از این بگذریم اما به هر حال در نظامهای دموکراتیک این مردم هستند که برای مجموعههای سیاسی تعیین تکلیف میکنند نه همانند آقای حدادعادل احزاب و گروههای سیاسی برای مردم. قاعده انتخابات هم همین است که مجموعههای مختلف برنامههای خود برای اداره کشور را در معرض دید مردم قرار میدهند و این مردم هستند که با ارزیابیهای خود یک مجموعه یا ترکیبی از آنها را برای واگذاری مسئولیتی از راه صندوق رأی انتخاب میکنند.
تا اینجا به نظر میرسد اصولگرایان به رغم شکستهای سنگینی که در چند انتخابات گذشته خوردهاند، آسیب شناسی کارشناسی درباره دلایل آن شکستها ندارند و همچنان دل به حوادث و اتفاقات پیش رو دارند. البته پیش از این هم برخی کارشناسان سیاسی ادعا کردهاند که اصولگرایان دل به مشارکت حداقلی در انتخابات بستهاند تا با بسیج کردن پایگاه رأی ثابت ولو اندک خود نتیجه انتخابات را در مصافی کم رمق و غیر رقابتی به نفع خود تمام کنند. حالا به نظر میرسد این سخن جناب حداد هم بی ارتباط با همین ادعاها نیست. در حقیقت فرض ایشان بر این مهم استوار است که 60 درصد مردم از عملکرد دولت ناراضی هستند و لذا یا در انتخابات شرکت نمیکنند یا اگر هم شرکت کنند به نامزدهای رقیب یعنی اصولگرایان رأی خواهند داد.
ولی اگر به همان قاعده اصلی انتخابات یعنی ارائه برنامه و قدرت انتخاب مردم قائل باشیم، از سخنان این چهره شاخص اصولگرا چنین برمیآید که آنها امیدی به ارائه برنامههای کارشناسی و معطوف به حل مشکلات که توان جذب حداکثری در بین مخاطبان را داشته باشد، ندارند و همه سرمایهگذاری خود را معطوف به مشارکت پایین مردم و دمیدن بر طبل ناکارآمدی دولت و ناراضی تراشیدن متمرکز کردهاند. این چیزی نیست جز آنکه اصولگرایان همچنان هیچ برنامه ایجابی ندارند و رویکردهای سلبی را سرلوحه کار خود قرار دادهاند. حال آنکه انتظار میرفت در پی شکستهای پی در پی و در اتاقهای فکر خود با آسیب شناسی دلایل شکست، راه و سیاستهای ایجابی برای ارتباط با بدنه اجتماعی پیدا کنند نه اینکه به ریزش هواداران رقیب دلخوش نمایند و باز اگر برای فهم عمومی و قدرت تحلیل مردم سهمی قائل باشیم باید به دوستان اصولگرا هشدار داد که از این راه هم نتیجه دلخواه آنها حاصل نمیشود چه اگر قرار بر ارائه برنامههای تکراری شکست خورده در دورههای قبل باشد، فهم عمومی رأی دهندگان حتماً حکم به این خواهد داد که رأی دادن به اصولگرایان «از چاله درآمدن و افتادن در چاه است.»
البته اگر 60 درصد نارضایتی ادعایی آقای حدادعادل را بپذیریم که بر سر آن هم «ان قلت» بسیار است. دوستان آقای حدادعادل در مشهد دی ماه 96 بر اساس همین تحلیلها سناریوی را طراحی کردند با این امید که با سوء استفاده از آنچه نارضایتی از عملکرد دولت میخواندند، تجمعی علیه آن راه بیندازند و مانور قدرتی بدهند که پایگاه اجتماعی دولت تضعیف شده و رأی دهندگان به روحانی به سمت رقبا شیفت کرده اند.
در ادامه اما خیلی زود به اشتباه خود پی بردند و درک کردند آنچه در اتاق فکرهای خود رشته کرده بودند، چگونه پنبه شد و نارضایتیها به سمت و سویی دیگر رفت.
از آقای حداد عادل که اصطلاحاً استخوان خرد کرده سیاست در ایران هست این انتظار بیراهی نیست که بدانند حکم دادن به ناکارآمدی دولت دودش نه صرفاً به چشم هواداران آن که به چشم همه میرود و حکایت اقدام «دشمن شاد کن» میشود.چقدر شایسته بود ایشان در ادامه آن وعده سالهای پیشین یعنی «ژاپن اسلامی» میگفتند ما اصولگرایان بر اساس نشستها و جلسات کارشناسی، فلان برنامهها را برای ارائه به مردم داریم تا با استفاده از روشهای معلوم منجر به گره گشایی در حوزه سیاست خارجی شود، تحریمها برداشته شود، مشکلات حوزه آب، یارانه و انرژی کمتر شود، اعتماد عمومی به حاکمیت بیشتر شود، دامنه فساد کمتر شود، موضوع حضور زنان در کابینه یا ورزشگاهها ختم به خیر شود، لایههای پنهان اقتصاد آشکار شود، ناهنجاریهایی همچون اعتیاد، تشدید نزاعهای خیابانی و رشد نرخ طلاق شیب نزولی پیدا کند، صداو سیما در رقابت با شبکههای مخالف و معاند سربلند بیرون بیاید و...
وقتی هیچ نشانی از برنامه نیست مردم هم حق دارند بپرسند همان وعده «ژاپن اسلامی»تان چه شد که حالا دوباره برای ورود بیشتر به قدرت عزم جزم کرده اید.
اتفاقاً فراز دوم سخن ایشان یعنی همان تقسیمبندی نیروها به اسلامگرا و غیره هم خود گویای آن است که در اردوگاه اصولگرایان – بجز طیفی که خود را بتدریج از بدنه تشکیلاتی این مجموعه کنار کشیدهاند- «در بر همان پاشنه» میچرخد و تلاطمات و تحولات و شکستهای پی در پی، آنها را از منطق «خودحق پنداری» جدا نکرده است. آقای حدادعادل بر اساس کدام متر و معیار هم گعدهها و دوستان خود را اسلامگرا میخوانند و رقبا را آن هم در یک جامعه دینی غیر اسلامگرا میدانند.
افزودن نظر جدید