- کد مطلب : 5381 |
- تاریخ انتشار : 10 شهریور, 1393 - 08:11 |
- ارسال با پست الکترونیکی
سید محمد خاتمي، هاشميرفسنجاني و محمدرضا عارف اعضاي اصلي شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان
به نظر شما مساله امروز اصلاحطلبان چيست؟ اگر بخواهيم ديروز و امروز اصلاحطلبان را بررسي كنيم و چشماندازي براي فرداي اصلاحطلبي ترسيم كنيم، فكر ميكنيد مساله اصلي چه خواهد بود؟ فكر ميكنيد اصلاحطلبان چه ميزان از برخي اشتباهات تاكتيكي و استراتژيك خود درس گرفتهاند؟
اگر بخواهيم بگوييم كه اصلاحات در حال حاضر در چه شرايطي است بايد بگوييم كه اغلب صاحب نظران معتقدند كه اصلاحات در انتخابات دور يازدهم رياستجمهوري توانست كانديداي خودش را بر كرسي صدارت بنشاند. هر چند كه شخص كانديدا با نام اصلاحطلبي وارد صحنه نشد و اكنون هم مدعي اصلاحطلبي نيست اما از آنجا كه اصلاحطلبان پشتيبان آقاي روحاني بودهاند و بيشترين راي را از جانب اصلاحطلبان و شخصيتهاي بزرگ اين جريان به دست آورد، شعارها و وعدههاي تبليغاتي ايشان اصلاحطلبي بوده و هيچ مطلبي كه بوي اصولگرايي داشته باشد يا حتي زاويهيي با اصلاحطلبي داشته باشد از او منتشر نشد. لذا اين نتيجه را ميتوان گرفت كه مردم به اصلاحات رأي دادهاند.
بنابراين اين گفته برخي اصولگرايان كه حرف از پايان جنبش اصلاحات ميزنند و اينكه اصلاحات سر سينه تراب گذاشته واقعيت بيروني ندارد و اصلاحطلبان همچنان از اقتدار اجتماعي برخوردارند، اگرچه نتوانند كانديداي ناب خود را براي انتخابات معرفي كنند.
در مقطع انتخابات زماني كه ائتلاف اصلاحطلبان شكل گرفت و آقاي عارف به نفع آقاي روحاني كنار رفت و زماني كه آقاي هاشمي رفسنجاني رد صلاحيت شد، صحنه سياست تغيير كرد چرا كه اگر آقايان خاتمي و هاشمي رفسنجاني كه در انتخابات شركت ميكردند رأي بسيار بالايي را به خود اختصاص ميدادند، اما پس از اين اتفاقات از صحنه خارج شدند. آقاي عارف هم ايثار انتخاباتي انجام داد و مردم متوجه مجموعه اصلاحطلبان شدند و همان راهي را رفتند كه اصلاحطلبان از آنها خواسته بودند. بنابراين زيربناي گفتمان اعتدال، اصلاحات است.
من جواب سوال قبليام را نگرفتم و اين سوال را اينگونه مطرح ميكنم كه اصلاحات را پس از اين همه تجربه اگر بخواهيد امروز تعريف كنيد چه شاخصهها و مولفههايي را براي معرفي آن ميتوان مشخص كرد؟
ما هر گونه افراط و تفريط را از اصلاحات به دور ميدانيم. اصلاحات را يك جريان معقول و مقبول طبع اجتماعي مردم ميدانيم. جريان اصلاحات تنها جرياني است كه ميتواند با عقل، انديشه و با شرع مقدس منطبق باشد. اصلاحاتي كه ما معتقديم و تفسير ميكنيم كه به دور از افراط و تفريط باشد، راه اصلاحات، راه انبيا و ائمه و عقلا و انديشمندان تاريخ است و ما به غير از اين مسير، راه ديگري را نميشناسيم.
آيا منظومه فكري اصلاحطلبان امروز اينگونه تدوين شده است كه براي بازگرداندن و نهادينه كردن گفتمان اصلاحات به بطن و متن جامعه بايد آهسته و پيوسته گام برداشت؟
بعد از دوم خرداد 76 فضايي به وجود آمد كه موجب شد نيروهايي كه در زمان حيات امام (س) مورد توجه بودند و زماني به حاشيه رانده شده بودند، به فضاي اجرايي كشور راه بيابند. قبل از دوم خرداد كساني بودند به نام نيروهاي خط امام كه با محوريت مجمع روحانيون مبارز فعاليت ميكردند و بعد از آن، لفظ اصلاحات جايگزين نيروهاي خط امام شد. در همان زمان من مكررا در همه جا مطرح ميكردم كه بايد اصلاحات تعريف شود و مقصود آن مشخص شود. عدهيي مطرح ميكردند كه اين اصلاحات از غرب گرفته شده و ما پاسخ ميداديم كه پيش از هر جايي در قرآن و فرمايشات پيامبران و امامان موضوع اصلاحات مطرح شده است. توجه داشته باشيد كه يك جريان را يك مهره نميتواند تعريف كند. بايد يك مجموعه انديشمند واقع گرا و مقبول بنشينند و با تمام ملاحظات تعريف جامع و مانع كنند و از عهده يك فرد خارج است. در آن زمان به دليل اينكه اين تعريف انجام نگرفت، هر فردي به خود اجازه ميداد كه زبان اصلاحات شود و از زبان خود مسائلي را در پي گفتمان اصلاحات مطرح كند. مثلا شخصي در آن زمانها به مساله تقليد انتقاد كرده بود و اين از جانب كل جريان اصلاحات برداشت ميشد.
يعني عدم تعريف اصلاحطلبي و عدم انضباط تشكيلاتي اصلاحطلبان باعث پراكندگي و قرائتهاي مختلف شده بود و بهترين فرصت را به رقباي آن داده بود.
البته ايرادي كه ما اصلاحطلبان داشتيم اين بود كه به جنبههاي ديني مردم در فعاليت سياسي توجه كمتري داشتيم.
ما نميتوانيم سياست را منهاي ديانت تعريف كنيم. در واقع به دليل كم توجهي هم بود. كمتر به دنبال مراسم ديني و مذهبي ميرفتيم و بيشتر در مراسم سياسي و اجتماعي و فرهنگي و هنري شركت ميكردند. كم توجهي به اين مساله موجب شده بود كه رقيب اين را بهانه كند. غير از اين موضوع اولين خطاي اصلاحطلبان نبود تعريف منسجم اصلاحات بود. دومين اشتباه اصلاحطلبان هم اين بود كه اصلاحات توسط بزرگان اصلاحطلب رها شده بود. كساني كه مسووليت در اصلاحات داشتند سرگرم اداره كشور بودند و البته حق هم داشتند. اولويت كارشان اين بود كه امورجاري كشور را انجام دهند. لذا آقاي خاتمي در جلسه با ما مطرح كردند كه من به عنوان رييسجمهور، فراحزبي و فراجناحي عمل خواهم كرد. ايشان پس از پيروزي در انتخابات در جلسات ويژه اصلاحطلبان كمتر حضور داشتند و به عنوان عضو مجمع روحانيون مبارز در جلسات كم شركت ميكردند.
در حالي كه به نظرم آقاي خاتمي ميتوانست ميان رياستجمهوري و رياست يك حزب، ارتباط و تجميع برقرار كند.
البته بايد بپذيريم خيلي از افراد ما سابقه كار تشكيلاتي و حزبي را نداشتند. از سوي ديگر انواع قرائتها از هر طرفي در اردوگاه اصلاحطلبان صورت ميگرفت و رقيب هم اتهاماتي را ميزد كه كاملا به ضرر اصلاحات بود.
نگران نيستيد كه دوستان اصلاحطلب از اين آسيبشناسي شما ناراحت و دلخور شوند؟
البته اين كمال يك جبهه است كه با شجاعت، آسيبها و ضعفهاي گذشتهاش را بيان كند و به دوستانش يادآوري كند كه ناموفقي گذشتهها به دست خودمان بود. از دست دادن مجلس و قوه اجراييه بر عهده خودمان است. هم هشت سال حاكميت اصولگرايان و موفقيتمان در انتخابات دولت يازدهم برايمان تجربيات ارزشمندي است و بايد با بهرهگيري از آن تجربيات تلخ، توشه درستي براي آينده اصلاحات ذخيره كنيم.
ابتداي اظهاراتتان به ائتلاف تاريخي اصلاحطلبان در انتخابات رياستجمهوري سال گذشته اشاره كرديد. به نظر ميرسد كه اين شوراي مشورتي اصلاحطلبان نشاندهنده يك تجربه موفقي با انتقال اين پيام است كه اصلاحطلبان ميتوانند با مشورت، تصميمهاي موفقي بگيرند و به تصميم واحدي برسند. اما مشخصا سوال من اين است كه چه بايد كرد كه انسجام اصلاحطلبان بيشترشود؟
وجود شوراي مشورتي يك حسن خوب است. به خصوص براي جرياني مثل اصلاحات و اگر نباشد مساله فردگرايي پيش ميآيد و دچار استبداد و تكروي خواهيم شد. اصل بايد وحدت و انسجام اصلاحطلبان باشد و بدانيم شوراي مشورتي جزو ابزارهاي كار است كه بنشينيم و راهكارهايي را ارائه دهيم كه براي وحدت و انسجام كه كارهايي لازم است. بايد همه اصلاحطلبان بر مساله وحدت تاكيد داشته باشند. همه هم معتقدند كه بايد اين كار انجام شود به دليل اينكه تا به حال هر چه ضربه خوردهايم از نبود وحدت بوده است. لذا هر ابزار و راهكاري بايد در جهت تثبيت و انسجام باشد و رقبا هم اين را خوب ميدانند و آنها بر همين اساس به دنبال اين هستند تا اصلاحطلبان به وحدت برسند.
ميخواهيم ساز و كار رسيدن به اين وحدت را بررسي كنيم. خيلي از اصلاحطلبان معتقدند كه بايد يك شوراي عالي سياستگذاري براي اصلاحات تعريف شود. به نظر ميرسد يك اتاق فكر و قوه عاقله براي اصلاحات بايد تشكيل شود كه وظيفهاش تعريف مانيفست اصلاحطلبي و تصميمهاي مهم و كارآمد باشد. عقيده شما در اين زمينه چيست؟
بنده معتقد بوده و هستم و بارها خدمت افرادي كه محبوبيت عمومي دارند گفتهام كه اصلاحات توسط يك فرد نبايد رهبري شود. هم بار سنگيني است و هم سلايق مختلفي وجود دارند. مثلا مجموعهيي فرد خاصي را قبول دارند و مجموعهيي ديگر فرد ديگري را و اين اشخاص ممكن است با افراد ديگر مخالف باشند. اگر بنا باشد كه همه اين سلايق كنار هم قرار گيرد بهتر است كه مجموعهيي از افراد مورد علاقه و مهم به وجود آوريم و اين جريان را با مجموعه بزرگان و عقلاي قوم اداره كنيم. آقايان هم يقينا اين نسخه را ميپذيرند. سال 84 و 88 اگر اين مجموعه در كنار هم قرار ميگرفت قطعا با نتايج بهتري مواجه ميشديم. يعني افرادي كه بايد محور وحدت باشند، محور اختلاف شدند. در حال حاضر همه به اين نتيجه رسيدهايم كه همگي بايد در كنار هم باشيم. بنده به صراحت بگويم بنده با رهبري فردي اصلاحات كاملا مخالفم و آن را مضر ميدانم. چون اگر يك فرد مطرح شود براي هدايت اصلاحات اولا به خودي خود درست نيست كه فردي بر فرد ديگر ترجيح داشته باشد و ثانيا اين مساله موجب ميشود كه افرادي بر فرد خاصي نظر مساعدي ندارند از كليت اصلاحات و اصلاحطلبان فاصله بگيرند و منشأ اختلاف شوند. وقتي شخصي منشأ فردگرايي شود ما زمينه استبداد را فراهم كرديم. نبايد محوريت فردي را در يك جريان سياسي جبههيي تقويت كنيم.
شما پيش از اين هم به اين موضوع اشاره كرده بوديد كه البته به مذاق برخي از اصلاحطلبان خوش نيامد.
من گلهمندم كه عدهيي گفتهاند كه حرف من موجب تضعيف آقاي خاتمي است. اينكه افراد ديگري چون آقاي كروبي و هاشمي در كنار آقاي خاتمي قرار بگيرد تضعيف آقاي خاتمي نيست بلكه تقويت ايشان است. ايشان خودشان هم به اين نتيجه رسيدهاند. خود شخص آقاي خاتمي طرفدار اين عقيده هستند. من معتقدم يك مجموعهيي كه در جبهه اصلاحات مقبوليت عمومي داشته باشد دور هم جمع شوند و اين مجموعه هدايت اصلاحات را به عهده بگيرند. اين كار از عهده يك نفر بر نميآيد. بنده به صورت مكتوب خدمت آقايان فرستادم كه منشور تهيه كنند و مانيفست تعيين كنند و اين پيشنهاد را مطرح كردم.
براي چه كساني فرستاديد؟
براي آقايان خاتمي، هاشمي، روحاني، عارف و اعضاي مجمع روحانيون و حتي افرادي كه در حصر هستند اين پيشنهاد را فرستادم كه همه موافق اين كار بودند.
فكر ميكنيد در حال حاضر چقدر پتانسيل عملي شدن اين پيشنهاد وجود دارد؟
الان ظرفيتها بسيار زياد است. چرا كه هم شخصيتها، محبوبيتشان در جامعه بالاست كه البته همين محبوبيت موجب حسادت و بغض و كينه برخي افراد شده است كه خروجي اين حسادت را ميتوان در تخريبها و دروغها و تهمتهايي كه به افراد محبوب سياسي ميزنند، مشاهده كرد. مهم اين است كه هسته مركزي از فرديت به سمت جمع هدايت شود. دوما اينكه آن چند نفر هم نياز به مشاورين دارند. مثلاراهاندازي شوراي مشورتي آقاي خاتمي كار بسيار درست و صحيحي بود بنابراين بايد آن شوراي مشورتي را هم به آن اضافه كنيم و معتقدم كه اين شورا را بايد تقويت كرد و از ديگر اصلاحطلبان هم دعوت كرد تا در اين شورا حضور يابند.
فكر ميكنم داريد پيشنهاد يك جبهه فراگير اصلاحطلبي را ميدهيد. درست است؟
بله اين ضرورت امروز و غير قابل انكار اصلاحطلبان است. ظرفيت و پتانسيل عملياتي شدن چنين ايدهيي هم وجود دارد. تقويت شوراي هماهنگي اصلاحطلبان ميتواند مقدمهيي براي تاسيس يك حزب فراگير اصلاحطلبي باشدتاتمام تشكلهاي سياسي و احزاب اصلاحطلب با حفظ سلايق زير يك چتر جمع شوند. اين معناي اين نيست كه فعالان سياسي مورد توجه قرار نگيرند و يا هويتشان را از دست بدهند و احزاب ناديده گرفته شوند چون وظيفه افراد در آن مجمع هم جمع بندي و هدايت همه احزاب خواهد بود. البته ما به اين سمت رفته ايم و تشكيل جبهه فراگير اصلاحطلبان قطعا شروع شده است.
چرا آقاي دكتر عارف؟
آقاي عارف يك شخصيت مورد احترامي است و ايثار و فداكاري ايشان به صورت يك پتانسيل درآمده و در حال حاضر يك مجموعه تشكيلاتي خيلي خوب اطراف ايشان است و بر همين اساس از پايگاه اجتماعي و تشكيلات سياسي ايشان بايد در جبهه فراگير اصلاحطلبي استفاده كرد.
شما پتانسيل آقاي خويينيها و نوري را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
آنها همگي عزيز هستند. اما بنده معتقدم كه در رده رهبري جبهه فراگير اصلاحطلبي بايد آن چهار نفري كه نام بردم حضور داشته باشند.
اين عقلا و بزرگان كه طي سالهاي اخير تحت آماج انواع فشارها و حملات سياسي قرار گرفتهاند.
شخصيت آقاي هاشمي كه رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام است قطعا نظام را پذيرفته وآقاي خاتمي سابقه يا پروندهيي ندارند. اما همانطور كه گفتم به خاطر محبوبيت و احساس خطر بالقوهيي كه اين عزيزان براي برخي جريانها دارند
هر از چند گاهي سيبل حملات تخريبي قرار ميگيرند كه البته اين تخريبها بر عزت و محبوبيت اين عزيزان افزوده است.
منظورتان از حضوران دبيران احزاب را متوجه نشدم.
برخي معتقدند كه حضور دبيران احزاب در شوراي همكاري اصلاحطلبان ضعيف است و بايد از احزاب بخواهيم كه دبيركلهايشان را بفرستند.
فكر ميكنيد اهداف كوتاهمدت، ميان مدت، بلندمدت اصلاحطلبان با توجه به شرايط فوق براي آينده چيست؟
هدفگذاري مشخص است. وقتي جبههيي كار ميكند ايدهها و آرمان هايش را مورد مطالعه قرار ميدهد و اولويت بندي ميكند و برنامه هايش را بر اين اساس تنظيم ميكند. يك سري از اين برنامهها، اجرايي است كه دولت بايد قويتر و مردمي باشد. تصميمات به روز و كارآمد باشد و در رابطه سياست خارجي كه تنشزا نباشد بلكه مسالمت آميز باشد به جز اسراييل. براي انتخابات پارلمان، دولت، خبرگان و شوراها سياستهاي جا افتادهيي را به كار بگيرند. فعاليت اصلاحات نبايد منحصر به انتخابات باشد. اصلاحات به عنوان يك جريان فكري بايد روز به روز در حال گسترش و زايندگي باشد. اگر اصلاحات بتواند در كشور ما ميدان وسيعتري پيدا كند، الگويي براي كشورهاي اسلامي ديگر خواهد شد. الگويي كه اسلاميت هم در آن باشد و راه فرار از بنياد گرايي كه منطقه دچار آن است را به مردم منطقه نشان دهد. شما ببينيد كه بيداري اسلامي در منطقه به وجود آمد اما با حركات تند به نتيجه نرسيد. به گفته امام بزرگوار ما بايد الگو براي جهان باشيم و با اصلاحات است كه ميتوانيم به اين هدف دست يابيم. همه ميدانند كه بايد براي منطقه الگو باشيم.
اصلاحطلبان در يك مقطعي ارتباطي را كه با بدنه خود داشتند از دست دادند فكر ميكنيد اين ارتباط چگونه ميتواند مجددا از سر گرفته شود در حالي كه احزاب تاثيرگذار اصلاحطلب همچنان در تعليق هستند؟
اين ضعف مشخصي است كه اصلاحطلبان از بدنه اجتماعي فاصله گرفتهاند و راهحل آن توسعه جريان اصلاحطلب با آحاد جامعه است. يك راهحل، روش حزبي و سياسي است اما همه راهحل نيست. ما گروههاي مردمنهادي داريم كه حزب نيستند ولي وجود دارند. بنده نامهيي را ديدم كه برخي نهادهاي غيرمرتبط خواستار دخالت در سرنوشت NGOها شدهاند كه به سراغ NGO كه تشكيلات غير سياسي است بروند. يعني نهاد به خود اجازه ميدهد كه درجزييات اقدامات يك تشكيلاتي كه مجوز از جمهوري اسلامي گرفته قرار بگيرد. اصلاحطلبان بايد با مراكز ديني و اجتماعي ارتباط داشته باشند.
يعني بايد با مساجد ارتباط داشته باشيم؟
اين يك نياز فوري اصلاحطلبان است. نه فقط مساجد بلكه هياتها و حسينيهها را هم شامل ميشود و اين سوال مطرح ميشود كه چرا ما از پتانسيل مذهبي بودن مردم نتوانستيم استفاده كنيم. اتفاقي افتاده كه در راس هياتهاي مذهبي حتما بايد اصولگرايان باشند در حالي كه اينطور نيست و اصلاحطلبان هم اهل مسجد و هيات هستند. شخص اصلاحطلبي تعريف ميكردند كه به مسجد رفته بود و شخصي با ديدن اين چهره اصلاحطلب خطاب به او گفته بود كه شما هم به مسجد ميآييد؟ مگراين چيزها را قبول داريد؟ اين فضاي غلط در ذهن برخي ايجاد شده كه اصلاحطلبان اعتقادات ديني ندارند. يكي از راهها براي از بين بردن اين ذهنيات غلط ورود پيدا كردن ما است. در محرم گذشته آقاي روحاني هياتي با نام فاطمه زهرا (س) تشكيل دادند كه مورد استقبال فراوان از سمت مردم قرار گرفت. اين استقبال نشان ميدهد كه پتانسيل آن وجود دارد و اين پتانسيل ميتواند به احزاب منتقل شود. ما بايد از هر زاويهيي وارد شويم و از ظرفيتها استفاده كنيم.
اگر احزاب در دو جريان اصلاحطلب و اصولگرا فعاليت نداشته باشند. چقدر فضا براي عرض اندام شبه احزاب باز ميشود؟ آيا ميتوانيم بگوييم كه در خلأ فعال احزاب رسمي، برخي از موسسات پژوهشي ميتوانند كاركرد حزبي پيدا كنند؟
حركت سياسي جمعي حتما بايد در قالب حزب باشد وغير از اين اتفاق، هر حركت سياسياي حركت غير قانوني است. اين قانون بايد براي همه يكي باشد. مثلا جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين ميخواهند فعاليت سياسي داشته باشند اما در قالب حزب نميروند چون نميخواهند نظارتي بر آنان باشد فراتر از قانون اساسي هيچ كسي نبايد باشد. اگر اينان از وزارت كشور مجوز فعاليت سياسي نگيرند و تشكيلاتشان قانوني نشود و براي مثال در انتخابات كانديدا معرفي كنند، خلاف قانون اساسي عمل كردهاند.
آيا اشخاصي مثل آقاي مصباحيزدي در موسسه پژوهشي امام خميني با همين رويكرد سياسي فعاليت ميكند؟
اين ضعف دستگاههاي ناظر و مجري است. يا به دليل ضعف يا انگيزههاي سياسي برخوردي نميكنند. چطور اگر قرار باشد عدهيي فعاليت اقتصادي كنند و صندوق قرضالحسنه تشكيل دهند بلافاصله توسط وزارت كشور و بانك مركزي با آنها برخورد ميشود؟ يا در فعاليت فرهنگي حتما بايد مجوز وزارت ارشاد باشد؟آن گاه فعاليت سياسي انجام ميدهند اما وزارت كشور با آنها برخورد نميكند؟ لذا هميشه اين انتقاد وجود داشته به جامعه روحانيت و جامعه مدرسين و موسساتي كه وجود دارند. مجمع روحانيون مبارز در زمان امام تشكيل شد و در همان زمان درخواست مجوز از وزارت كشور شد تا فعاليت شفاف و قانوني داشته باشد اما رقباي ما تن به اين كار ندادهاند و متاسفانه از سوي نهادهاي نظارتي با آنها برخورد نشده است. بدتر از آن، اين مساله است كه بعضي از فعاليت حزبي فرار كنند و بخواهند در نهادها فعاليت كنند. يعني نهادهاي انقلاب را به استخدام خود بگيرند. در دولت گذشته اين كار انجام ميگرفت اما نهادها خود را كنار كشيدند و آنها به سراغ برنامههاي ديگر رفتند. استفاده از نهادها براي فعاليتهاي حزبي ظلم بسيار بزرگي است. ميگفتند حزب نداشته باشيم چون هياتهاي مذهبي داريم. اين مغالطه به اين زشتي كه تشكيلات سياسي حزبي را با هيات مذهبي كه دو ماهيت دارند با هم مقايسه ميكردند. بسيار بد است كه از نهادهاي انقلاب و مراكز مقدس استفاده حزبي شود. توصيه اكيد من به وزارت كشور اين است كه بهشدت برخورد كند. آقاي روحاني بداند كه بايد از نظام محافظت كند. عدهيي ميگويند كه ما دلسوزتر از رهبر و رييسجمهور و همه هستيم و ميخواهيم عامل امر به معروف و نهي از منكر باشيم. بايد جلوي اين حركتها گرفته شود، در غير اين صورت بايد شاهد بسياري از مسائلي كه در كشورهاي همسايه وجود دارد باشيم.
شاهد بوديم كه يكي ازآقايان آقاي روحاني را زير سوال بردند كه البته منجر به جوابي شد كه حضرتعالي به آن آقا داديد. آبشخور چنين اتهاماتي كجاست؟
برخي از آقايان كه شما گفتيد، جمهوري اسلامي امام خميني را قبول ندارند. علاوه بر اينكه او در انقلاب نقشي نداشت و رفتارشان دهنكجي به امام بوده است. جمهوري اسلامي امام را نميپذيرند و بارها انتخابات را زير سوال بردهاند. من صحبتم با آنها اين است كه شفاف باشيد و بگوييد ما اين حكومت را قبول نداريم و يك حكومت ديگر ميخواهيم تشكيل دهيم تا مردم و رهبري تكليفشان را با شما بدانند. چرا ميگوييد ما انتخابات را قبول نداريم و مردم راي ندهند. اگر جمهوريت را قبول داريد بايد انتخابات را قبول داشته باشيد. بايد به رييسجمهور ملت احترام بگذاريد. شما از كجا آمده ايد كه رييسجمهور هجده نوزده ميليون رايي را مورد توهين و تمسخر قرار ميدهيد.
آيا ميتوانيم بگوييم كه حجتيهييها و نوحجتيهييها در حال انتقام از انقلاب هستند؟
نه فقط جريان حجتيه كه در حال حاضر يك جريان مرتجع متشكل از حجتيهييها و بخشي از «ولايتيهاي بي ولايت» در مقابل جريان مترقي انقلابي و اصلاحطلبانه و نظام جمهوري اسلامي ايستاده است. حضرت امام، صدهابار برشناخت و برخورد با متحجران و مرتجعين تاكيد كرده است. ايشان خطر اينان را بسيار بزرگ ميدانستند. مرتجعين و عدهيي كه دم از ولايت ميزنند و ميخواهند كه بر طبل اختلافات بكوبند، شهامت ندارند اقرار كنند كه با جمهوري اسلامي امام خميني مشكل دارند و مخالفند و با پوششهاي جديد سعي ميكنند كه زهر خود را بريزند اما بايد بدانند كه سوابق و شناسنامهشان را نيروهاي انقلابي در اختيار دارند و راه به جايي نخواهند برد.
شرايط حزب اعتماد ملي با توجه به وضعيت حاج آقاي كروبي چگونه است؟
حزب اعتماد ملي بعد از سالها كه به دلايلي فعاليت خود را متوقف كرده بود به اين نتيجه رسيده است كه فعاليت خود را از نو شروع كند. البته ديدگاهها و سلايق مختلفي هست كه ما طي جلساتي در حال بررسي هستيم كه چطور بايد شروع كنيم كه موثر باشد. البته كار دشواري است حزبي كه دبير كل آن در حصر است بخواهد كار خود را پيش ببرد اما ما با آقاي كروبي رايزني كردهايم و ايشان موافقت خود را براي همكاري با شوراي مشورتي اصلاحطلبان اعلام كردهاند.
افزودن نظر جدید