- کد مطلب : 23864 |
- تاریخ انتشار : 14 دی, 1400 - 12:24 |
- ارسال با پست الکترونیکی
بيماراني كه با نسيه دردشان را ساكت ميكنند
صاحب يك داروخانه قديمي در جنوب تهران، دفترچهاي را ورق ميزند و 5 صفحه نشانم ميدهد از فهرست نسيهبگيرهاي «دارو»؛ 37 نفر. جلوي اسم هر نفر، رقم بدهكارياش را نوشته؛ آقاي {....} 100 هزار تومان، خانم {....} 450 هزار تومان، آقاي {....} 750 هزار تومان، آقاي {....} 4 ميليون و 327 هزار تومان....... صاحب داروخانه، ساكن همان محل است، نسيهبگيرها هم اغلب، ساكن همان محل. همه را ميشناسد. با خيليها، در دبيرستان محل، همكلاسي بوده، براي سوگواريهايشان، اشك ريخته، مهمان عروسيهايشان شده .ترسي ندارد كه مبادا، پولش را بخورند و فرار كنند. 58 سال است كه از بام تا شام، با هم چشم در چشم ميشوند. محله، از مناطق فقيرنشين تهران است؛ محل سكونت آدمهايي آبرومند و كهنه تهرانيهايي كه از اسب فرو افتادهاند و در خرج يوميهشان، لنگ ماندهاند. «كوپن نان» سالهاست كه كنج كيفشان جاي مشخص دارد. گلريزان چند باستانيكار، سالهاست براي تامين خرج و معاش بعضي از خانوادههاي ساكن اين محل برگزار ميشود. براي اهالي اين محل، هزينه «دارو» آخرين اولويت در ضروريترينهايي است كه ديگر راه فراري برايشان نميگذارد. صاحب داروخانه ميگويد بعضيشان، ميسپرند به آخر سال؛ وقتي حقوق و عيدي شب عيد را ميگيرند و يكجا تسويه ميكنند، بعضيشان هم، هزينه دارو را قسطبندي ميكنند؛ ماهي 20 هزار تومان و بعضيشان.... صاحب داروخانه ميداند كه توان همان 20 هزار تومان را هم ندارند. همان صفحات را دوباره نشانم ميدهد. كنار اسم 13 نفر از آن 37 نفر، ضربدر قرمز زده. راهنمايي ميكند بروم پيش صاحب بنگاه املاك نبش خيابان. ميروم. صاحب بنگاه؛ پيرمردي خسته و بيكار كه تسبيح ميگرداند و از پنجره يكسره مغازه، رفت و آمد مردم را تماشا ميكند. يك چراغ علاالدين با كتري كهنهاي بر سر، وسط مغازه روشن است و بوي نفت و نم بخار كتري، خاطره مغازههاي 40 سال قبل را پررنگ ميكند. پيرمرد، سر بالا نميگيرد به من نگاه كند. فقط چند جمله ميگويد: «آقاي {....} هر چند ماه يكبار، همون دفتري كه شما ديدي رو مياره اينجا، ما هم چند نفري رو ميشناسيم، بهشون تلفن ميزنيم، ميان حساب بعضي از بيمارا رو تسويه ميكنن. البته اين روزا قيمت دارو طوري سرسامآور شده كه اون بندگان خدا هم ديگه وسعشون نميرسه. دو سالي هست كه شرمنده آقاي {....} هستيم. ديگه وزنه سنگين نميتونيم بلند كنيم.»
پيرمرد، همانطور كه سر به زير دارد، گوشي تلفن همراهش را برميدارد و مشغول به شماره گرفتن ميشود يعني كه «برو».
موتوريها، كنار پيادهروي منتهي به پله داروخانه شبانهروزي جمع شدهاند و منتظر مسافرند؛ مسافران آنها، آدمهاي ويراني هستند كه از پلههاي داروخانه كه پايين ميآيند، مثل ديوار فروريخته يك ساختمان متروك، هيچ اميدي به اميدوار شدنشان نيست. اينجا؛ در اين داروخانه شبانهروزي هم، جواب منفي شنيدهاند و معلوم نيست قصه اين سرگرداني، در كدام مقصد تمام ميشود. موتوريها، نخ ادامه اين قصه هستند، شنونده اين قصه، گواهاني خاموش كه شاهدند گاهي «نداريم نداريم نداريم نداريم» شنيدنها، به اندازه 12 ساعت از يك شبانهروز كش ميآيد. مرد موتورسوار دقيقا همين را گفت وقتي يادش افتاد كه نيم بعدازظهر، از مقابل همين داروخانه، مسافري را سوار كرد كه تا ساعت 9 شب؛ تا ساعت پايان كار داروخانههاي عادي، نسخه به دست، تكتك داروخانههاي تهران سر كشيد و بعد از آن، تا نيم شب، نسخه به دست، تكتك داروخانههاي شبانهروزي تهران را سر كشيد و آخر هم، دست خالي، جلوي خانهاي كه لامپ درگاهش سوخته بود، 325 هزار تومان به كارت مرد موتورسوار واريز كرد و مسخ، با نگاهي خالي، خاموش، پر از خستگي، با دستهاي بيدارو، پر از نااميدي، پر از بيجوابي براي آنهايي كه پشت درِ اين خانه بودند، بدون آنكه يادش بماند «خداحافظ» بگويد، كليد را در قفل در چرخاند و رفت كه رفت.....
«پيرمرد مياد اينجا، لنگ 110 هزار تومن. ميخواد با يه حقوق بازنشستگي، پول داروي بچه سرطانيشو بده. نميشه ديگه. فكر ميكنه بره داروخانه بعدي و بعدي، داروي ارزونتر پيدا ميكنه.»
كارمندان بخش اداري داروخانه شبانهروزي 13 آبان، 6 سال است كه داوطلبانه، شايد از سر مرام، چند هزار توماني از حقوق ماهانهشان را براي كمك به هزينه داروي بيماران مراجعهكننده به اين داروخانه كنار ميگذارند. كارمندان، براي دوست و آشنا هم قصه «صندوق» را تعريف كردهاند و حالا، آدمهايي ناشناس و بيربط، ساعتي از روز به بخش اداري داروخانه ميآيند و رقمي؛ هر رقمي؛ از 10 هزار تومان تا 3 ميليون تومان، به موجودي صندوق كمك ميكنند. اينطور كه كارمندان شاهد بودهاند، خيليهايشان، بدون اينكه رسيد بگيرند، ناگهان گم ميشوند. وجوه جمع شده در اين صندوق، گاهي كرايه راه ميشود براي مسافري از كرمان، گاهي كرايه ماشين ميشود براي بيماري كه بين خيريهها و خيابانهاي تهران سرگردان است تا جمع كمكهايي از اين گوشه و آن گوشه، بخشي از هزينه داروهايش را جواب بدهد، گاهي هم به اندازه تعهد يك نسخه، مشكلگشاست. كمكرساني از اين صندوق، غير از آن ليست بلندبالاي بيماران نيازمندي است كه هر روز، نسخه به دست، به واحد اداري داروخانه ميآيند تا به نهادهاي دولتي و خصوصي يا خيريهها معرفي شوند. محمد رضايي، مدير داروخانه 13 آبان ميگويد كه دو سال است اين صندوق هم مقابل زور بازوي قيمت دارو از پا افتاده و حتي اينطور به نظر ميرسد كه خيريهها هم از پرداخت نسخههاي چند ده ميليون توماني بيماران آخر خطي كه حتي اميد به زنده ماندنشان هم نيست، ناتوان شدهاند.
رضايي، از يكي از همكارانش نام ميبرد كه چند خير در بازار بزرگ تهران پيدا كرده و وقتي براي كمك به تامين هزينه داروي يك بيمار نيازمند، با آنها تماس ميگيرد، بازاريها ميگويند: «فاكتور دارو را به ما برسان.» اين كارمند، براي رساندن فاكتور، مرخصي بدون حقوق ميگيرد و با هزينه خودش، راهي سبزه ميدان ميشود. مدير داروخانه، يك بار از اين كارمند پرسيد: «چرا حضوري ميبري؟ چرا با پيك نميفرستي؟ چرا مرخصي بدون حقوق ميگيري؟»
كارمند در جواب گفته بود كه اينطوري، دلش خوش ميشود كه او هم سهمي هر چند اندك، از درمان درد يك انسان داشته است ....
دو ساعت از ظهر گذشته و مدير مالي داروخانه 13 آبان، مشغول برهم زدن مدارك بيماران براي پيدا كردن نسخههاي يك مرد جوان است؛ مرد جواني مبتلا به سرطان پوست كه هر 20 روز يكبار، بايد 4 ميليون و 200 هزار تومان هزينه دارو بدهد؛ يك مهندس عمران كه حقوق ماهانهاش در يك شركت خصوصي، 6 ميليون تومان است. «بقيه» در نوبت نشستهاند؛ زن ميانسالي كه تنها فرد سالم خانه است چون همسرش با سكته ناقص مغزي، فلج و بيحركت گوشه خانه افتاده، زن جواني كه مبتلا به اماس و حالا، دچار فلج ناگهاني پاهاست، مرد ميانسالي كه بازنشسته شركت مخابرات است و 7 ميليون تومان حقوق ميگيرد و هر 15 روز، پزشك معالج سرطان، يك نسخه 3 ميليون توماني به دستش ميدهد. مدير مالي داروخانه، به ساعت ديواري پشت سرش نگاه ميكند و ميگويد: «از ساعت 7 صبح تا الان، 8 نفر اومدن كه به دليل رقم هزينههاشون، اونا رو به خير و نيكوكار معرفي كرديم، 70 نفر اومدن كه چون نسخههاشون، خيلي سنگين بود، به خيريهها معرفيشون كرديم. تا ساعت 7 شب كنار من بشين، تعداد ميزنه بالاي 100 نفر. تازه اگه خيلي خوش شانس باشن كه در يه نوبت، كل رقم نسخهشون فراهم بشه وگرنه بايد از اين خيريه به اون خيريه هروله كنن. بيماراي صعبالعلاج، هر ماه، هر دو هفته، هر هفته كارشون همينه خانم.»
مدير مالي، در جواب من، در جواب «مگه رقم هزينهها چقدره؟»، به دنبال يك نگاه كوتاه و در سكوت، مثل آدمي كه ديگر تحمل شنيدن حرفي بيربط ندارد، جستوجوي نسخههاي آن جوان سرطاني را رها كرده و زونكن كنار دستش را با عصبانيت باز ميكند و انبوه برگهها را ورق ميزند «براي 50 هزار تومن، براي 170 هزار تومن، براي 70 هزار تومن، براي 140 هزار تومن، براي 60 هزار تومن، براي 3 ميليون تومن، براي 7 ميليون تومن، براي 80 هزار تومن..... مادر، نسخه شما چند تومن بود كه اومدي اينجا؟» مادر؛ همان زن ميانسال و تنها فرد سالم در خانه، ميگويد: «241 هزار تومن» همسر اين زن، كارگر بازنشسته است و زن، خانهدار.
رضايي ميگويد 6 سال قبل كه اين صندوق را با همفكري همكاران راه انداختند، هزينههاي داروي مردم، تا اين حد كمرشكن نبود. ميگويد بسياري وقتها، رقم نسخهها طوري بود كه از موجودي همين صندوق، با همين كمكهاي داوطلبانه همكاران كه معمولا در ماه به 5 ميليون تومان ميرسيد، قابل پرداخت بود. مثال ميزند كه 4 سال قبل، كل مبلغ يك نسخه را با نذر 500 هزار توماني يكي از همكاران پرداخت كردند. حالا، 6 سال گذشته و چرخ زندگي خيلي از خانوادهها، در دستاندازهاي عميق تورم و گراني، براي هميشه لنگ شده. رضايي ميگويد، فرق امروز و 6 سال قبل اين است كه حالا، موجودي صندوق، حداقل سه برابر افزايش پيدا كرده ولي گاهي كفاف حتي يك نسخه را هم نميدهد علاوه بر آنكه حالا، تعداد بيماراني هم كه بارها و بارها به خيريهها رفتهاند و پول نسخههاي كمرشكنشان تكميل نشده و باز هم كسري دارند و قادر به پرداخت وجه كامل نسخه نيستند، معادل سه برابر 6 سال قبل است .....
مسوول فني داروخانهاي در شمال تهران، فاصله پذيرش نسخهها، دفتر قيمتهاي دارو را ورق ميزند تا گراني چند قلم دارو را به من ثابت كند، «قرص والزوميكس براي فشار خون، بسته 30 تايي، 30 هزار تومن بوده و حالا شده 80 هزار تومن. ورق 10 تايي ژلوفن، 6500 تومن بوده و حالا شده 13 هزار تومن، ورق 10 تايي قرص سرماخوردگي، 2000 تومن بوده و حالا شده 5000 تومن، بسته 28 تايي قرص پلاويكس فرانسوي، سال 96، 65 هزار تومن بوده، الان پلاويكس ايراني 352 هزار تومنه. به اينا كمبود 100 قلم دارو رو هم اضافه كن. داروهاي فشار خون، اسپريهاي تنفسي، داروهاي اعصاب و روان ... اينا، نايابه. ميبيني قفسههامون رو؟» ميبينم. بعضي قفسهها در قسمت دارو، با مكملهاي غذايي پر شده، بعضي قفسهها در قسمت دارو، با مكملهاي ورزشي پر شده ....
صاحب داروخانهاي روبهروي يك بيمارستان در مركز تهران، از آدمهايي ميگويد كه وقتي قيمت دارو را ميشنوند، داروخانه را ترك ميكنند. ميگويد اين آدمها، نسخه به دست ميآيند؛ با نسخههايي براي درمان دردهاي مزمن و سخت؛ با نسخههايي با داروهاي گرانقيمت، اين آدمها، قيمت دارو را ميشنوند، با خجالت، پيشنهاد گرو گذاشتن كارت ملي يا شناسنامه يا كارت يارانه خانواده را ميدهند، در نهايت، التماس ميكنند كه هزينه دارو را بعدها بياورند، وقتي با جواب «شرمندهام» صاحب داروخانه مواجه ميشوند، ميروند و گم ميشوند .....
توضيح رييس سازمان غذا و دارو درباره علت گراني دارو
بهرام دارايي؛ رييس سازمان غذا و دارو درباره چرايي افزايش قيمت دارو گفت: «افزايشهاي قيمتها را هميشه با هماهنگي بيمهها انجام ميدهيم كه افزايش سالانه است. معمولا سازمان غذا و دارو تغيير قيمتهايش را در شش ماهه دوم سال انجام ميدهد تا مردم در شش ماهه اول سال با افزايش قيمتها در حوزه دارو مواجه نباشند.بر اين اساس قيمت دارو در شش ماهه دوم درصد بسيار كمي افزايش پيدا كرده و پوشش بيمهاي هم در آنها لحاظ شده است. تعدادي هم كه هنوز تحت پوشش قرار نگرفتند، در حال هماهنگي با بيمهها و سازمان برنامه و بودجه هستيم تا اين پوشش انجام شود و پرداختي از جيب مردم بيشتر نشود. البته تعداد داروهايي كه افزايش قيمت دارند هم نسبت به سال گذشته زياد و قابل توجه نيست.»
افزودن نظر جدید