مسئولان دهه ۶۰ آمده بودند «چیزی بگذارند، نه چیزی ببرند»/ ماجرای یادداشت ساعت ۳ صبح میرحسین موسوی برای تعیین تکلیف یک مدیر دوشغله

وزیر بازرگانی دولت میرحسین موسوی گفت: جمله‌ای در گزارش بانک جهانی در پایان دوره دهه ۶۰ در خصوص ایران نوشته شده بود و آن این بود که این اقتصاد با این مولفه‌هایی که تجزیه و تحلیل شد باید حتما ورشکسته می‌شد اما سرپا ماندن و ادامه به این شکل چیزی شبیه معجزه است و عین واژه «معجزه« را در آنجا قید کرده بود. حسن عابدی جعفری در گفت‌و‌گو با خبرنگار سیاسی ایلنا، با اشاره به این موضوع که در سال‌های نخست پیروزی انقلاب با پدیده‌ای به نام فساد اداری مواجه نبودیم، گفت: در دوران دهه ۶۰ ما هم تحریم و هم جنگ داشتیم به این معنا که دو مولفه خارجی به مجموعه مولفه‌های داخلی همچون ضعف ساختارهایی که از دوره گذشته تحمیل شده بود، اضافه شد و همه این‌ها می‌توانست زمینه‌ساز این مساله شود که فساد به اوج خود برسد در حالی که واقعا شرایط برعکس بود. 

عالی نسب به عنوان مشاور در زمان شهید رجایی و  مهندس موسوی حرف آخر را در اقتصاد می‌زد

وی ادامه داد: به نظر من نکته کلیدی که در این راستا مغفول مانده و کمتر هم در مورد آن صحبت شده یا معدودی از دوستان به آن پرداختند، این است که استراتژی که برای اداره کشور انتخاب شده بود، پایه محکم مبتنی بر جمهوری اسلامی و ایده اسلامی داشت. در آن مقطع شهید بهشتی در واقع تبیین‌کننده اصول اساسی بودند که در کشور باید به اجرا در می‌آمد و از جمله اصولی بود که خود ایشان در قانون اساسی هم گنجاندند. در واقع قانون اساسی ثمره وجودی ایشان است؛ همه کمک کردند ولی واقعا ایشان بود که کار را پیش برد.

رییس پیشین پژوهشکده امام خمینی گفت: شهید بهشتی همان اصول حوزه اقتصاد و سیاست را در عمل هم دنبال کردند و مرحوم عالی‌نسب هم استراتژی‌های نظری مرحوم بهشتی را تبدیل به استراتژی‌های عملی می‌کردند و بعد هم مهندس موسوی به عنوان نخست وزیر، کابینه را بر همین اساس اداره کردند.

عابدی جعفری با ذکر این موضوع که یک مشی واحد بر مجموعه حاکم بود، گفت: این مشی که از دیدگاه امام خمینی گرفته شده بود، پله پله پایین آمده و هم در حوزه نظری به لحاظ دینی حاکمیت داشت. در حوزه استراتژی‌های اقتصادی حاکمیت قابل قبولی وجود داشت که به نظرات مهندس عالی نسب متکی بود که دوره‌های جنگ را دیده بودند و قحطی و جنگ جهانی دوم را پشت سر گذاشته بودند. بنابراین ایشان به عنوان مشاور هم در زمان شهید رجایی و هم در زمان مهندس موسوی تقریبا حرف آخر را در اقتصاد می‌زدند و مجموعه‌ای هم که در کابینه دور هم جمع شده بودند یک دست بودند. اگر جایی هم نوعی عدم یک دستی پدید می‌آمد مثل آنچه در سال ۶۲ رخ داد، کابینه ترمیم می‌شد.

مسئولان دهه ۶۰ آمده بودند چیزی بگذارند نه چیزی ببرند

وی افزود: بنابراین همه عوامل فرهنگی،‌ دینی، عوامل راهبردی و عوامل اقتصادی و مدیریتی در یک راستا وجود داشتند تا بتوان کشور را اداره کرد. البته این به معنای آن نیست که در آن زمان افرادی با تفکر مخالف وجود نداشت اما حاکمیت خط شهید بهشتی به شکلی بود که تقریبا کشور را یک دست اداره می کرد؛ در نتیجه این وحدت نظر از بالا به پایین و در بین وزرا بصورت افقی وجود داشت.

عابدی جعفری ادامه داد:‌ بنابراین زمینه‌های کارآمدی اجرای سیاست‌ها به طور جدی فراهم بود و طبیعتا افرادی هم که چه از سوی شهید رجایی و چه از سوی مهندس موسوی انتخاب می‌شدند، منطبق بر همین سیاست‌ها بودند و قاعدتا هم این انتخاب برای ۲۴ ساعت شبانه‌روز بود؛ چراکه غیر از این نمی‌شد کار را پیش برد. آنهایی هم که می‌آمدند اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم آمده بودند «چیزی بگذارند نه چیزی ببرند»؛ این شعار عمومی بود که گرچه بیان نمی‌شد اما در عمل به همین شکل بود.

 یادداشت ساعت ۳ صبح میرحسین موسوی برای تعیین تکلیف یک مدیر دوشغله

وزیر بازرگانی دولت میرحسین موسوی گفت: نکته کلیدی در آن دوره این بود که وقتی ملاحظه می‌کردند جوان‌ها اینطور در جنگ فداکاری می‌کنند و از جان خود می‌گذرند اگر بصورت استثنا هم کسی پیدا می‌شد که می‌خواست به غیر از این مشی را دنبال کند از خودش خجالت می‌کشید. من به یاد دارم مهندس موسوی یک بار ساعت سه صبح یادداشتی را برای من فرستادند که نوشته بودند یکی از مدیران شما هم در بخش خصوصی کار می‌کند و هم مدیر دولتی است؛ به ایشان بگویید یا در دولت بماند و کار کند یا کار خصوصی را دنبال و از دولت جدا شود. این به آن معنا بود که در خصوص نشانه‌های تعارض منافع حتی یک مورد نیز با اطلاعات دقیق برخورد می‌شد.

بانک جهانی در پایان دهه ۶۰ برای سرپا ماندن ایران عین واژه «معجزه» را بکار برد

وی ادامه داد: بنابراین زمینه‌های بروز فساد از بین می‌رفت و اجازه نمی‌داد فساد ایجاد شود. این مورد می‌توانست برعکس هم باشد. همان گونه که در جنگ‌های گذشته مثل جنگ جهانی دوم در خود ایران فساد و قحطی به اوج می‌رسید اما هیچ کدام از آن وقایع جنگ‌های گذشته در دوران دهه ۶۰ به وقوع نپیوست. یک جمله‌ای در گزارش بانک جهانی در پایان دوره دهه ۶۰ در خصوص ایران نوشته شده بود و آن این بود که این اقتصاد با مولفه‌هایی که تجزیه و تحلیل شد باید حتما ورشکسته می‌شد اما سرپا ماندن و ادامه به این شکل چیزی شبیه معجزه است و عین واژه «معجزه» را  در آنجا قید کرده بود. بنابراین واقعا اداره آن دوران به لحاظ تحلیلی از دید دیگران نیز به عنوان معجزه تلقی می‌شد چرا که زمینه‌های وقوع فساد کور شده بود.

با اینکه ارز و امکانات از زیر دست می‌گذشت، با مردم در یک صف می‌ایستادیم و کوپن می‌گرفتیم

عابدی جعفری گفت: در این دوران همچنین مردم احساس می‌کردند عدالت برقرار است. یعنی وقتی امکاناتی برای توزیع نداشتیم، همان امکانات نداشته عادلانه توزیع می‌شد. برای مثال بنده که مسئول بازرگانی بودم و به اصطلاح امروز سر دیگ نشسته بودم و ارز و امکانات از زیر دست و امضای من می‌گذشت؛ با هرکس دیگری در جامعه یکسان بودیم و در یک صف می‌ایستادیم و از کوپن استفاده می‌کردیم و بهره ما بهره مساوی بود. همین امر هم باعث می‌شد مردم با آرامش شرایط تنگنا را می‌پذیرفتند.

وی افزود: این در حالی است که مردم مرتب فرزندانشان شهید و جانباز می‌شدند و قاعدتا باید شورش‌های اجتماعی پدید می‌آمد اما به هیچ وجه اینطور نبود و کسی اگر یک فرزندش را از دست داده بود، فضا طوری آرام بخش بود که احساس می‌کرد فرزند دوم خود را هم باید به جبهه اعزام کند. حضور حضرت امام و نفس‌های ایشان هم بسیار فضای فرهنگی و روحی جامعه را تلطیف کرده بود یعنی ما خیلی نیاز نداشتیم به مردم بگوییم چه چیزی خوب است آن زمینه‌ها توسط ایشان فراهم شده بود و تنها کافی بود ما به عنوان مسئول، وظایف خود را به درستی انجام دهیم.  

افزودن نظر جدید