- کد مطلب : 13225 |
- تاریخ انتشار : 24 بهمن, 1395 - 08:24 |
- ارسال با پست الکترونیکی
آوار پلاسکو هنوز در ذهن جامعه وجود دارد
-موضوع فراگیری و سرعت تبادل اطلاعات و اخبار این ذهنیت را پدید آورده که بشر به عصر تازهای قدم میگذارد که شاید آن «عصر درستکاری» باشد. اکنون کار دنیا به جایی رسیده که کوچکترین اتفاقات در کسری از ثانیه در اختیار عموم مردم جهان قرار میگیرد و تقریباً اتفاقی نیست که کسی از آن بی خبر باشد. به نظرتان این روند باعث خواهد شد تا بشر گامهای موثری برای رسیدن به زندگی بهتر بردارد؟
آنچه مسلم است اینکه وضعیت امروز ما از نظر فضای رسانهای با شرایط ماقبل بسیار تفاوت کرده است. اما اگر بخواهیم بفهمیم ارزیابی ما از این تفاوت چقدر درست است، باید صبرکنیم و به نظرمن حالا برای قضاوت زود است. چراکه از یک جهت این مسئله یک امر جهانی است و از یک جهت امری ملی. بنابراین هم به دلیل مقیاس عظیم موضوع و هم مختصات فرهنگی ما خوب است که برای تحلیل و پیش بینی عجله نکنیم.
-تعبیر و تحلیل شما از وضعیت کنونی فرآیند تبادل اطلاعات در فضای مجازی چیست؟
یک زمانی شاهد فعالیت متفاوت رسانهها بودیم. آنها به این شیوه عمل میکردند که مخاطبین خود را برمیگزیدند و جذب میکردند و در نهایت پیامی را به او منتقل میکردند. طبیعی است که به این منظور نیازمند جلب اعتماد مخاطب بودند. مثل همان برنامه تلویزیونی مشهور «آنچه شما خواستهاید»، همیشه باید طوری وانمود میکردند که چیزی را ارائه میدهند که مخاطبانشان خواستهاند.
-ریشه این تفاوت ماهیت در عملکرد رسانهها کجاست؟
حقیقت امر این است که رسانهها بالاخره و همواره یک کارفرما داشتهاند که در نهایت میبایست منویات او را مراعات کنند. زمانی این کارفرما علنی است و زمانی مخفی. همیشه کارفرما وجود داشت. حتی اگر آن رسانه متوجه نباشد که کارفرما دارد. در آن نوع مناسبات مخاطب در مقام «من نمیدانم» و رسانه در مقام «من میدانم» قرار داشت. بنابراین اگر رسانه اعتمادمان را جلب نمیکرد و نمیتوانست آنچه من نمیدانم را به موقع به من بدهد، سراغ رسانه دیگر میرفتیم. هرچند که سراغ رسانه دیگری رفتن هم کار آسانی نبود اما بالاخره امکان داشت. در عین حال مخاطب حداکثر با یکی دو رسانه در تماس بود. حتی میشد از نوع شبکه رادیویی و تلویزیونی یا روزنامهای که دنبال میکرد، فهمید او به کدام قشر و طبقه اجتماعی تعلق دارد. اما در دوره جدید تمام مناسبات قبلی برهم خورده است. دیگر مخاطب در مقام «من نمیدانم» نیست. چرا که توسط رسانههای مختلف محاصره شده است. امروز بدون آنکه متوجه باشیم گاهی در روز با سی یا چهل نوع رسانه در ارتباط هستیم.
-این حجم از اطلاعات البته تقریباً بدون فیلتر و دستکاری و به همان شکل حقیقیاش در اختیار مخاطبان قرار میگیرد. این موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟
در گذشته نهادهایی در دنیا وجود داشت که کارش پایش رسانهها بود. آنها که بیشتر از نوع دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی بودند، چون میدانستند کار رسانه انتقال بخشی از واقعیت و پنهان کردن بخشی از آن است، با تقابل رسانههای دستهها و سویههای مختلف تلاش میکردند بفهمند آنچه پنهان میشود، چیست. اما امروز همان کاری را که زمانی سرویسهای اطلاعاتی میکردند، همه مردم انجام میدهند. در چنین شرایطی مردم دیگر خود در «مقام من می دانم» قرار میگیرند. آنها حالا کاملاً در جریان آنچه اتفاق افتاده هستند. زیرا میتوانند علاوه بر تمام رسانههای قدیمی، رسانههای بیشتری را در اختیار گیرند و با تقابل همه اینها شایعات و ناگفتهها را کنار زده و واقعیت را بفهمند. در این شرایط پنهان کردن کار سادهای نیست و اگر هدف پنهانکاری باشد، کار پیچیدهای در پیش است.
نکته دیگر اینکه کارفرمایان رسانهای اکنون از این وضعیت گیج شدهاند. امروز وقتی رسانههای معروف دنیا را نگاه میکنید هنوز بر همان مدار قبل میچرخند و در مقام «من می دانم» و «مخاطب نمیداند» خودشان را تجهیز کردهاند. تنها شاید یورو نیوز یک مقداری تغییر رویه داده باشد و تلاش خود را در جهت عرضه مواد اولیه درباره رویداد به مخاطب متمرکز کرده باشد تا مخاطب خودش آنرا بسته بندی کند. این به آن معنی است که کارفرمایان رسانهای هنوزگیج هستند و رسانههای رسمی دنیا هم هنوز نتوانستهاند خودشان را با وضع جدید تطابق دهند. چه در ایران و چه جهان، اغلب تا حد زیادی نسبت به ظرفیت رسانههای غیر رسمی، و اینترنت و فضای مجازی منفعل ماندهاند.
-با این وصف آیا مخاطب امروز بیشتر از مخاطب دیروز میداند؟ دربرابر رسانهها حقیقت ماجرا چیست؟
شاید امروز ما دچار توهم هستیم که نسبت به گذشته بیشتر می دانیم. چرا که بسیاری چیزها که می دانیم، لزومی به دانستنش نیست. بسیاری اطلاعات هستند که واقعیت را میپوشانند و بیشتر حجاب هستند تا عامل رفع حجاب برای رسیدن به واقعیت. یک زمانی معلوم بود که مثلاً فاکس نیوز یا سیان ان چه گرایشی دارد. اما اینهمه شبکه اجتماعی را چگونه میتوان ضریب تحلیل و پیش بینی داد. معتقدم در حال حاضر نیز فریب حجم انبوه اطلاعاتی که در حال رد و بدل شدن هست را نباید خورد. این خود باعث میشود حقیقت درست آشکار نشود.
نکته دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم یک پدیده ایرانی است و آن موضوع تمنای دانستن است. این که برای ما این پرسش وجود داشته باشد که در دنیا چه خبر است بیشتر از هرچیزی برمی گردد به اینکه اصولاً نسبت ما با جهانی شدن چیست. دو اصطلاح رایج در این بحث داریم یکی بحث «جهانی سازی» و یکی بحث «جهانی شدن» است. در جهانی سازی بازیگران اصلی کمپانیهای بزرگ هستند و در حقیقت میخواهند جهان را به اندازه یک دهکده کوچک کنند و سفره جهان آنقدرکوچک شود که بتوانند آنرا اداره کرده و منافعشان را کسب کنند. رسانهها هم در این زمینه به آنها کمک میکنند. ضمن اینکه پشت سر بسیاری از رسانهها کارفرمایانی هستند که از پروژه جهانی سازی منفعت میبرند. بحث دوم «جهانی شدن» است. این اقتضای جهان معاصر است. وقتی وسایل ارتباطی فراوان و در دسترس، و ارتباط برقرار کردن آسان میشود طبیعی است که امکان تعامل فرهنگهای مختلف درجهان بیشتر فراهم شده و زمینهای بوجود میآید تا فرهنگهای مختلف از انزوا خارج شده و در تعامل بین المللی قرار گیرند. حاصل جهانی شدن بزرگتر شدن سفره و بزرگترشدن جهان است. اگر زمانی جهانِ چین فقط چین بود حالا چین میخواهد دور سفرهای باشد که خیلی از فرهنگهای دیگر هم نشستهذاند. جهان با جهانی شدن وسعت پیدا میکند درست در مقابل جهانی سازی که دنیا کوچک میشود.
-باوجود نقشی که برای رسانهها در پروژه «جهانی سازی» قائل هستید آیا باید بگوییم رسانهها امروز در تعارض و مقابل جریان «جهانی شدن» قرار دارند. درواقع اگر رسانهها عوامل «جهانی سازی» باشند پس با «جهانی شدن» مقابله میکنند؟
اتفاقاً یکی از صحنههایی که زمینه این تعاملات را ایجاد کرد، همین سرعت و حجم بالای تبادل اطلاعات بود. در این زمینه هم شاهد فعل و انفعالات مختلف هستیم. کشورهای مختلف واکنشهای متفاوتی نسبت به جهانی شدن نشان میدهند؛ چنانکه کشورهایی که به نظر میرسد پیش قراول جهانی سازی هستند، مردمش بیشتر از همه در برابر جهانی شدن مقاومت میکنند؛ مثلاً بدنه جامعه ایالات متحده که در برابر جهانی شدن مقاومت میکنند محصولاتی از جنس ترامپ تولید میکنند. از سوی دیگر کشورهایی که ابتدا به نظر میرسید در برابر جهانی شدن مقاومت کنند، از جهانی شدن استقبال کردند. چون فکر میکنند جهانی شدن فرصتی است تا از انزوا خارج شوند و شرایط بهتری را تجربه کنند. درحال حاضر کشورهای آسیایی و آسیای جنوب شرقی بسیار در این زمینه فعال هستند. هرچه بحث جهانی شدن موضوعیت بیشتری داشته باشد، این مدل از رسانهها، یعنی شبکههای مجازی و فضای اطلاعاتی، بیشتر به کار برده شده و خاصیت کارکردی پیدا میکنند.
-ایران و جامعه ایرانی در کجای مسیر این «جهانی شدن» قرار دارد؟
در بین فرهنگهایی که دارای سابقه کهن هستند، ایران جایگاهی ممتاز دارد. آنهم به دلیل موقعیت جغرافیایی منحصر بفرد ایران که به ناگزیر سرنوشت آنرا واسط میان فرهنگهای مختلف در طول تاریخ مقدر کرده است. این سابقه طولانی باعث شده تا در ایران پدیده «جهانی بودن» جریان داشته باشد؛ نه «جهانی سازی» و نه «جهانی شدن». این «جهانی بودن» یک امر تاریخی است. به این ترتیب در فرهنگ ایرانی با قصهای کاملاً متفاوت مواجهیم.
-این تمنای دانستن و کنجکاوی بزرگ فرهنگی که از آن صحبت کردید از کجا میآید؟ایا جهانی بودن که از آن حرف زدید با این تمنای دانستن در ارتباط است؟
امروز در کشور وقتی بحث از شبکههای اجتماعی میشود، بسیاری آنرا فاعل به شمار میآورند و در تحولات مهم مثلاً در انتخابات می گویند شبکههای مجازی نقش داشتند و... . به نظرم این نگاه، سطحی است. شبکههای احتماعی همه جای دنیا هستند اما چنین نقشی را ایفا نمیکنند. چرا در ایران اینهمه تاثیرگذارند؟ به خاطر اینکه در ایران یک تمنایی وجود دارد که میخواهد به یک مقصودی برسد و اکنون ابزارش شبکه اجتماعی است. مثل اسبی است که وجود دارد و شخصی که عجله دارد برای رسیدن به مقصد آنرا سوار میشود و زودتر میرسد. اینکه چرا آن شخص زودتر از موعد به مقصد رسیده، تقصیر اسب نیست تقصیرعجله فرد است. بخشی از این تمنا ناشی از تحولاتی است که در ایران به وقوع میپیوندد وبخش دیگر ناشی از جهانی بودن است. چون ما فقط نسبت به سرنوشت خودمان در ایران پرسش نداریم بلکه ما نسبت به جهان هم خیلی کنجکاوی داریم. البته که این یک ظرفیت در کشور ما است. هرچقدر جهانی سازی امری منفی است جهانی شدن مثبت است و میتواند منجر به شکوفایی شود. از آنجا که ما جهانی هستیم و جهانی بودن ما بدین ترتیب فرصت به منصه ظهور درآمدن پیدا میکند، ما هم از اغلب کشورها بیشتر مستعد بهرهگیری از رسانههای نسل جدید هستیم.
-با این وصف آیا به نظر نمیرسد که بشر اکنون در محفظهای شیشهای زندگی میکند و هیچ نکتهای قابل پنهان کاری نیست و هرحرکتی دیده میشود؟ حتی میتوان حدس زد دیگر سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی درجهان چندان نیازی به فرآیندهای پیچیده گذشته برای کسب اطلاعات ندارند چرا که تقریباً همه اطلاعات در دسترس هستند و با یک کلیک میتوان به آن دست یافت. به نظرتان زندگی در این اتاق شیشهای که هیچ چیزی از دیده شدن مصون نیست جهانی شدن را تسریع میکند؟ آیا جهانی شدن میتواند گام مهمی به سوی داشتن زندگی بهتری برای بشر باشد؟
همیشه چنین وضعیتهایی حاصل دو دسته عوامل هستند: یک دسته خارج از اراده و خودآگاه ماست که زمینه یا کانتکست را تشکیل میدهد. یک دسته عوامل هم خودآگاه و ارادی هستند که حوزه تدبیر و حوزه بازی بازیگران است. اما در نهایت برآیند این بردارهاست که یک وضعیت را ایجاد میکند. در گذشته وقتی میخواستند از اوضاع کشوری خبردار شوند، بخش مهمی از پرسشها و جاسوسیها از زمینه بود و بخشی دیگر مربوط میشد به بازی بازیگران. امروز در وضعیتی به سر میبریم که زمینه دیگر موضوع جاسوسی نیست. اما همچنان بازی بازیگران موضوعیت دارد و سرویسهای جاسوسی مربوطه هنوز فعال هستند. درواقع کارشان بیشتر شده چون امکان پیدا کردن اطلاعات بیشتر هم افزایش یافته است.
اما درباره اینکه آیا این وضعیت میتواند به بهبودی زندگی بشر بیانجامد، باز هم معتقدم نباید زود قضاوت کرد. ببینید ما در فرهنگ خودمان یک ویژگی جالب به نام رندی داریم که همان پرده پرده بودن است. انعکاس این رندی در زندگی عادیمان این است که همیشه اندرونی و بیرونی داریم. وقتی صحبت از عرصه عمومی میکنند درواقع عرصه عمومی بیرونی محسوب میشود. یعنی در چند دهه گذشته همه چیز در اندرونی رخ میداد و حالا صحنه وقوع بخش قابل توجهی از زندگی بیرونی شده است. اما به هرحال اندرونی یک مقتضیات دیگری دارد و بیرونی مقتضیات دیگر. اتفاقاً من فکر میکنم فضای رسانهای جدید این استعداد را دارد که هم اندرونی داشته باشد هم بیرونی. این جامعه ایرانی است که آشنایی و توانایی آنرا دارد تا هر دو عرصه را در فضای مجازی مدیریت کند. به جرات میتوانم بگویم در دو سده اخیر و بعد از انقلاب صنعتی و جهشهای تکنولوژیک، دنیای آی تی و فضای مجازی جزو معدود جامههای مدرنی است که کاملاً به قامت فرهنگ ما میآید. چرا که به ما اجازه میدهد با مختصات فرهنگی خود در جهان عرض اندام کنیم. مثلاً در مورد اندرونی و بیرونی در جاهای دیگر همه بلد نیستند عرصه را در مقیاس اجتماعی مدیریت کنند. آنها یا میخواهند در اندرونی به سر ببرند و در نتیجه صندوق خانهشان هم از پشت دیوارهای شیشهای معلوم است یا صرفاً در بیرونی بسر میبرند. ولی جامعه ایران به اعتبار تحولات فرهنگی و اجتماعی که رخ میدهد دو دهه است که رفته رفته از اکتفا به اندرونی بیرون آمده و دارد ابعاد تازهای را کشف میکند. جامعه ایران میآموزد چگونه در بیرون زندگی کند. اکنون این قضیه طوری اتفاق می افتد که به نظرم خیلیها را منفعل کرده است. خیلیها نمیتوانند با این سرعت متوجه شوند که در اندرونی به سر نمیبرند.
-بازتاب این انفعال را در اتفاقات و حوادث اجتماعی چگونه تحلیل میکنید؟
به عنوان نمونه میتوان به حادثه پلاسکو اشاره کرد. کاری نداریم که در حادثه پلاسکو چه کسی مقصر است یا اصلاً تقصیرکار داریم یا خیر. اینها بحثهای کارشناسی است و کارشناسان هم حتماً درباره آن بحث خواهند کرد. به یک جنبه دیگر موضوع میپردازم. واقعه پلاسکو در محضر عمومی اتفاق افتاد. این بار اولاً تقریباً همه مثل مدیرانی که در اتاق بحران موضوع را رصد میکردند، از ابتدا در جریان قرار داشتند. در ثانی عموم مردم صاحب محضر بودند. همین مسئله باعث شد رئیس جمهور مجبور شود شخصاً به محل حادثه برود. رئیس قوه مقننه، معاون اول رئیس جمهور، وزرای مربوطه، دادستان کل و دادستان تهران، و دیگر بزرگان کشور مجبور شدند به محل حادثه سرکشی کنند. اما کسانی که مدیریت بحران حادثه پلاسکو را در دست داشتند، اصلاً متوجه نبودند که در محضر عمومی قرار دارند. ماجرا مثل این بود که شخصی در خانه با لباس راحت و وضعیتی شلخته نشسته است. ناگهان در میزنند و عدهای غریبه وارد میشوند و... اما آن شخص هنوز متوجه قضیه نشده است. طبیعتاً و قطعاً به وجهه خود لطمه وارد میکند.
حال چه باید کرد؟ آیا آن فرد باید عوض شود؟! یا رفتارها باید با وضعیت جدید فضای بیرون و محضر عمومی تنظیم شود. مدیریت حادثه پلاسکو متوجه نبود که پشت درهای بسته و در خلوت نیست که تصمیم میگیرد. مدیران ما می گویند که خیلی خیرخواه بودیم و زحمت کشیدیم. اما خیرخواه بودن شرط کافی نیست. موضوع آداب در محضر عموم قرار داشتن است. این آداب به جا آورده نشده است چون مدیران بلد نیستند. مثلاً باید از روز نخست حادثه ما شاهد این باشیم که هر روز رأس ساعت 2 بعدازظهر شهردار تهران شخصاً مصاحبه مطبوعاتی برگزار کرده و با اطلاعات دست اول و کامل به همه اطلاع رسانی دقیق کند و آنقدر مسلط پاسخ دهد که کسی برایش سؤال باقی نماند. حتی باید خودش سؤال ایجاد کرده و پاسخ میداد. اما اتفاقی که عملاً افتاد این است که ما پس از سه هفته هنوز نمیدانیم آیا پیکر همه کسانی که داخل ساختمان بودند، پیدا شد یا نه؟ آیا آتش نشانی تجهیز شده بود یا نه؟ چون خیلی از ابهامات بی پاسخ ماند، همه در صدد جمع کردن صحنه ماجرا بودند. مدیران میبایست این موضوع را در جریان افکار عمومی جمع کنند، نه اینکه فقط آوار را جمع کنند. آوار جمع کردن صرف، گاهی آواری را در ذهن جامعه باقی میگذارد. به نظرم هنوز آوار پلاسکو در افکار عمومی ما جمع نشده، هنوز شعله خاموش نشده، و با حرارت بیشتری دارد میسوزد. عجیب است که مدیران ما توجهی نمیکنند. مدیریت ما در همه دستگاهها تقریباً محصول دورهای است که این فضای جدید در محضر عمومی هنوز وجود نداشت. مدیر ما تجربه و تمرین ندارد که خودش را برازنده حضور در یک صحنه عمومی کند و بطور مناسب تدبیر و مدیریت کند.
-امروز به نظر میرسد ماحصل این میزان از حجم فراگیری اطلاعات باعث شده برخی اتفاقات اجتماعی هم رخ بدهد. مثلاً در عصری که امکانات تکنولوژیک اطلاع رسانی محدود بود برخی چهرهها تا مرز اسطوره شدن پیش رفتند اما این وسعت و سرعت اطلاعات آن بتهای دست نیافتنی در ذهن جامعه را شکست و درنهایت باعث شد تا تصویری واقعی از افراد در دسترس عموم قراربگیرد. انسانی که مانند همه دارای محاسن و اشتباهات خاص خودش است. از طرف دیگر اینکه مثلاً امروز ما به راحتی مرگ کودکان را در جنگهای مختلف میبینیم و این به هیچوجه خوشایند نیست اما این باعث خواهد شد تا جمعیتهای انسانی بیشتری برای پیگیری حقوق بشر در جهان و مبارزه با جنگ شکل و قدرت بگیرند. و این آیا به معنای نقش مثبت سرعت و حجم بالای اطلاعات در دستیابی بشر به زندگی بهتر نیست؟
بگذارید یک چیزی بگویم؛ هر اتفاقی که در حوزه تکنولوژی اتفاق بیفتد نمیتواند ماهیت انسان را دگرگون کند. انسان همچنان انسان است و تقاضاها و نیازها و راه حلهایش انسانی و مختص انسان است. انسان به روایت نیاز دارد. اساطیر یکی از صورتهای روایت هستند. جامعه بدون رؤیا یا اسطوره، جامعهای مزخرف است. بدون اسطوره، داستان و روایت جامعه به کارکردیترین و نازلترین کمیتها تنزل پیدا میکند . این جامعه، جامعه غیرقابل تحملی است. در بهترین حالت شبیه غذای بیمارستانی میشود. همه چیز این غذا اندازه و سالم است اما انسان هیچوقت به هوس خوردن غذای بیمارستانی نمیافتد. چرا که ما دنبال غذاهایی با عطر و طعم خوب هستیم. این عطر و طعم در مقیاس تاریخ و فرهنگ یک کشور همان قصه است. جامعه بشدت نیاز به اسطوره دارد. باید غصه بخوریم که جامعه ما امروز اسطوره کم دارد. چه کسانی باید این اسطورهها را بپردازند؟! بی شک هنرمندان کسانی هستند که باید در این زمینه قدم بردارند. اینکه عدهای به هنرمندان خرده میگیرند که چرا اسطوره سازی میکنید و باید اسطورهها را شکست، فقط هنرمندان را از کار اصلی خود باز میدارند. شعر هم میتواند تنزل پیدا کند به ژورنالیسم. اما شعر هر موضوعی آن است که حقیقت مطلب را نشان بدهد، پردهها را کنار زده و ما را به حقیقت ماجرا برساند. شعری که بعد از هفتصد سال بتوان خواند و از آن بهره برد چه شانی از آن واژه و واقعیت است که میتواند هفتصد سال بعد هم در قید حیات باشد. معتقدم از این جهات باید حواسمان باشد. شاعری یکی از مهمترین ویژگیهای فرهنگ ایرانی است و باید امید داشت همچون تجربههای گذشته تاریخی اینبار هم موفق شویم شعر این جهان نوظهور را بسراییم.
افزودن نظر جدید