تحلیل ربیعی از پشت پرده پیشنهاد پمپئو برای سفر به ایران

سخنگوی دولت در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: هم سخنی یک سایت مدعی «انقلابی گری» و یک سیمای نفاق آلود در بازنمایی دیپلماسی به شکل «ذلت» نشان می‌دهد که قدرت رسوخ ونفوذ اندیشه‌های تولید شده در لابی‌های اسرائیلی واتاق فکرهای جنگ وتحریم را نباید دست کم گرفت.

علی ربیعی نوشت: این هفته محمدجواد ظریف در جلسات هیأت دولت غایب بود و با سیاست خارجی به پل سازی‌های جهانی و منطقه‌ای مشغول بود. بدون تردید این روزها اثرگذاری زیادی بر تاریخ و آینده ایران دارد. هیچ دوره‌ای اینچنین بی‌محابا مردم ایران را هدف‌گیری و بر جدایی ملت –دولت در داخل و ایران –جهان در خارج تمرکز نکرده بودند. بنابراین بخش اعظم بحث دولت پیرامون افزایش مقاومت مدنی و تاب‌آوری اجتماعی با وجود همه مشکلات تحریم، ایجاد محیط آرامش در داخل و همزمان جنگیدن با تحریم و انزوا و فشار در خارج پرداخته می‌شود. همه ما در دولت می‌اندیشیم ایران مهم‌ترین مسأله ماست.

 
«مریم سالاری» در تحلیلی در روزنامه «ایران» علت کروکی کشی پمپئو برای ظریف را بدرستی به هراس امریکا از ضریب نفوذ او مرتبط دانسته و از عرصه‌ای نوشته بود که:«ظریف در آن با بهره‌گیری از دانش زبانی بالا، ذهن تحلیلی و موشکافانه، تسلط اطلاعاتی و نحوه تعامل با رسانه‌ها کوشیده در زمانه بد در جای خوب قرار بگیرد و به بیان واقعیات مسلم تحولات میان ایران و امریکا به زبان قابل فهم برای افکار عمومی بپردازد.»
 
ظریف نشان داد که برای اعمال مهارت گفتاری و ارتباطی خود به چیزی بیش از یک «جاپا» در خاک امریکا نیاز ندارد و کروکی کشی امریکایی به دور دیپلماسی ایرانی به نتایج پیش‌بینی شده خود منجر نشده است. این را می‌توان از تازه‌ترین واکنش پمپئو دریافت که در مصاحبه با بلومبرگ خواهان فرصتی مشابه با ظریف یعنی سفر به ایران وبیان «حقایق» به مردم کشورمان شده است. او سخنان ظریف را در ردیف «پروپاگاندا» توصیف کرده: «آقای ظریف از فضای آزاد رسانه‌های امریکا برای «تبلیغات» خود استفاده می‌کند. اما من حرف تبلیغاتی نخواهم زد بلکه حقایق را به مردم ایران خواهم گفت.»
 
صورت‌بندی «پروپاگاندا-حقایق» توسط پمپئو نشان می‌دهد که ظریف بازی رفت را برده است وحریف تنها راه تلافی شکست را در بازی برگشت در تهران می‌داند. این یک اعتراف آشکار است به توان ظریف در ساختارشکنی آن مرزکشی 800 متری و تبدیل همان «سه ساختمان کروکی کشی شده» به یک سکوی پرش به کل امریکا وارتباط‌گیری با افکار عمومی مردم آن کشور.
 
ترامپ بدان علت از برجام خارج شد که آن توافق را یک پل غیرمجاز برای حضور دیپلماسی ایران در امریکا می‌دانست.برجام در همان محدوده دیپلماسی هسته‌ای خود امکان مناسبات برابری حقوقی میان ایران وامریکا را به نمایش گذاشت.اما برابری حقوقی در مناسبات همان چیزی است که ترامپ آن را برنمی‌تابد و کروکی کشی به دور دیپلماسی ظریف، هندسه آن هراس را به طور نمادین به نمایش گذاشت.
 
تصادفی نیست که می‌بینیم همان کروکی کذایی که نشان از دیپلماسی هراسی امریکا دارد زیر نور دوربین تلویزیون منافقین تروریست در امریکا قرار می‌گیرد و برچسب «ذلت» می‌خورد. ذلت چه کسی؟ ذلت دیپلمات یا آنکه از دیپلماسی می‌هراسد و به دور دیپلماسی و سخن ظریف مرز می‌کشد؟ طبقه‌بندی دیپلماسی ذیل مقوله «ذلت»از کجا آمده است؟
 
در حقیقت آن کروکی تابلوی سخن هراسی وتابلوی هراس ازدیپلماسی و بسط قلمرو ارتباط‌گیری ایرانیان در امریکا بود. تلویزیون تروریست منافقین با نمایش وبرجسته‌سازی آن کروکی و یک توئیت خاص سعی کرد دیپلماسی نیویورکی ظریف در آن محدوده 800 متری را به مثابه نشانی مغایر با «عزت پاسپورت ایرانی» بازنمایی کند.همان صحنه وهمان توئیت در یک سایت داخلی دیگر و از موضعی دیگر بازنمایی شد.این بار از موضعی به ظاهر «انقلابی». شاید بهتر باشد که برای فهم راز این بده –بستان میان دو قطب متضاد به سراغ یک تصویر دیگر برویم:تصویر اعضای سازمان منافقین در آلبانی که پشت کامپیوترها نشسته و مشغول عملیات روانی هستند.آنها همان کسانی هستند که در زمان جنگ در آنسوی مرزهای میهن در دل اردوی صدام مکالمه‌های بی‌سیم سربازان و پاسداران ایران را شنود و جاسوسی اطلاعات از ایران را به پیش می‌بردند. اکنون در چرخش روزگار و واژگونی تشت رسوایی صدامی از بام زمانه به مأموریتی دیگرروی آورده ودر اتاق فکرهای لابی‌های اسرائیلی جنگ وتحریم، به توئیت‌نویسی علیه برجام وظریف ودستگاه دیپلماسی کشور مشغول هستند.
 
هم سخنی یک سایت مدعی «انقلابی گری» و یک سیمای نفاق آلود در بازنمایی دیپلماسی به شکل «ذلت» نشان می‌دهد که قدرت رسوخ ونفوذ اندیشه‌های تولید شده در لابی‌های اسرائیلی واتاق فکرهای جنگ وتحریم را نباید دست کم گرفت.این روزها اگر سرنخ فکری بسیاری از کالاهای نمایشی ومحصولات فیلمیک را که برای تضعیف پیوند دولت-ملت به رشته تصویر درمی‌آیند پیگیری کنیم به همان اتاق فکرهای جنگ طلبان وتحریم گران می‌رسیم که در آنسوی اقیانوس‌ها علیه دیپلماسی ایرانی سمتگیری کرده‌اند.هدف آن اتاق فکرها القای یک ناتوانی بنیادی به ایرانیان است والقای این تفکر که:ایرانی دیپلماسی بلد نیست و باید مشتی قهرمان و ابر انسان بر ملت نازل شوند و کشور را نجات دهند.
 
این ادعا که ایرانیان خود قادر به نجات خویش وبه دست گرفتن سرنوشت خویش از معبر صندوق‌های رأی و دیگر عرصه‌های مشارکتی نیستند وباید چشم به معجزه‌ها وناجیان وقهرمان‌های پوشالی بدوزند به نوعی دیگر تکرار و بازتولید سخن پمپئو ودیگر مردان ترامپ است که مدعی هستند مردم ایران نمی‌توانند سخنگوی خود باشند واین امریکاست که می‌کوشد از طریق تحریم‌ها تسهیل‌گر طنین افکن شدن «صدای ملت ایران» باشد.
 
باید در مقابل این مفهوم بسته و جزیره‌ای از ایران که جامعه مدنی و دولت را ناتوان می‌پنداراند، مفهوم موسع وتوسعه یافته ایران را در کار آورد که شامل همه ایرانیان در همه نقاط ایران وجهان باشد. باید مفهوم «ایرانی بودن» و به همراه آن مفهوم دیپلماسی و مقاومت مدنی را وسعتی تازه بخشید:هر ایرانی که در هر نقطه از جهان با تکیه بر دانش آکادمیک ومهارت رسانه وگفتاری خود بنیاد تحریم‌ها را در کانون انعقاد آن به پرسش می‌گیرد یک سفیر است، یک ظریف است و یک قاصد صلح وتعامل گسترده ایرانیان با جهان.
 
سبعیت تحریم‌های ظالمانه امریکا برضد ایران سویه‌ای اطلاعاتی و روانی نیز دارد که به هیچ وجه کمتر از جنبه سخت افزاری آن نیست: تحریف واقعیت درباره تحریم‌ها نیز بخشی از همان جنایت ضد بشری است. جدیدترین نمونه این تحریف خشونت بار درباره پیامدهای ضد ایرانی تحریم‌ها را از زبان برایان هوک شنیدیم که رسانه‌های رسمی امریکا او را «نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا در امور ایران» معرفی می‌کنند اما درحقیقت مأموریتی جز توجیه تحریم ندارد. او در تازه‌ترین مأموریت خود چشم در مقابل دوربین‌ها دوخت و واقعیت وجود تحریم‌ها در حوزه‌های تجهیزات پزشکی، اقلام دارویی، فناوری‌های سخت افزاری ونرم افزاری ارتباطی، محصولات کشاورزی وکمک‌های بشر دوستانه را انکار کرد. باید نقبی بر دستگاه دروغ پراکنی امریکا زد واین پرسش مهم را مطرح کرد که چرا آدم‌های ترامپ وسخنگویان تحریم‌ها در امریکا خود را موظف به توضیح وپاسخگویی درباره عملکرد ضد ایرانی خود می‌دانند؟ آنها چه کسانی را مخاطب دروغ‌های خود گرفته اند؟ برایان هوک در ابتدای سخنان خود مدعی شد که امریکا «احترام بسیار زیادی برای مردم ایران قائل است». این مدعای دروغین، تلویحاً نشان می‌دهد که «فشار حداکثری» امریکا برضد مردم ایران با یک فشار دیگر یعنی فشار افکار عمومی جهانی وحتی بخش‌هایی از افکار عمومی مردم امریکا مواجه شده است و تحریم‌ها اکنون بیش از هرزمان دیگر توجیه‌ناپذیر شده است.اما این فشار هنوز در سطح مطلوب نیست. فشار حداکثری امریکا برضد مردم ایران را باید با کمک یک تلفیق وترکیب شایسته از مقاومت حداکثری ومدنی ملت وفشار حداکثری افکار عمومی جهانی پاسخ داد که در واقع دو روی یک سکه هستند.پرسش اصلی این است که: آن فشار ضد مردمی را که در پس تحریم‌ها عمل می‌کند چگونه می‌توان به کمک یک فشار مردمی در سطح افکار عمومی پاسخ داد وبخصوص افکار عمومی مردم امریکا را مخاطب خود گرفت و به آنها کمک کرد تا از حقایق مستند درباره پیامدهای ضد بشری تحریم‌ها آگاه شوند؟
 
بنابراین بخش بزرگی از مقاومت مدنی در مقابل تحریم وتحریف‌های امریکا نبردی است که باید برای تسخیر ذهن وضمیر افکار عمومی صورت پذیرد.این نبرد الزاماتی دارد.روشن است که بدون افزایش «تولید رضایت» در سطح ریز بدنه‌های جامعه مدنی وبدون توسیع مفهوم ایران به نحوی که منحصر در افرادی که شبیه ما نیستند ومثل ما نمی‌اندیشند، نمی‌توان در آن نبرد تاریخ پیروز شد.

 

 

افزودن نظر جدید