- کد مطلب : 24450 |
- تاریخ انتشار : 27 آذر, 1401 - 10:09 |
- ارسال با پست الکترونیکی
محمدرضا تاجیک:برخی ژنرالهای اصلاحات به جریان اصلاحطلبی خیانت کردند/دولت اعتدال شکلی از خشونت را بر بدنه و روح و روان جامعه تحمیل کرد/نباید از اصلاح ساختارها و قوانین و روابط هراسید/ گاهی برای نجات پوست، باید پوستانداخت
به گزارش امیدنامه ،دکتر محمدرضا تاجیک در ارزیابی جایگاه میانهروها و اصلاحطلبان در شرایط کنونی و در دوران بعد از اعتراضات گفت وگویی با خبرآنلاین انجام داده است که بخشهایی از آن را در ادامه می خوانید:
در حوزه سیاسی در تمام اینسالها با موضوع ردصلاحیتها مواجه بودهایم و به تعبیری بعد از انتخابات اوایل مجلس همواره ردصلاحیت در نظام سیاسی وجود داشته است؛ به نحوی که بسیاری از نیروهای اصلاحطلب یا میانهرو در ادوار مختلف ردصلاحیت شدهاند تا جایی که اخیرا حتی نیروهای اصولگرا هم ردصلاحیت میشوند. نسبت ردصلاحیتها و خارجشدن فضای سیاسی از میانهروی چگونه است؟
هراندازه آستانه تحمل دیگری در جامعه بالاتر باشد، رادیکالیسم و خشونت کمتری را شاهد هستیم و به هر میزانی که آستانه تحمل دیگری پایین باشد، رادیکالیسم افزایش مییابد. چنین روندی در ساحت سیاست ما وجود داشته و دارد، تا جایی که امروز دامنه این دگرسازیها بسیار گسترش یافته است و حتی خودیهای یک جریان هم دگر شدهاند؛ کسانی که تا دیروز اهل محفل بودند و در پاتوق دوستان جای داشتند و به ذهنشان هم خطور نمیکرد که از دایره خودیها کنار گذاشته شوند. این شرایط، حاشیه جامعه را فربهتر از متن جامعه میکند و چنین جامعهای مهیای رادیکالیسم میشود و از توازن و تعادلی که به آن اشاره کردید، خارج میشود و همواره مستعد خشونت است. شاید نقطۀ اوج این روند را بتوان در آخرین انتخابات دید که در آستانه آن، عدهای براساس نقشۀ شناختی خود از جامعه و امنیت و سیاست و قدرت، بر آن شدند که رو به سوی تمرکز و همگونی بیشتر گام بگذارند، و بیش از پیش به خودیها تمسک و اتکا بجویند. این تمهید و تدبیر، در جامعهای کثیرالقوم است و دارای فرهنگها و مشربهای متفاوت است، یک اشتباه استراتژیک است. وقتی نیروهایی که موسوم به میانهرو و اعتدالی هستند، کنار گذاشته میشوند، حتما فضا برای رادیکالیسم مهیا میشود. در این شرایط دیگر مجرایی باقی نمیماند که سیاست در آنجا پیگیری شود و مطالبات، تقاضاها و اعتراضات به راحتی مطرح شود. وقتی هم چنین نشود، رادیکالیسم و خشونت به وجود میآید.
سرنوشت کنونی جریان اصلاحات را به عنوان یک جبهه سیاسی که هدف شکلدادن میانهروی در کشور داشت، چگونه ارزیابی میکنید؟
جریان اصلاحات یک طیف رنگارنگ است. عدهای به صورت سنتی کماکان در غار گفتمانی خود اسیر هستند و سعی میکنند نقشهای روی دیوار غار را واقعی بپندارند و نمیخواهند از غار گفتمانی خود خارج شوند، زیرا واقعیت و روشنایی بیرون از غار اذیتشان میکند. آنها در هر شرایطی میخواهند برای نقشهای بر دیوارهای غار مابهازای خارجی بیابند. برخی اصلاحطلبان هم یک پایشان درون و پای دیگرشان بیرون از غار است و دچار فضای بیتصمیمی و بیتدبیری شدهاند، اصطلاحا هم کت تنشان است هم زیرشلواری. گاهی رادیکال و گاهی محافظهکار، گاهی مدنی و گاهی زدنی و گاهی در قدرت و گاهی بر قدرت هستند. عدهای هم از غار بیرون رفتهاند، بهویژه نسل جوان، و به تعبیر اخوان ثالث، رهتوشه برداشتهاند و قدم در راه بیفرجام و بیبرگشت گذاشتهاند تا ببینند آسمان همه جا آیا همین رنگ است و آیا میشود نوع دیگری از سیاست را تجربه کرد، یا باید به سوژهای تبدیل شد که خمودگی آموختهشده دارد، و عطای سیاست را به لقایش ببخشند و از کنشگری سیاسی برای همیشه خارج و وارد فضای دیگری شوند. برخی از آنهایی که از غار بیرون رفتهاند، ممکن است رادیکال شوند. جریانی در میان اصلاحطلبان سعی میکند همه مشکلات را در رایزنی با بالاترین نقطه قدرت حل کند و وقتی مشکلی به وجود میآید میکوشد در مذاکره با اصحاب قدرت مشکل را مرتفع کند، که باید دید تا کنون در این مسیر چهقدر موفق بودهاند و این روش در مقاطع مختلف چه میزان جواب داده است. به نظر من، فصل و عصر این نوع اصلاحطلبی سپری شده است، و تئوری بقاء حکم میکند که اصلاح طلبان فلک را سخت بشکافند و طرحی نو دراندازند.
در مصاحبههای قبلیام با شما این موضوع را مطرح کردیم که اصلاحطلبان باید به سمت جامعه بروند یا در در قدرت بمانند. آن زمان بحث بر سر این دو راهی مهم مینمود اما حالا انگار دیگر مهم نیست که به جامعه برگردند یا قدرتمحور باشند. آیا اصلاحطلبان از اینجا رانده و از آنجا مانده شدهاند؟
قبلا گفتهام و نوشتهام که فقط یک انقلاب میتواند اصلاحات را نجات دهد. در اعتراضات اخیر، با کنشگری مواجه هستیم که به هیچ وجه مخاطب جریان اصلاحطلبی نیست و نمیخواهد باشد. قبلا هم گفته بودم که جریان اصلاحات نیاز به تحولی در روش و منش و ساختار تشکیلاتیاش دارد و نیازمند تغییراتی مهم در مدیرانش است؛ نیروهایی که دیری است وارد بازی قدرت شدهاند و جریان اصلاحطلبی را هم وارد بازی قدرت کردند و اصلاحات را به ابزاری برای خواستهها و امیال خود تبدیل کردند. اینکه رقیب به اشکال مختلف به اصلاحطلبان هجمه بیاورد، طبیعی بود، اما عاملی که باعث احتضار جریان اصلاحطلبی مرسوم شد، و اصلاحطلبان را از سرمایه اجتماعی خود دور کرد، درونی بود و نه لزوما بیرونی. برخی ژنرالهای اصلاحات به جریان اصلاحطلبی خیانت کردند و نتیجه آن شد که امروز جریان اصلاحطلبی دیگر به عنوان یک آلترناتیو جدید و هژمونیک در جامعه مطرح نیست و حتی اگر قرار باشد جریانی مدنی به عنوان آلترناتیو مطرح شود، آن جریان اصلاحطلبی مرسوم نیست و جریانی است که نوع فهمش از سیاست متفاوت باشد و فقط بازیگر قدرت نباشد.
پس از انتخابات سال ۸۸ فضای سیاسی بسیار بسته شد، همه اصلاحطلبان به حاشیه رانده شدند و عملا حاکمیت به سمت یکدستی حرکت کرد. تصور آن بود که همان حالت ادامه پیدا میکند اما ناگهان حسن روحانی تأییدصلاحیت شد و خب مردم هم به او رأی دادند. در سال ۹۴ هم اصلاحطلبان توانستند در انتخابات مجلس دهم در بسیاری از شهرها توفیق خوبی داشته باشند. اولا چرا حاکمیت در سال ۹۲ بار دیگر به سمت استفاده از نیروهای میانهرو رفت و ثانیا چرا بازهم پس از مجلس دهم و ریاستجمهوری روحانی به سمت بستن فضا حرکت کرد؟ این رفت و برگشت چه معنایی داشت؟
برشت در چکامه ۱۹۵۳ خود مطلبی را تعریف میکند؛ میگوید در کشوری انتخاباتی در جریان بود. دولت گزینه مشخص خود را داشت اما بیش از ۷۰ درصد مردم به نامزد دیگری رأی دادند که مطلوب دولت نبود. گفتند چهکار کنیم، چه کار نکنیم. مقرر شد اعلام شود رأیگیری در صبحی بارانی انجام شده و برخی نتوانستند در آن شرکت کنند پس باید در عصر تکرار شود. انتخابات تکرار شد و اینبار ۸۰درصد مردم به نامزدی غیر از نامزد دولت رأی دادند. اینبار گفتند اصلا بیاییم و مردم را منحل کنیم. واقعیت این است که در پس و پشت ذهن برخی اهالی سیاست و قدرت در ایران امروز، همین تجویز که برشت مطرح میکند، وجود دارد و میخواهند مردم منحل شوند. زمانی درباره انحلال شبهدموکراتیک مردم مطلبی نوشتم که چگونه مردم از صحنه تصمیمگیری کنار زده میشوند. زمانی مردم از بین گزینههای موجود یکی را برمیگزینند؛ فردی که قدری میانهرو است، قدری بیشتر سیاستش معطوف به زندگی است و ملایمتر است، اما همین گزینه هم به مذاق برخی خوش نمیآید و تصور میکنند با او نمیتوانند ره به منافع خود ببرند. برای همین تصمیم میگیرند در انتخابات بعدی اساسا زمینه بالاآمدن چنین نیروهایی را ببندند و هر روزنهای را مسدود کنند. من از جریانی با نام اعتدال که در کشور شکل گرفت و دولت را در اختیار داشت دفاع نمیکنم که آن دولت هم در جای خودش قابل نقد جدی است و کژنگریستنها و ناکارآمدیهای زیادی داشت و شکلی از خشونت را بر بدنه و روح و روان جامعه تحمیل کرد، اما به هر حال، برخی چون آن دولت نیز برآمده از رأی مردم بود و این انتخاب را برنمیتافتند، تلاش کردند مسیر تکرار چنین انتخابی را ببندند. به هر حال ما باید به مردم اطمینان کنیم. مردم آنی نیستند که فقط پژواک صدای ما باشند، فقط آنی نیستند که هرچه را ما میگوییم، باور کنند. مردم آحادی گستردهاند و وقتی اراده مشترکی میان آنها به وجود میآید، باید به آن اراده مشرک اطمینان کنیم و آن انتخاب را به رسمیت بشناسیم. در تاریخ بعد از انقلاب هر وقت به رأی اکثریت اعتماد شد، تنشهای کمتر و اوضاع بهتری را شاهد بودیم. وقتی فضا بسته میشود رادیکالیسم به وجود میآید؛ فضایی پر از شورشهای درونی که اگر بخواهیم از چنین فضایی عبور کنیم راهی نداریم جز آنکه به سمت نظر مردم برویم، حتی اگر موافق میل ما نباشد.
در پایان بفرمایید که اگر اعتراضات فروکش کند، وضعیت سیاسی به چه سمتی میرود؟ آیا حاکمیت به سمت استفاده از نیروهای میانهرو حرکت میکند یا آنکه با بستهترشدن فضای سیاسی مواجه میشویم؟ آینده پسااعتراضات و نسبتش با میانهروی و میانهروها را چگونه میبینید؟
شرایط بعد از اعتراضات بستگی دارد که اولا چگونه به دوران پسااعتراضات خواهیم رسید؟ آیا با برخوردهای سلبی است یا آنکه دیالوگی شکل میگیرد و از راهکارهای مدنی استفاده میشود؟ ثانیا تصویر این خیزش در ذهن اصحاب قدرت چگونه است؟ آیا آن را جریانی اصیل و مبتنی بر تقاضاهایی مردمی میدانند یا آنکه آن را صرفا برآمده از اراده خارجی در نظر میگیرند؟ پیشبینی من این است که اگر مسئله خوب فهم نشود و تفاوت و تمایز نقطۀ آغازینش با فردایش درک نشود و بررسی نشود که چه عواملی موجد و موجب بروز و ظهور آن شدند. احتمال میدهم بسیاری از اهالی تصمیم و تدبیر، در دوران پسااعتراضات به طبیعت خود بازگردند، و بگویند ما به طبیعت خود نداریم هیچ عیبی.در صورت تحقق این پیشبینی،شاهد تغییر ژرفی نخواهیم بود، وضع سابق ادامه مییابد و جامعه باز دوباره در نوعی دوران یا وضعیت آستانهای قرار میگیرد: وضعیتی که آبستن بازگشت خیزشی دیگر و شاید رادیکالتر است. نباید از اصلاح ساختارها و قوانین و روابط هراسید. باید فضا برای نیروهایی که شبیه اصحاب قدرت نیستند اما دلشان برای کشورشان میتپد، باز شود. گاهی برای نجات پوست، باید پوستانداخت.
افزودن نظر جدید