- کد مطلب : 7534 |
- تاریخ انتشار : 23 فروردین, 1394 - 09:13 |
- ارسال با پست الکترونیکی
«کوثر» نهالی که سحابی کاشت / دکتر گفت کار سیاسی آخر و عاقبت ندارد، باید مدرسه بسازیم
فردی که بهنظر ناظم دبیرستان میرسد، از دانشآموز میخواهد ما را تا اتاق «حاجآقا» همراهی کند؛ اتاقی نسبتا بزرگ و نورگیر، پر از تصاویر آشنا از مردان تاریخساز ایران؛ نقاشیای از چهره مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی و دکترسحابی، یادگاری «فراهانی» از شاگردان سابق مدرسه. پشتسر مدیر مدرسه، عباس صاحبزمانی، تصاویری از شاگردان ممتاز و معلمان به دیوار آویخته شده و روبهرو عکسی از دکتر سحابی و نوشتهای در کنار عکس؛ «جستن، یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن و از خویشتنِ خویش بارویی پیافکندن..». حیاط پر است از نغمه نشاط و مدیر دبیرستان از سال تأسیس کوثر میگوید: ١٣٦٩؛ یعنی یکدهه بعد از پیروزی انقلاباسلامی. دبیرستان ٢٥ساله است و هفتدههونیم از عمر مدیر مدرسه میگذرد. او از ٢١سالگی تدریس را در دبیرستان کمال آغاز کرده است؛ زمانیکه در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دانشجوی سال سوم بود، تدریس تاریخ، جغرافیا و تعلیمات اجتماعی را به پیشنهاد دکتر سحابی شروع میکند. معلمان مدرسه سیدمحمود طالقانی، دکتر رجایی، محمدجواد باهنر، دکتر بهشتی، جلالالدین فارسی، سیدمحمد خامنهای و... بودند. میگوید: «در سال ١٣٣٤، دانشجوی دانشگاه تهران بودم. روزی دکتر ستوده، استاد جغرافیای تاریخی، گفت دکتر سحابی با شما کار دارد. به دانشکده علوم رفتم و فردی را درحال وضوگرفتن در زیرزمین دانشکده دیدم و از او سراغ دکتر سحابی را گرفتم. خود دکتر بود و ما با هم به آزمایشگاه سنگشناسی رفتیم. دکتر سحابی گفت من سراغ دانشجوی شهرستانی، باحجب و حیا و درسخوانی را گرفتم و ستوده شما را معرفی کرد». صاحبزمانی میگوید «دکترسحابی طوری با من برخورد کرد که نتوانستم بگویم آمادگی معلمی ندارم و پیشنهاد را قبول کردم و بهسمت دبیرستان کمال راه افتادم. خود را به ابومحمد فرنیا، از شاگردان سابق دکتر، معرفی کردم و تابهامروز معلم ماندم». کوثر، دبیرستانی است بزرگ که دکتر سحابی کتابخانه خود را به آنجا اهدا کرده، سالن مطالعه، آزمایشگاه، سالن سخنرانی، نمازخانه بزرگی که سالها مراسم شبهای احیا در ماه رمضان در آنجا برگزار میشد و اتاق آرشیوی که صاحبزمانی از زمان فوت دکتر مطالب روزنامهها را در آنجا نگهداری کرده.
ایده تأسیس دبیرستان کوثر زمانی شکل میگیرد که دکترسحابی به صاحبزمانی میگوید: «کارهای سیاسی آخر و عاقبت ندارد. باید به فکر مدرسه و مدرسهسازی باشیم». به یاد میآورد ذهن سحابی همیشه درگیر مدرسه بود و عاشق معلمی. روزی دکترسحابی به صاحبزمانی تأکید میکند که «اگر زمین مناسبی برای دبیرستان دیدی، خبرم کن» و صاحبزمانی بههمراه پسر کوچک دکتر سحابی، مدرسه مناسبی را در نزدیکی نارمک به نام مدرسه نوین پیدا میکند. مدیر مدرسه بهدلیل شناختی که از دکتر داشته میخواسته نصف مدرسه را وقف کند. «اما دکتر استخاره میکند و استخاره بد میآید و قبول نمیکند آن زمین را بخرد». تا اینکه یکروز دکتر سحابی او را از خریدن مدرسهای باخبر میکند؛ ساختمانی که دکتر آن را خریده و وقفش کرده بود. آن ساختمان ابتدا در اختیار سفارت لیبی قرار میگیرد و میشود «مدرسه عمرمختار» و بعدها که بحث مدارس غیرانتفاعی مطرح میشود، این ساختمان در اختیار مدرسه غیرانتفاعی کوثر قرار میگیرد: «دبیرستان پسرانه کوثر». دکترسحابی از موافقان مدرسه غیرانتفاعی بود. او میگفت باید کسانی که تمکن مالی دارند، برای آموزش خود خرج کنند. اما این فکر آن زمان مخالفانی جدی داشت. «آن زمان شهیدرجایی معتقد بود که آموزش باید رایگان و دولتی باشد؛ آنها طرفدار یکسانسازی آموزش بودند و این فکر را غیرانقلابی میدانســتند».صاحبزمانی میگوید: «بهخاطر دارم زمانی که دکترسحابی گفت اگر خانوادههایی برای تحصیل بهتر فرزندانشان معلم خصوصی بگیرند، دولت چهکاری انجام میدهد؟ رجایی پاسخ داد مأمور میگذاریم تا از تدریس معلمان خصوصی جلوگیری کنیم». او به یاد میآورد: «از حضور او و خسروی، مدیر دبیرستان البرز بهدلیل منفیبافی در جلسات آموزشوپرورش جلوگیری میکردند». سرانجام مجلسشورایاسلامی، قانون تأسیس مدارس غیرانتفاعی را تصویب میکند و سفارت لیبی مدرسه عمرمختار را از خیابان ایرانشهر به داخل سفارت منتقل میکند و دبیرستان کوثر با پیام دکترسحابی آغاز به کار میکند؛ پیامی که تا قبل از تعطیلی مدرسه کمال توسط ساواک در هجدهم اسفندماه ١٣٥٢، هرسال در آنجا خوانده میشد و بعد از تأسیس مدرسه کوثر در اول سال تحصیلی هرسال تا زمان حیات دکتر توسط خود و بعدها توسط مدیر مدرسه قرائت میشد. میگویند دکتر یدالله سحابی حاجعباس را چون فرزند خود دوست داشت و او را «فرزند فرهنگی» خود مینامید. بهگفته صاحبزمانی، او هم دکترسحابی را بهعنوان مرشد و مراد خود قبول داشت.
با صدای «اللهاکبر»، مدیر و عدهای از دانشآموزان و معلمها به سمت نمازخانه به راه میافتند و من به سمت خیابان نارمک؛ دبیرستان کمال، پلاک ١٢، سال تأسیس ١٣٣٧. مدیر دبیرستان پشت تلفن از نبود سواد و اطلاعات تاریخی دانشآموزان فعلی دبیرستان میگوید: «باید از فارغالتحصیلان قدیم دبیرستان کمال درباره دکترسحابی بپرسی. آنها بهتر میتوانند پاسخ دهند. یا از عباس صاحبزمانی که مدیران سابق اینجا بود». میگوید «مجله پایتختکهن در شماره ٢٠ خود گزارشی از دبیرستان کمال دارد» و خود از صحبتکردن امتناع میکند. به بهانه گرفتن مجله و به قصد رفتن به داخل دبیرستان به میدان هلالاحمر حرکت میکنیم.
قابهایی بر دیوار
تابلوی بزرگی بالای درِ دبیرستان نصب شده؛ «دبیرستان غیردولتی کمال»، «جامعه تعلیمات اسلامی». در راهروی ورودی، مردی در اتاق سانترال مجله را تحویل میدهد. از او میخواهیم محیط دبیرستان را به ما نشان دهد؛ ساختمانی با زیربنایی حدود ششهزارمترمربع. درباره جامعه تعلیمات اسلامی و وابستگی آن به مؤتلفه اسلامی میپرسم و او تأیید میکند. آن طرف حیاط ساختمان قدیمی کمال قرار دارد و درِ آن بسته است. میگوید قرار است بهزودی آنجا کوبیده و تبدیل شود به دبستان و پیشدبستانی کمال یا احمدیه. مرد جوان ما را به اتاق هیأتامنا راهنمایی میکند. چراغ را روشن میکند و چند عکس آشنا بر روی دو تابلو: «اینها مدیران سابق مدرسه هستند: مهندس مهدی بازرگان، دکتریدالله سحابی، رجایی، عباس صاحبزمانی و... درباره تابلوی بعدی میپرسم و تأکید میکند «من خیلی عقبه آنها را نمیدانم». میگوید «هیچجای دیگر عکسی از این افراد نداریم و همه عکسها همین است». نشان دیگری از مؤسس دبیرستان در راهرو و حیاط دیده نمیشود؛ جز ساختمان قدیمی. به خود میگویم «محمود بهلولی» مدیر دبیرستان راست میگوید. شاید دانشآموزان اینجا کمتر از تاریخ بدانند. باید تا ساعت سهونیم بعد از ظهر، برای پایان ساعت درسی دبیرستان صبر کنم. به قصد رفتن به مسجد نارمک حرکت میکنم. مسجدی با گنبد و منارهای خاکستریرنگ سیمانی که چون مدرسه کمال، کمتر گذشته ٦٠ ساله خود را به رخ میکشد و بیشتر به پایگاه یاران احمدینژاد شناخته شده؛ اگرچه آرا و عقاید او ربطی به سازندگان این مسجد و اندیشههایشان ندارد. این مسجد چون مدرسه کمال تاریخ چند دههای دارد و رد پای آن را باید در تشکیلاتی جست به نام «متاع».
از غروب داغ ٢٨مرداد١٣٣٢، تا صبح تأسیس «متاع»، «مکتب تربیتی اجتماعی عملی» مهندس مهدی بازرگان سه سال میگذشت. نهادی مدنی که فکر تشکیل آن محصول فعالیتهای سیاسی بازرگان بعد از کودتا، در نهضت مقاومت ملی ایران بود. قبل از کودتا، مهدی بازرگان بیشتر با عنوان استاد دانشکده فنی یا مدیر برخی از سازمانهای اداری، نظیر ریاست هیأتمدیره شرکت نفت ملی ایران در دوره دکترمحمد مصدق مشهور بود. اما روزهای بعد از کودتا و تشکیل نهضت مقاومت ملی و حضور مهندس بازرگان در آنجا باعث شناخت «احتیاج روز» جامعه ایران شد. نهضت مقاومت تا اواخر سال ١٣٣٨-١٣٣٩به فعالیت خود ادامه داد اگرچه از سال ١٣٣٦ به بعد تحرک سالهای اول را نداشت و بهتدریج از هیجانهای اولیه کاسته شده بود. خیلی از احزاب و فعالان سیاسی در زندان بودند یا تبعید شدند یا دلسرد و ناامید بهدنبال کار روزانه خود رفتند. درست همین زمان بود که بازرگان«در پنج ماهی که در سال ١٣٣٤ زندانی بود، به فکر تأسیس نهادهای مدنی افتاد؛ نهادهای کوچک اما تأثیرگذار. مهندس بازرگان چاره راه را نه یک برنامه کوتاهمدت بلکه در یک برنامه درازمدت میدید. برنامهای برای تغییر و تحول در روحیات و خلقیات مردم و آن را در قالب متاع تدوین و اجرا کرد». بعدها مهندس بازرگان در دانشکده کشاورزی کرج که انجمن اسلامی دانشجویان بهمناسبت عید فطر مراسمی را در آنجا برگزار کرده بودند از مصدق سخن به میان آورد- درست در همان زمانی که کسی جرأت بر زبانآوردن نام مصدق را نداشت- و از احتیاج روز گفت: «نهادهای مدنی». «مرض بزرگ و موجب بدبختیها و عقبماندگی ما همان علت و عللی است که در خاصیت انفرادی و خلقت بدبینی و خودپرستی ما منعکس و متمرکز گردیده است... باید کاری کنیم که افراد و افکار و اعمالمان اتحاد و ارتباط یافته و در جهت مثبت و صحیحی پیش برود..».بازرگان آنموقع از لزوم اصلاح تعلیم و تربیت گفت «تعلیم و تربیت امروز با گفتن و بحث و استدلال انجام نمیشود، با عمل و تمرین باید اجرا شود. تربیت اجتماعی و تمرین همکاری نیز در اثر مجتمعشدن و همکاریکردن حاصل میشود. بنابراین دور هم جمع شویم و کارهای انفرادی را بهصورت اجتماعی و با مشارکت و همکاری یکدیگر انجام دهیم».
برای همین مهندس مهدی بازرگان، دکتریدالله سحابی، دکترابراهیم یزدی، آیتالله مطهری، سیدغلامرضا سعیدی، احمد آرام، عزتالله سحابی، آیتالله مهدی حائرییزدی، کاظم حاجطرخانی، مصطفی کتیرایی، کاظم متحدین، کاظم یزدی و سیدباقر رضوی دور هم جمع شدند برای برطرفکردن «احتیاج روز». جلسات متاع در منزل مؤسسهای آن برگزار میشد با محور مشکلات جوانان و چالشهای فکری و عقیدتی. متاع از نوزدهم بهمن ١٣٣٤، فعالیت خود را با اصول دهگانه-«هدف زندگی، مقام فرد، اختیار و آزادی، اجتماع، نظام و اداره اجتماع، وظیفه فرد در مقابل اجتماع، مراتب و روابط فرد در اجتماع، کسب و کار، تعلیم و تربیت و شرایط توفیق»- که از متن قرآن گرفته شده بود و اساسنامه ٢٥ مادهای شروع کرد. فعالیتهایی چون احداث و بازسازی مساجد، تأسیس مدارس، احداث کارخانه و شرکتهای صنعتی، شرکت سهامی انتشار (١٣٣٨)، مؤسسه اسلامی نارمک (١٣٣٧)، انجمن اسلامی مهندسین (١٣٣٦)، انجمن اسلامی پزشکان (١٣٣٧)، انجمن اسلامی بانوان (١٣٣٨)، انجمن اسلامی معلمان (١٣٣٨) هنرستان کارآموز (١٣٤١) و دبیرستان کمال (١٣٣٧) که با همت یدالله سحابی، مهدی بازرگان، احمد آرام، احمد بازرگان برادر بزرگ مهندس بازرگان، حاجکاظم طرخانی از تجار سرشناس، حاج حسین مزینی از بنیانگذاران بانک صادرات و کاظم یزدی انجام شد.
دکترسحابی بعد از اینکه با مهندس بازرگان و یاران دیگر گروه فرهنگی اخلاق (١٣٣٥) را تأسیس کردند، برای ساخت دبیرستان کمال اقدام کرد. سحابی تجربه تعلیم و تربیت هم داشت. از تدریس در دانشگاه تهران، دانشسرای عالی، ریاست اداره فرهنگ تهران گرفته تا اداره آموزشگاه تربیتمعلم تعلیمات دینی. او برای ساخت مدرسه از هر کسی کمک گرفت. دکترمصدق هم کمک کرد. سحابی نامهای هم به آیتالله بروجردی نوشت و پرسید: «آیا من و امثال من که سهم امام در ذم خود داریم میتوانیم این را در ساخت مدرسه خرج کنیم؟» و آیتالله بروجردی در پاسخ نوشتند: «اشکالی ندارد، در این راه خرج کنید». مدرسه ساخته شد. زمان ساخت نمازخانه مسجد، دکتر سحابی زندان بود. صاحبزمانی به خواست دکتر ساخت مسجد را شروع کرد و هربار که به ملاقات دکتر در زندان میرفت عکسی از پیشرفت مسجد را به ایشان نشان میداد و تاییدش را میگرفت. سحابی میخواست پایین مسجد قبری برای خود بسازد و بالای مسجد کتابخانه و قرائتخانهای ساخته شود. بعدها جلسات گروه فرهنگی اخلاق در اینجا برگزار میشد. در افتتاح مسجد دبیرستان، دکتر سحابی، آیتالله مطهری، آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان حضور داشتند و مؤذنزاده اردبیلی اولین اذان مسجد را گفت.
با فعالیت مدرسه کمال و حضور مخالفان نظام بهعنوان معلم در آنجا، حساسیت ساواک هم بیشتر میشد. تا اینکه مقدمات انحلال فراهم و پرونده با هدف انحلال مدرسه قطور شد. روزی مدیرکل آموزشوپروش تهران به نام نبوی، پسر حاجشیخبهاالدین نبوی پیشنماز مسجد سرچشمه به دبیرستان آمد و گفت: «کار شما مصدقیها با بخشنامه درست نمیشود». به خانم مینایی دستور انحلال داد و دانشآموزان به مدرسه دیگر منتقل شدند. بعد از انحلال دبیرستان، زمانی که دکتر در زندان بود خمسی، رئیس انجمن اسلامی پزشکان میخواست ساختمان دبیرستان را به بیمارستان تبدیل کند؛ دکتر اجازه استفاده داد اما اجازه تغییر نه. تا اینکه بعد از انقلاب عدهای از بازاریها که در رأس آنها حاج حسین کاشانیفرید، رئیس مدرسه احمدیه بود خواستند دبیرستان کمال به آنها واگذار شود تا کار خود را شروع کند. دکتر گفت: «به شرطی که همه دبیرستان را وقف کنید و یکدانگونیم هم به اسم گروه فرهنگی اخلاق باشد». بعدها دبیرستان از کمال به احمدیه تغییر نام داد. دکتر به تغییر نام راضی نبود و مردم هم کمال را بهتر میشناختند. دکتر سحابی، صاحبزمانی را بهعنوان نماینده یکچهارم موقوفه به گروه احمدیه معرفی کرد. اما دبیرستان کمال راه و روش دکتر را دنبال نکرد. تا زمان حیات دکتر هر سال نماینده گروه فرهنگی اخلاق در جلسات هیأت مؤسس شرکت میکرد؛ اما بعد از فوت دکتر سحابی نه. فریدون سحابی میگوید: «بعد از فوت پدر گفتند گروه فرهنگی اخلاق سهمی ندارد و آن یکچهارم بلوکه شد. با حاجطرخانی که مؤتلفهایها ایشان را قبول داشتند موضوع را مطرح کردم. ایشان گفتند اگر اینها گرفتند ولشان کن. چون دسترسی به آنها خیلی مشکل است».
عقربههای ساعت زنگ پایان کلاس را نشان میدهد. دانشآموز میگوید: «اولین مؤسس مدرسه ما آقای رجایی است و دیگری میگوید نه باهنر بود!» پسرکی دیگر با چشمان نافذ رنگی شروع میکند به گفتن از دکتریدالله سحابی... اطلاعاتش دقیق نیست اما میگوید خیلی از همکلاسیهایش او را میشناسند؛ دکتریدالله سحابی مؤسس دبیرستانهای پسرانه کمال و کوثر.
افزودن نظر جدید