آیت‌الله به تندروی‌هایی که رخ می‌داد، اعتراض می‌کرد/ آیت‌الله ‌‌طالقانی به روایت سید محمود دعایی

شرق نوشت: 19 شهریور مصادف است با سالروز درگذشت آیت‌الله سید‌محمود طالقانی؛ مردی که در تمام دوران حیاتش کوشید از چند محور ملی‌گرایی، آزادی‌خواهی، رعایت حق مردم در حاکمیت، گسترش عدالت در جامعه و تحقق اسلام راستین خارج نشود. اویی که برخلاف موج رایج روزهای نخست انقلاب، مردم و مسئولان را به رأفت اسلامی در حق متهمان سیاسی دعوت می‌کرد و تلاشش آن بود که با رواداری، فضایی به وجود آورد که نیروهای سیاسی به‌جای خشم علیه یکدیگر بتوانند با تکیه بر گفت‌وگو، استدلال‌های هم را بشنوند. آیت‌الله طالقانی به‌عنوان یکی از مؤسسان و اعضای اصلی نهضت آزادی ایران و فردی که تجربه سال‌ها مبارزه از ملی‌شدن صنعت نفت تا کودتای سال 32 و تا انقلاب اسلامی را تجربه کرده بود، در آخرین جملاتش در آخرین خطبه‌ نماز جمعه عمرش گفت: «باید دردها، اندیشه‌ها، بدبختی‌ها و ناراحتی‌های این مردم را جبران كنیم. امیدواریم كه همه ما هوشیار بشویم و مسئولیت قبول كنیم و مسائل عظیم اسلامی را پیاده بكنیم؛ خودرأیی و خودخواهی را كنار بگذاریم، گروه‌خواهی، فرصت‌طلبی و تحمیل عقیده را كنار بگذاریم و بیاییم با مردم، با دردمندها، با رنج‌كشیده‌ها و با محروم‌ها هم‌صدا بشویم». برای بررسی بیشتر ابعاد شخصیتی و مهم‌ترین رخدادهای حیات سیاسی آیت‌الله طالقانی ساعتی را با حجت‌الاسلام سید‌محمود دعایی به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

‌قدری از سابقه مبارزاتی آیت‌الله طالقانی پیش از انقلاب برایمان بگویید.

مرحوم طالقانی از‌جمله شخصیت‌هایی بودند که از ابتدای جوانی‌شان برای افرادی که او را می‌شناختند الگو بودند. آزادی‌خواهی، وطن‌دوستی و درک روشن از بنیان‌های اسلامی او را به‌عنوان یک شخصیت ممتاز مطرح می‌کرد که در مقاطع مختلف در این کشور و در تلاطم‌های بسیار می‌توانست تصمیم‌های دقیقی اتخاذ کند. ما در کشورمان شخصیت‌های برجسته و بزرگی داریم که هر‌کدام توانسته‌اند منشأ اثر باشند که یکی از آنها مرحوم مدرس است. شهید مدرس به‌عنوان یک روحانی روشن‌بین در آگاهی‌بخشی و دفاع از کیان اسلام سرآمد بود که بر شخصیت‌های برجسته‌ای همچون امام خمینی و آیت‌الله طالقانی تأثیر عمیقی گذاشت. وقتی به الگوی مرحوم طالقانی هم نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که عنصر روشنگری در چنین الگویی موج می‌زند؛ پس دور از ذهن نیست که آیت‌الله طالقانی هم در بزنگاه‌های مختلف سمت مردم و اسلام بایستد. آیت‌الله طالقانی در جریان ملی‌شدن‌ صنعت نفت و مبارزه با استعمار انگلیس و دفاع از حقانیت ایران در کنار شخصیت‌های بزرگی همچون مرحوم مصدق ایستاد. در آن زمان با توجه به رخدادهایی که پیش آمد، جریانی با خاستگاه‌ ملی و ضداستبدادی ایجاد شد و راهبران آن جریان سعی کردند که آیت‌الله طالقانی را به‌عنوان یک سرمایه معنوی جذب نهضت ملی‌شدن صنعت نفت کنند و البته آیت‌الله طالقانی هم با توجه به درکی که از وقایع روز داشت، در کنار آن جریان قرار گرفت. بعد از کودتای 28مرداد سال 32 و لزوم تداوم مبارزات ضداستبدادی عناصر بی‌پناه به شخصیت‌های بزرگ و مورد اعتماد جامعه پناه می‌بردند؛ یکی از آن شخصیت‌های برجسته آیت‌الله طالقانی بود که جریان‌های مختلف با گرایش‌های فکری گوناگون اعم از ملی‌گراها، ملی‌مذهبی‌ها و سوسیالیست‌ها می‌کوشیدند در پناه مرحوم طالقانی قرار بگیرند؛ نمونه بارز آن مرحوم جلال آل‌احمد بود که گرایش تندش در دورانی به حزب توده حتی باعث شد از سوی خانواده مذهبی‌اش طرد شود اما آیت‌الله طالقانی جلال را پناه داد و او را طرد نکرد و از نظر فکری او را در آغوش خود قرار داد تا احساس بی‌پناهی نکند. آیت‌الله طالقانی می‌کوشید به ابهامات جلال پاسخ دهد و همین نوع برخورد مرحوم طالقانی بود که باعث رقم‌خوردن سرنوشت متفاوت جلال و بازگشت او و امثال او به سمت اسلام شد. شیوه آیت‌الله طالقانی به‌هیچ‌وجه دفعی نبود و همیشه سعی می‌کرد با امیددادن و رواداری نیروهای مختلف را جذب کند و بی‌تردید تحول درونی جلال نتیجه همین روحیه مرحوم طالقانی بود. روشن‌بینی و مدارای آیت‌الله طالقانی طیف وسیعی از روشنفکران دوره نهضت ملی‌شدن صنعت نفت را جذب اسلام کرد. از سوی دیگر، او دارای شجاعت بسیار بود و عناصری را که تحت تعقیب و حتی محکوم به اعدام بودند، پناه می‌داد؛ برای مثال آیت‌الله طالقانی نواب‌صفوی را که بعد از کودتای 28مرداد تحت تعقیب شدید نیروهای حکومت قرار داشت، در منزل خود پناه داد. بعد از انقلاب هم کسانی که در گذشته مرتکب خطایی شده بودند به مرحوم طالقانی پناه می‌بردند و حتی معروف است که استوار ساقی، زندانبان آیت‌الله طالقانی در زندان قزل‌قلعه، بعد از انقلاب نزد آیت‌الله طالقانی رفت و پناهنده خانه او شد. مرحوم طالقانی در برخورد با نزدیکانش هم همین‌طور بود؛ به یاد دارم اولین باری که یکی از عناصر سابق مجاهدین که تغییر گرایش داده بود و مارکسیست شده بود همراه با مجتبی طالقانی برای من جزوه‌ای آوردند تا ما هم از روش فکری آنها مطلع شویم، آیت‌الله طالقانی مجتبی را طرد نکرد و به او فرصت داد، به شبهات ذهنی‌اش پاسخ داد و او را متحول کرد. منش آقای طالقانی چنین بود و در ابتدای تشکیل سازمان مجاهدین هم به آن جوانانی که با اندیشه اسلامی گروهی برای مبارزه با استبداد تشکیل داده بود، امید داشت اما متأسفانه نیروهای مجاهدین قدر چنین اعتمادی را ندانستند و به انحراف رفتند.
‌آیت‌الله طالقانی در جبهه ملی دوم و بعدتر در تشکیل نهضت آزادی هم نقش مؤثری داشت.
آیت‌الله طالقانی هیچ‌گاه عضو تشکیلاتی جبهه ملی نبود، بلکه پناه آنها بود. وقتی مشاهده می‌کرد نیروهایی با تفکر ملی علیه استعمار و استبداد فعالیت می‌کنند، از آنها حمایت می‌کرد اما ماجرای نهضت آزادی برای او تفاوت داشت. او هنگامی که مشاهده کرد طیف مذهبیِ ملی‌ها به شرط دین به صحنه آمده‌اند و می‌خواهند به شرط دین فعالیت ملی داشته باشند، درخواست آنها را پذیرفت و در تأسیس نهضت آزادی نقش داشت و عضو این مجموعه شد.
‌نقش آیت‌الله طالقانی در انقلاب اسلامی و نگاه امام نسبت به ایشان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
نقش آیت‌الله طالقانی در جریان انقلاب اسلامی انکارنشدنی است. امام از شخصیت‌هایی مانند آیت‌الله طالقانی، شهید بهشتی، شهید مطهری و شخصیت‌های دیگری که شورای انقلاب را تشکیل دادند، به‌عنوان پشتوانه‌های انقلاب یاد می‌کردند. امام برای پیشبرد وجه دینی، تبلیغی و ترویجی انقلاب، مسئولیت مهم اقامه نماز جمعه را به آیت‌الله طالقانی سپردند؛ زیرا حقیقتا آن مرحوم صلاحیت چنین رسالت بزرگی را داشت. امام تا جایی آیت‌الله طالقانی را قبول داشتند که وقتی فوت کرد، او را ابوذر زمان خطاب کردند که تعبیر بسیار ‌بجا و زیبایی بود؛ زیرا مرحوم طالقانی هم زبان اسلام بود و هم دوران طولانی برای مبارزه با استبداد تحت شکنجه‌های سخت روحی و جسمی قرار داشت. در وصف نوع نگاه امام نسبت به مبانی علمی آیت‌الله طالقانی خاطره‌ای دارم که گفتنش خالی از لطف نیست؛ وقتی امام در نجف بودند مرحوم طالقانی در نامه‌ای از عناصر اولیه مجاهدین با عنوان «اصحاب کهف» یاد کرده بود؛ زیرا به‌هرحال نیروهای اولیه این سازمان در دوران ستمی که بر کشور حاکم بود، می‌خواستند علیه رژیم وقت فعالیت کنند و به همین دلیل به صورت زیرزمینی علیه استبداد اقداماتی انجام می‌دادند و گویی مانند اصحاب کهف به غارخانه‌های تیمی پناه برده بودند. آیت‌الله طالقانی در آن شرایط لازم می‌دید که از آنها حمایت شود؛ از‌این‌رو این تعبیر را به ‌کار برده بود. امام هم به دلیل این تأیید، درخواست اعضای مجاهدین برای دیدار را پذیرفتند اما در خلال صحبت‌هایشان دریافتند که آنها گرایشات فکری متفاوتی دارند و دچار انحراف شده‌اند؛ مثلا به آنها گفته بودند که شما نسبت به معاد اعتقاد راسخی ندارید و معاد را سیر تکاملی این دنیا تعبیر می‌کنید. آنها در پاسخ گفته بودند که ما عمدتا از کتاب‌های «راه طی‌شده» آقای بازرگان و کتب آیت‌الله طالقانی استفاده می‌کنیم. امام علاقه‌مند شدند که بر کتاب‌های این دو شخصیت تورقی کنند. من رفتم از کتابخانه مدرسه آقای بروجردی در نجف کتاب راه طی‌شده اثر مهندس بازرگان را به امانت گرفتم و خدمت امام آوردم. امام آن کتاب را خواندند و گفتند که من آقای بازرگان را می‌شناسم، او به مبانی معتقد است و برای نزدیک‌کردن ذهن افرادی که هیچ اعتقادی ندارند، یک‌سری مبانی علمی را شاهد آورده است و اینان درباره نظرات بازرگان اشتباه فکر می‌کنند. کتاب «پرتوی از قرآن» اثر آیت‌الله طالقانی را هم مطالعه کردند و به من گفتند که مصطفی (فرزند ارشد امام) مشغول نوشتن تفسیری بر قرآن است، این کتاب را برایش ببرید تا آن را بخواند تا با شیوه تحقیق و پژوهش بیشتر آشنا شود و گفتند اگر قرار بود بر کتابی تقریظ بنویسم و آن را تأیید کنم، آن کتاب همین کتاب پرتوی از قرآن آقای طالقانی است. حقیقتا کتاب پرتوی از قرآن یک تحقیق نو و جامع است که مرحوم طالقانی در شرایطی که در زندان بود آن را نوشت. من به مخاطبان روزنامه شما هم توصیه می‌کنم که این کتاب را بخوانند؛ زیرا فواید بسیار زیادی دارد؛ همچنین اگر می‌خواهند بیشتر با وجه علمی مرحوم طالقانی آشنا شوند، به آقای دکتر محمدمهدی جعفری مراجعه کنند که یکی از شاگردان برجسته آن مرحوم است.
‌نیروهای منافقین همیشه از آیت‌الله طالقانی به‌عنوان مهم‌ترین حامی خود یاد می‌کنند و با تکرار کلیدواژه «پدرطالقانی» می‌کوشند چنین القا کنند که اندیشه آنها در تطابق با آرای آیت‌الله طالقانی است. آیا مرحوم طالقانی تا آخرین لحظه اعضای این سازمان را تأیید می‌کرد؟
خیر، به‌هیچ‌وجه. مرحوم طالقانی در یکی از خطبه‌های نماز جمعه وقتی منافقین پیشنهاد داده بودند آیت‌الله طالقانی نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری شود، خطاب به آنها عتاب کرد و گفت که غوره نشده، حلوا شده‌اید! او در همان دوران که منافقین مدام از تعبیر «پدرطالقانی» استفاده می‌کردند، باور راسخ به امام داشت و اگر مجاهدین واقعا آیت‌الله طالقانی را الگوی خود می‌دانستند باید از راه امام پیروی می‌کردند؛ زیرا مرحوم طالقانی پیرو راه امام بود و تا آخرین لحظه عمرش یکی از وفادارترین یاران امام محسوب می‌شد.
‌در ابتدای انقلاب تندروی‌های زیادی از سوی گروه‌های مختلف و حتی انقلابیون انجام می‌شد. نظر آیت‌الله طالقانی درباره آن رخدادها چه بود؟
آقای طالقانی باور داشت که بعد از پیروزی انقلاب باید مشی رسول‌الله(ص) در فتح مکه که عفو عمومی دادند، اجرا می‌شد؛ یعنی باید عفو عمومی داده می‌شد و با مجرمانی که مرتکب قتل یا شکنجه نشده بودند، با رأفت برخورد می‌شد. برخی از تندروی‌ها از سوی کسانی رخ داد که شور انقلابی داشتند و معتقد بودند باید فضای حاکم بر جامعه خشن باشد و معترض بودند که چرا در دادگاه‌های انقلاب، انقلابی‌تر از این برخورد نمی‌شود. چنین نیروهایی به آیت‌الله طالقانی مراجعه کرده بودند که همت کنید تا دادگاه‌های انقلاب مماشات نکنند که ایشان عصبانی شده بود و گفته بود چرا توقع دارید انقلاب شمشیر را از رو ببندد و به شیوه شما عمل کند؟ آیت‌الله طالقانی اعتراض کرده بود که چرا اینها اعدام شده‌اند؟ برای مثال گفته بود چرا فرخ‌رو پارسا اعدام شده است؟ آنها پاسخ داده بودند: اینها به حکم حاکم شرع عادل اعدام شده‌اند. آیت‌الله طالقانی گفته بود: کدام حاکم شرع؟ که پاسخ داده بودند: آقای خلخالی و مرحوم طالقانی با تبسم معناداری گفته بود: خلخالی اگر عادل است اما متعادل نیست. مبنای آیت‌الله طالقانی آن بود که با رأفت اسلامی با متهمان برخورد شود و طبیعتا به تندروی‌هایی که رخ می‌داد، اعتراض می‌کرد.
‌قدری به اندیشه سیاسی آیت‌الله طالقانی بپردازیم. او همیشه بر حق مردم در حاکمیت تأکید می‌کرد و به نوعی حکومت را جدای از مردم فرض نمی‌کرد. مردم‌سالاری دینی در آرای ایشان چه جایگاهی داشت؟
مرحوم آیت‌الله طالقانی از عمق وجود به حق مردم در حکومت باور داشت؛ زیرا شناخت روشنی از قرآن و سیره پیامبر و ائمه داشت و بحق تا آخرین لحظه عمرش از مطالبه حق مردم غافل نشد و در این عرصه کوتاهی نکرد.
‌دغدغه عدالت‌خواهی هم یکی ‌دیگر از ویژگی‌های آن مرحوم است. آیت‌الله طالقانی نسبت عدالت و انقلاب را چگونه می‌دید؟
عدالت‌خواهی او جدا از مبانی اسلام نبود. همین نگاه در امام هم وجود داشت که نباید به حقوق مردم تجاوز شود و باید بر اساس قرآن و فقه با مردم به عدالت رفتار کرد. مرحوم طالقانی بنا داشت که خیریه‌هایی برای رفع نیاز نیازمندان تأسیس شود تا رسیدگی به وضعیت معاش فقرا سازمان‌یافته شود و در ابعاد کلان شاهد رفع تبعیض‌ها باشیم که عمرشان کفاف نداد و بعد هم شرایطی مانند ایجاد یک جنگ ناخواسته و تنش‌ها و مناقشات گروه‌هایی مانند منافقین مانع تحقق این مهم شد.
‌آیت‌الله طالقانی در شرایطی که انتقادهای تندی از سوی روحانیون به دکتر شریعتی می‌شد، یکی از مدافعان او بود.
بله همین‌طور است؛ آیت‌الله طالقانی بیش از همه، شریعتی‌ها یعنی پدر و پسر را درک کرده بود. حالا که بحث شریعتی پیش آمد، جالب است برایتان بگویم وقتی بحث‌هایی میان دکتر شریعتی و شهید مطهری درگرفته بود، آیت‌الله خامنه‌ای نقش مؤثری برای ایجاد الفت میان این دو شخصیت برجسته ایفا کردند. جالب‌تر اینکه بعد از رحلت امام وقتی آقای حمید روحانی در تحقیقاتی که درباره مبانی نهضت آزادی انجام می‌داد و ذیل آن ادعایی را نسبت به دکتر شریعتی مطرح کرده بود، آیت‌الله خامنه‌ای برخوردی جدی با او کردند.
‌آیت‌الله طالقانی در میان نیروهای سیاسی نوعی مرجعیت فکری و سیاسی هم داشت.
طبیعی بود؛ زیرا سابقه روشن خدمات او بر کسی پوشیده نبود و از سویی درک روشنی از اسلام داشت.
‌با همه اینها چرا نهادهای رسمی مانند صداوسیما کمتر تمایل دارند به بررسی ابعاد فکری و شخصیتی مرحوم طالقانی بپردازند؟
همواره مقام معظم رهبری احترام ویژه‌ای به آیت‌الله طالقانی می‌گذارند و آثار ایشان به میزان قابل قبولی تبیین می‌شود؛ برای مثال ما در سال گذشته جلسه بزرگداشتی برگزار کردیم که در آن مرحوم اعظم طالقانی و جناب محمدمهدی جعفری هم به سخنرانی پرداختند و با استقبال خوبی روبه‌رو شد اما علت اینکه چرا صداوسیما چندان توجه ویژه‌ای به تبیین آرای آیت‌الله طالقانی ندارد، واقعا معلوم نیست و صداوسیما آن‌قدر آشفته عمل می‌کند که نمی‌شود دلیل خاصی پیدا کرد.
‌مهم‌ترین ویژگی آیت‌الله طالقانی را که احیای آن در شرایط کنونی نیاز جامعه است، چه می‌دانید؟
حتما رواداری آن مرحوم با طیف‌های مختلف. آیت‌الله طالقانی هیچ جریانی را به‌طورکامل طرد نمی‌کرد و همیشه مترصد آن بود که به ابهامات گروه‌های مختلف پاسخ دهد. اکنون هم همین ویژگی آیت‌الله طالقانی بسیار نیاز جامعه امروز است؛ به‌نحوی‌که دیگر شاهد تخطئه، توهین و اتهام‌زنی نسبت به یکدیگر نباشیم و نیروهای سیاسی بتوانند یکدیگر را تحمل کنند و در فضایی به دور از تنش استدلال‌های هم را بشنوند.
‌اگر خاطره شنیده‌نشده‌ای هم از آیت‌الله طالقانی دارید، بفرمایید.
قبل از انقلاب زمانی که هنوز معمم نشده بودم و طلبه‌ای کلاهی بودم، سعی می‌کردم در جلسات محاکمه پیشگامان نهضت آزادی شرکت کنم و دفاعیات آنها را بشنوم. نوع مواجهه آیت‌الله طالقانی بسیار آموزنده بود؛ ایشان دادگاه را اصلا قبول نداشت و اعتنایی به روند دادگاه نداشت و سوره‌ کوتاهی از قرآن را که عاقبت ستمگران در آن آمده بود، به آرامی زمزمه می‌کرد. در نهایت او محکوم شد و به زندان رفت. من پنجشنبه‌ها از قم به تهران می‌آمدم و به دیدار ایشان در زندان قصر می‌رفتم. آن زمان در تهیه نشریه بعثت، ارگان سیاسی-اجتماعی طلاب مبارز هم فعالیت می‌کردم. هر دفعه که به ملاقات آیت‌الله طالقانی می‌رفتم شماره تازه‌‌منتشرشده نشریه را در لباسم مخفی می‌کردم و هنگام ملاقات دور از چشم نگهبان‌ها به ایشان می‌رساندم. مرحوم طالقانی برای این شجاعت من را تحسین می‌کرد اما نصیحت هم می‌کرد که این ریسک را نکن؛ زیرا به طرق مختلف اخبار سیاسی به گوش ما می‌رسد و نیازی نیست که برای رساندن نشریه خود را به خطر اندازی و همین که هر هفته به ملاقات می‌آیی و نشان می‌دهی که راه مبارزه ادامه دارد، کافی است. مدتی بعد مرحوم بازرگان و مرحوم سحابی از زندان آزاد شدند. در آن زمان آیت‌الله شریعتمداری دارالتبلیغ را تأسیس کرده بود. بعد از آزادی آقایان سحابی و بازرگان از آقای بازرگان دعوت شد تا در دارالتبلیغ سخنرانی کند. دوستداران امام از این موضوع ناراحت شدند که چرا فرد خوشنامی مانند مهندس بازرگان در دارالتبلیغ سخنرانی کرده است. یک روز که طبق روال همیشه به ملاقات مرحوم طالقانی رفتم با صراحت به ایشان گفتم که دوستان شما وقتی آزاد می‌شوند، می‌روند در تشکلاتی سخنرانی می‌کنند که در برابر امام قرار گرفته است. آیت‌الله طالقانی به من گفت که من تذکر می‌دهم اما در این باب با آقای منتظری هم سخن بگویید؛ زیرا او بر آقای بازرگان تأثیر دارد. بعد از این ماجراها من به نجف رفتم و در خدمت امام بودم و مسئولیت موج رادیویی صدای روحانیت مبارز را بر عهده گرفتم. یک ‌روز یکی از اعضای اولیه سازمان مجاهدین از سوی آیت‌الله طالقانی نامه‌ای برای امام آورده بود که باید ابتدائا به من تحویل داده می‌شد. برای آنکه من اطمینان پیدا کنم که این نامه واقعا از سوی آیت‌الله طالقانی است، ایشان به آن پیام‌آور گفته بود که بگو نشان به آن نشان که آمده بودی در زندان و از ارتباط آقای بازرگان با دارالتبلیغ اعتراض می‌کردی. این ماجرا یک نشانه میان من و آقای طالقانی شد که همیشه برایم جالب بوده است. وسلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا.

 

افزودن نظر جدید