از بسیج رأی دهندگان پارتیزانی تا جلب آرای سرگردان

دکتر حمید دهقانی در یادداشتی برای امیدنامه نوشت :کارزرا انتخاباتی یک جریان سیاسی نمی تواند پیروز شود بدون آنکه حامیان مرکزی خود را بسیج کند. به همین دلیل، استراتژی پیروز از سوی جریان های سیاسی، استراتژی است که کارزرا انتخاباتی خود را با رأی دهندگانی پارتیزانی (رأی دهندگانی که در حقیقت در قالب سمپات یا عضو، حامی نامزد انتخاباتی اند) آغاز کند، زیرا هر حزب یا جریان سیاسی که نتواند در گام نخست آرای رأی دهندگان پایه خود را بسیج کند، به احتمال زیاد ناکام رقابت انتخاباتی است.

 این استراتژی را استراتژی تقویت می نامند که در آن پارتیزان های حزبی نقطه عزیمت کارزارهای انتخاباتی‌اند. کمپین، با آغاز از این نقطه استراتژیکی، گرانیگاه استواری برای هدف قرار دادن دیگر گروه های رأی دهنده در جامعه ایجاد می کند. به همین دلیل بیشترین تمرکز، سرمایه و منابع کارزراهای انتخاباتی بر همین بخش استوار است. چراکه، مرکز ثقل کمپین در معنای خاص در همین نقطه قرار دارد که باید با تمام توان و منابع تقویت شود. پارتیزان های حزبی به عنوان مرکز ثقل کارزرا انتخاباتی باید در قوی ترین موقعیت خود باشند. اینجا نقطه ای مرکزی است که در آن همه نیروهای فیزیکی و روانی کارزار گرد هم آمده اند.

اگر پارتیزان ها، تحت تأثیر تبلیغات کمپین رقیب وفاداری شان سست شود و به سمت رقیب تغییر جهت دهند، کارزرا تعادل خود را از دست می دهد و شیرازه آن از هم پاشیده می شود. در مرحله دوم و پس از تقویت مرکز ثقل کارزار انتخاباتی، با تکیه بر چنین گرانیگاهی، حرکت به سوی تسخیر رأی دهندگان سرگردان صورت می گیرد. زیرا از میان انواع تیپ های رأی دهنده، رأی دهندگان سرگردان بیشترین پتانسیل را برای ترغیب پذیری دارند. با این توضیح پرسش این است که پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان چه گرووهای سیاسی است که بتوان با تقویت آنها دیگر رأی دهندگان را نیز برای انتخابات ترغیب نمود.

تجربه انتخابات گذشته و پژوهش های انجام پذیرفته نشان می دهد که سه گروه زنان، جوانان و اقلیت ها پایگاه اصلی رأی دهنده اصلاح طلبان را تشکیل می دهند که تا به امروز اغلب آنها در صورت مشارکت در انتخابات رأی خود را به نامزد اصلاح طلبان داده اند. به لحاظ طبقاتی نیز طبقه متوسط پایگاه اصلی اصلاح طلبان شمرده می شود و در صورت مشارکت افراد طبقه متوسط به ویژه لایه های جدیدتر آن اصلاح طلبان پیروز انتخابات بوده اند. در بیشتر موارد مشارکت یا عدم مشارکت طبقه متوسط به نفع یکی از نامزدهای انتخاباتی سرنوشت انتخابات را رقم زده است. اما از آنجا که طبقه متوسط از یک سو متنوع است و از سوی دیگر همچون هر طبقه اجتماعی دیگر تضمینی نداده است که دل در گرو جریان سیاسی خاصی داشته باشد جریان های سیاسی در پی آن هستند که خود را نماینده جمعی طبقه متوسط معرفی کنند. چراکه بسیاری دریافته اند در رقابت های سیاسی ایران اگر جریان سیاسی بتواند خود را حامی طبقه متوسط و رقیب را مخرب و دشمن این طبقه معرفی کند رأی دهندگان زیادی را با خود همراه نموده است. بنابراین، پرسش مهم تر این است که طبقه متوسط در حال حاضر به کدام جریان سیاسی و یا نامزد انتخاباتی گرایش نشان می دهد.

از آنجا که طبقه متوسط ایرانی از شمار زیادی دانش آموخته¬گان دانشگاهی تشکیل شده اند در کنار دغدغه های اقتصادی مسائلی همچون حقوق اقلیت ها، برابری جنسیتی، صلح و همزیستی با کشورهای جهان و توجه به محیط زیست از عمده مطالبات آنها است. اعتدال گرایان و اصلاح طلبان در این میان بار دیگر فرصت مناسبی یافته اند تا با توجه به انطباق موجود میان گفتمان سیاسی خود و مطالبات این طبقه رأی آنها را در انتخابات مجلس پیش رو به دست آورند. پرسش نهایی این است که کدام یک از نامزدهای موجود توانایی جلب آرای زنان، جوانان و اقلیت ها را به عنوان پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان دارد تا با تکیه گاه قرار دادن آن بتواند آرای سرگردان جامعه را برای اصلاح طلبان به همراه آورد. یکی از مسائل جدی اصلاح طلبان تنوع پایگاه اجتماعی آنها است که می تواند جلب آرای اکثریت را با مشکل جدی مواجه سازد. برای حل این مشکل اصلاح طلبان نیاز به نامزدی دارند که امکان تبدیل شدن به نماینده جمعی در میان حامیان خود را در آستانه انتخابات داشته باشد تا بتواند از پراکندگی و ریزش آرا جلوگیری کند. واقعیت های موجود نشان می دهد که عارف به دلیل برخورداری از پیشینه دانشگاهی، محبوبیت بالا، ثبات فکری و جوان گرایی با قرار گرفتن در سرلیست اصلاح طلبان، توانایی بسیج رأی پایه اصلاح طلبان و سپس کسب آرای سرگردان را دارد. به همین دلیل، با توجه به وضع موجود و در نسبت به رقبای انتخاباتی دیگر می توان گفت که برای جلب آرای این افراد و شکل گیری مجلسی کارآمد و پیشرو "همه نامزدها، شایسته اند اما عارف شایسته تر" است. 

افزودن نظر جدید