- کد مطلب : 1446 |
- تاریخ انتشار : 26 مرداد, 1392 - 12:32 |
- ارسال با پست الکترونیکی
مردم از دولت کارکرد اصلاحطلبانه میخواهند
به گزارش امید به نقل از بهار، موسویلاری در جریان جلسه اخذ رای اعتماد از مجلس، توسعه سیاسی و دفاع از فضای تضارب آرا را مهمترین هدف خود اعلام کرد. او هنوز هم توسعه سیاسی و دفاع از فضای تضارب آرا را مهمترین مطالبه پیش روی دولت روحانی میداند؛ مطالبهای که اگر به آن پاسخ درخور داده شود، دیگر کمتر با مفاهیمی مانند «ساختارشکن» در کشور مواجه خواهیم شد. اما موسویلاری تنها وزیر کشور اصلاحات نیست. او یکی از اعضای مجمع روحانیون مبارز است؛ مجمعی که چهرههای شاخص مانند سیدمحمد خاتمی، مهدی کروبی و محمد موسویخویینیها دارد. اما شاکله مجمع هنوز نتوانسته به پویایی چهرههای شاخصش عمل کند. موسویلاری به «بهار» میگوید: «این نقص مجمع در فضای بازی که دولت روحانی ایجاد خواهد کرد، رفع خواهد شد.»
چرا اصلاحطلبان در انتخابات اخیر ریاستجمهوری از حسن روحانی حمایت کردند؟
دو شاخص اصلی مد نظر اصلاحطلبان بود. یکی خواست و تمایلات مردم برای تغییر وضعیت موجود. آقایان خاتمی و هاشمی و عموم اصلاحطلبان احساس کرده بودند مردم از آنها نمیگذرند اگر به خواست تحولخواهی جامعه پاسخی داده نشود. اصل دوم بلوغ سیاسی اصلاحطلبان و مردم بود. اصلاحطلبان باور کرده بودند که نباید تنها به مطالبات صددرصدی خودشان بپردازند. زیرا اولا هر جریانی که بخواهد به مطالبات صددرصدی خود برسد، ناچار به نفی دیگران است. ثانیا اصلاحطلبان نمیتوانستند مطالبات حداکثری خود را مدنظر داشته باشند زیرا اگر به دنبال مطالبات حداکثری خود میرفتند با ضرری مضاعف روبهرو میشدند و نه میتوانستند به آن مطالبات دست پیدا کنند و نه حتی به درصدی بسیار کمتر از مطالباتشان میرسیدند. به همین دلیل بین نامزدهای این انتخابات، آنهایی که به دنبال ادامه وضع موجود نبودند، بررسی کردند. دو نامزدی که به صورت فردی نامزد این انتخابات شده بودند. آقای عارف که تابلوی اصلاحطلبی داشت و آقای روحانی که اعتدالگرایی و گفتمان اصلاحطلبی را تبلیغ میکرد. عقل و خرد جمعی اصلاحطلبان را به انتخاب حسن روحانی سوق داد. هرچند او با تابلوی اصلاحطلبی در این انتخابات حضور پیدا نکرده بود. اما گفتمان اصلاحطلبی را در مناظرات و سخنرانیهایش رعایت و مطالباتی را مطرح میکرد که منطبق با مطالبات اصلاحطلبان بود. از طرف دیگر او وابستگی تشکیلاتی به جریان مخالف نداشت و جامعه روحانیت مبارز نیز دیرزمانی بود با او سر ناسازگاری داشت. از همینرو احتمال اینکه بتواند بعضی از مطالبات اصلاحطلبی را نمایندگی کند، زیاد بود. اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدند که او میتواند در جهت برآورده کردن بخشی از مطالبات مردم و اصلاحطلبان حرکت کند. در حقیقت ما بین مطالبات و گفتمان اصلاحطلبی و فرد منتسب به اصلاحطلبان، گفتمان را انتخاب کردیم تا با این روش در حد مقدور، گفتمان اصلاحطلبی در کشور حفظ شود و دوباره رواج پیدا کند.
چگونه اطمینان پیدا کردید که حسن روحانی میتواند مروج گفتمان اصلاحطلبی باشد؟
ولو اینکه حسن روحانی مدعی اصلاحطلبی نیست، از تبلیغات انتخاباتیاش برمیآمد که او گفتمان اصلاحطلبی را راهحل نجات کشور میداند. مهم نیست که او از عنوان اصلاحطلبی استفاده نمیکند، آنچه اهمیت دارد، راه و روش اوست. حسن روحانی بر لزوم ایجاد فضای باز سیاسی، اقتصاد مولد، دیپلماسی فعال و تنشزدا تاکید دارد. این خواستها همان خواستهای اصلاحطلبان است. اصلاحطلبان در یک کلام برای ترویج این گفتمانشان، حسن روحانی را انتخاب کردند. البته منظور من این نیست که آقای عارف نمیتوانست گفتمان اصلاحطلبی را نمایندگی کند. تنها بر این نکته تاکید دارم که شرایط کشور به گونهای بود که موانع پیشروی آقای عارف بیش از روحانی بود و ما نمیخواستیم برای بار دوم از تشتت آسیب ببینیم که یکبار در آستانه انتخابات سال 84 به اصلاحطلبان صدمه وارد کرده بود.
این راهکار برای پیروزی در انتخابات، موفق بود. اما امروز جریانی نه تنها مدعی عدم تاثیر حمایت اصلاحطلبان در پیروزی حسن روحانی است که حتی داعیهدار رای او نیز هست. چرا برای جلوگیری از مصادره رای اصلاحطلبان در انتخابات، پیشاپیش چارهای نیندیشیدهاید؟
ما به خرد و فهم و شعور مردم اعتماد داریم. در تمام طول دو دهه اخیر هر زمان که مردم برای «انتخاب» آزاد بودند، گفتمان اصلاحطلبی را انتخاب کردند. این امر نشان داده که مردم گفتمان اصلاحطلبی را ترجیح میدهند. اما اینکه اصولگرایان با رسانههایی که در اختیار دارند، از صداوسیما گرفته تا کیهان، مدعی رای مردم شدند، واقعیت را تغییر نمیدهد. زمانی گالیله به دلیل فرار از دادگاه تفتیش عقاید توبه کرد، اما حین امضای توبهنامه زیر لب زمزمه میکرد: «با توبه من زمین از حرکت باز نمیماند.» اصولگرایان میتوانند سعی کنند غلب واقعیت کنند، اما نمیتوانند موفق شوند. اصولگرایان همه ظرفیتهای خود را به میدان آوردند اما بیهیچ تردیدی در این انتخابات پیروز نشدند. آنها در جریان انتخابات در مقابل حسن روحانی که کاندیدای نهایی اصلاحطلبان شد صفکشی کردند ولی موفقیتی کسب نکردند. حتی اگر حرف اصولگرایان درباره میزان تاثیر حمایت اصلاحطلبان از حسن روحانی را بپذیریم، با توجه به عدم حمایت اصولگرایان از او، میتوان این سوال را مطرح کرد که پس حسن روحانی به استفاده از کدام ابزار در این انتخابات به پیروزی رسید؟ اصولگرایان باید به این سوال پاسخ بدهند که چه اتفاقی از روز دوشنبه 21 خرداد تا روز رایگیری در جامعه رخ داد که حسن روحانی را از یک نامزد متوسط در نظرسنجیها به نامزد مقبول مردم تبدیل کرد؟ تردیدی نیست که او با حمایت آقای خاتمی، آقای هاشمی و احزاب اصلاحطلب توانست در همان مرحله اول پیروز این انتخابات باشد. اصولگرایان که نه تنها از او حمایت نکردند که در مقابل او بودند و اصلاحطلبان هم بهزعم افراطیون اصولگرا نقشی نداشتند پس لابد از عالم غیب عواملی پیروزی او را هموار کردند. اگر اصولگرایان بتوانند ثابت کنند که عاملی از عالم غیب در پیروزی حسن روحانی نقش داشته است، اصلاحطلبان میپذیرند که حمایت آنها در این انتخابات بیتاثیر بوده است.
برای مردم عملکرد اصلاحطلبی مهمتر از گفتمان اصلاحطلبانه است آیا اگر اصلاحطلبان در چهار سال آینده نتوانند در اداره کشور مشارکت کنند، ممکن است دیگر مردم در انتخابات پیشرو از تصمیم اصلاحطلبان تمکین نکنند؟
من این خطر را بسیار جدی میدانم. کارکرد دولت روحانی، حتی اگر این دولت مدعی اصلاحطلبی هم نباشد، به پای اصلاحطلبان نوشته خواهد شد. مردم از این دولت کارکرد اصلاحطلبانه میخواهند. تا دیروز گفتمان اصلاحطلبی تابلو راهنما بود اما پس از تشکیل دولت کارکرد اصلاحطلبانه پاسخ به خواست و مطالبات مردم است. اگر آقای روحانی و مجموعه همکارانش نتوانند این کارکرد را به درستی ارائه کنند، هم به خودشان صدمه میزنند هم به کسانی که از او در انتخابات حمایت کردند. بخشی از جامعه اگر عملکرد دولت متناسب با مطالبات مردم نباشد، از دولت سرخورده میشوند. عده دیگری هم ممکن است خط خود را از دولت جدا کنند. زمانی که مردم ببینند دولتی که شعارهای اصلاحطلبانه سر داده است، در چینش نیروها و در عملکردش دغدغههای اصلاحطلبانه را رعایت نمیکند، از دولت فاصله میگیرند. این خطر به صورت جدی وجود دارد که ضرر جدایی تودههای مردم از دولت و شکاف بین مطالبات ملت از عملکرد دولت به شکاف بین دولت-ملت بدل شود. نقش رسانهها در این زمینه بسیار مهم است. آنها باید به این صورت خطر را به دولت جدید گوشزد کنند. روحانی باید بداند، که به اعتقاد من میداند، رعایت نکردن مطالبات آنهایی که در این انتخابات از او حمایت کردند، نهتنها حمایت آنها را از او سلب میکند، که رقیب را هم برای حمله به دولت او ترغیب میکند.
چرا اصلاحطلبان همان زمانی که تصمیم گرفتند از روحانی حمایت کنند، او را ملزم به پاسخگویی به مطالبات اصلاحطلبانه نکردند؟
یکی از ویژگیهای اصلاحطلبان این است که اهل زد و بندهای سیاسی پشت پرده نیستند. ما نمیخواستیم حمایت خود از او را مشروط به گرفتن چند وزیر درکابینه بکنیم. از آنجایی که اصلاحطلبان شفاف و روشن در انتخابات از حسن روحانی حمایت کردند، فرض را بر این گذاشتند که او درک کاملی از تاثیر این حمایت دارد. تلقی اصلاحطلبان از حسن روحانی این بوده و هست که او به آنچه میگوید ایمان دارد. اگر انتخابهای حسن روحانی برای تشکیل هیات دولت، به ترویج گفتمان اصلاحطلبی بینجامد، دیگر تفاوتی ندارد که چه کسانی بر مصدر امور گذاشته میشوند.
کنترل سطح مطالبات اجتماعی، یکی از دغدغههای امروز فعالان سیاسی است. به عنوان فردی که تجربه وزارت کشور را دارد، فکر میکنید چه راهکاری باید در نظر گرفت که مطالبات به گونهای مطرح شود که هم متناسب با واقعیات جامعه باشد و هم یک نگاه به جلو داشته باشد و اصلاحطلبانه قلمداد شود؟
مطالبات جامعه باید به گونهای هدایت شود که نقطه تلاقی مردم و ارکان سیاست باشد نه نقطه تعارض آن. این سختترین کاری است که پیش روی فعالان سیاسی در امر هدایت و پاسخگویی بهمطالبات مردم قرار دارد. در قدم اول باید مطالبات را بررسی کرد تا مشخص شود، اساسا کدام مطالبات به صورت واقعی و عینی در جامعه مطرح هستند؟ از نظر من بعد از انتخابات 24 خرداد یک مطالبه از سوی مردم در حد تفاهم ملی مطرح شد. آن مطالبه «تغییر وضعیت موجود» در دو حوزه امنیت و معیشت است. به این دلیل درباره این مطالبه با قاطعیت سخن میگویم که در جریان انتخابات دو قطب ایجاد شد. یک قطب بر ادامه وضع موجود اصرار داشت و قطب دیگر خواستار تغییر شرایط بود. آقایان جلیلی، ولایتی، حدادعادل و حتی قالیباف نمادهای قطب اول بودند. قطب دوم اصرار داشت شرایط کشور باید تغییر کند. جامعه نسبت به قطبی اقبال نشان داد که نمایندههای آن یعنی آقای عارف و روحانی، یا شخصا نماد تغییر شرایط موجود بودند یا مجموعه هواداران آنها خواستار تغییر شرایط موجود بودند. در جریان این انتخابات عزم ملی حول نیاز به تغییر ایجاد شد و نشان داد که تغییر شرایط موجود یک مطالبه همگانی است.
برای «تغییر شرایط موجود» باید کدام حوزهها تغییر کنند؟
اول از همه اقتصاد. مردم در هشت سال گذشته به شدت از نظر اقتصادی دچار مشکل شدند. بهبود شرایط اقتصادی کشور یک مطالبه عمومی است. اصولگرایان و اصلاحطلبان، درباره لزوم پاسخگویی به این مطالبه تفاهم دارند. هرچند هریک راهکارهای متفاوتی برای حل این مشکل دارند. با در نظر گفتن اهمیت این مطالبه مردم، درباره لزوم به پاسخگویی به آن اختلافی وجود ندارد. با توجه به اینکه راهکارهای اصولگرایانه برای حل مشکلات اقتصادی کشور و مردم در هشت سال گذشته نتوانست پاسخگوی نیازهای مردم باشد، بخشهای معتدلتر و منطقیتر اصولگرایان هم به این نتیجه رسیدهاند که باید از روشهای اصلاحطلبان برای حل مشکلات اقتصادی استفاده کرد.
منظور من بیشتر مطالبات اجتماعی و سیاسی مردم بود؛ مطالباتی از این دست احزاب، مطبوعات، تشکلها و رسانههای آزاد و فعال.
در هشت سال گذشته نهادهای مدنی مورد بیمهری مطلق دولت قرار گرفتند. به همین دلیل فضای تلخ و ترش و بیاعتمادی بین دولت و ملت ایجاد شد. یا به عبارتی رویکرد هشتساله گذشته دولت درباره نهادهای مدنی باعث بیاعتمادی دولت-ملت شده است. مطالبه امروز در این حوزه ایجاد فضای نقد برای این نهادهای اجتماعی-سیاسی است. در حوزه اجتماعی هم روشهایی مانند گشت ارشاد و امثال آن، جواب نداده است. تا جایی که بعضی از اصولگرایان آن به این نتیجه رسیدهاند که حتی اگر هدف، صحیح باشد، با روشهای غیراصولی نمیتوان به آن رسید. تا جاییکه پس ما میتوانیم به همفکری خردورزان جریان راست، امیدوار باشیم که در روشهایی که تاکنون در عرصههای مختلف پیگیری شده است، بازنگری کنند. این بازنگری، پاسخگویی به مطالبه تغییر و تحولخواهی جامعهای است که از آقای روحانی در این انتخابات حمایت کرد. البته مطالبات را باید با توجه به ظرفیتهای جامعه مطرح کرد. دیگر اصلاحطلبان به دنبال رسیدن به مطالبات حداکثری خود نیستند و واقعیتها را لحاظ میکنند.
تا زمانی که تعریف مشخصی از ساختارشکنی وجود نداشته باشد، هر آن ممکن است فردی یا نهاد یا حتی جریانی را به ساختارشکنی متهم کرد.
زمانی که فضای نقد، فضای گفتوگو و فضای پذیرش سلایق گوناگون در جامعه به رسمیت شناخته شد، زمانی که پذیرفته شد هر نقدی براندازی نیست، دیگر نمیتوان هر صدای مخالف یا منتقدی را متهم به ساختارشکنی کرد. یک روزنامهنگار، یک فعال سیاسی یا یک استاد دانشگاه، ممکن است نظری متفاوت از رویه رسمی داشته باشد. اگر حق طرح نظر منتقد یا مخالف برای همه مردم در نظر گرفته شود، خواه ناخواه منتقدان هم میپذیرند که آرای خود را با توجه به ساختار جامعه و چارچوب قانون اساسی طرح کنند. اما زمانی که فضای نقد و تضارب آرا بسته شد و هر نوع انتقادی به شخص یا گروهی، انتقاد به اصل نظام تلقی شد، فعالان عرصههای مختلف یا متهم به ساختارشکنی میشوند یا به سوی ساختارشکنی سوق پیدا میکنند. از اصولگرایان خواستیم که مانیفست خود را ارائه دهند تا مشخص شود هرکسی که نقدی را مطرح میکند یا حتی آنها را نقد میکند، لزوما منتقد نظام یا مخالف نظام نیست.
اصولگرایان پشت سر نظام قایم میشوند تا هر انتقادی را با فریاد «مخالفت با نظام» در نطفه خاموش کنند. دوستان اصولگرا فراموش کردهاند که مخالفان با راه و روش آنها مخالف هستند و خواستار نابودی آنها نیستند. اگر اصولگرایان این پیشنهاد ما را بپذیرند، مرز بین کسانی که اصل نظام را قبول ندارند و آنهایی که بخشی از روشها و کارکردهای مسئولان نظام را قبول ندارند، خود به خود مشخص میشود. اگر مخفی شدن پشت ارزشهای دینی و کاسبکاری از دین و ارزشهای دینی از سوی یک جریان خاص کنار گذاشته شود، اگر خود را «نظام تلقی کردن» از سوی جریان اصولگرا منتفی شود و دیگر اصولگرایان داعیه سخنگویی نظام را نداشته باشند، اختلاف پیرامون مفهوم ساختارشکنی به حداقل میرسد. به دلیل فقدان فضای تضارب آرا جایگاه نقد منطقی و تلاش برای تغییر روشها و رویهها با جایگاه تلاش برای تغییر ساختارها و بنیانها، خلط شده است. اگر این فضای نقد و گفتمان در کشور حاکم شود، به صورت طبیعی مرز بین آنهایی که به دنبال تغییر رویکردها هستند و آنهایی که به دنبال تغییر بنیانها هستند، مشخص میشود.
امروز حسن روحانی در مقامی قرار گرفته که از یک سو خود را با مطالبات اصلاحطلبان مواجه میبیند از سوی دیگر با مطالبات اصولگرایان تندرو. در این شرایط باید پاسخگویی به مطالبات کدام گروه را در اولویت قرار دهد؟
آقای روحانی باید بپذیرد که امثال آقای شریعتمداری به هیچ حدی بسنده نمیکند. یعنی نهتنها به دنبال کسب مطالبات حداکثری خود هستند، که اعتباری برای دیگری هم قائل نیستند. یعنی آنها یک اصل دارند و آن «حق» بودن خودشان است. اصولگرایان تندرو با توسل به این فرض همهچیز را برای خود میخواهند. روحانی نباید فراموش کند که آنها همهچیز را میخواهند. او باید به امثال شریعتمداری فرصت اظهارنظر بدهد ولی نمیتواند برآورده کردن مطالبات آنها را در اولویت قرار دهد. حسن روحانی باید بداند کسانی که به او رای دادند و او را وامدار رای خود کردند، مطالباتی دارند. مسائلی مانند احترام به کرامت انسانی، حفظ حریم زندگی خصوصی مردم، غیرامنیتی بودن جامعه و رسیدگی به معیشت مردم. روحانی باید به این مطالبات پاسخ بدهد.
ساختار سیاسی ایران به گونهای است که هیچیک از جناحهای سیاسی، تا زمانی که در راس قدرت قرار نگیرند، نمیتوانند «گفتمان» خود را ترویج کنند. جدا از امید بستن به دولت جدید برای ترویج گفتمان اصلاحطلبی، اصلاحطلبان چه راهکارهایی برای ترویج گفتمان خود در چهار سال آینده که به صورت رسمی قدرتی در اختیار ندارد، در نظر دارند؟
فرض اصلاحطلبان بر این است که دولت حسن روحانی فضایی در کشور ایجاد میکند که گروههای مختلف امکان طرح نظر و عقیده خود را در کشور داشته باشند. البته انتظار ایجاد فضایی جدید به این معنا نیست که دولت جدید امکانات عمومی را در اختیار اصلاحطلبان یا اصولگرایان قرار میدهد. تنها امیدواریم بستری فراهم شود که اصلاحطلبان بتوانند دیدگاههای خود را مطرح و دیدگاه مقابل را نقد کنند. به همین دلیل ضمن اینکه اصلاحطلبان در مدیریت اجرایی نقشی حداقلی خواهند داشت، از فضای پیشآمده برای طرح گفتمانشان استفاده میکنند. هرچند معتقدم مردم گرایش اصلاحطلبان را میشناسند و میخواهند. به این دلیل که در اکثر انتخابات به اصلاحطلبان رای میدهند. اما باید در این فضای جدید به تقویت نهادهای مدنی، احزاب و تشکلها بپردازند. اصلاحطلبان باید با شناسنامه مشخص خود به فعالیت در عرصه جامعه مدنی
بپردازند.
مجمع روحانیون مبارز به عنوان یکی از احزاب اصلاحطلب، در چهار سال آینده برای تقویت نهادهای مدنی چه برنامههایی دارد؟
مجمع قبول دارد که باید به جای رویکرد منفعلانه، به صورت فعال عمل کند.
افزودن نظر جدید