‌تردید با هزینه‌ای اندک می‌توان به این مکان سروسامان داد، زیرا کاخ والری جزء میراث فرهنگی ماست و هیچ ربطی به مسائل سیاسی ندارد، زیرا بخواهیم یا نخواهیم رضاشاه بخشی از تاریخ این مملکت است. به‌تازگی زمزمه‌هایی به گوش می‌رسد که مسئولان ایرانی با فشار دولت موریس قصد فروش کاخ والری را دارند. چندی پیش با یکی از مسئولان تماس گرفتم و گفتم که مانع این کار شوید. ساماندهی والری آن‌ قدر سخت و پیچیده نیست و می‌توان با هزینه‌ای اندک این کار را انجام داد و حتی نیاز به هزینه هم نیست و می‌توان با اجاره‌دادن آن به بخش خصوصی ترمیم کاخ و باغ را به افراد حقیقی یا حقوقی واگذار کرد. کاخ مونتن‌ویو نیز در زمان محمدرضاشاه خریداری شد که بر خلاف کاخ والری رسیدگی حداقلی به آن می‌شود. در زمان پهلوی دوم در آن کاخ انواع نمادهای ایرانی نگهداری می‌شد که سرنوشت تمام آنها نامعلوم است اما به‌هرحال خود کاخ نگهداری می‌شود.»

روزهای سخت محمدرضاشاه

سرنوشت محمدرضاشاه نیز از ابعادی دیگر تأمل‌برانگیز است؛ به‌ نحوی‌ که بسیاری از کشورها، حتی کشورهای هم‌پیمان ایران هنگام حکومت پهلوی دوم از پذیرش شاه خلع‌شده ایران خودداری کردند. محمدرضاشاه پس از دوران سلطنتش در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به مصر رفت و در اسوان مورد استقبال رسمی انور سادات، رئیس‌جمهور وقت مصر قرار گرفت. سپس از ۲ بهمن مدتی را در مراکش میهمان ملک حسن دوم، پادشاه این کشور، بود و با فشار دولت انقلابی ایران و ملاحظات سیاسی دولت مراکش، او مجبور به ترک مراکش شد و در ۱۰ فروردین ۱۳۵۸ به باهاما رفت که برای مدتی موقتی به او روادید گردشگری داده بود. تلاش‌های او برای گرفتن پناهندگی سیاسی از انگلستان بی‌نتیجه ماند.

با پایان‌یافتن روادید باهاما او توانست در ۲۰ خرداد به مکزیک برود. بیماری او در مکزیک هر روز شدت می‌یافت، اما او بیماری واقعی خود را از پزشکان مکزیکی پنهان می‌کرد. هر چند پزشک مخصوص او که از پاریس می‌آمد، او را تحت شیمی‌درمانی قرار می‌داد، پزشکان مکزیکی او را برای مالاریا درمان می‌کردند. با شدت‌یافتن بیماری، بر خلاف میل دولتمردان آمریکا او توانست اجازه ورود به آمریکا را بیابد. محمدرضاشاه در ۳۰ مهر به آمریکا رفت و برای درمان پزشکی در بیمارستان نیویورک بستری شد. او همچنین چند بار مجبور شد به صورت پنهانی به مرکز سرطان مموریال اسلون-کترینگ برود. او پس از خروج از بیمارستان، نخست در ۱۱ آذر به مرکز پزشکی ویلفورد هال در پایگاه نیروی هوایی لاکلند در تگزاس، سپس در ۲۴ آذر به پاناما و در ۳ فروردین ۱۳۵۹ به مصر رفت و در آخر انور سادات به او پناهندگی داد. مدت کوتاهی پس از ورود وی به مصر، پزشکان معالج طحال او را خارج کردند. سرطان او در وضع پیشرفته‌ای بود و پایان کار وی نزدیک بود. سرانجام در ساعت ۹:۴۵ روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۱ سالگی در قاهره درگذشت.

سیدطالب رفاعی، روحانی شیعه عراقی و از مؤسسان حزب‌الدعوه عراق، برای او نماز خواند و پیکر او پس از تشییع رسمی دولت مصر، در مسجد الرفاعی قاهره خاکسپاری شد. محمدرضاشاه در وصیت‌نامه خود خواسته بود تا در خاک ایران و در کنار نظامیانی که پس از انقلاب اعدام شدند، دفن شود.

به‌ هر روی سرنوشت هر دو پادشاه ایران یک نقطه مشترک دارد و آن تحقیری است که اگر دست دهد، کشورهای بیگانه‌ای مانند انگلستان و آمریکا بر ایران تحمیل می‌کنند؛ دو کشوری که مشخصاً در سال ۳۲ در موضوع ملی‌شدن صنعت نفت نیز از هیچ تلاشی برای ادامه تسلط خود بر نفت ایران مضایقه نکردند و با ساقط‌کردن دولت مصدق وضوح دخالتشان در امور داخلی ایران آشکار شد و شاید بشود به نوعی گفت که حصر مصدق نیز ماحصل اقدامات آمریکا و انگلستان بود.»

 

افزودن نظر جدید