- کد مطلب : 7308 |
- تاریخ انتشار : 20 اسفند, 1393 - 09:09 |
- ارسال با پست الکترونیکی
آجر، پراگماتیسم، گفتمان و گوجهفرنگی
19 اسفند 93
ساعت 10:02 صبح
داشتیم با بچهها توی دفتر حرف میزدیم. آقای گودرزی (وزیر ورزش و جوانان) هم بود. پرسیدم: «از انتخابات خبرگان چه خبر؟ آقای هاشمی کاندیدا میشه؟» اسحاق گفت: «گفتن نه میگویم میآیم، نه میگویم نمیآیم. باید ببینیم شرایط چطور میشه.» نهاوندیان گفت: «ئه! خب انتخابات 92 هم که همین رو گفتن. کاش بهشون بگید این شیوه لو رفته، باید تاکتیکشون رو عوض کنن.»
پرسیدم: «مثلا چه تاکتیکی استفاده کنن؟» گودرزی با خنده گفت:
«3-4-3.» همه زدند زیر خنده. گفتم: «فوتبالی شدی آقا محموووود!» گفت: «کم کم داره از این وزارتخونه خوشم میاد.» نهاوندیان بيتوجه به حرف او ادامه داد: «تاکتیک عوض کنه دیگه. مثلا یه دفعه به شیوه مردمینژاد صد بار قسم بخوره که نمیآم، بعد یک روز قبل از انتخابات بلند شه بیاد. یه دفعه مثل اون بنده خدا بگه کلا رأی ندید، بعد یهو خودش بیاد. یه مدت هم مثل آقا محسن همش بیاد. انتخابات شورایاری محله سه راه یاسر رو هم بره کاندیدا شه. تنوع بده دیگه. اینطوری شیوهاش لو نمیره.»
ساعت 13:02 بعدازظهر
ظریف آمد داخل اتاق. خیلی عصبانی بود. از عصبانیت مثل گیلاس رسیده، کبود شده بود. پرسیدم: «جواد چی شده؟ اوباما زده زیر میز مذاکرات؟!» گفت: «نخیر. کنگره آمریکا به ایران نامه داده که هر توافقی بکنید تا پایان دوره اوباما اعتبار داره.» گفتم: «بابا این کنگره آمریکا هم حق داره. چرا کسی بهشون توجه نمیکنه؟ دیگه به چه زبونی باید بگن ما دلواپسیم؟! تو ناراحت نباش حالا. کاری از پیش نمیبرن.»
جواد گفت: «من واسه اون ناراحت نیستم. واسه این ناراحتم.» و ناگهان یک روزنامه دلواپس کوبید روی میز. این روزنامه در صفحه اولش عکس زیبایی از کنگره آمریکا منتشر و خبر مربوط به نامه نمایندگان کنگره را با ذوق و شوق و آب و تاب منتشر کرده بود.
ظریف گفت: «بیگانه اگر میشکند حرفی نیست/ از دوست بپرسید چرا میشکند.» خندیدم و گفتم: «خداییش بعد از نزدیک به 2 سال، هنوز اینها رو دوست میدونی؟!» گفت: «خب اگه دوست نیستیم یه برخوردی قاطعی بکنید دیگه.» نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «والا زورمون به اینا که نمیرسه.» جواد پرسید: «خب الان چی کار کنیم؟» کمی فکر کردم و گفتم: «فعلا علیالحساب به روزنامه قانون یه تذکری بدیم که انشاءا... مشکلات حل شه».
ساعت 18:56 عصر
داشتم میرفتم منزل که آقای مطهری را در خیابان دیدم. از دور احساس کردم چشمبند به چشمانش است. جلو که آمد دیدم خیر، زیر جفت چشمهایش کبود است. گفتم: «چی شده آقا خدا بد نده؟!» گفت: «چیزی نیست. رفته بودم شیراز سخنرانی کنم، اعتراض مسالمتآمیز کردن، اجازه ندادن.» پرسیدم: «چی میگفتن؟ خواستهشون، حرفشون چی بود؟» گفت: «اونا پراگماتیست هستن. حرف نمیزنن عمل میکنن.» پرسیدم:
«با چی عمل میکنن؟» گفت: «با آجر و گوجه فرنگی!» پرسیدم:
«آقاي مطهری فکر میکنی تا پایان مجلس نهم زنده بمونی؟» خندید و گفت: «طبق برآورد من حداقل تا 6 ماه زنده میمانم» .
وقایعنگار 19 اسفند 93:
1- ورود هاشمی به انتخابات ریاست خبرگان در هالهای از ابهام.
2- روزنامه قانون تذکر گرفت.
3- کنگره آمریکا به ایران پیرامون مذاکرات هشدار داد: توافق تا زمان حضور اوباما اعتبار دارد!
4- سخنرانی علی مطهری در شیراز پس از ضرب و شتم او لغو شد. .
افزودن نظر جدید