- کد مطلب : 7163 |
- تاریخ انتشار : 8 اسفند, 1393 - 23:01 |
- ارسال با پست الکترونیکی
ناشناختههایی از« صادق انقلاب »
حبیب الله معظمی
ب-زندگی نامه:
تبار دکتر محمد صادق طباطبایی به سه خاندان بزرگ و مشهور سادات وفعال در عرصه ترويج علوم و آموزه هاي دینی و سیاست و اجتماع قرون اخیر باز می گردد. باختصار نام چندتن از پیشینیان او برای این سخن کافیست:آیت الله العظمی حاج سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی بروجردی پدر ایشان(به تعبیر دکتر طباطبایی؛آقاجون) از اعاظم حداقل کم نظیر روحانیت، یار و همراه امام خميني دست کم از دهه 20 شمسی، همو که امام سلطان العلما خطابش کرده بود، نمونه برتر اخلاق عملی و فروتنی و ریا و رياست گریزی- امام موسی صدر دایی ایشان(به تعبیر خود دکتر طباطبایی؛ دایی جون)؛ حیات بخش سیاسی و اجتماعی به شیعیان لبنان، پایه گذار مقاومت اسلامی در منطقه و نمونه عالی یک رهبر روحانی– آیت الله العظمی سید صدرالدین صدر (ازاعقاب آیت الله العظمی سید ابوالحسن صدر اصفهانی) پدر بزرگ مادری ایشان، از مراجع ثلاث و زمینه ساز استقرار و مرجعیت عام آیت الله العظمی بروجردی- آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی قمی( جد مادری ایشان )؛ فقیه مجاهد، مبارز ضد رضاخان و از مراجع بنام اوایل قرن کنونی شمسی.
خیلی مختصر اینکه؛ دکتر محمد صادق طباطبایی در سال 1322 شمسي در قم بدنیا آمد، قبل از مدرسه مكتب خانه می رفت ودر آنجا بابت هر سوره اي از قرآن كه حفظ مي كرد، جايزه اي از پدربزرگش مرحوم آيت الله صدر دريافت مي كرد. تعدادي از كلاس هاي دوران دبستان را بدليل جلوتر از بقيه بودن به شكل دوكلاس در يك سال تحصيلي گذراند. دوران دبيرستان او در دو دبیرستان سپری شد. نخستین دوره دبیرستان ( تا کلاس چهارم ) را در دبیرستان دین و دانش قم که زیر نظر شهید دکتر بهشتی اداره می شد سپری شد كه در رويكردهاي سياسي و اجتماعي آينده او بي تاثير نبود چرا كه بعنوان نمونه مدتي در دبيرستان عهده دار انتشار روزنامه ديواري بود، و بدلیل علاقه به رشته طبیعی (علوم تجربی فعلی) - كه در عزيمت او به آلمان و ادامه تحصيل دانشگاهي اش بي تاثير نبود- ادامه دوران دبیرستان را در دبیرستان حکمت قم گذراند. در خرداد 1340 دیپلم گرفت و در دی ماه همان سال به قصد تحصیل دانشگاهی عازم آلمان شد که در این میان سه هفته ای را نزد دایی اش امام موسی صدر لبنان گذراند و اصرار ایشان را برای ماندن در این کشور و تحصیل در آن کشور نپذیرفت. علت انتخاب آلمان به گفته خود وي اقامت عموی پزشک ایشان (دكتر مسعود)در این کشور و رايگان بودن آموزش عالي در اين كشور بود. او مجموعا تا سال انقلاب اسلامي 17 سال در آلمان بسر برد. که در این مدت اقامت های کوتاه مدت و سفرهايي به عراق(نجف: نزد امام و خواهر )، لبنان(نزد دایی اش امام موسی صدر) و برخی دیگرکشورهای اروپایی برای پیگیری مبارزات دانشجویی ضد رژیم سلطنتی داشت . در اين سال ها به اوج علمي در رشته بيوشيمي رسید و نيز در مبارزات سياسي و اجتماعي به رده نخست مسووليت دانشجويان ايراني در اروپا رسید.
وی در رشته شیمی با درجه تخصص در شیمی آلی در دانشگاه آخن و سپس در دانشگاه بوخوم به تحصیل در رشته بیوشیمی پرداخت وسرانجام موفق به اخذ درجه دکتری در رشته بیوشیمی،در شاخه آنزیمولوژی و ژنتیک و در سن ۳۲ سالگی استاد دانشگاه بوخوم شد. وی همچنین در سال ۱۳۵۰ به عضویت جامعه پژوهشگران آلمان موسوم بهDFG در آمد و نتایج پژوهشهایشرا در مجله علمی FEBC، ارگان فدراسیون اروپایی بیوشیمیست ها منتشر کرد.
دكتر صادق طباطبائی توام با پیشرفت علمی، به کارهای اجتماعی و سیاسی نیز پرداخت. از مبارزه پیشرو در سازمان کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی گرفته تا جدا شدن از این سازمان و بنیان گذاری و عضویت در اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا و چند دوره دبیر روابط بینالملل آن سازمان و نیز عضویت در کادر سر دبیری فصلنامه عقیدتی سیاسی: اسلام مکتب مبارز؛ ارگان انتشاراتی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا و در نهایت مبارزه علیه استبداد داخلی و استیلای خارجی همگام با مبارزات سیاسیون مذهبی.
وی در سال ۱۳۴۴ با دختر خاله خود“فاطمه صدرعاملی” (فارغ التحصیل روانشناسی و نیز جامعه شناسی تعلیم و تربیت) ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک دختر و پسر بنامهای غزاله متخصص مغز و اعصاب و متولد ۱۳۵۲ و عدنان دانش آموخته حقوق و اقتصاد سیاسی و متولد ۱۳۵۷.
دکتر طباطبایی همچنین کتابهایی را نوشته و ترجمه کرد که از میان آنها میتوان به “طلوع ماهواره و افول فرهنگ “و ” تکنوپولی ” و ” زندگی در عیش مردن در خوشی” و “زوال دوران کودکی ” اشاره کرد. دکتر صادق طباطبایی مجموعه خاطرات سیاسی اجتماعی خود را در پنج جلد تدوین که تاکنون سه جلد آن را نشر عروج منتشر کرده است.
ج-ناشناخته های صادق:
1: قدرت و کامروایی
یکی از علل اصلی موجد این یادداشت همین موضوع است. گستره و دوگانه«قدرت و کامروایی»، امروزه موضوعی است که برای جامعه ما خصوصآ در دهه اخیر یکی از ملاحظات جدی و دغدغه آفرین شده است. اینکه دستیابی به قدرت و مقام برای چه و به چه طریقی؟ آیا قدرت فرصتی برای خدمت و اعتلای جمع و جامعه است یا امکانی برای کامروایی ها و برخورداری های شخصی و فامیلی و گروهی؟ این دغدغه آنقدر جدی و بستر اصلی فساد است که اخیراً در جامعه ما بحث ورود پول کثیف به عرصه سیاست و انتخابات توسط مقامات صاحب صلاحیت مطرح شده است. به این ترتیب آیا رسیدن به قدرت و سیاست از این راه می تواند مورد تایید نظام و آموزه های دینی ما باشد. دکتر صادق طباطبایی از زمره یاران نخستین امام و انقلاب بود و بدلیل ظرفیت ها و توانمندی های شخصی و ارتباطات فامیلی با بیت امام می توانست اصرار بر ماندن در قدرت داشته باشد و منعم از برخوداری های این ماندن. اما از آنجا که روح متعالی و خودساخته ای داشت و متاثر از پدری ریاست گریز و دنیا گریز، به راحتی قدرت و عرصه سیاست را کنار گذاشت اما همچنان درخدمت انقلاب ماند. در این مورد همین بس که با اینکه هیچ مسوولیت اجرایی نداشت خدمات صادقانه و تاثیر گذارش برای پایداری ملت در جنگ تحمیلی، فراموش ناشدنی است و ذکر آن از عهدۀ من خارج. کسانی همچون دکتر طباطبایی به تاسی از امام و پدر بلندمرتبه خود، از به قدرت رسیدن هیچ توقعی بخصوص برخورداری ها، نداشتند. کار، تحصیل(سپس تدریس) و مبارزه در دوران اقامت در آلمان فردی خودساخته از او ساخته بود بطوری که بعد از انقلاب شخصیت ایشان آمادگی برخوداری های مادی را از راه انقلاب و سیاست به او نمی داد.
2:روح جستجوگر صادق
سراسر زندگی او بر عکس ظاهر آرام و متین او، بی قراری و تحرک و جستجوگری بود برای دانستن و دانا ساختن. عزیمت از قم به آلمان برای کسب علم، سفرهای متعدد به عراق و لبنان و سطح اروپا، تا خدمات و فعالیت های سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی و دانشجویی تا حکومت داری و خدمت به انقلاب و ورود جدی به عرصه فرهنگ و هنر؛ موسیقی و شعر و مطالعات رسانه ای. با اینکه چیزی حدود 30 سال کمتر در انظار عمومی دیده نشد و شاید به نظر آرام گرفته بود اما همچون یک انقلابی پرتحرک ارتباطات گسترده و دیدارهای فردی و مطالعات فرهنگی اش بشدت ادامه یافت و کتابخانه شخصی اش در منزل تهران گواهی بر این مراودات با صاحبان اندیشه و فرهنگ و سیاست است و حاصل آن هشت کتاب تاثیرگذار. او سرشار از ذوق بود که از این روح جستجوگر و پویا بر می خاست.خود گفته است از علایق دوران دبیرستانش خط و نقاشی و موسیقی بود. آمیزه ای از میل هنری او و سپس کوشش های مبارزاتی سیاسی ایشان در اروپا، روح جستجوگر و پویایی به او بخشیده بود. ابتکار ایشان در عکس گرفتن از امام درکمتر از50 سال پیش در نجف درحالی که هنوز برخی از علما با فناوری و پدیده عکس کنار نیامده اند، برای جریان آغازین انقلاب بسیار تاثیرگذار بود و از این ذوق بر می خیزد.
دکتر طباطبایی خودش بود. صادق، با خودش صادق بود. برای خوشامدی یا رضایتی به شکلی و عقیده ای دیگر در نیامد. هرچه بود خود بود. هیچ ویژگی دیگری غیر از آنی که بود برای اینکه خود را از این که هست احتمالا بالا یا پیش ببرد، به خود نگرفت. به قول بانوی داستان ایران مرحوم سیمین دانشور در رمان «سووشون» (نقل به مضمون) خودت باش نه برای دیگران. یا بگفته آیت الله هاشمی رفسنجانی«زهد فروش» نبود. به این خاطر است که استاد شجریان دکتر صادق را حامی شعر و گل و موسیقی خوانده است.
3-زیبای پررنج
پشت آن چهره زیبا و اعیان نمای صادق طباطبایی، رنج وکوشش برای گذران زندگی و به معنای دقیق تر خودساختگی نهفته بود. دکتر صادق طباطبایی سیمای جذاب و زیبا و ظاهری شیک پوش داشت که او را از ظاهر انقلابیون آن زمان متفاوت می کرد و همین کافی بود که تصور غلطِ فردِ مرفه از او شکل بگیرد. او با اینکه به آراستگی از همان عنفوان جوانی و درشرایطی که در هنگام تحصیلات در آلمان دچار فقر مالی بود، توجه داشت، زندگی سراسر پرمشقت اقتصادی داشت. کمتر کسی را در میان دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در خارج حتی اکنون می توان یافت که برای گذران زندگی به کار سنگین و طاقت فرسای کارگری معدن رو آورده باشد. حداکثر کار پرمشقتی که یک دانشجوی ایرانی انجام داده ظرفشویی و ماشین شویی و درهمین رده بوده است. اما دکتر طباطبایی در همان سالهای نخست حضورش در آلمان برای ادامه تحصیل ناگزیر به کارگری در معدن شد و از بد روزگار دچار حادثه ای خونین و پارگی شکم و لطمه به کبد و کلیه و بستری شدن دو ماهه شد. او که یک روحانی زاده بود و در محیط فرهنگی و زندگی بدون کار یدی پرورش یافته بود و لذا آمادگی کارجسمانی آن هم از نوع سخت را نداشت اما برای اینکه استقلال خود را حفظ و بتواند علم اندوزی کند به کار پرزحمت کارگری معدن روی آورد. این درحالی بود که حضرت آیت الله سلطانی طباطبایی پدر ایشان، یکی از زعمای برجسته حوزه علمیه بود و امکانات مالی و پولی بسیاری در اختیارش بود که به طلاب علوم دینی شهریه و کمک ملی می پرداخت اما نه هنگام عزیمت دکتر طباطبایی به آلمان در سال 1340 و نه در سالهای تحصیل هیچ کمکی به او نکرد چون برای آن مبنای شرعی نمی یافت.
حتی زمانی برای گذران زندگی، همسر دکتر طباطبایی خانم صدرعاملی که برای ادامه تحصیل در شهر دیگر دور از دکتر زندگی می کرد به کار ظرفشویی رو آورده بود که برای او هم که باردار بود حادثه ای رخ می دهد که نزدیک بود به فرزند اول دکتر ( غزاله خانم) صدمه وارد شود.
دکتر طباطبایی زندگی پایین تر از معمول در آلمان داشت؛ وقتی یکبار دکتر مصطفی چمران با خانواده پنج نفری خود (مجموعاً شش نفر) به آخن نزد دکتر طباطبایی می رود آپارتمان دکتر طباطبایی دو اتاقه بوده و پذیرای شش نفر دیگر هم می شود. در این موقع دکتر طباطبایی بدلیل تنگدستی قالیچه زیرپای خود را می فروشد تا بتواند چهارپنج روز از میهمانان پذیرایی کند وقتی آن هم تمام می شود همسرشان(خانم صدرعاملی) انگتشر خود را می فروشد. دکتر طباطبایی گفته است که آن ایام بدلیل ارزان تر بودن عدس نسبت به برنج، غذایی که درست می کردیم به جای اینکه بگوییم پلوی عدس ( که پلوی آن غالب است) می گفتیم عدس پلو(چون مقدار عدس آن غالب است). یا آبگوشت را که گوشت آن باید غالب باشد بدلیل عدم امکان مالی برای خرید گوشت، «آبگوشت بی گوشت» می گفتیم.
با چنین زندگی بود که بایستی زمانی را صرف تامین معاش آن می کرد و توامان به مبارزات سیاسی اهتمام می داشت و از کسب علم و تحصیل وسپس تدریس هم غفلت و دریغ نمی ورزید.به این ترتیب کم نبودند ایامی که ایشان هر روز نزدیک به 20 ساعت در تلاش و فعالیت بود.
4: مبارز صادق
دکتر صادق طباطبایی از همان سالهای نخست دهه 40 شمسی یعنی سالهای جوانی که در آلمان حضور یافت بدلیل پیشینه خانوادگی و شخص پدر که در جریان امور جامعه بود در متن مبارزات ضد رژیم شاه درخارج از کشور قرار گرفت و در کنفدراسیون دانشجویی که اتحادیه مبارزاتی دانشجویان با گرایشات دینی و غیردینی بود، فعال شد. با وقوع نهضت پانزده خرداد و تبعید امام وی بتدریج با کمک دوستان به انشعاب در مبارزات دانشجویی به منظور صبغه دینی و اسلامی بخشیدن به آن برآمد و در اواخر این دهه که ارتباط فامیلی با بیت امام پیدا کرد و لذا امکان ارتباط با امام را یافت این صبغه تشدید شد و محفل دانشجویان مسلمان در اروپا که دکتر طباطبایی از پیشروان آن بود کانون نشر افکار و برنامه های امام راحل شد. عمده شخصیت های بزرگ بعد از انقلاب که دکتر طباطبایی در این ایام با آنها ارتباط مبارزاتی داشت دکتر مصطفی چمران و دکتر حسن حبیبی و البته امام موسی صدر بود. او در ایام حضور امام در نوفل لوشاتو و عزیمت تاریخی امام به ایران یکی از نزدیکان ایشان بود. او را نمی توان وابسته به هیچ گروه سیاسی دانست و با اینکه سخنگوی دولت نهضت آزادی بود تعلق تشکیلاتی به آن نداشت. او با داشتن منش ومشی خود، همچون حاج احمد خمینی و پدرشان مرحوم آیت الله سلطانی( که بسیاری روحانیان درسطوح گوناگون علمی از باصطلاح روحانیان راست یا اصول گرا تا چپ و اصلاح طلب شاگرد ایشان بودند) پذیرای همه با هر گرایشی بود. او فراخ اندیش بود و به خدمتگزاران غیر عرصه سیاسی هم علاقمند بود.
5- ارتباطات و رسانه شناس
وجه ارتباطات و رسانه شناسي دكتر طباطبايي از وجوه ممتاز زندگي و انديشه علمي است كه مغفول مانده و زير سايه وجه سياسي و بيوشيميستي او ناديده مانده است. سه كتاب ارزنده ” تکنوپولی ” و ” زندگی در عیش مردن در خوشی” و “زوال دوران کودکی ” از نيل پستمن متفكر و انتقادگراي مشهور آمريكايي حوزه جامعه شناسي و ارتباطات كه دكتر طباطبايي ترجمه كرد و 20 سال پيش منتشر شدند و كتاب تاليفي او به نام طلوع ماهواره، افول فرهنگ، چه بايد كرد؟، همگي درك عميق او را از علوم ارتباطات و دانش و فناوری های بسیار تاثیرگذار نوین بر زندگی انسان را نشان مي دهند. طرح تفكر دكتر طباطبايي در اين كتاب ها (همچون انديشه پستمن كه به رسانه به مثابه دريچه واقعيت و جامعه تكنولوژي زده نقد وارد مي كند) در ايران بي سابقه است. و شگفت آنكه او با اينكه دانش آموخته ارتباطات نبود، فهم ژرفی از مسائل رسانه، اين دستاورد با تاثير روزافزون دنياي مدرن در عصر حاضر داشت. همين بس که مسائلي كه او در اين كتاب ها مطرح كرد، هنوز از بكر و ناب بودن و تكرار نشدن توسط هيچكس در ایران، برخوردار است و مورد استفاده و مغذی استادان و مراکز دانشگاهی ارتباطات و رسانه داخل کشور است.
6- وجه علمی؛ بیوشیمیست برجسته
تسلط او بر شیمی آلی با اینکه تا فوق لیسانس در رشته شیمی تحصیل کرده بود باعث شد تا پروفسور فلایدرر از دانشمندان برجسته بیوشیمی اروپا و کسی که امثال مانفرد ایگن برنده نوبل شیمی از شاگردان و همکارانش بود، او را در دوره دکترا بپذیرد. او دکترای خود را در بیوشیمی و ژنتیک در دانشگاه بوخوم اخذ کرد. داستان پژوهش منجر به اخذ دکترای وی جالب است. او برای اینکه بررسی تطبیقی درمورد یکی از مهمترین آنزیم ها و پروتئین های فعال در گوارش به نام شیموتریپسین (این آنزیم در لوزالمعده انسان تولید شده و از طریق اثنی عشر وارد مدار گوارشی می شود و مولکول پروتئین های وارده را تجزیه می کند) را انجام دهد و از آنجا که این فرآیند گوارشی در همه موجودات زنده صورت می گیرد، و در مورد انسان و تعدادی از پستانداران تاحدی آزمایش شده اما درمورد حشرات اصلاً ناشناخته مانده بود، آزمایش در مورد شیموتریپسین را برای پیله زنبورعسل پیش بینی می کند که ایده کاملا جدیدی در بیوشیمی بود. به این خاطر با کمک و حمایت دایی اش امام موسی صدر،20 کیلوگرم پیله منجمد زنبورعسل با شرایط خاص و ترتیباتی از لبنان برای او ارسال می شود. نتیجه این آزمایش و مطالعات که با کمک رادیو اکتیو صورت گرفت منجر به ابداعی در دانش بیوشیمی ژنتیک به نام دکتر صادق طباطبایی و نیز قدردانی پروفسور فلایدرر و انتشار آن در مجله ارگان فدراسیون بیوشیمیست های اروپا در شماره 1/ 48 سال 1974 میلادی آن همچنین عضویت دکتر در جامعه پژوهشگران علوم تجربی آلمان» شد.
می گویند اگر دکتر طباطبایی بطورجدی تر وارد مبارزات سیاسی نمی شد و انقلاب اسلامی شتابان پیش نمی آمد، مسیر علمی که در پیش او بود او را بزودی یکی از سرآمدن بیوشیمی جهان می ساخت.
د- تاثیر پدر
بجا ولازم است در اینجا یادی از مرحوم آیت الله سلطانی طباطبایی پدر دکتر طباطبایی و اشاره وار به برخی تاثیرات ایشان بر دکتر، بشود. باذعان همگانِ علما و فضلا، حضرت آیت الله العظمی سلطانی طباطبایی بروجردی در جایگاهی بود که اگر طبق معمول و عرف کوچکترین میلی نشان می داد از مراجع مسلم تقلید می شد، میلی که نه تنها هیچگاه ابراز نکرد بلکه در همه عمرش بشدت از آن گریزان بود. عجالتاً در وصف آیت الله سلطانی همین بس که به نقل از مرحوم حاج احمد آقا؛ در اردیبهشت یا خردادماه سال 1358 که امام هنوز در قم اقامت داشتند، شبی به آیت الله سلطانی تلفن زده می شود که امام به آیت الله سلطانی می گوید شما ولایتتان را به من تفویض کنید. آیت الله سلطانی جواب می دهند که ماهرچه داریم از شما داریم شما بر ما ولایت دارید من بر کسی ولایت ندارم. امام می گویند من نه تعارف می کنم و نه شوخی. من احساس شرعی می کنم و تکلیف برایم شاق است باید اجازه داشته باشم که تصمیم بگیرم. بنابراین شما این اجازه را به من بدهید و ولایت خود را به من تفویض کنید.آیت الله سلطانی می گویند این بزرگواری و شکسته نفسی شماست اما چون عنوان شرع را رویش گذاشته اید من هرچه دارم در اختیار شماست و از جانب من مختار هستید.
چنین فردی با چنین درجه از معنویت و دینداری که امام عظیم الشان چنان مرتبتی برایشان قائل بود،یک فرد آزادمنش بود. آزادامنشی توام با معنویت، نه صرفا به معنای لیبرالی و سیاسی آن. تربیت خانوادگی خصوصا مشی پدر در آزاد منشی و ریا و رياست گریزی و اعتقاد عمیق دینی، تاثیر اصلی را بر دکتر صادق داشت. آیت الله سلطانی پدر دکتر طباطبایی با اینکه مجسمه تقوا و دینداری بود جبر و تحمیلی را بر فرزندان روا نمی داشت و اختیار و انتخاب را به آنها واگذار کرده بود همین سبب آزادمنشی و اختیار داری دکتر طباطبایی شد. خود دکتر طباطبایی چنین منشی را، دوری از سلوک آمرانه توصیف کرده است.
دکتر طباطبایی با وجود چنین منش آزاد و فراخ اندیش، عمیقا دیندار و معتقد بود به طوری که خود ایشان زمانی که در آلمان بسر می برد خصوصا سالهای نخست ورود، به پدر نامه ها می نوشت و مسائل شرعی را به اقتضای زندگی در یک کشور غربی مثل مساله ذبیحه اهل کتاب و مواجهه با زنان سووال می کرد.
پایان کلام اینکه؛ چند روزیست که صادق انقلاب از میان ما رفته اما صدق او باقیست و نوشته حاضر روایتی از این صدق بود که لازمه وصف تلاش اجتماعی و سیاسی ماست.
افزودن نظر جدید