- کد مطلب : 19466 |
- تاریخ انتشار : 14 آذر, 1397 - 08:51 |
- ارسال با پست الکترونیکی
وصف حال امروز و دیروز جواد لاریجانی در طنز مرحوم زرویی نصرآباد
ذکر «محمدجواد لاریجانی» - حفظهالله-!
آن جامع فضایل، آن حلّال مسائل، آن بدر منیر، آن مشار مشیر، آن خبردهنده از روابط پنهانی، العبد الفانی «محمدجواد لاریجانی»، در علوم قدیم و جدید دستی داشت و از غیب خبر میداد و از اجله غیبگویان بود و هم اوست که مولانا «ولایتی» در باب او فرموده است: «کاش لاریجانی بودمی، اگر ولایتی نبودمی!»
نقل است که روزی در حلقه مریدان نشسته بود، ناگاه بر زبانش رفت که: «مردی خواهد آمد از ینگهدنیا و مکتوبی از آن دیار خواهد آورد.» پس هنوز سخن به پایان نبرده بود که گفتند: «قاصدی به همین نشان از آن بلاد بر در ایستاده است!»
روزی یکی از اصحاب، او را گفت: چه گویی در باب «مک فارلین»؟ گفت: «جز این چیزی به یاد ندارم که زمینخورده ماست!»
گویند: طیالارض میکرد. روزی وقت نماز پیشین، مریدی در مسجد «بلال» دیده بودش که نماز میکرد. مریدی دیگر گفت: «هم در آن وقت در کمیسیون امنیت ملی دیدمش!» و هم در آن زمان، در بلاد کفر دیده بودندش که میرفت و اگر کسی پرسید که: «این چگونه تواند بود؟» گوییم: «در نماز پیشین، فکر آدمی، هزار جا تواند رفت!»
و همو گفت: «تا رسیدن به اصلالاسرار، هجده هزار و هفتصد و سیوشش پرده است. من تمامی آن پردهها برداشتم، مگر یک پرده که باقی گذاشتم و اگر آن یک را نیز برداشتمی، تمامی اسرار سیاسی به معاینه دیدمی!» گفتند: «پس از چه برنداشتی؟» گفت: خواستمی برداشت ولی استادم، مولانا «ولایتی» - مد طول وزارتهالعالی - گفت: «ای جواد! از آن نترسی که از برایت حرفها درآورند؟» گفتم: «ترسم!» گفت: «پس آن پرده آخر باز مگیر!»
آوردهاند که وقتی او را بیماریی پدیدار شد، مگر سید «محمود دعایی» بر بالینش نشسته بود و سخت میگریست. گفت: «گریستن بر چون منی روا نیست که هنوز دستم بر شاخهای از درخت سیاست بند است.» گفت: «بر حال خود میگریم که پس از تو، چه کس مکتوب سیاسی از برایم خواهد نگاشت؟!» گفت: «تا آن عصاره مهربانی، سید «عطاءالله مهاجرانی» هست، هیچ غممدار!»
بیگانهای گفتش: «مکتوب سیاسی چگونه نویسی و خبر از غیب چگونه دهی؟» گفت: «هرگز در تاریکی سنگ انداختهای؟» گفت: «نی!» گفت: «پس بینداز که گفتهاند: سنگ مفت گنجشک مفت! و ما انداختیم و شد!»
او را -ادامالله طول مشاورته - کرامات بسیار بود. یکی آن که چون بر «بنز» دولتی بنشستی، بر دست چپ یله دادی و در همان حال، مکتوب مینگاشتی بر دست راست! و به هنگام قیلوله، خواب وزارت دیدی و به بیداری نیز! والله اعلم.
افزودن نظر جدید