"زلزله بزرگ"؛ اکنون احمدی‌نژاد رفته است!

در این شیرینی توافق که می‌توانست زمانی پیش از این حاصل بیاید، آیا باید طلیعه رخت بر بستن تفکر احمدی‌نژادی و خداحافظی او را جشن بگیریم یا اینکه این نگرش، از پس این بحران‌ها به پا خواهد خاست با فکری دیگر و پرچم‌داری دیگر؟!
"زلزله بزرگ"؛ اکنون احمدی‌نژاد رفته است!

محمد نوین

طرح مساله
جهان را می‌توان با تصورات خود صورت بندی کرد. بدون این که این تصورات منشایی در عالم تجربه داشته باشند. تبعات این صورت بندی در عرصه اجتماعی می‌توانند بسیار سهمگین باشد. این روش صورت بندی جناح شبه انقلابی در جمهوری اسلامی ایران است. جناحی که واقعیات امور را هم بر پایه صورت بندی ذهنی خود کنار هم می‌چیند و تفسیر می‌کند. تفسیری به شدت رادیکال و دو قطبی.

بعد از ظهور و بروز احمدی‌نژاد که فرزند خلف این جناح بود و ناکارآمدی که وی در ارکان نظام ایجاد کرد، بر هیچ کس کذب این طرز فکر پوشیده نمانده بود اما این نگرش بعد از خداحافظی او از قدرت نیز، همچنان به حیات خود ادامه داد. اما به عقیده من با موفقیت رویکرد عقلگرا و واقعگرا در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی زلزله‌ای بس سنگین‌تر از مصیبت احمدی نژاد در این نگاه رادیکال رخ خواهد داد.

دوران محمودِ "محمود احمدی‌نژاد"
در سالهای احمدی‌نژادی تئوری پردازان مقاومت بر طبل ایستادگی کوبیدند و ستیز با غرب را تنها راه رهایی و رستگاری خواندند.

اینان عالم را به دو نیم‌کره ظالمان و مظلومان تقسیم کردند و راه مظلومان را برای بازستانی حق، ستیز و مقاومت دانستند. بر این نمط شد که زبان سخن راندن با جهانیان، زبان تند و تیز تهدیدهای تو خالی شد.

بر پایه این تئوری و صورت بندی عالم، در داخل مرزهای خودی نیز، تندروها دیوارهایی میان مردمان کشیدند و زبان ستیز را برای اداره امور برگزیدند. و با چنین رویه‌ای آنچه از این مرز بندیهای خشن بر جای ماند شکاف های عمیق بر چهره جامعه بود. فساد اقتصادی فزونی یافت و بنیان خانواده سست شد و فقر، نوای ناخوش گدایی شد که از "در بیرونش می‌کردی از پنجره به درون می‌خزید."

این ناخوشی احوال و بدکرداری اصحاب مقاومت حاصل اعوجاج در تفکر بود. چرا که اینان در عالم نظر ایده آلیسم بودند و تصورات خود را واقعی می پنداشتند. ایده آلیسم در اینجا درست نقطه مقابل رئالیسم بود. به یاد بیاورید که در زمانه احمدی نژاد چگونه فضایی از جهان تصویر می‌شد، تو گویی فردا ظهور رخ خواهد داد و صف کشی از همین لحظه میان خیر و شر آغازیده است.

نتیجه بریدن از واقعیات امور و عالم تجربه تحریم بود و بوی جنگ. فشارهای اقتصادی بود و شکل گیری کلونی‌های چرک مفاسد اقتصادی. حاصل اسب آهنی ناکارآمدی بود که همه عرصه‌های مملکت را در نوردید.

اما تقدیر با اصحاب مقاومت یار نبود یا بهتر است بگویم با مردم یار بود که کذب تئوری اینان، اکنون پس از آن سالهای سخت، بر ملا شده است.

توافق
اکنون در گام نخست، واقعگرایی و وقع نهادن بر تجربه و عقل نتیجه داده است و مردم به عینه می توانند، مشاهده کنند که این تغییر رویکرد و روش چه پیامد میمونی در پی داشته است.

توافق با غرب بر سر برنامه هسته‌ای بدون آنکه حقی واگذار شود، بیش از این که در عالم اقتصاد و سیاست زلزله بیافکند، باید در عالم فکر و نظر زلزله افکند و پایه های سست ایده آلیسم بریده از واقعیت را بلزاند و دچار بحران کند.

چرا که در این سال‌ها، ایران بیش از هر چیز دیگر از این نگرش صدمه دیده است. نگاهی که به واسطه مطلق‌گرا بودنش در عرصه اجتماعی نیز تمامیت خواه بوده است و تنها تفسیر خود از عالم، را می‌پذیرد.

حال در این شیرینی توافق که می‌توانست زمانی پیش از این حاصل بیاید، آیا باید طلیعه رخت بر بستن تفکر احمدی‌نژادی و خداحافظی او را جشن بگیریم یا اینکه این نگرش، از پس این بحران‌ها به پا خواهد خاست با فکری دیگر و پرچم‌داری دیگر؟!

افزودن نظر جدید