سكولارهايي با ظاهر اسلامي!

سهراب زند در انتخاب نوشت:

فردی از دلواپسان یعنی همان طیفی که خودشان را نماد ارزش‌ها، شهدا و مقدسات می‌پندارند و سایرین را _ولو ایثارگران و شلاق‌خورده‌ها و داغ و درفش‌دیده‌های انقلاب- تا زمانی که مطاع نظرات نازلشان نباشند، مشتی لیبرال، خودفروخته و... می‌پندارند، در اقدامی شرم‌آور جملات بدی را راجع به پیکر مرحوم آیت‌الله هاشمی بیان کرده است که انسان از پرداختن به آن شرمگین می‌شود. دیگری در روزنامه روئین‌تن خویش مخالفان و رجال داخلی فکر خویش را مرتبا با سوسک و شپش و الاغ و ... مقایسه می‌نماید و آن یکی در پلاس و توئیت خود نسبت فاحشگی به مخالفش می‌دهد. یکی دیگر در مقابل حرم حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه، جلوی زن مسلمانی را که با عقایدش مخالف است می‌گیرد و با این عبارت که فکر کردی بچه حزب اللهي ها مرده اند، رکیک‌ترین فحاشی جنسی خود را آغاز می‌کند و دیگرانی با افتخار دنبال این افراد براه افتاده و تحت تربیت اینان(که به غلط و کم و بیش، الگو و نمادهای ارزشی بودن شده‌اند)، یک روز سخنرانی بهم می‌زنند، روز دیگر به رئیس قوه مقننه مهر و لنگه کفش پرت می‌کنند و روز دیگر سفارت آتش می‌زنند.

 

‎اما غافل از اینکه مردم به دقت نظاره‌گر رفتار ما هستند و اگر بخاطر ما هزاران شهید تقدیم کردند و میلیون‌ها خسارت جانی و مالی دیده‌اند و گرما و سرمای انقلاب را تحمل کرده اند، فقط و فقط اینکارها را برای رضای خدا و رسیدن به کمال مادی و معنوی انجام داده‌اند و لاغیر. 

 

‎اگر مردم مطلع شوند که رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به احترام تشییع پیکری از جای برخواست و وقتی با اعتراض اطرافیان مواجه شد که این پیکر یک یهودی است پاسخ داد که جنازه احترام دارد، وقتی مردم بدانند که زمانی که ایشان قدرت پیدا کرد، در اولین اقدام‌ها، هتک حرمت اجساد کفار حربی را که بسیاری از آنان مال و ناموس زنده  و مرده مسلمین را مورد غارت و تجاوز قرار داده بودند، حرام و ممنوع اعلام کرد، آنگاه از اینکه کسی به نام دین و ارزش‌ها بیاید با بیان تصویرسازی انتزاعی خود از پیکر یک مومنِ عالم انقلابی، چندش و تحقیری در ذهن مخاطبان ایجاد کند، بی‌زار می‌شوند و از کسانی که با شعار و داعيه دين به تشییع پیکری حمله کنند متنفر می‌شوند. هر چقدر که گوینده آن، ریش بلندی داشته باشد چه رسد که آن ریش هم در گرو عهدی باشد که طبق آن عهد، ریش مذکور بر باد رفته است، فقط صاحب ریش شهامت عمل به تعهد خویش را نداشته است!

 

‎وقتی مردم بدانند امام باقر علیه‌السلام نه تنها زبان به فحاشی نمی‌گشود و در جواب کسی که نسبت ناروایی به مادر ایشان داده بود، فرمودند " اگر آنچه گفتی راست است خدا مادر مرا ببخشد و اگر آنچه گفتی راست نیست خدا تو را ببخشد"، از این همه حجم فحاشی سیاسی پی به چیز دگر می‌برند.

 

‎اگر مردم بدانند که امام علی علیه‌السلام فرزندشان را حتی در داوری میان دو خط که کدام زیباتر است انذار دادند که قضاوت موجب مواخذه و سوال در قبر و قیامت است، پس دقت کن، از فراوانی این همه قضاوت‌های تند و تیز و اتهام‌های بی‌مبنا و بی‌پروای ما خوف می‌کنند!

 

‎اگر مردم بشنوند که امام علی برای نگفتن یک دروغ، حکومت علوی خویش را چندین سال به عقب انداخت، از این همه سیاست‌بازی و شیطنت‌های حقیر برخی از ما تمام وجودشان را یأس می‌گیرد.

 

‎براستی چگونه اینقدر اسلام در ادبیات و فعل سیاسی ما سقوط کرد؟ ‎چگونه شده که در میان برخی از ما بجای اینکه قرار بود ما در خدمت اسلام باشیم، اسلام در خدمت ما قرار گرفته است، تبدیل به روش و منش شده است؟

 

‎مگر در اسلام آبروی مومن(منظور کسی است که شهادتین بر لب دارد نه کسی که مثلا نماز شب می‌خواند) و حرمت جان و مال مومن از خانه کعبه بالاتر نیست؟ مگر حجم آیات و روایاتی که راجع به ظن و گمان، غیبت و تهمت و تجسس و قضاوت بدون یقین، قابل قیاس با منابع مرتبط با حجاب و موسیقی و ... است؟ پس چه شده که حساسیت روی دسته اول کم‌رنگ و معیارهای دسته دوم شاخص و معیار اولی بسیاری از ما شده است؟

 

‎چه شده است که با هویدا شدن کوچک‌ترین تار مویی افراد را محکوم به فسق می‌کنیم و از خود می‌رانیم اما هتاکان و متهوران سیاسی را بیشتر می‌پسندیم و در مساجد برای گناهان کبیره آنها تریبون در اختیارشان قرار می‌دهیم و اعانه بر اثم می‌کنیم؟

 

‎مگر رهبری بارها از حرمت فحاشی سیاسی، تهمت زدن، به اجتماعات حمله کردن، به سفارت‌خانه‌ها حمله کردن، سخنرانی بهم زدن و... سخن نگفته‌اند. مگر علما و دلسوزان بارها تذکر نداده‌اند؟ به كجا مي رويم؟

 

به نظر می‌رسد که کشف مشکل در این بخش از سخنان دقیق رهبر معظم انقلاب است که در تذکر به حمله‌کنندگان در سخنرانی 28 بهمن ماه 91 است: "... شما یک نفر را به عنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه، مشخص کنید، بعد یک عده‌ای راه بیفتند علیه او  شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با این کارها هم مخالفم؛ این را من صریح بگویم. این کارهائی که در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهائی که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. بارها به مسئولین و کسانی که میتوانند جلوی این چیزها را بگیرند، تذکر داده‌ام. آن کسانی که این کارها را میکنند، «اگر واقعاً حزب‌اللّهی و مؤمنند»، خب نکنند ... اگر چنانچه به این حرف‌ها اعتنائی ندارند، آنها که خب حسابشان جداست؛ اما آن کسانی که به این حرف‌ها اعتناء دارند و «مقیدند که برخلاف موازین شرع حرکت نکنند»، باید مراقبت کنند، از این کارها نکنند..!"

 

به نظر می‌رسد بخشی از بدنه به ظاهر ارزشی، شرع و اسلام برایشان مهم نیست، یعنی همان مکتب سکولاریسم را در پیش گرفته‌اند اما بصورت خطرناک‌تر! یعنی سکولاریسمی با ظاهری اسلامی (يا همان سكولاريسم پنهان) و با عربده‌های ممتدی که مخالف را مرعوب کند که اگر با من موافق نیستی ضد اسلام و ارزش‌ها و انقلابی! حتی اگر من جوانی خام باشم و تو مجتهدی توانمند!

افزودن نظر جدید