احسان شریعتی: مراقب نباشند احمدي‌نژاد برمي‌گردد

احتمال بازگشت جريان راديكال به قدرت وجود دارد؛ اين جمله‌يي است كه اين روز‌ها در ميان اخبار جا باز كرده است. با توجه به نارضايتي‌هايي كه نسبت به رفتارهاي افراطي در جامعه وجود دارد، ممكن است در نگاه اول احتمال حضور مجدد اين تفكر بعيد و دور از ذهن به نظر برسد.

به گزارش امید به نقل از ایلنا،احسان شريعتي به تحلیل احتمال بازگشت جزیان های رادیکال پرداخت. او می گوید: هر جرياني براي اينكه برگردد اميد دارد اما به طور كلي اينكه جريانات موسوم به اصولگرا يا اصلاح‌طلب برمي‌گردند دقيقا به نحوه عملكرد جريان حاكم بستگي دارد؛ اگر اصلاح‌طلبان بد عمل كنند، آنها برمي‌گردند. در تاريخ بشر هيچ چيز غيرقابل برگشت نيست. توهمي كه پيشرفت هميشه خطي است و ما رو به جلو مي‌رويم و شكست‌ها برنمي‌گردند، اشتباه است. بشر هر لحظه مي‌تواند به قهقرا برگردد و دچار انحطاط شود. جوامعي مثل آلمان يا يوگسلاوي كه مردمي پيشرفته و متمدن داشتند به يكباره برگشتند به جنگ‌هاي داخلي و حوادثي كه تعجب‌برانگيز بود. بنابراين هيچ تضميني وجود ندارد و اگر جريان‌هاي قبلي بد عمل كنند، هر جرياني مي‌تواند برگردد و اين به عنوان يك قاعده كلي مطرح است؛ مقصود من هيچ جريان خاصي نيست.

خيلي بديع و مشخص است كه تغييراتي شكل گرفته و قطعا شرايط بهتر شده اما حركت، بسيار كند است. در مجموع علت آن مقاومتي است كه در سطوح مختلف انجام مي‌شود و اين به روش تيم جديد بستگي دارد كه پراگماتيستي است و مصلحت‌انديشانه عمل مي‌كند و در نتيجه تغيير و تحولي كه خواست ملت است، به كندي پيش مي‌رود.

معمولا در كشورهاي پيشرفته و نظام‌هاي موسساتي مثل فرانسه، زماني كه دولت جديد انتخاب مي‌شود همه نهاد‌ها را يكپارچه مي‌كنند براي نمونه مجلس را منحل مي‌كنند اما ما در قانون اساسي چنين اصلي را نداريم و اين يك ايراد ساختاري است؛ دكتر مصدق اين كار را كرد. براي اينكه نظام اجرايي يكدست باشد، دو دولت نمي‌تواند وجود داشته باشد. به اين دليل كه در هر دوره‌يي انتخاب مردم عوض مي‌شود زماني كه انتخاب عوض شد بايد خواست مردم اجرا شود و براي اينكه خواست مردم اجرا شود بايد موسساتي كه از قبل انتخاب شده بودند با شرايط جديد هماهنگ شوند.

  در پاسخ به اين سوال كه يك تفكر چگونه مي‌تواند بماند ضمن اينكه با تغييرات روز خود را وفق بدهد بايد بر فن پداگوژي تمركز كرد؛ پداگوژي در عرصه آموزش و تعليم و تربيت، رشته‌يي مستقل است و بحثي مفصل دارد.

براي توضيح مي‌توان از تفكر دكتر علي شريعتي ياد كرد؛ دكتر شريعتي به اين دليل كه خودش معلم بود و از آموزش و پرورش گرفته تا دانشگاه دايما تدريس كرده بود، اين فن را مي‌دانست؛ او برخلاف چيزي كه گفته مي‌شود شاگردان بسياري ولو گمنام يا نامدار، تربيت كرد اما اينكه عقيده او توسط شاگرداني مشخص ادامه داده نشد، به اين دليل نبود كه در آموزه‌هاي او از نظر فن پداگوژي ضعفي وجود داشت بلكه به اين دليل بود كه گاهي برداشت‌هاي متفاوتي از شريعتي شد يا شاگردان، كه خود داراي ضعف‌هايي بودند، همه‌جانبه نبودند؛ يا مطلب را به شكل كامل نگرفته بودند يا آن را اجرا نكرده بودند وگرنه توسط شريعتي به نسل بعدي انتقال يافته بود.

به نظر مي‌رسد برخي جريان‌هاي فكري در ايران با برخي آدم‌ها تمام مي‌شوند و در ‌‌نهايت چنين مي‌شود كه جريان‌هايي كه در برهه زماني خاصي تاثيرات بسيار بر جاي گذاشته ادامه‌دار نمي‌شوند.

علت كمرنگ شدن فعاليت برخي جريان‌ها مانند ملي- مذهبي‌ها، ضعيف شدن پيوند نسلي و تاريخي است. اين پديده‌يي است كه در ميان نسل جوان شاهد آن هستيم؛ بايد گفت در مورد ملي- مذهبي‌ها يا اصولا نسل مليون و مبارزان ادوار مختلف از مشروطه تا كنون هم چنين مشكلي وجود داشته و دارد.

دكتر شريعتي نقدي را به مجاهدين داشت و در اثري به نام «دريغ‌ها و آرزو‌ها» اين‌گونه بيان كرده كه جنبش با سر راه مي‌رود؛ وقتي اينها ايثار و شهادت مي‌كنند، نمي‌توانند حضور موثر داشته باشند و رهبري فكري كنند و اين مي‌شود كه كار به دست گروه‌هاي غير ذي‌صلاح و ناشايست مي‌افتد‌‌ همان‌طور كه بعد‌ها جرياني كه محمد حنيف‌نژاد، سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان پيشرو آن بودند، توسط افرادي كه خود اعضاي اين سازمان بودند به انحراف كشيده شد.

بايد بازمانده‌ها را ارج بنهيم و از آنها انتظار داشته باشيم كه اطلاعات و تجارب تاريخي خود را منتقل كنند. شيوه كار بايد به اين شكل باشد كه بدون اينكه به دام گذشته‌گرايي بيفتيم، به طوري كه حال در خدمت گذشته باشد. به بيان ديگر گذشته را در خدمت حال قرار دهيم.

  در حال حاضر حافظه تاريخي نسل جوان ما ضعيف است؛ اين سبب مي‌شود كه گسست نسلي پيش بيايد؛ مشكلاتي كه ما در فرزندان خود شاهد آن هستيم، در وهله اول بايد ارتباطي ذهني برقرار كرد كه متوجه شويم حساسيت‌هاي نسل جديد چيست. ما نبايد از موضع بالا نگاه كنيم كه گويي حقيقت نزد ما است؛ ممكن است گاهي عكس قضيه مطرح باشد؛ در بخش‌هايي نسل جديد قوي‌تر هستند براي نمونه در زمينه تكنولوژي‌ها و گاهي هم نسل گذشته برتري دارد بنابراين بايد نوعي ديالوگ و بده‌بستان وجود داشته باشد.

  نسل گذشته بايد از نسل‌هاي جوان بياموزد تا نقاط قوت و ابتكار آنها را به دست بياورد و در مقابل، به آنها تجربه و حافظه تاريخي خود را بدهد؛ متاسفانه اين ديالوگ برقرار نمي‌شود به اين دليل كه نسل گذشته از موضع بالا نگاه مي‌كند و نسل جديد هم به نسل گذشته به عنوان نسل‌هاي ناكام و شكست خورده و فرتوت نگاه مي‌كند و نمي‌داند كه حتي در آن ناكامي‌ها و شكست‌ها تجارب گرانبهايي نهفته است كه مي‌توان از آنها درس گرفت.

افزودن نظر جدید