- کد مطلب : 15090 |
- تاریخ انتشار : 1 شهریور, 1396 - 22:32 |
- ارسال با پست الکترونیکی
ماجرای ازدواج دکتر عارف با همسرش
آشنايي من با ایشان به دوران كودكيمان برمیگردد. هر دو يزدي هستيم و از همان دوران کودکی هم همسايه ديوار به ديوار هم بوديم. با اینکه در یک محله زندگی میکردیم اما هیچ گاه همدیگر را ندیدیم و با هم همکلام نشدیم. تا اینکه بزرگ شدیم و من دانشجوی پزشکی شیراز شدم و دکتر هم برای ادامه تحصیل به امریکا رفت. دکتر وقتی در امریکا بود براي انجمنهاي اسلامي دانشگاههاي مختلف نامهاي نوشته و از رؤسای انجمنها درخواست کرده بود که يك دختر مذهبي، یزدی و دانشجوي پزشكي به ایشان معرفی کنند که البته فعال سیاسی هم باشد. خب چند خانم دانشجو معرفی شد و از دانشگاه شیراز هم من معرفی شدم.
وقتی اسامی به دکتر عارف رسید ایشان نام خانوادگی مرا شناخت. این موضوع گذشت تا اینکه عید همان سال برای دیدن خانوادهام به یزد آمدم. خانواده آقای عارف هرسال از اول فروردین تا سیزدهم فروردین ماه در منزلشان روضه خوانی برپا میکنند. به یاد دارم آن سال آقای حسن روحانی سخنرانیهایی را در منزل آقای عارف داشتند. ما هم دانشجو بودیم و سخنرانی ایشان هم داغ و دانشجوپسند بود. به همراه پدرم به منزل آقای عارف رفتیم تا سخنرانی آقای روحانی را گوش کنیم. هنگام پایان مراسم پدرم با پدر آقای عارف احوالپرسی كردند. آقای عارف هم مرا آنجا میبینند و به پدرشان میگویند کسی را که میخواستم پیدا کردم.
افزودن نظر جدید