** با توجه به بحرانهای اجتماعی و اقتصادی کشور مانند افزایش آمار طلاق و فشارهای اقتصادی که هر کدام به شکلهای مختلف ساحت خانواده را تحت تأثیر قرار داده آیا جامعه ایران با پدیده فروپاشی خانواده مواجه شده است؟
امروزه بنا به دلایل عدیده، خانواده یکی از حوزه های بحرانی در سطح جهانی است و بیم و نگرانی نسبت به تزلزل بنیان های آن و دغدغه ارائه راهکارهای پایداری و بالندگی و سلامت این نهاد مهم از دستور کارهای جهانی در عصر پست مدرنیسم به شمار میرود. کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست و خانواده ایرانی از تحولات جهانی و نیز تحولات جامعه ایرانی، به ویژه در نیم قرن اخیر متاثر شده و ساختار آن دستخوش تغییر شده است. البته به موازات این دگردیسی، توجهات بخش های دولتی و غیردولتی و حتی خصوصی نیز به این حوزه و آسیبها و چالشهای فراروی آن جلب شده و این بخش ها شانه به شانه هم حرکت کرده اند و در این چهار دهه در هیچ دورهای از اتخاذ سیاستهای حمایتی در چارچوب و متناسب با رویکردهای خاص هر دوره، حداقل در مقام حرف و شعار غفلت نشده است.
هر چند هنوز فاصله بین ایده و آرمان تا تحقق و واقعیت بسیار است، اما شواهد ملموس حکایت از این دارد که خانواده در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر همچنان مقوم جامعه ایرانی بوده و با اینکه در حال تجربه کردن ناملایماتی است، اما تا مرز فروپاشی پیش نرفته است.اخیرا رئیس کانون سردفتران ازدواج و طلاق با بیان اینکه در سال 96 در ایران ساعتی 21 واقعه طلاق و 70 واقعه ازدواج به ثبت رسید،گفته است:«در کل نزدیک به یک سوم ازدواجهای ایران در سال 96 منجر به طلاق شد»»اساسا در این خبر معلوم نیست یک سوم ازدواجهای ایران که در سال 96منجر به طلاق شده در همان سال انجام شده بوده یا در سالهای دیگر؟که تحلیل هر کدام متفاوت خواهد بود.شاخص نسبت طلاق به ازدواج توصیفی از تعداد طلاق اتفاق افتاده در ازای هر 100ازدواج واقع شده را در اختیار قرار میدهد.
یکی از شاخصهای واجد اهمیت دیگر در بررسی وضعیت خانواده، دوام زندگیهای منجر به طلاق است و به استناد گزارش وضعیت زنان و خانواده در آیینه آمار طی سالهای90-95، نسبت قابل توجهی از ازدواجها پایدار هستند و حدود دوسوم زنان ایرانی دارای همسر بوده و این شاخص روند رو به رشدی داشته است. واقعیت آن است بیش از نیمی از طلاق هایی که در سال اول یا زندگیهایی که عمرشان کمتر از یک سال است صورت میگیرد از نوع بائن غیرمدخوله بوده و زوجین در اصل زندگی مشترکی نداشته اند، لذا وقوع طلاق در سال اول ازدواج چنان که گاه ناظران به آن میپردازند در همه موارد لزوما فاجعهای اجتماعی نیست.
نوع دیگری از طلاق که توافقی است در خانواده های ایرانی تحت عنوان طلاق تامین اجتماعی رایج شده است با هدف بهره مندی زوجه از امتیاز مستمری تامین اجتماعی والدین درگذشته خود که عملا زندگی زوجین در قالب رجوع شرعی غیررسمی استمرار مییابد. درست به همین دلیل است که آمار طلاق در برخی شهرستانهای کوچک تا حدودی افزایش را نشان میدهد.به این نوع طلاق باید طلاقهای صوری و مصلحتی دیگر را افزود، از جمله جهت معاف کردن فرزند ذکور از خدمت سربازی و یا استفاده از طرحهای حمایتی نهادهایی مانند کمیته امداد و سازمان بهزیستی.دلیل دیگر که فرضیه فروپاشی خانواده را نقض میکند، بالا بودن عمومیت ازدواج است که درجه رواج ازدواج در جامعه را نشان میدهد و مطابق آن نسبت افرادی که تا سن 50سالگی دست کم یک بار ازدواج کرده اند همواره از فراوانی چشمگیری برخوردار بوده است و در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر تعداد کمی از زنان و مردان ایرانی به صورت مجرد و خارج از چارچوب خانواده زندگی میکنند.از سوی دیگر برخی تحلیلگران بر این باورند که هرچند این حجم طلاق عوارض زیادی بر ساحت خانواده، جامعه و افراد دارد، اما طلاق دو دهه اخیر کشور کمک شایانی کرده است تا مسایل دیگری مانند قتل و همسرکشی، خودکشی، خیانت و ... رشد زیادی نداشته باشد.ضمن آنکه برخی نیز، از جمله رئیس سابق سازمان بهزیستی قائل به این است که با کنترل آسیبهای اجتماعی، طلاق و اعتیاد در شیب کاهش قرار گرفته و به حالت ایستایی رسیده است.در آخرین جلسه شورای اجتماعی کشور که با حضور رئیس جمهور برگزار شد، آمارهای ارائه شده حکایت از قدری کاهش در نرخ طلاق داشت.
فشارهای اقتصادی به چه میزان در ناپایداری خانواده ایرانی نقش داشته است؟آیا فشارهای اقتصادی در افزایش آمار طلاق در جامعه تأثیر داشته است؟
طلاق یک پدیده تک عاملی نیست و تحولات خانواده بدون در نظر گرفتن تغییرات کلی جامعه تصویری ناقص را به نمایش میگذارد، چرا که این تغییرات به طور مستقیم خانواده ایرانی را تحت تاثیر قرار داده است؛ تحولات جمعیتی، زیرساخت ها، وضعیت اقتصادی، آموزش و پرورش، مسکن، بهداشت و... لذا نمیتوانحکمی کلی برای همه طلاقها صادر کرد و یکعلت خاص را به همه موارد تعمیم داد. اگرچه بین افزایش وقوع طلاق با افزایش وقوع ازدواج رابطهای مستقیم وجود دارد، اما تاثیر غیرمستقیم عوامل اقتصادی و اجتماعی و حقوقی را نمیتواننادیده گرفت و نیز تاثیر ذاتی عوامل فرهنگی بر الگوی رفتاری مردم در شکل گیری و گسست خانواده. بنابراین اعتیاد، فقر و بحرانهای اقتصادی، فقدان مهارتهای زندگی، خشونت خانگی، دخالتهای نابجای اطرافیان، رفاه زدگی، عدم روابط عاطفی، جنسی و روانی مناسب بین زوجین را، از جمله علل طلاق باید برشمرد که مورد به مورد میتواند متفاوت باشد و در این میان سهم فشارهای اقتصادی و فقر و بیکاری در تشدید وضعیت و سرعت بخشی به طلاق قابل توجه است، تا جایی که برخی صاحبنظران این عامل را مهم ترین علت قلمداد میکنند و بعضا نیز با سایر عوامل یا یکی دو عامل دیگر هم افزایی دارد.
براساس آمارهای ارائه شده در حدود70 درصد زوجین ایرانی با چالش طلاق عاطفی مواجه هستند که این مسأله در بین تحصیلکردگان جامعه سه برابر افراد عادی است.به نظر شما راه حل چنین مشکلاتی که عمدتأ پنهان است و در سطح عمومی مورد کنکاش قرار نمیگیرد چیست؟
طلاق عاطفی یا خاموش که بیشتر بین سنین 22تا38سال خود را نشان میدهد و معروف به بدترین نوع طلاق است، هم مانند طلاق واقعی و یا قانونی تک عاملی نیست و از نارضایتی جنسی که به سردی روابط میانجامد گرفته تا اعتیاد به اینترنت و فضای مجازی در رشد آن دخیل است. برخی آن را قله کوه یخی میدانند که قسمت اعظمش از دیدهها پنهان است، اما برخی دیگر هرچند باور دارند که طلاق عاطفی حتما شیوعی بیشتر از طلاق واقعی دارد، ولی اینکه حدود 70 درصد زوجین ایرانی با این چالش مواجه باشند را نزدیک به واقعیت نمیدانند که من هم جزو این گروه هستم. قبول داریم امروز خانواده ایرانی ناخوش احوال و بیمار است، اما تا به کما رفتن و از دست دادن هوشیاری کامل فاصله دارد. به دلیل پنهان بودن و علنی نشدن و عدم ثبت و ضبط طلاقهای عاطفی حقیقتا آمار دقیقی نمیتوان به دست داد و یا حکم کرد که در بین تحصیل کردگان سه برابر افراد عادی است. در بدبینانه ترین حالت این طلاق ها 2الی 3برابر طلاق های واقعی برآورد میشوند.
برای ارائه راهحل برون رفت از این وضعیت هم بسته به علت هر مورد و متناسب با آن و از جنس آن می توان اقدام کرد. به نظر میرسد این نوع از طلاق بعد از گذشت سال ها از زندگی مشترک و در طول زمان به مرور شکل میگیرد و دفعتی و در ابتدای زندگی مشترک خود را نشان نمیدهد، لذا توجه به عوامل سلامت و پایداری و بالندگی خانواده بسیار مهماست و در این میان برخورداری از مهارت های زندگی و تاب آوری( نه به معنای مصطلح سوختن و ساختن!)در تحقق رابطه سالم و سازنده و موثر زوجین اهمیت حیاتی دارد.
** چرا میزان افسردگی و کمبودهای عاطفی در بین زنان ایران روز به روز افزایش پیدا کرده است؟ چه مسائلی در این اتفاق تأثیرگذار بوده است؟
زنان به طورکلی در دوره های مختلف زندگی خود، اعم از قاعدگی، زایمان و یائسگی و ... این حالت را به صورت طبیعی بیشتر از مردان تجربه میکنند و اگر عوامل دیگر، از جمله روان شناختی و اجتماعی و غیره هم به عنوان عوامل تشدید کننده به آن افزوده شود، بعضا میزان این حالت به دوبرابری مردان هم میرسد. افسردگی را میتوان هم معلول بسیاری از عوامل دانست و علت بسیاری از آسیبها و بیماریها. البته به گفته معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، برپایه آخرین پژوهش ها، میزان شیوع اختلالات روانپزشکی در کشور 23.6 درصد است که حدود 12.5 میلیون نفر از جمعیت گروه سنی 15 تا 64 سال ایران از یکی اختلالات روانپزشکی رنج میبرند و شایع ترین اختلالات روانپزشکی در کشور افسردگی با شیوع 12.7 درصد و اضطراب 15.6درصد است.
برای جلوگیری از تشدید ایناختلالات هم برای افراد در معرض آسیب و دیگر شهروندان برنامههای آموزشی برای والدین، کودکان و نوجوانان با موضوع مهارتهای زندگی و فرزند پروری برنامهریزی شده است.از نظر علمی، در شیوع اختلالات یا بیماری های روانپزشکی عوامل بیولوژیکی، محیطی و فردی نقش دارد، بسیاری از افراد به دلیل نداشتن یکسری مهارتهای زندگی و توانمندیها دچار بیماری میشوند. برخی افراد هم به خاطر شرایط زندگی، مسائل خانوادگی، شغلی، اقتصادی و اجتماعی از آن رنج میبرند که بر جسم و روان آنها تاثیر میگذارد و دچار اختلالات روانپزشکی میشوند.به تایید ایشان، ابتلای زنان به افسردگی و اضطراب بیشتر است و اختلال افسردگی و اضطراب در میان زنان ایران نسبت به آمارهای جهانی بیشتر است.
شناسایی، تشخیص و مراقبت از بیماریهای روانپزشکی در حوزه سلامت ازجمله اولویتهای این دفتر است و برنامههای حوزه سلامت و روان در قالب 10 و 12 سرفصل تعریف شده است.شناسایی و تشخیص بیماران روانی، ارائه خدمات به آنها در جهت کاهش آسیبهای اجتماعی و پیشگیری از خودکشی، از جمله مهمترین اولویتهای دفتر سلامت روانی ذکر شده است.
** آمارهای ارائه شده نشان میدهد که میزان اعتیاد زنان از سال گذشته تاکنون از4درصد به10 درصد افزایش پیدا کرده است.چرا اعتیاد در ایران به سمت زنانه شدن حرکت میکند و تعداد زنانی که از مواد مخدر استفاده میکنند روز به روز افزایش پیدا میکند؟ افسردگی زنان جامعه به چه میزان در این زمینه تأثیرگذار بوده است؟
اینکه میزان اعتیاد زنان از سال گذشته از ٤درصد به ١٠ درصد افزایش پیدا کرده، یک گزاره اشتباه است . منبع اصلی ارائه آمار اعتیاد، پژوهش شیوع شناسی اعتیاد است که تقریبا هر پنج سال یک بار توسط مرجع اصلی موضوع اعتیاد، یعنی ستاد مبارزه با مواد مخدر انجام میشود. طبق شیوع شناسی انجام شده توسط این ستاد در دهه هشتاد حدود ٤.٥ درصد از جمعیت نمونه معتادان را زنان تشکیل داده بودند. در شیوع شناسی انجام شده در دهه ٩٠ این رقم به حدود ٩.٥ درصد رسیده بود.
بنابراین اگر قبول کنیم که این آمار دو برابر شده است این افزایش طی یک دهه بوده است نه یک سال.نکته دوم این که حتی صحت استدلال دو برابر شدن هم از سوی محققان این حوزه محل تردید است، چرا که اولا جامعه آماری و جمعیت نمونه در دو پیمایش تفاوتهایی با هم داشته اند که مقایسه آنها با همدیگر خالی از اشکال نیست و همچنین این احتمال میرود در پیمایش انجام شده در دهه ٨٠ به دلیل شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص آن دوره، کم شماری و یا بهتر بگوییم کماظهاری به اعتیاد از طرف زنان صورت گرفته باشد.
اینها واقعیت هایی است که در خصوص آمارهای اعتیاد زنان باید به آن توجه کرد و ضمن توجه به این پدیده آسیبی، در اعلام آمارهای مربوط به این موضوع از بزرگنمایی و اغراق پرهیز کرد.اما دلایل گرایش زنان به اعتیاد در سالهای اخیر را میتوان تا حدودی به تغییر در سبک زندگی و هنجارهای فرهنگی مربوط دانست.اینکه چرا اعتیاد زنانه مینماید هم به تغییر الگوی مصرف و افزایش مصرف مواد مخدر صنعتی و قرصهای مخدر و روانگردان با انگیزه هایی، نظیر لاغری و تناسب اندام و بعضا درمان افسردگی که موجب روی آوردن به آرام بخشها و اعتیاد دارویی میشود، به جای مواد سنتی بر میگردد، هم به کاهش سن مصرف در دختران بر این اساس باز نمیتوان حکم واحدی برای تمام موارد صادر کرد.
** خشونت خانگی همچنان در ایران به شکلهای مختلف وجود دارد بدون اینکه بروز بیرونی در سطح جامعه داشته باشد.چرا این اتفاق در جامعه ایران به یک امر عادی تبدیل شده و اجازه مطرح شدن آن در فضای اجتماعی داده نمیشود؟
خشونت در معنای اعم خود و خشونت علیه زنان به معنای اخص، پدیدههای رو به رشد جهانی هستند که تمام مرزها را درنوردیده اند و مختص کشور و مذهب و دین و طبقه و نژاد و ... خاصی هم نیستند و با شدت و ضعف در تمامی کشورها در جریانند. اینکه با وجود عادی شدن این اعمال در جامعه ایران اجازه مطرح شدن آن در فضای اجتماعی داده نمیشود را من با وجود شبکههای اجتماعی و نقش آفرینی فضای مجازی در اطلاع رسانی و رسانهای شدن آن، به ویژه در دهه اخیر قابل قبول نمیدانم، هرچند قائل به تاثیر همین فناوریها بر بروز و ظهور خشونتهای آنلاین علیه زنان و دختران هم هستم که از آن تحت عنوان پدیدههای نوظهور یاد میشود و در کنار خشونتهای سنتی زندگی زنان و دختران را متاثر کرده است.
البته اگر سوال را به معنای عدم شفافیت و محرمانه تلقی کردن آمارهای رسمی خشونت علیه زنان و دختران بدانیم و در مقایسه با کشورهایی که مقید به ارائه این گونه آمار و اطلاعات هستند، این نتیجه را بگیریمکه مردم آن کشورها از فراوانی خشونت در رنج و عذابند و مردم ما با چنین وضعیتی مواجه نیستند، حرف شما را میپذیرم که به نظر میرسد سالیان سال است غلبه سیاست انکار و سرپوش گذاری بر آسیبهای اجتماعی، از جمله خشونت دمار از روزگارمان در آورده است. ظاهرا در مورد همسرآزاری مطالعهای در سطح ملی در چارچوب آسیبهای اجتماعی انجام شده و گزارش آن در شورای اجتماعی کشور ارائه شده است، اما نتایج آن منتشر نشده است.
** زن ایرانی از گذشته تاکنون دارای چه مصایب و مشکلاتی بوده که دارای اعتماد به نفس تاریخی برای ظهور و بروز استعدادهای ذاتی خود نیست؟چه موانعی در این زمینه نقش داشته است؟
در بروز و ظهور استعدادهای ذاتی زنان از یک سو اعتماد به نفس و خودباوری زنان و از سوی دیگر اعتماد به توانمندیها و صلاحیت های زنان توسط دولتمردان نقش دارد و باید ارتقای این اعتماد در سطوح مختلف در کانون برنامه ریزی ها قرار گیرد. اعتماد به نفس پایین یکی از دلایل پایین بودن شاخص مشارکت سیاسی زنان در دنیا هم هست و موجب میشود اندک فرصتها و منابعی که در اختیارشان قرار میگیرد از دست برود.
بارها در دوران مسئولیتم شاهد این موضوع بودم و الان نیز هستم که خود زنان زیر بار مسئولیتهای بزرگ و پذیرش پیشنهادات مدیریتی نمیروند و با بهانهها و توجیهات عدیده، از جمله مسئولیتهای خانوادگی از آن طفره میروند، برخلاف مردان که مادرزادی معتمد به نفس خود هستند. با این همه شواهدی از فائق آمدن بر این واقعیت تاریخی با همت و منطق خود زنان و دختران در عرصههای ورزش و آموزش عالی و هنر و کارآفرینی و کسب و کارهای مبتنی بر اقتصاد دانش بنیان و خلاق در کشورمان به چشممی خورد که نمونه هایی از آن در گزارش تحولات جامعه زنان ایران؛ روند40شاخص در40سال که به مناسبت چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی توسط معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری منتشر شده به خوبی منعکس شده است
** آیا این مسأله را میپذیرید که در ایران نگاه به زنان برای پیدا کردن شغل بیش از آنکه مبتنی بر توانایی آنها باشد ابزاری و کالایی است؟
این گزاره را در مورد فرصتهای شغلی و استخدامی رسمی صادق نمیدانم، بویژه با برگزاری آزمون های استخدامی که اگر هم گزینشی بر این مبنا به صورت موردی و استثنایی انجام شده باشد، قابل تعمیم به همه موارد نیست، اما در بخش غیررسمی اقتصاد و اشتغال که متاسفانه آن هم به دلیل نیروی کار ارزان زنان و نیاز مبرم به آن، عمدهای از زنان به کسب درآمد از طریق حضور و مشارکت در این بازار، به سمت زنانه شدن در حال حرکت است، این موضوع قابل انکار نیست.
** آیا می توات تحلیل کرد که برخی از بیحجابیها مرسوم در جامعه به دلیل اعتراض به وضعیت اجتماعی و اقتصادی موجود جامعه است؟
وضعیت نابسامان پوشش در جامعه کنونی هم از پدیدههای چندوجهی است که اعتراض به شرایط اجتماعی و اقتصادی موجود یکی از آن عوامل میتواند باشد که بعضا شکل سازمان یافته به خود میگیرد و بعضا در شکل فردی خود را نشان میدهد. این موضوع موید تاثیر و تاثر متغیرها و عوامل مختلف اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی بر یکدیگر و از یکدیگر است. به همین دلیل است که به عنوان مثال در جایی و یا در موردی یکی از این آسیبها علت سایر آسیبها واقع میشود مثل طلاق و در جایی دیگر معلول آن و مطرح میشود که حدود52درصد طلاق ها ناشی از اعتیاد است. این واقعیتها را در بررسی و تحلیل و ارائه راهکار برای پدیده های پیچیدهای مشابه وضعیت پوشش در آستانه ورود به دهه پنجم انقلاب باید مورد توجه قرار داد.
** چرا در حالی که در گذشته حضور زنان در ورزشگاهها یک رویکرد عادی بود امروز این اتفاق به یک چالش پرهزینه برای جامعه تبدیل شده که وقت و انرژی زیادی را از جامعه گرفته است؟
با توجه به وضعیت موجود آسیب های اجتماعی که کلیه ساحات، از جمله حوزه زنان و خانواده را هم تهدید میکند که نمونه هایی از آن در بیم از زنانه شدن اعتیاد و اختلالات روانی و اشتغال غیررسمی و حتی HIVایدز مثال زدنی است، تاکید ما بر سرمایه گذاری و هزینهکردن برای سرگرمیهای سالم و مفرح که منجر به تخلیه فشارها و هیجانات روحی و روانی میشود قابل درک باید باشد؛ آن هم با اتخاذ تدابیر و لحاظ سازوکارهای شرعی و عرفی و قانونی. وقتی که گزارش روند40شاخص در 40سال را تورق میکنیم به ورزش بانوان که میرسیم با تمام زیرشاخصهای آن، با سیر صعودی و طی مسیر پیشرفت فوق العادهای مواجه میشویم که یکی از افتخارات نظام باید به حساب آید.
حال چگونه است که در چهل سالگی انقلاب که سن بلوغ و پختگی است، این حق را برای زنان و مردان قائل نمیشویم که با رعایت تمامی ملاحظات به عنوان دو انسان عاقل و بالغ چنین فرصتی را دوباره تجربه کنند؟! تجربهای که روزی و در همین چند سال پیش امری کاملا عادی و پیش پاافتاده بود. توجیهات و پاسخ هایی که به این سوال و سوالات و ابهامات متعدد دیگر ارائه میشود برای نسل جوان ما به هیچ وجه اقناعی و قابل هضم نیست؛ از ما که گذشته است!
افزودن نظر جدید