- کد مطلب : 4561 |
- تاریخ انتشار : 20 خرداد, 1393 - 16:27 |
- ارسال با پست الکترونیکی
یک گروه موسیقی خیابانی:در اینستاگرام از گلزار هم محبوبتریم
به گزارش امید به نقل از پیام نو، «پیام ملکوتی» و نوازنده های همراهش، می خواهند هم نسلان خود را از طریق موسیقی خیابانی آگاه کنند و به شهرت برسند. سبکی از موسیقی که مردم برای لذت از آن مجبور به پرداخت هزینه نیستند.
قدمی در خیابان می زنند و نوای شاد یا غمگین «پیام» ها بر ساز را به گوش می سپارند. اگر موسیقی خیابانی برای نوازندگان معنایی«اعتراضی» دارد برای مردمی که از تماشای ساز در تنها قاب جادویی وطنی! محرومند بهانه ای «لذت» بخش است که سازها را از نزدیک بینند و لحظه ای به دور از دغدغه ها و میان عبورهای بی شمار در زندگی مکث کنند.
مردم انگلستان ۱۶۳ سال است که با صدای موسیقی خیابانی آشنا هستند اما در ایران فقط چند سال است که این موسیقی جایی در خیابان ها پیدا کرده است. استعدادهای ناب این موسیقی هرز می روند و بدتر از آن مسوولانی هستند که اینها را به چشم متکدی نگاه می کنند که باید از سطح شهر آن ها را جمع آوری کرد!
تعهد در کلانتری
پیام ملکوتی معتقد است بر خلاف این مسوولان «مردم چنین تصویری ندارند.» او از سال ۸۱ به بهانه نواختن ساز، قدم زدن ها در خیابان را آغاز کرده و با نوازش تارهای گیتارش میان عابران خاطراتی را به یادگار گذاشته است. او می گوید: «مردم و برخی پلیس ها دوستم دارند و خیلی آزارم نمی دهند.» بارها در کلانتری تعهد داده که آخرین بارش است اما مگر می شود از عشق نواختن گذشت.
ملکوتی و امثال او در خیابان به دنبال هدف هایی بزرگتر از پول هستند. آنها برخلاف نوازندگان خیابانی دیروز جور دیگری فکر می کنند. نوازنده دیروز فقط غم نان داشت و سرسوزن ذوقی. آکاردئونی به دست می گرفت و قطعه ای نه چندان گوشخراش می نواخت تا مردم خوششان آید و پولی بپردازند. هنوز هم در برخی گوشه های شهر می توان چنین نوازنده هایی را دید که اغلب کم سن و سال هستند.
اما امروز تجریش، ونک، گیشا و بالا شهر نوازندگانی دارد که فراتر از سر سوزن ذوق دارند. موسیقی را خوب تر می شناسند و ذهنشان پر از آرزوهایی بزرگ است.
پیام ملکوتی هم از آن دسته است. او قصه زندگی اش را اینگونه آغاز می کند: «دیپلم فنی دارم و دانشگاه سوره بازیگری می خواندم اما به دلایلی از آنجا اخراج شدم. خانواده ای ثروتمند بودیم که همه چیز را به یکباره از دست دادیم. سختی های از ثروت به فقر رسیدن من را پرورش داد. به مرور روحم بزرگ شد. سفر کردم و کتاب خواندم. حتی مدتی سعی کردم ادای روشنفکری در بیاورم اما بی فایده بود. ناپلئون می گوید: در جامعه ای که مشکل نان وجود داشته باشد تعلیم و تربیت معنایی ندارد. تکاملی هم وجود نخواهد داشت. »
محدودیت های زندگی به پیام و گروه موسیقی اش آموخته که باید از هر خلاقیتی بهره برد. البته همین خلاقیت، دردسرساز شده و بسیاری از خیابان های تهران را برایشان ممنوعه کرده است. اسم گروه «slow yellow» است. از اکباتان تا تجریش و هر جا که امکانش بوده بر سازشان نواخته اند و با خواندن ترانه ای لبخند یا فراغتی کوتاه به عابران هدیه کرده اند. هزینه اش را هم داده اند «در اکباتان با لگد به گیتارمان کوبیدند. بارها از ما تعهد گرفته اند اما مردم ما را دوست دارند.»
از اعتیاد تا هنرمندی
لبخند بر لب دارند اما هر کدام با مشکلاتی در زندگی دست و پنجه نرم کرده اند. پیام روزگاری درگیر اعتیاد بوده و به گفته خودش اصرارش برای مصرف مواد موجب شده خانواده تنهایش بگذارند. می گوید: «سختی های زیادی را در زندگی تحمل کردم. با طرد شدن از سوی خانواده مدتی در خیابان زندگی می کردم. سال ها رو به چاه بودم و حالا رو به راه هستم و می خواهم از این رو به راه بودن استفاده کنم.»
یک سالی است مواد مخدر را به صورت کامل کنار گذاشته و تصمیم گرفته اگر روزی به سرمایه لازم دست یافت راهی برای گسترش موسیقی خیابانی باز کند. «مکان هایی شبیه سن اجرا در سطح شهر ایجاد می کنم تا نوازندگان هنر خود را به اهالی شهر ارائه دهند. می خواهم به همه نشان دهم که می توان از دام اعتیاد پاک ماند.»
پدرام که از اجرای موسیقی خیابانی به بازی در یک تئاتر دعوت شده است دنیا و خواسته هایش دور از برادرش نیست. می گوید: «پانزده ساله بودم که پیام گیتاری را که خریده بود به خانه آورد. البته گیتار که نبود. نجاری هوس کرده بود ساز بسازد و نتیجه اش شده بود گیتار ما. روز اول ملودی با آن نواختم و از روز دوم از کوک خارج شد. ما هیچ وقت کلاس موسیقی نرفتیم و از دست دیگران و شنیدن صدای ساز بود که نواختن را یاد گرفتیم. بعدها تنظیم را هم یاد گرفتم و حالا ۱۲ ترانه داریم اما چون پشتوانه ای نداشتیم موفق به ضبط آن ها نشدیم.»
دعوت به بازی در تئاتر
دو سه سالی است که در خیابان به همراه برادرش ساز می زند و اولین کسی است که می تواند همزمان با نواختن گیتار، رقص پا هم انجام دهد. «روزی جلوی «سینما زندگی» ساز می زدیم سعید خاکسار؛ کارگردان تئاتر که ساز زدن و رقص پای من را دیده بود دعوتم کرد که در تئاتری بازی کنم. تجربه خوبی بود و خیلی چیزها یاد گرفتم. حالا از آرزویم برای یاد گرفتن هفت هنر تنها آموختن معماری باقی مانده است.دلم می خواهد خواننده ای معروف شوم که مردم حرفم را بپذیرند. با یک ترانه می توان خیلی از فرهنگ های غلط را اصلاح کرد.»
علی رغم تعهدهای پی در پی و سازهایی که شکسته می شوند اما تعداد نوازنده های خیابانی رو به گسترش است. دختران هم به این جمع اضافه شده اند اما گروه «slow yellow» معتقدند: «حضور دختران بیشتر به دلیل جذب مردم و دریافت کمک های بیشتر است.» دخترانی که با همخوانی و نواختن گیتار به جمع نوازنده های خیابانی ملحق شده اند معمولا چهره ای آراسته دارند و به نظر می رسد نوعی اعتراض به کم رنگ بودن حضور زنان در موسیقی هم باشند.
با وجود پارک ها و فرهنگسراهای بسیار در تهران، فضای مناسبی در اختیار این نوازندگان خیابانی قرار داده نمی شود و به همین دلیل این نوازندگان خیابانی ناچارند از کمترین وسایل بهترین استفاده را داشته باشند. «باید وسایل به شکلی باشد که بتوان به هنگام حضور پلیس آن ها را سریع جمع کرد. در خارج از ایران مخالفتی برای اجرای موسیقی خیابانی وجود ندارد و همین موجب می شود بسیاری از گروه ها با امکانات کامل به اجرای برنامه بپردازند.»
فربد حاجی حیدر، سومین عضو گروه است و به دلیل فضای بسته کاری در حوزه موسیقی تصمیم گرفته از ایران برود. می گوید: «سه ساله بودم که با ریتم تنبک آرام می شدم. چهار ساله بودم که کامل و به صورت درست تنبک می نواختم. با موسیقی بزرگ شدم. به طور جدی کلاس رفتم و در ۱۴ سالگی دیپلم افتخاری تنبک گرفتم. به هنرستان عالی موسیقی رفتم اما در آن جا باید همه افراد با سطوح مختلف در موسیقی آموزش را از ابتدا شروع می کردند. متاسفانه کسانی که هم دوره من در دانشگاه بودند، یکی نمایشگاه ماشین دارد و دیگری مشغول شغل دیگری است. ما در دوره نابسامانی وارد عرصه موسیقی شدیم. این هایی که در راس موسیقی کار می کنند مثل فرهاد مدیری یا کوهیار حبیبی همه پشتوانه داشتند اما من چنین پشتوانه ای نداشتم.»
از برخوردها دلسرد نشده ام
فربد هر چند از حضور در عرصه موسیقی کشور ناامید شده اما از برخورد پلیس و مردم در خیابان دلسرد نشده و معتقد است: «برخوردها باعث نمی شود ما ادامه ندهیم وقتی ۱۲ سالم بود کلی راه را طی می کردم تا به کلاس تنبک برسم با این سختی هایی که برای فراگیری موسیقی تحمل کردم از برخورد پلیس دلسرد نمی شوم. موسیقی یک عشق است که نمی شود آن را گرفت. ما زندگی می کنیم و در خیابان ساز می زنیم. خیلی ها هم ما را می شناسند. در اینستاگرام پست ما چسبیده به پست محمدرضا گلزار بود اما برای ما بیشتر لایک خورد و کامنت هایش همه مثبت بود. کامنت های کلیپ موسیقی گلزار پر از انتقاد مردمی بود که گفته بودند بهتر است به دنیای بازیگری برگردد.»
این نوازندگان جوان درآمد زندگی شان را از راه موسیقی در خیابان های تهران تامین می کنند و به امید روزی که بتوانند حرف هایشان را در قالب کلمات و نت ها در فضایی مناسب و به دور از هر گونه نگرانی به مردم منتقل کنند، روزگار می گذرانند.
افزودن نظر جدید