- کد مطلب : 12783 |
- تاریخ انتشار : 10 دی, 1395 - 14:08 |
- ارسال با پست الکترونیکی
بنیان برجام، خروج پرونده ایران از شورای امنیت بود/اگر ایران بنای برهم زدن برجام را داشته باشد، این امکان وجود دارد که پرونده به شورای امنیت برگردد
به گزارش امیدنامه؛در ادامه متن سخنان امینزاده آمده است:
حضورم در این جمع، دو خاطره را برایم زنده کرده است. تجدید خاطره اول مربوط به آخرین باری است که پیش از این، در سال ۱۳۸۸، در این طرف (جایگاه سخنران) نشسته بودم. و خاطره دوم مرتبط با موضوع بحث هم هست. در سال ۱۳۸۴، پس از آنکه وزارت خارجه را ترک کرده و به کار دانشگاهی برگشتم، آقای مهندس بیطرف رئیس وقت مرکز پژوهشهای وزارت نیرو، کاری پژوهشی را به من پیشنهاد کردند. از سوی دولت به این مرکز، پروژه بررسی چگونگی ساخت و راه اندازی ۲۰ هزار مگاوات نیروگاه هستهای واگذار شده بود. ایشان ماموریت داشتند که بررسی کنند چگونه تکنولوژی و تجهیزات این ۲۰ هزار مگاوات نیروگاه هستهای فراهم شود و مشکلات مختلف آن چگونه برطرف شود و نهایتا چگونه ساخته و راه اندازی شود. ایشان به من ماموریت دادند که جنبههای سیاسی و بین المللی کار را بررسی کنم و بگویم که این کار چه مقتضیات سیاسی و بین المللی دارد و آیا امکان اجرای آن وجود دارد یا خیر. من هم چون دانشمندتر از دوستانی که اینجا کنارشان نشستهام (آقایان زمانی نیا و محب علی) سراغ نداشتم، از این دوستان کمک گرفتم و به صورت جمعی، یک کار پژوهشی جامع انجام دادیم. هرچند از ابتدا هم نتیجه معلوم بود، همه زوایای کار را بررسی کردیم و با تشریح مفصل احتمالات مختلف، اعلام کردیم که با فرض اعمال تحریم بین المللی از سوی شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، اوضاع خیلی دشوار خواهد شد و امکان اجرای چنین پروژههایی وجود ندارد. طبعا پیشنهاد متقابل ما جلوگیری از اعمال تحریمهای شورای امنیت علیه ایران بود. البته این پژوهش به سرانجام رسید، ولی نتیجهای نداد و در واقع پیشنهادهای ارائه شده، توسط کسی در دولت شنیده نشد.
من در ادامه بحث دکتر زمانی نیا، مایلم اضافه کنم که: اخیراگاه تردیدهایی جدی درباره اهمیت و تاثیرات برجام مطرح میشود. البته از ابتدای مذاکرات هستهای همواره دغدغهها و حساسیتها در مورد جنبههای مختلف برجام مطرح بوده و به آنها رسیدگی شده است. از جمله درباره آنچه که مکانیزم ماشه نامیده میشود و وقت زیادی از مذاکره کنندگان گرفت. ما میشنیدیم که پرسشها و دغدغههای جدی وجود دارد، طبق گفته مسئولان عالی کشور، این پرسشها و دغدغهها نزد رهبری هم مطرح میشده و ایشان نیز با حساسیت زیاد به همه جوانب توجه میکردهاند. در این مدت بحثهای فنی زیادی بصورت غیر علنی دنبال شده است و چانه زنیهای زیادی با طرفهای مذاکره انجام شده است. نهایتا برجام با همه توصیفاتی که مطرح میشود پذیرفته شده است. حال این پرسش مطرح میشود که آیا پذیرش برجام، با برخی خلاها و آسیب پذیریهای احتمالی که مطرح میشود، کار درستی بوده است یا خیر؟ آیا ایران کار بهتری میتوانسته انجام دهد؟
من میتوانم با اطمینان بگویم که آنچه انجام شده، کار بسیار بزرگی است که بنیان اصلی آن، خروج پرونده ایران از شورای امنیت سازمان ملل، تحت چارچوبی است که در برجام تعریف شده است. البته قطعا راه حل بهتری وجود داشته است. در سال ۱۳۸۴ باید تدبیر میشد که پرونده ایران با اجماع جهانی به شورای امنیت نرود و بدینوسیله، تصمیم گیری در مورد پرونده هستهای ایران، تحویل ایالات متحده امریکا نشود و در نتیجه کشور گرفتار مشکلات بزرگ بعدی نشود. اما وقتی پرونده ایران در آن شرایط و در پی تحولات سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵، با اجماع همه کشورهای موثر، به شورای امنیت سازمان ملل رفت و قطعنامههای علیه ایران در آنجا تصویب شد، امکان خروج پرونده ایران از شورای امنیت، باور کردنی نبود. آنچه که برای رسیدن به توافق برجام توسط مسئولان ذیربط انجام شده است، کار بسیار بزرگی بوده است. حتی اگر امریکا از تعهدات خود عدول کند، چیزی از بزرگی و ارزش کار دست اندرکاران، برای رسیدن به توافق برجام نمیکاهد.
دلیل روشنی برای این باور دارم. تصور کنید که امروز، برجامی وجود نداشت. پرونده ایران در شورای امنیت سازمان ملل بود و آقای ترامپ رئیس جمهور امریکا میشد. تمام اقداماتی که متصور است تندروهای امریکا ممکن است بتوانند علیه ایران اعمال کنند، به اسم اجماع جهانی اعمال میکردند، بدون آنکه تردید کنند و نیازی به مجوز دیگری داشته باشند.. در این حالت شورای امنیت سازمان ملل، همچنان رکن اصلی تحریمهای علیه ایران بود و تحریمهای خیلی بیشتری متاثر از تحریمهای شورای امنیت علیه ایران اعمال میشد و همه کشورهای جهان خواه ناخواه مجبور به تبعیت بودند.
اگر امروز گفته میشود که راه حل وجود دارد و میتوان با تدبیر سیاسی، جلوی ماجراجویی امریکا را گرفت، ناشی از آن چیزی است که به اسم برجام امضا شده و وجود دارد و طبق آن پرونده ایران از شورای امنیت خارج شده است. من به مناسبتهای مختلفی گفتهام که شورای امنیت سازمان ملل با هر مرجع جهانی دیگر کاملا متفاوت است. شورای امنیت خطرناکترین مرجع برای رسیدگی به پرونده هستهای ایران بوده است. اگر ایران در آژانس انرژی اتمی عضو است، امریکا هم عضو دیگر آنجاست. ممکن است در آژانسگاه امریکا بتواند کشورهای دیگر را علیه ایران با خود، متحد کند، اما نهایتا رای ایران و آمریکا در آژانس برابر بوده و هست. تنها در یک مرجع جهانی چنین برابری وجود ندارد. در شورای امنیت سازمان ملل نه تنها آرا برابر نبود بلکه، ایران متهم پرونده هستهای خود بود و شورای امنیت مرجع تصمیم گیری در مورد اتهام علیه ایران. مرجعی که قاضی ارشد آن امریکا بود و حکم آن، غیر قابل استیناف! بلایی که در آن مسیر، در سال ۱۳۸۴ بر سر ایران آمد، کشاندن پرونده هستهای ایران به چنین مرجعی بود. پرونده ایران در هرجای دیگری رسیدگی میشد بهتر از شورای امنیت بود و هر قدر مناقشه طول میکشید و ایران حتی توسعه هستهای خود را با تاخیر دنبال میکرد، نهایتا، آنچه که اتفاق میافتاد، بهتر از آن بود که پرونده هستهای ایران به شورای امنیت برود. اما وقتی که پرونده ایران با اجماع به شورای امنیت سازمان ملل رفت، خارج کردن پرونده ایران از شورای امنیت کار بسیار بزرگی بود.
چنانکه گفته شد، آسیب پذیریهایی با شرایط جدید امریکا وجود دارد. درشرایط جدید به تدبیر و کنش بسیار قدرتمند و جدی دیپلماتیک نیاز است. اگر ایران بنا را بر این بگذارد که پروندهاش به شورای امنیت نرود، طبعا با توافق برجام، چنین توانی دارد. باید از همراهی کشورهای تاثیر گذار در سطح بین المللی بهرهمند شود. فضای بین المللی امروز به نفع ایران است. تا زمانی که ایران تخلفی نکند و بنای بر هم زدن برجام را نداشته باشد، اجماع بین المللی، برخلاف پیش از برجام، به نفع ایران و علیه دولت جدید آمریکا است. اگر امریکا بنا داشته باشد که برجام را بر هم بزند، امکان آن هست، ولی با فضا و مناسبات بین المللی و سیاسی، که مخالف این تغییر است، بسیار دشوار خواهد بود. اما طبعا اقتضا دارد که ایران به دنبال بر هم زدن برجام نباشد. اگر خدای نکرده تمایلات افراطی برخی، غالب شود و ایران بنای برهم زدن برجام را داشته باشد، این امکان وجود دارد که پرونده به شورای امنیت برگردد. در این صورت جمع کردن دوباره ماجرا با دولت افراطی ترامپ، اجمالا ناممکن خواهد بود.
خارج شدن پرونده ایران از شورای امنیت با مذاکره و بدون کنشهای قهرآمیز علیه ایران، یک استثنا است. چنین نتیجهای حتی به همین شکلی که آسیب پذیریهای محتملی هم دارد بسیار ارزشمند است. البته ایران باید نسبت به همه اقدامات نادرست دولت آمریکا و یا هر کشور دیگری در رابطه با برجام، واکنشهای مناسب و به موقع داشته باشد و در ساختار برجام موارد را پیگیری کند، اما اساس همه این فعالیتهای دیپلماتیک، طبعا توافق برجام خواهد بود.
بحث دوم درباره سایر اقدامات احتمالی آقای ترامپ است. آقای ترامپ میخواهد چه کند؟ با همه ملاحظاتی که مطرح میشود، ترامپ پدیده نوئی در سطح بین المللی و امریکا است. اگر از امریکاییها هم بپرسیم که آقای ترامپ واقعا میخواهد چه کند، پاسخ روشنی ندارند. آنچه که مشخص است، این است که مواضع او بسیار تند است، اما او در میان رادیکالهای جمهوری خواه امریکا هم یک پدیده است. اگر بخواهیم مواضع اعلامی ترامپ در سیاست خارجی را دسته بندی کنیم، بخش مهمی از سیاستها و مواضع اعلامی او که مخالفتهای جدی جهانی را در پی دارد، متعدد است. تعداد زیادی از آنها به شعار ترامپ برای اولویت دادن به منافع فوری آمریکا، نسبت برهر جنبه دیگر مسائل، مربوط است. طبق این شعار، قرار است او هر توافق یا پیمان بین المللی که مخالف این اولویت باشد بر هم بزند. یکی از این موارد، موضوع کاهش گازهای گلخانهای و توافق پاریس است، که مساله بسیار مهمی است. ترامپ کسی را برای مسئولیت محیط زیست منصوب کرده که نظرش، رد ارتباط میان روند گرمایش زمین و مشکلات لایه اوزون و مصرف سوختهای فسیلی است. او معتقد است که امریکا باید از آن پیمان خارج شود. فهرست بلندی از این مسائل وجود دارد. بحثهایی که درباره پیمان ترانس پاسیفیک مطرح میکند، بحثهای مربوط به روابط اقتصادی آمریکا با کشورهای آسیایی و اروپایی، فهرستی مفصل از قولها و اقداماتی است که همه آنها در سطح جهان حساسیت زا است. اینکه چقدر از این صحبتها قابل اجرا است، روشن نیست، ولی اینگونه تعارضات با جامعه بین المللی، در یک دیپلماسی مدبرانه، مصونیتهای بیشتری برای ایران فراهم میکند.
بخش دیگر سیاستهای ترامپ، به شعار «قدرت آمریکا از لوله تفنگ است.» مربوط میشود. شعار جمهوری خواهان نظامی گرا که به مناسبات و کنشهای نظامی گرایش دارند و روابط محکمی با تولید کنندگان تسلیحات در آمریکا دارند. آقای ترامپ میگوید که میخواهد قدرت را به امریکا برگرداند. براین اساس افزایش بودجه نظامی بر خلاف دولت دموکراتها، ظاهرا قطعی است. البته ترامپ مدعی انداختن بار هزینههای نظامی به دوش کشورهایی است که از امنیت ناشی از نظامیگری آمریکا در جهان بهرهمند میشوند.
سیاستهای ضد مهاجرتی ترامپ هم قابل توجه است. همه این موارد به شکلی به ایران هم ربط پیدا میکند و البته امکان همنوایی ایران با کشورهای مخالف دیگر در سطح جهان را هم فراهم میکند.
اما در رابطه با سیاستهای خاورمیانهای ترامپ که طبعا بیشتر به ایران مربوط میشود، ابتدا میتوان به وجوهی که مربوط به اسرائیل است، اشاره کرد. در مورد سیاستهای دولت جدید آمریکا نسبت به اسرائیل، ابهام زیاد است. چون به هر حال دست کم بخشی از جمهوری خواهان و البته دموکراتها، مخالف تندرویهای دولت کنونی اسرائیل هستند. معتقدند که تندرویهای شدید دولت اسرائیل از جمله در زمینه شهرک سازیها، بحران ساز است و باری بر دوش دولت امریکا و سایر کشورها میاندازد. نتانیاهو خیلی جدی است که به شهرک سازی ادامه دهد. ترامپ گفته که نسبت به بحث شهرک سازیها حساس نیست. نخست وزیر اسرائیل هیجان زده است و میخواهد نشان دهد که گویی در دولت ترامپ وضع اسرائیل بهتر خواهد شد. هرچند ممکن است اوضاع نخست وزیر اسرائیل بهتر شود، اما اینکه چه اتفاقات و مناسباتی شکل خواهد گرفت، روشن نیست. بخشی از کسانی که در دولت ترامپ پست میگیرند، معتقدند که روند حل بجران فلسطین و اسرائیل باید به نحوی باشد که منجر به تولید افراط گرایی و رشد تروریسم در منطقه نشود.
موضوع مهم دیگری که وجود دارد و بیشتر میتوان درباره آن صحبت کرد، بحث تروریسم داعش است. بحث اینکه ترامپ و جمهوری خواهان تاکید میکنند که باید با داعش و تروریسم در منطقه برخورد شود. تاکید میکنند که امریکا اشتباه کرده نیروهایش را از عراق خارج کرده و اگر اقتضا کند، دوباره به منطقه نیرو خواهد فرستاد. در مناسبات دولت ترامپ با عراق، مساله مقابله با داعش اولویت بیشتری دارد. در مورد سوریه، مواضع ترامپ با وضعیت کنونی، تفاوت مهمی دارد. ترامپ مطرح کرده که در سوریه، برای مبارزه با ترویسم داعش، بنای کار کردن با دولت سوریه و روسیه، دارد.
با توجه به این شرایط حال پرسش مهمی که مطرح میشود این است که آیا همه آنچه که ترامپ میخواهد انجام دهد، منفی و مخرب فرصتهای ایران است و ممکن است منجر به رو در رویی دو کشور شود؟ یا ممکن است مسائلی وجود داشته باشد که برای ایران فرصت ساز شود و حتی منجر به انعطاف ترامپ نسبت به ایران شود و آمریکا را مثلا در پرونده برجام، متعادلتر کند؟ به نظر میرسد که یکی از مسائل جدی، که در این رابطه قابل مطالعه است، عزم دولت ترامپ برای مقابله با داعش است. به عقیده من، مقابله با داعش فرصتی برای دیپلماسی ایران و فشار ایران به آمریکا برای سازگاری و انعطاف است.
البته بهره برداری راهبردی از مقابله با داعش، اقتضائاتی دارد که بخصوص با شرایط فعلی بین المللی و وضعیت دولت جدید آمریکا باید دوباره به آن نگاه کرد. من نمیخواهم عملکرد نظامی نیروی قدس یا نیروهای نظامی کشور در سوریه را نقد کنم. به نظر میرسد که برسر ضرورت دخالت ایران در سوریه و کمک ایران به دولت اسد در مقابل تروریسم اختلاف نظر چندانی وجود ندارد. آنچه مورد اختلاف است، نوع دخالتها و کمکها و محدوده این دخالتها و کمکها است. ممکن است بر سر بخشی از اقدامات ایران توافق باشد و بخشی از کارهای نظامی ایران در سوریه قابل نقد باشد، اما مشکل جای دیگری است. فرض میکنیم که تمام آنچه که در این رابطه انجام شده، ضروری بوده و در زمان خود، تصمیم مناسب و اقدام درستی بوده است. آنچه مسلم است این است که در شرایط امروز، تنها کشوری که روی زمین و خارج از سرزمین خود مقابل داعش ایستاده، ایران است. در سوریه، بمب افکنهای روسیه به کمک آمدهاند، اما کشوری که مستشار نظامی میفرستد و شهید میدهد و هزینه بالایی پرداخت میکند، ایران است. در عراق به دلیل هماهنگیهای بین المللی و هماهنگی با دولت عراق، مشکل چندانی نیست و حضور ایران مورد درخواست دولت عراق است. اما در مورد شیوه عمل ایران در سوریه مناقشهای جدی وجود دارد.
اگر ایران اصلیترین کنش گر منطقه علیه تروریسم داعش است، و اگر ایران در این رابطه، موثر و قدرتمند عمل میکند، پس چرا تا این حد برای حضورش در سوریه مورد حمله قرار میگیرد و تحقیر میشود؟ چرا به دخالت در کشورهای خارجی متهم میشود؟
همچنانکه در افغانستان اتفاق افتاد، اگر واقعا دولت ترامپ بخواهد با تروریسم داعش برخورد جدیتر و نظامی بکند، طبعا باید بتواند با ایران سازگاری پیدا کند. اگر ما نمیدانیم ترامپ چه خواهد کرد، میتوانیم سعی کنیم با یک بررسی تطبیقی، ببینیم که در شرایط مشابه چه اتفاقی رخ داده است. آیا منجر به فاجعه شده؟ یا ایران توانسته مدیریت کند و وضعیت را جمع و جور کند. و حتی تا حدی منجر به فرصت هم شده است؟ درست است که ترامپ پدیده نویی است، اما او و مجموعه همراهش، شباهت زیادی با نو محافظه کارانی دارند که با جرج دبلیو بوش بر سر کار آمدند. بسیاری از آنها مثل آقای جان بولتون که در آن دوره مسئولیت داشت، به شدت ضد ایرانی بودند. معاون رئیس جمهور دیک چینی و وزیر دفاع دونالد رامسفلد، مواضع ضد ایرانی داشتند. در آن حد که پس از ۱۱ سپتامبر، برای حمله به افغانستان، معتقد بودند که باید به شکلی به افغانستان حمله کنند که به هیچ وجه، منجر به فرصتی برای ایران نشود. برخی از این تندروها حتی معتقد بودند که ایرانیها بدتر از طالبان هستند.
اما شرایط در افغانستان طبق علائق تندروهای دولت بوش پیش نرفت. امریکاییها در عمل به ضرورت اجتناب ناپذیر برای هماهنگی با ایران در حمله به افغانستان رسیدند. نیاز داشتند که به کشوری در منطقه که در مبارزه با تروریسم القاعده جدی باشد، توجه کنند. آنان به خوبی از نقش کشورهای متحدشان در منطقه در کمک به القاعده و طالبان آگاه بودند. در نتیجه پس از یازده سپتامبر ۲۰۰۱، نیاز آمریکا در مبارزه با تروریسم القاعده و طالبان از یک سو و مدیریت راهبردی ایران از سوی دیگر، منجر به هماهنگی بین ایران و امریکا در رابطه با افغانستان و در نتیجه، سقوط طالبان و نقش آفرینی کلیدی ایران در تغییر حاکمیت در افغانستان شد. نقش ایران در مقابله با القاعده، کنترل شرایط در افغانستان و پایان جنگهای داخلی افغانستان و مدیریت تغییر رژیم در افغانستان، بسیار نقش جدی و کلیدی بود. هماهنگی با امریکاییهای جمهوری خواه نو محافظه کار افراطی با باورهای ایدئولوژیکی افراطی صورت گرفت که ملاحظاتی جدی علیه ایران داشتند و شباهتهایی با کسانی داشتند که قرار است در دولت ترامپ مسئولیت بگیرند. در آن زمان هیچ کس موافق این نبود که امریکاییها به افغانستان و عراق حمله کنند. خیلیها در ایران ترجیح میدادند که دولتهای طالبان و صدام سقوط کنند، اما هیچ کس موافق حمله نظامی آمریکا به این کشورها نبود. اما وقتی چنین اتفاقاتی قطعی شد، وظیفه نظام و وزارت خارجه نظام، کنترل تهدیدات و البته تلاش برای به دست آوردن فرصتهای احتمالی در شرایط جدید بود. باید شرایط جدید بیشترین فرصت را برای مردم منطقه و ایران فراهم میکرد. به دنبال حمله آمریکا به عراق نیز همچون افغانستان، در مسیر تغییر حاکمیت در عراق تحولاتی پیش آمد که با تدبیر ایران، آنچه در عراق اتفاق میافتد، با مصالح و منافع منطقه و مردم عراق و ایران سازگار شد. در مقابل آن وضعیت، در دولت اوباما، به ایران به خاطر مبارزه با ترویسم داعش حملات زیادی شده و میشود. اروپاییها هم موضع منفی نسبت به عملکرد ایران دارند. چه چیزی عوض شده است؟ تهدید داعش خطرش کمتر از تهدید القاعده و طالبان نیست. علت تغییر موضع کشورهای غربی در این رابطه چیست؟ علت آن است که در سیاست منطقهای ایران، نقش وزارت خارجه نسبت به آن دوره بسیار کم رنگ شده است. امروز در سیاست منطقهای ایران، وزارت خارجه نقش کلیدی ندارد و غائب است. نقش کلیدی ایران در مبارزه با تروریسم، تصویری نظامی و مداخله جویانه پیدا کرده است. هرچند حتی یک ایرانی در افغانستان و عراق کشته نشد، ولی نیروی قدس و سایر دستگاههای مسئول در تحولات عراق و افغانستان نقشهای موثری داشتند. هماهنگی میان نهادهای مختلف کشور وجود داشت، اما مسئله مهم آن بود که محوریت کار یک فعالیت راهبردی سیاسی بود که توسط وزارت امور خارجه دنبال میشد. سایر فعالیتها نیز در ذیل کنشهای دیپلماتیک ایران شکل میگرفت. تا زمانی که تصویر نظامی کنونی، انحصارا تنها تصویر ایران در مبارزه با تروریسم در صحنه منطقه باشد، ایران نمیتواند نقشی در تحولات راهبردی منطقه پیدا کند، همواره مورد حمله و اتهام هم قرار خواهد گرفت و برای تصمیم گیری در آینده سوریه، نقش کلیدی نخواهند داشت. امروز در بحث سوریه، روسیه واسطه میان ایران و کشورهای غربی شده است. اگر گرایش ترامپ به همکاری با کشورهای فعال در مبارزه با تروریسم داعش باشد که ظاهرا هست، میتوانیم خوشبین باشیم که از این منظر، ممکن است شرایط به نفع ایران، بهتر شود و برای ایران فرصت ایجاد شود. اما این وضعیت نیازمند اصلاح وضعیت کنونی است که تصویر رفتاری ایران در منطقه، تصوری کاملا نظامی شده است. من در مورد اینکه ورود نیروهای نظامی ایران به سوریه تا این حد ضروری بوده قضاوت نمیکنم. فرض میکنیم که کار نظامی لازم بوده و هست. با فرض این ضرورت، آنچه که میتواند به ایران کمک کند و یک ضرورت اجتناب ناپذیر است، این است که مدیریت راهبردی و سیاسی کلیه اقدامات و کمکهای ایران به کشورهای منطقه در مبارزه با تروریسم داعش، به جایگاه خود یعنی وزارت خارجه و شورای عالی امنیت ملی برگردد. این با رویهای که در دولتهای گذشته شروع شده و تغییرش برای دولت آقای روحانی دشوار بوده، متفاوت است و این وضع باید تغییر کند.
بطور خلاصه در یک بررسی تطبیقی میتوانیم بگوییم که درتحولات مربوط به مبارزه با تروریسم داعش، وقتی ایران تنها مخالف ذاتی تروریسمی است که در حال گسترش است و روی گسترش مهاجرت آوارگان به کشورهای غربی تاثیر جدی میگذارد و وقتی که این مبارزه از هر دو جنبه، مبارزه با تروریسم و کاهش مهاجرت آوارگان جنگی، با سیاستهای دارای اولویت دولت ترامپ در آمریکا، همخوانی دارد و وقتی که به نظر میرسد که آمریکا به سمت برخورد بیشتر با تروریسم میرود و آمادگی دارد که با سایر فعالان علیه تروریسم داعش همراهی کند، و وقتی که کشور مبارز ذاتی با تروریسم داعش یعنی ایران، حتی اگر هم نخواهد، مجبور است به لحاظ شرایط و اقتضائاتی که برای خود تعریف کرده، این مبارزه را ادامه دهد، وضعیتی پیش روی ایران است که میتواند منجر به فرصت برای ایران شود. این فرصت میطلبد که دیپلماسی منطقهای ایران به صورتی متفاوت و پر انرژی و پر تحرک، با درک این شرایط و با این ملاحظات به پیش رود.
یک جنبه دیگر مسائل منطقه، مربوط به کنشهای تخریبی اسرائیل علیه ایران است. نتانیاهو هیاهو به راه انداخته که پنج راه حل برای برهم زدن برجام توسط آمریکا دارد و قصد دارد ترامپ را در این رابطه توجیه کند. او همچنین مدعی است که ایران بدترین تهدید برای اسرائیل و آمریکا و مظهر تروریسم است و فکر میکند که با ترامپ در این رابطه به توافق خواهد رسید.. اگر به لحاظ تطبیقی به این پدیده نیز نگاه کنیم، به نکات قابل توجهی خواهیم رسید. پس از حمله تروریستی القاعده در ۱۱ سپتامبر به آمریکا، رهبران اسرائیلی به سرعت فعال شدند و تلاش کردند که توجه رهبران آمریکا را به ایران معطوف کنند. آنها گفتند که مرکز توطئه و تروریسم ایران است. بجای حمله به افغانستان و هر جای دیگر، باید به ایران حمله شود. از لحظهای که عملیات تروریستی۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد، در ایران مدیریتی صورت گرفت که مانع بروز تهدید علیه ایران شد. ترفندهای اسرائیلیها و سایر دشمنان ایران خنثی شد. از پیامی که آقای خاتمی رئیس جمهور دادند تا همه تدابیر دیگری که اتخاذ شد، منجر به این شد که کسی ادعای رهبران اسرائیل را جدی نگیرد. اما بالاخره اسرائیلیها توانستند چند ماه بعد زهر خود را بریزند. آنها ماجرای کشتی کارینای را براه انداختند و مدعی شدند که ایران در میانه جنگ افغانستان و با منحرف کردن افکار عمومی جهان، قصد داشته پنهانی اسلحه به فلسطین اشغالی بفرستد و عرفات را مسلح کند تا تنها جریان غیرمسلحی را که در حال مذاکره با اسرائیل است به جنگ با اسرائیل بکشاند. ترفندی که اسرائیلیها طراحی کردند، منجر به این شد که بحث محور شرارت را رئیس جمهور امریکا مطرح کند. در درون دولت امریکا هم تندروهایی بودند که در این شعله دمیدند و شرایط را رادیکال کردند. امروز دوباره این تندروها در کنار دشمنانی چون نتانیاهو، بنا دارند که شرایط را علیه ایران مدیریت کنند. بنابراین ممکن است که در ایران، در این وضعیت کسی قصد آن را نداشته باشد که بحرانی ایجاد کند، اما ممکن است شرایطی با ترفند دشمنان بوجود آید که منجر به بحران شود. در این شرایط در ایران، مراقبت برای جلوگیری از هر خطا و اقدام نسنجیدهای که منجر به بروز بحران شود، بسیار ضروری است.، یعنی مدیریت موضوع در داخل ایران، اهمیت بسیار زیادی دارد. چون ممکن است خطایی ابلهانه رخ دهد و نتایج خطرناکی داشته باشد. مثل حمله به سفارت عربستان سعودی. چنین اقداماتی ممکن است بحرانی ایجاد کند که تمام کشور هم نتوانند آن را جمع کنند. در ماجرای سفارت عربستان سعودی، ایران خسارت سنگینی را بر سر موضوعی پرداخت که هیچ کس، در کشور با آن موافق نبود. بخصوص شرایط استقرار دولت جدید در واشنگتن حائز حساسیت بیشتری است.
پرسشهای خوشبینانهای هم نسبت به تمایلات تجاری دولت ترامپ مطرح است. آیا دولت ترامپ با اولویت دادن به اقتصاد آمریکا، میخواهد اقتصاد گرا باشد؟ اگر اهل کسب و کار و کسب درآمد و سود بیشتر است، طبعا باید اجازه دهد که شرکتهای آمریکایی به ایران هواپیما بفروشند. اگر اهل تجارت است، ایران یکی از بازارهای معدود جهان است که تقاضای عظیم کالای صنعتی با تکنولوژیهای نو دارد. بسیاری از این نظر بازار ایران را بینظیر میدانند. اگر آقای ترامپ گرایش کسب و کار دارد، اگر وزیر خارجهاش را رئیس یک کمپانی نفتی تعیین میکند، ممکن است که فعالیتهایش، منجر به فرصتهای اقتصادی برای ایران بشود. چنین احتمالی اصلا منتفی نیست. هرچند عکس آن نیز متصور است. دولت ترامپ، به کار اقتصادی با ایران روی نیاورد ولی در مقابل مانع کار اقتصادی رقیبان اقتصادی آمریکا هم بشود. چنین احتمالی هم بخصوص اگر در ایران مسائل با درک شرایط حساس، مدیریت نشود محتمل است.
لذا آنچه که به عنوان مصلحت ملی اقتضا میکند، این است که با توجه به همه تهدیدات محتمل و فرصتهای محتمل، فضای حاکم بر سیاست خارجی ایران به نحوی مدیریت شود که بحرانی با جامعه جهانی ایجاد نشود و ایران با یک دیپلماسی فعال در صدد کنترل تهدیدات و جذب فرصتها باشد.
پرسشی هم در رابطه با روسیه مطرح میشود. گویا آقای ترامپ دوست آقای پوتین است. آقای تیلرسون هم که به عنوان وزیرخارجه معرفی شده، مدیر شرکت نفت و گاز اکسون موبیل است. شرکت اکسون موبیل در حوزههای نفتی روسیه سرمایه گذاری کرده و تحریم روسیه باعث شده که متضرر شود. در وضعیت جدید، یکی از کمکهایی که وزیر خارجه جدید ترامپ میتواند به شرکت خودش و دولت روسیه بکند، این است که برای لغو تحریمهای روسیه در رابطه با اوکراین تلاش کند. در این شرایط پرسشی مطرح میشود. حال که دولت روسیه دوست خوب ایران است و درحال حاضر مناسبات دو کشور صمیمانه است، آیا دوستی بیشتر میان دولتهای روسیه و آمریکا برای ایران فرصت است؟
در پاسخ باید تاکید کنم که دوستی و دشمنی روسیه نیز همچون سایر کشورها، نسبی است. روسیه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به یک کشور دوست ایران مبدل شده است و این دوستی با ارزش است، اما بهرحال ملاحظات دیگری هم وجود دارد که نباید آنها را نادیده گرفت. به صورت تاریخی، روسیه هیچگاه در اختلافات دو جانبه، خوب عمل نکرده و اختلافات دو کشور تحت فشارهای بین المللی حل شده است. امیدوارم که روند مناسبات تغییر کند و ایران بتواند با روسیه روابطش را محکم و محکمتر کند. اما تا کنون چنین نبوده است. حتی موضوعی مثل خزر که در دوران دوستی و رفاقت دو کشور بروز کرد، به نظر میرسد که نهایتا در یک مرجع بین المللی حل شود. در حالی که روسیه میتوانست موضوع تقسیم عادلانه زیر بستر دریای خزر را به آسانی حل کند. امروز هم میتواند چنین کند. روسها بر اساس منافعی که تعریف میکنند، گاهی ما را به عنوان رقیب منطقهای میبینند و خطا هم نیست! روسیه زمانی شریک اول دولتهای افغانستان و عراق بوده است، اما امروز در این کشورها نقش موثری ندارد و نقش ایران در این کشورها، نقشی به مراتب جدیتر از روسیه است. در آسیای میانه و در بسیاری از تحولات منطقه، نقش ایران کلیدیتر شده است. درعین حال به نظر میرسد ایران و روسیه میتوانند در موضوعی مثل سوریه، به صورت برابر همراهی و همکاری کنند. تا کنون در سوریه دو کشور همکاری خوبی داشتهاند و روسیه از همراهی و همکاری با ایران در سوریه بسیار منتفع شده و البته این همکاری با مصالح ایران هم سازگار بوده است، اما در عین حال، ضمن ارج نهادن به این شرایط خوب که باعث شده دو کشور دوستان بهتری باشند، حتما جا دارد که با دقت و احتیاط به تحولات نگاه شود. اگر دوستی صمیمی بین امریکا و روسیه اتفاق بیفتد، ممکن است ایران آسیب ببیند. پس از پایان جنگ سرد، روسها ضمن دوستی جدی با ایران، غالبا در شرایط حساس، روابط با ایران را وجه المصالحه روابطشان با آمریکا قرار دادهاند. درصورت تداوم این نگاه، تقویت دوستی امریکا و روسیه در دوره ترامپ، ممکن است به ایران لطمه بزند. فراموش نکنیم در شرایط حساس پس از فروپاشی اتحاد شوروی و تمایل شدید ایران به دوستی با روسیه، پیمان پنهانی بین امریکا و روسیه مشهور به پیمان گور- چرنومردین، منعقد شد مبنی بر اینکه روسیه به ایران سلاح نفروشد. وقتی این قرارداد توسط آمریکاییها فاش شد، برای ایران بسیار تکان دهنده بود. در آن سالها مقامات ایرانی هر روز با روسها برای خرید سلاح مذاکره کرده بودند و آنها هم متقابلا قولهای محکم داده بودند، اما بعدا معلوم شد که در این مدت روسها تعهد کرده بودند که برای مدتی مشخص به ایران هیچ نوع سلاحی نفروشند. و هیچ سلاحی هم نفروختند. این آثار را در رفتار روسها در موضوع نیروگاه بوشهر هم میتوانیم ببینیم. روسها بر اساس مصالح خود، نیروگاه بوشهر را از تحریم شورای امنیت حذف کردند، با این قول به آمریکاییها که ساخت آنرا طولانی کنند و به تاخیر بیندازند. و همین کار را هم کردند. وقتی نیروگاه بوشهر تکمیل شد که مناسبات روسیه و امریکا بخاطر استقرار سپر موشکی آمریکا در اروپا با چالشهای جدی مواجه شد.
آنچه که درباره روسیه مطرح میشود، به اندازه خودش در مناسبات خارجی تمامی کشورهای دوست و غیر دوست با ایران مطرح است. در همه آنها پیچیدگیهای مشابه وجود دارد و خاص روسیه نیست. روابط با همه کشورها را باید در چارچوب مصالح ملی کشور نگاه کرد.
گاهی به نظر میرسد که عدهای تصور میکنند که چون ترامپ روابط دوستانهای با روسها و پوتین بطور خاص دارد، ممکن است بتوان مشکلات آینده ایران با دولت آمریکا در شرایط بحرانی را، از طریق روسیه حل کرد. هرچند در دیپلماسی هیچ جنبهای، از جمله این جنبه، نباید نادیده گرفته شود، اما بطور اصولی این تصور حتما تصور غلطی است. آنچه که میتواند برای ایران فرصشت ایجاد کند، سیاست خارجی مدبرانه ایران است. اگر جمهوری اسلامی ایران مدبرانه و خردمندانه عمل کند، میتواند از فرصتی که از امضای تفاهم برجام بدست آورده و از گرداب شورای امنیت سازمان ملل خارج شده، و تحت حمایت اجماع جامعه بین المللی قراردارد، استفاده کرده و آن را مدیریت نماید. مشکلات کشور در صحنه بین المللی را حل کند و اجازه ندهد که دولت امریکا پرونده ایران را در یک کشمکش طراحی شده و یا پیش بینی نشده، به شورای امنیت برگرداند. ایران میتواند از فرصتهای ناشی از همه تحولات منطقهای و جهانی در جهت منافع ملی ایران استفاده کند. چگونگی مواجهه با دولت ترامپ با همه ملاحظاتی که به آن اشاره شد را مدیریت کند. جلو تهدیدات احتمالی را با تدابیر دیپلماتیک و با کنشهای موثر در سطح جهان بگیرد و اگر زمینه خوب و فرصتی فراهم شد آن فرصت را به سرانجام برساند. دولت ترامپ میتواند فرصت ساز هم باشد، مشروط به اینکه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، از جمله سیاست منطقهای ایران در سر جای درست خود قرار بگیرد و با اقتدار عمل کند.
انشاءالله دکتر ظریف و دوستان خوبی که در وزارت خارجه هستند، بتوانند این کار بزرگ را انجام دهند و مدیریت این وضعیت پیچیده را به سرانجام خوبی برسانند.
افزودن نظر جدید