- کد مطلب : 1442 |
- تاریخ انتشار : 26 مرداد, 1392 - 11:47 |
- ارسال با پست الکترونیکی
مردم برای احمدینژاد تره هم خرد نکردند
شما در زندان «کف خواب» بودید؟
شاید کمتر کسی دیگر الان در زندان کفخواب باشد.
شما بودید؟
یک زمانی پیش از آنکه من بروم، بود ولی الان خیلی کمتر شده و بحث آمدن آقای احمدینژاد که مطرح شد خیلی بهتر شد.
شما چی؟
نه، من روی تخت بودم. یک تخت دو طبقه.
پس بد نگذشته.
زندان جای خوشگذشتن نیست، محدودیت وجود دارد و در محدودیت خوش نمیگذرد.
کدام بند بودید؟
بند 4.
با چه کسانی؟
حالا ممکن است اسم بیاوریم راضی نباشند. کسانی بودند به اتهامات مالی زندان بودند، دو نفر قاضی هم بود.
زندانی سیاسی هم بود؟
بغلدست ما آقای تاجزاده بود، البته اگر زندانی سیاسی قلمداد کنیم چون همین محل بحث است. بغلدست ما که از حیاط راه داشت آقای تاجزاده بود و چندبار حال و احوالپرسی کردیم ولی به طور کلی از اینکه صحبت کنیم منع بودیم.
شما معتقدید زندانی سیاسی داریم یا نه؟
باید ببینیم چه کسانی، میگویید اسم ببرم؟
شما زندانی سیاسی بودید؟
من هم زندانی مطبوعاتی بودم هم سیاسی. چون هم به خاطر مجله «خاتون» مرا محکوم کردند، اتهامی که به واقع وجود خارجی نداشت. خاتون هیچ نکتهای نداشت که به خاطر آن باید محکوم میشدم اما در فضای مسمومی که رسانه های به اصطلاح اصولگرا بهوجود آوردند ، هدف برخورد دستگاه قضایی قرار گرفتم. 193 نماینده هم در مجلس علیه بنده و در محکومیت خاتون بیانیه امضا کردند اما وقتی با چند نفر از آنها تماس گرفتم و پرسیدم آیا خاتون را خواندهاید؟ گفتند لازم نیست بخوانیم زیرا در فضای مجلس کسی دنبال این نمی رود که خاتون چه نوشته است. یکی از همین آقایان علیه بنده حکم محارب با امامزمان (عج ) را داد.
پس شما هم زندانی مطبوعاتی بودید هم سیاسی؟
زندانی مطبوعاتی بودم به خاطر خاتون و زندانی سیاسی به اتهام توهین به رهبری. به قاضی پرونده گفتم این اتهامی که میگویید کجاست؟ شما باید به بنده تفهیم اتهام کنید. گفت همین که میگویی بنویس.
معتقدید زندانی سیاسی داریم؟
روی این مانور ندهید. اگر کسی به خاطر اینکه ابراز عقیده کرده و در عین حال قانون را هم رعایت کرده باشد، برخورد شود… اگر قانون را نقض نکرده باشد و با او برخورد کنند، این میشود زندانی مطبوعاتی و سیاسی.
شما به چه خاطر زندانی شدید؟
شاید دیگران قبول نداشته باشند. فکر میکنم به خاطر اینکه با صراحت و شجاعت مینوشتم… معقتد بودم و هنوز هم معتقدم شفافیت جلو خیلی آشفتگیها را میگیرد.
در روزنامه ایران هم با همین دیدگاه رفتار میکردید؟
همیشه سعی کردم در روزنامه ایران اینطور بنویسم، نوشتههایم هست…
منظورم در مورد خبرنگاران دیگر این روزنامه است؟
بقیه هم همینطور. سعی ما این بوده. نمیتوانم بگویم همه زیر بلیت سرپرست روزنامهاند و هر چه او بگوید باید بنویسند.
منظورم این است که ایران خیلی احمدینژادی بود، خبرنگاران روزنامه مجبور میشدند اینطور بنویسند؟
سرمقاله که دیدگاه روزنامه است و معمولا من مینوشتم. یادداشتها هم نظرشخصی افراد بود.
و شما فقط از کسانی یادداشت میگرفتید که از احمدینژاد حمایت کنند؟
خب طبیعی است. روزنامه دولت بود و منطقی نیست از مخالف بگیریم.
اگر کسی منتقد بود و یادداشت میداد چاپ میکردید؟
خب… یک وقت کسی شاید تحلیلی داشت و یادداشت میداد…
چاپ میکردید؟
بله چاپ میکردیم و الان موجود است. اما اینکه به مخالف دولت بگوییم یادداشت بدهد منطقی نیست.
آقای احمدینژاد نتوانست به ملاقات شما بیاید…
نگذاشتند؛ بالاخره رییسجمهور بود و در قانون اساسی وظایف و اختیاراتی برای رییسجمهور در نظر گرفته شده است و رییسجمهور مجری قانون اساسی است…
دیر به فکر نیفتادند؟
چی؟
آقای احمدینژاد کمی دیر به فکر اجرای قانون اساسی نیفتادند؟
نه. چرا دیر؟ از روز اولش همین دغدغه و نگرانی را داشتند.
دقیقا از چه روزی؟
از روز اولی که رییسجمهور شدند.
به خاطر شما نبود؟
نه.
پس چرا آن موقع به یادشان افتاد؟
اصرار داشتند ولی جوی که به وجود آمد جو خلاف واقع بود. گفتند رییسجمهور میخواهد به دیدن جوانفکر برود در حالی که برای دیدن من نبود.
چرا تا قبل از این به فکر بازدید از اوین نیفتاده بودند؟
اشتباه همین بود. نشستند در اتاقهای فکر و جوسازی کردند و امثال من و شما باور کردیم…
چرا تا قبل از این…
گوش بدهید دارم توضیح میدهم. نامه آقای جوادی آملی را یکبار دیگر بخوانید؛ در نامه آمده است که تاکنون چندصدنفر از استانداران، فرمانداران و وزرا از زندانهای مختلف بازدید کردهاند. یعنی رییسجمهور دستور رسیدگی داده است. اینطور نبود که رییسجمهور نسبت به سرنوشت زندانیان بیتفاوت باشد؛ همیشه رسیدگی میکرد. آنوقت هم گزارشهایی به ایشان رسیده بود در مورد وضعیت زندان اوین، خب رییسجمهور میخواست ببیند و رسیدگی کند اما گفتند میخواهد به دیدن آقای جوانفکر برود. چه کسی میگوید در این سالها آقای رییسجمهور به فکر نبوده؟ نه، اتفاقا به فکر بودند.
شما میگویید احمدینژاد پیش از این هم به فکر زندانیان بوده و وزرا و استاندارانش را برای رسیدگی به امور زندانیان و زندانها مامور میکرده است، چرا اینبار تصمیم گرفتند خودشان وارد شوند؟
وقتی راهها را بستند و نمیگذاشتند، خب خودشان خواستند رسیدگی کنند.
یعنی به دیگران برای رسیدگی به امور زندان اوین اجازه نمیدادند؟
اگر میگذاشتند کسان دیگری از دولت بروند خودشان شاید اقدام نمیکردند ولی احساس ضرورت کردند که خودشان بروند. اینکه در گذشته خودشان نرفتهاند دلیل نمیشود. گناه کرده میخواهد برود؟
چرا اوین را انتخاب کردند؟
کجا را انتخاب میکردند؟ اگر جای دیگر را انتخاب میکرد میگفتند چرا آنجا را انتخاب کرده. همیشه این «انقلت»ها وجود دارد.
به نظرتان باور کردن اینکه احمدینژاد برای دیدن آقای جوانفکر به اوین نمیرفت سخت نیست؟
هرکس میتواند؛ باور کنید یا نه، شما میتوانید باور نکنید.
چه کسانی به ملاقات شما آمدند؟
کسی به مقالات من نیامد. خانوادهام بودند.
دیدار با خانواده چطور بود؟ حضوری یا از پشت کابین، با تلفن؟
نه حضوری بود.
استفاده از ملاقات حضوری برای زندانیان عادی خیلی پرپیچ و خم است و به سادگی به دست نمیآید.
اگر میخواهید اینطور سوال بپرسید من مصاحبه را ادامه نمیدهم از زندان میپرسید که چه شود؟
شما پیش از مصاحبه گفتید که موافقید، با اینکه از همه سوالها قرار نیست خوشتان بیاید… شما جزو خط قرمزهای آقای احمدینژاد بودید اما انگار توجهی به این خط قرمز نشد؟
نه، خط قرمز نبودیم. آدمها هیچوقت خطقرمز نبودند این هم یک اشتباه استراتژیکی است که شما میکنید این که آدمها را خط قرمز میدانید.
این چیزی است که آقای احمدینژاد گفته، نظر من نیست.
من مشاور رییسجمهور هستم، آقای رییسجمهور نیویورک بود، آمدند من را گرفتند. به من چه، من به کسی چه ربطی دارم. حالا رییسجمهور واکنش نشان داده. اینکه خط قرمز بودم و آنها توجه نکردند پسندیده نمیدانم وارد این بحثها شوم. خط قرمز قانون است. اشخاص خط قرمز نیستند.
اگر قانون آنقدر برای شما مهم است، چرا زمانی که برای اجرای حکم آمده بودند مقاومت کردید؟
کدام حکم؟ برای اجرای حکم نیامدند. این هم از چیزهایی است که شما باید پیگیری میکردید و نکردید.
الان دارم پیگیری میکنم.
نه. خوب همان موقع میآمدید. اصلا وقتی آمدند حکم نداشتند.
از دادستانی که آمده بودند حکم نداشتند؟
نه حکمی نبود. آن زمان که آمدند مرا به زندان ببرند من رفتم و اصلا مشکلی نبود. اما به موسسه که آمدند گفتند: آقا بفرمایید برویم. گفتم کجا؟ برای چی؟ اگر حکم دارید من در خدمتتان هستم. گفتند: نه. ما خودمان حکمیم. گفتم اینکه نمیشود… من هم آماده بودم بروم اما بچههای روزنامه نگذاشتند و مقاومت کردند.
به نظر خیلیها آقای احمدینژاد خیلی قدرتمندتر نشان میداد و میخواست در عرصه سیاست همچنان حضور داشته باشد اما چیز خاصی بهویژه بعد از ردصلاحیت آقای مشایی ندیدیم. ایشان میگفت اگر بخواهد گوشهای از پرونده برخی را بالا بزند…
آمریکاییها هم اخیرا این حرفها را میزنند. میگویند زیاد به احمدینژاد توجه کردیم و مهم تلقی کردیم…
یعنی مهم نبودند؟
این حرف اساسا حرف بیربطی است. اگر استناد شما این باشد که آقای احمدینژاد میآمد از برخی افراد اسم میبرد نشان میداد آدم بااهمیتی است. نوع نگاه غلط است و من قبول ندارم اما آقای رییسجمهور، رییسجمهور پرقدرتی بود چون توانست با وجود همه کارشکنیها در داخل و خارج، موفق از دولت بیرون بیاید و کارهایش را به نتیجه برساند و کارنامه درخشان ایشان میدرخشد و مردم هم از آن راضیاند.
حامیان آقای احمدینژاد در سال 84 میگویند احمدینژاد به ما پشتپا زد.
کجا حمایت کردند؟ آقای احمدینژاد خودشان آمدند. نامزد اصولگرایان آقای لاریجانی بود. آنها میدانستند رای افکارعمومی آقای احمدینژاد است و آمدند پشت ایشان قرار گرفتند.
یعنی اصولگرایان فرصتطلبی کردند؟
شما هر قضاوتی میخواهید، بکنید و اسمش را هرچه میخواهید بگذارید.
نظر شما چیست؟
نه شما قضاوت خودتان را بکنید من آنچه را بود، گفتم.
قضاوت با مخاطب. شما میگویید اصولگرایان چون دیدند احمدینژاد پیروز میشود پشت او آمدند؟
آمدند دیگر، زرنگی کردند، زرنگی سیاسی.
حتی آیتالله مصباح و طرفداران ایشان؟
آیتالله مصباح و اطرافیان ایشان چقدر وزن سیاسی دارند؟
شما بفرمایید.
اگر وزن سیاسی آیتالله مصباح در پیروزی احمدینژاد تاثیرگذار میبود که الان باید آقای جلیلی رییسجمهور میشد.
پس آقای احمدینژاد با حمایت اصولگرایان نبود که پیروز شد؟
نه.
چطور موفق شد؟
توانمندیهای خود را عرضه کرد. کارنامه خوبی داشت در شهرداری تهران. برنامه منسجمی برای اداره کشور داشت.
شما برخلاف آنچه اصولگرایان میگویند، آقای احمدینژاد را وامدار اصولگرایان نمیدانید؟
هیچوقت نمیدانستم. اینها چه حامیانی بودند که پشتپا زدند و علیهاش جوسازی کردند و رمال و جنگیربودن را به او و دولتش نسبت دادند. این چه حمایتی است؟
پس معتقدید اصولگرایان بودند که به احمدینژاد پشتپا زدند؟
شما معتقد نیستید؟
من سوال میپرسم.
من از شما میپرسم.
خبرنگار، منم.
شما خبرنگارید، میرزابنویس که نیستید.
قرار نیست من قضاوت کنم.
شما در سوالتان قضاوت میکنید.
بگذارید من در همان سوالهایم قضاوت کنم. قضاوت در مورد صحبتهای شما با مخاطب. شما میگویید این اصولگرایان بودند که به احمدینژاد پشتپا زدند؟
بله. من میگویم اینها تناقض است و شما باید این تناقضها را برای مخاطب باز کنید.
ما میخواهیم با صحبتهای شما این تناقض را باز کنیم.
بسیارخب. شما میگویید اینها حامی احمدینژاد بودند من میگویم اینها چه حامیانیاند که به احمدینژاد پشتپا زدند؟ کارهایی که در این سالها کردند کار همینها بوده یا نه. مگر برخی نبودند که براساس شنیدههایشان آمدند و بحث جریان انحرافی را مطرح کردند. چی شد؟ کو این جریان انحرافی؟ این تناقض است. یعنی حمایت وجود نداشت.
ریشه اختلافات اصولگرایان و احمدینژاد را از کجا میدانید؟ اصولگرایان از کجا به این نتیجه رسیدند که خطشان از احمدینژاد جداست؟
اصولگرایان از روز اول نمیخواستند آقای احمدینژاد بیاید و وارد رقابتهای سیاسی شود. آنها میخواستند همان زدوبندهای پشتپرده سیاسی را ادامه دهند و آن کسی را که میخواهند، رییسجمهور شود و به تعبیر یکی از همین آقایان خواستند با آمدن احمدینژاد تنور انتخابات را گرم کنند. آقای احمدینژاد هیچوقت چنین دیدگاهی نداشته است. یک انسان خودساخته بود که توانمندیهای خود را عرضه کرد. تا آخرین لحظه هم صبر کرد که کسی که توانمندتر است وارد عرصه شود میبیند کسی نیست، خودش میآید.
از ابتدا اصولگرایان با احمدینژاد نبودند؟
از ابتدا نبودند. بلکه اصلا مساله داشتند.
شما گفتید شفاف صحبت میکنید. این زدوبندهای پشتپرده درمیان اصولگرایان چه بوده است؟
من اصلا خبر ندارم. اصلا با آنها ارتباطی ندارم.
چه کسانی زدوبند میکردند؟
فکر میکنم این وظیفه خبرنگاران است که باید این را مشخص کنند. خود شما هم میتوانید رصد کنید کسانی که در این مدت این کارها را کردند.
این برخلاف شفافگویی نیست؟ من بهعنوان خبرنگار دنبال شفافسازیام و از شما میپرسم چه کسانی بودند؟
از خودشان بپرسید.
از چه کسانی؟
شما حتما میشناسید.
مخاطب هم میخواهد بشناسد.
نه. شما بروید و این آدمها را شناسایی کنید و به مخاطب معرفی کنید. چه دلیلی دارد من بیایم نیتخوانی کنم و بگویم دنبال چه چیزی بودند. من هیچوقت در جریان سیاسی با اصولگرایان نبودم و پیوندی هم با آنان نخوردم. هیچوقت.
میگویید اصولگرایان آمدند پشت احمدینژاد. از کجا به این نتیجه رسیدند که خطشان با احمدینژاد یکی نیست و نمیتوانند دیگر بازی را با احمدینژاد ادامه دهند.
شاید انگیزههای انتخاباتی و سیاسی و همان ریشههای آن در سال 84 بود که نمیخواستند احمدینژاد قدرت بگیرد. میگفتند باید احمدینژاد را مهار کنیم و روشهایی را هم دنبال میکردند اما آقای احمدینژاد فرد غیرقابلپیشبینی بود و ارتباطش با مردم نزدیک بود و آنها نمیتوانستند این روشها را در مورد احمدینژاد انجام دهند و نتیجه بگیرند. البته آسیبهایی برای دولت داشت و اگر این آسیبها نبود دولت بیشتر و با گامهای بلندتری میتوانست کار کند ولی آمدند مشکلاتی به وجود آوردند مثل قضیه آقای مشایی که مقاممعظمرهبری نامه نوشتند و بلافاصله آمدند رسانهایاش کردند. چیزی که بین رییسجمهور و رهبری بوده به چه دلیل آقای ابوترابی باید آن را رسانهای میکرد؟ یکی از همین اصولگرایان آقای ابوترابی است. طرح این نامه آسیبی بود برای کشور. بین رییسجمهور و رهبری مسایل مختلفی وجود دارد. چه دلیلی دارد این مسایل به افکارعمومی کشیده شود و باعث دغدغه شود. مگر اینکه اهداف خاصی پشت آن وجود داشته باشد که داشت. آن هدف هم این بود که میگفتند باید در داخل و خارج این احساس نسبت به احمدینژاد به وجود بیاید که رییسجمهور فاقد اختیار است.
اصولگرایان بهدنبال این بودند؟
بله. دنبال این بودند که اختیارات را از رییسجمهور بگیرند.
چرا؟
وقتی علنی شد… خود آقای مشایی هم راضی نبود اینطور شود و بهطور قطع و طبیعی این کار انجام میشد ولی در یک فرمولی باید انجام میشد که برای دولت و رییسجمهور آسیب نداشته باشد وقتی نامه علنی شد دیگر فرصت آسیبنپذیرفتن دولت از بین رفت و آسیبپذیر شد. این باید محرمانه میماند بین رهبری و رییسجمهور، ولی چارچوبش را خودشان میبندند به طوری که دولت آسیب نبیند، رییسجمهور آسیب نبیند. مردم باید به رییسجمهور اعتماد کنند، به او رای دادهاند اگر احساس کنند رییسجمهور اختیار ندارد برایش تره هم خرد نمیکنند کمااینکه نکردند و در خارج از کشور دیگر آقای اوباما نامههایش را برای احمدینژاد نفرستاد. یکی هم آقای مصلحی. آقای مصلحی هم همین شد. رهبری فرمودند آقای مصلحی در دولت میماند بسیار خب تمام میشود و میرود و یک فرمولی برای آن میبندند.
شما بهتر میدانید اصولگرایان مدعی دفاع از آرمانهای انقلاب و نظام هستند چرا باید دنبال شکستن اقتدار رییسجمهور باشند؟
باید از خودشان سوال کنید.
نظر شما بهعنوان کسی که در بطن ماجراها بودهاید چیست؟
نظری ندارم از خودشان بپرسید.
از عواقبش میترسید که نمیگویید؟
نه نمیترسم دیدگاه شما غلط است. نمیتوانم نظر بدهم به طور کلی میگویم این کار شبیه خیانت است. اما اینکه انگیزهشان چه بود چه هدفی را دنبال میکردند نمیدانم از خودشان بپرسید. شما میپرسید نیت آنها چه بوده اصلا شما از آنها بپرسید چرا آمدند نامه را علنی کردند هدفشان از اینکه اقتدار رییسجمهور را بشکنند چه بوده؟ از خودشان بپرسید.
اینکه اجرای محتوای نامه رهبری درباره مشایی به تعویق بیفتد با ولایتمداری در تناقض نیست؟
کی نامه به تعویق افتاد. همانجا آقای مشایی بلافاصله نامه دادند و تبعیت کردند.
فاصله نیفتاد؟
نه روز چهارشنبه یا پنجشنبه نامه رهبری منتشر شد جمعه هم نامه آقای مشایی منتشر شد.
11 روز چی؟
11 روز که نبود. پنجشنبه رییسجمهور از سفر آمد، سنندج بودند. جمعه هم استراحت کردند یک هفته بود، یک هفته آن هم خواست استراحت کند. به خاطر همین رفتارهای غلطی که کردند دلش پر بود از این کارها. میخواهند اقتدار رییسجمهور را بشکنند. خوب طبیعی است که واکنش نشان بدهند. بهترین واکنش را اینطور دیده برای مهار رفتارهای غلطی که بوده است.
مرخصی گرفته بودند؟
نمیدانم واقعا نمیدانم.
شما گفتید یک هفته استراحت کردند.
نمیدانم.
پس اینکه اصولگرایان گفتند احمدینژاد 11روز خانهنشینی کرد قبول ندارید؟
11 روز خانهنشینی را در مورد احمدینژاد کسی نمیپذیرد بیشتر شبیه جک میماند کسی که هشتسال زحمت کشید و وجب به وجب خاک ایران را دویده…
میگویند احمدینژاد به دنبال به کرسینشاندن حرف خودش بوده.
نه، در مقابل رهبری هیچوقت به دنبال به کرسینشاندن حرفش نبوده.
میگویند چون نتوانست برگشت.
نه اینطور نیست. بگویند هر چه میگویند شما منتشر کنید ولی مردم قضاوت خودشان را کرده و میکنند.
یعنی قهر نبوده است؟
بالاخره با کسی قهر نکرده اما مقابل اصولگرایان تصمیمش این بود که پاسخی دهد و آن را جمعوجور کند. داستانهایی که به وجود آوردند چرا موشکافی نمیکنید.
اصولگرایان چرا دنبال مهار آقای احمدینژاد بودند؟
از خودشان بپرسید شما میخواهید من نیت آنها را به شما بگویم.
ما از شما بهعنوان کسی که در آن قضیه بودید میپرسیم.
نه این سوال بیربط است اینکه من بگویم نیت یا انگیزهشان چه بود من نمیتوانم بگویم، من شاید یک تحلیل بتوانم بکنم.
ما تحلیل شما را میخواهیم نه اینکه نیتخوانی کنید. اصولگرایان که خودشان میگفتند احمدینژاد آمد و آرمانهای انقلاب را زنده کرد چرا میخواستند او را مهار کنند؟
آنها هیچوقت چنین چیزی نگفتند، البته چرا اوایل کسانی مثل آقای مصباح میگفتند ولی از همان روزهای اول مشکل داشتند به هر حال اینها واقعیت دارد. اگر قبول داشتند دولت را که دنبال تضعیف آن نمیرفتند. این همه علیه دولت جوسازی نمیکردند این هم تناقض است.
خیلی از اصولگرایان بهخصوص اعضای جبهه پایداری به تفکیک احمدینژاد از مشایی معتقدند و میگویند ما احمدینژاد سوم تیر 84 را قبول داریم منهای مشایی. شما چطور ادعا میکنید که اینها از روز اول با احمدینژاد مشکل داشتند.
احمدینژاد مگر عوض شده است؟ احمدینژاد که عوض نشده است، مگر شعارهایش، رفتار ساده زیستیاش تغییر کرده؟ نه همان آدم است من که تغییری نمیبینم شما اگر تغییری میبینید بگویید. احمدینژاد همان احمدینژاد است، اینها عوض شدهاند.
اصولگراها؟
اینها عوض شدند؛ و اهداف دیگری داشتند و هی از این شاخه به آن شاخه شدند و تغییر پیدا کردند. ربطی به آقای احمدینژاد ندارد. احمدینژاد تغییر نکرده است.
شما معتقدید اصولگراها عوض شدهاند؟
به نظر میآید اهدافشان تغییر کرده. از این شاخه به آن شاخه شدند که به هدفشان برسند. هدفشان را هم باید از خودشان بپرسید من نمیخواهم وارد این موضوع شوم. خودشان باید توضیح دهند که چرا پا در کفش کسی کردند که بهزعم رهبری عزیز، دولت احیاگر ارزشهای اسلامی بوده است. باید خودشان توضیح دهند که چرا، فرض بر این بگیریم که اصلا آقای مشایی هم آدم خوبی نبوده است، این توجیهگر این است که این کارها را بکنند؟ آقای مشایی یک مشاور بود. اما به دلیل این رییسجمهور را خرد کردند و اقتدارش را شکستند طوریکه در دنیا هم نتواند از منافع ملت دفاع کند. این رفتارها قابل دفاع است. من فکر میکنم آنها در برخورد با رییسجمهور اشتباه کردند. اگر واقعا هم حامی بودند باید حمایتشان را ادامه میدادند آمدند سینه به سینه رییسجمهور شدند و طرفی هم نبستند جز اینکه برای مردم دغدغه ذهنی ایجاد کردند.
آقای احمدینژاد چه طرفی بست.
آمد خدمت کند و کرد و نتایج کارش هم قابل لمس است.
احمدینژاد قمار سیاست را باخت؟
این هم یک تعبیر است، ولی قمار سیاست را وقتی شما باختهاید که از چشم مردم بیفتید آقای احمدینژاد محبوبیتش افزایش پیدا کرده. بپرسید از مردم آنوقت معلوم میشود چه کسی قمارسیاست را باخته است. در ضمن آقای احمدینژاد قمارباز نبود. (خنده)
علیاکبر جوانفکر بعد از این قرار است چه کار کند؟
من درخواست بازنشستگی دادهام و منتظر انجام کارهای بازنشستگی و تسویهام. فکر میکنم باید فضا را برای آمدن جوانترها فراهم کنیم. همان ایرادی که همیشه گرفتم که چه دلیلی دارد افراد تا سن 80، 90 سالگی در سیستم باشند. حالا نظر مشورتی میشود کرد ولی در سطح مدیریت در دنیا هم مرسوم نیست. من این را که گفتم بعضی سایتها زدند توهین جوانفکر به هاشمی. چه توهینی. حقیقت را میگویم. آقای هاشمی 80 سالشان است و حق دارند استراحت کنند. حالا آقای روحانی آمده و دوباره صفر کردهاند کیلومتر را که بروند.
به دانشگاه احمدینژاد میروید؟
برای دیدن احمدینژاد بله ولی تا به حال دعوتی برای همکاری نشده.
کی برمیگردید؟
کجا؟
اوین؟
هروقت که بگویند، من شش ماه از محکومیتم گذشته و یک سال هم مانده است ولی به خاطر بیماری مرخصی استعلاجی دادهاند و الان در مرخصیام هر لحظه بگویند آمادگی دارم. (خنده)
منبع:شرق
افزودن نظر جدید