ترقی: تاوان حمایت از احمدی‌نژاد را پرداختيم

حمیدرضا ترقی عضو حزب موتلفه اسلامی تاکید دارد که احمدی‌نژاد از آرای اصولگرایی و توان و ظرفیت این جریان در جامعه در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 و 88 استفاده کرد و بعد از آن او و اطرافیانش منکر اصولگرابودن شدند.

به گزارش امید به نقل از شرق ، او این انتقاد را مطرح می‌کند که احمدی‌نژاد بعد از اینکه از ظرفیت اصولگرایان استفاده کرد خود را مستقل نامید و اطرافیان وی باعث بروز مشکلات زیادی شدند. این فعال سیاسی اصولگرا، احمدی‌نژاد را یکی از ریشه‌های اختلاف بین جریان اصولگرا می‌شمارد.

ترقی، حسن روحانی را بیش از آنکه نماینده جناح خاصی بداند، نماینده گفتمان اعتدال معرفی کرده و با آنکه تاکید دارد که اصولگرایان دچار سرخوردگی از حمایت احمدی‌نژاد شدند و تاوان حمایت خود را از او پرداخت کردند، اما به‌طور کلی نفی نمی‌کند که ممکن است در چهارسال آتی اگر احمدی‌نژاد کاندیدای ریاست‌جمهوری باشد، باز هم اصولگرایان از او حمایت کنند!

‌نکات کلی مثبت و منفی دولت گذشته را در چه مواردی می‌دانید.
مهم‌ترین نکته مثبت دولت محمود احمدی‌نژاد از نگاه شخص من اعتزاز به اسلام و آرمان‌های انقلاب اسلامی در محافل داخلی و خارجی بود. این مساله در درجه اول منجر به زنده نگه‌داشتن شعارهای انقلاب اسلامی ایران شده بود. نکته مثبت دیگر نیز که از کارنامه احمدی‌نژاد می‌توان ذکر کرد، مردمی‌بودن این رییس‌جمهور و حضور در بین مردم در دورترین نقاط کشور بود. به‌حق این کار فاصله بین دولت و مسوولان را به حداقل رسانده بود. نکته دیگر ساده‌زیستی وی و اعضای هیات دولت و دوربودن از اشرافی‌گری و زندگی مرفه، چه در دولت نهم و چه دولت دهم بود که به عنوان شاخص مثبت می‌توان به آن اشاره کرد.

اما در شرح نقاط منفی باید در یک عنوان کلی به حاشیه‌های بیش از حد این دولت اشاره کرد. حاشیه‌سازی‌های اطرافیان دولت و عدم تطابق اختیار و مسوولیت در بین وزرای دولت احمدی‌نژاد ضعف بارزی است که این مساله را به صورت یک امتیاز منفی در کارنامه این دولت در نمی‌آورد. این موضوع تا به آن حد بود که وزرا حتی اختیار تعیین معاونان خود را نیز نداشتند یا در قبال مجلس مستقیم پاسخ نمی‌دادند و اگر هم پاسخ می‌دادند نتیجه این بود که نشان می‌داد وزیر مربوطه در مساله مورد نظر و مخصوص، اختیاری از خود نداشته است.

‌از بین فاکتورهایی که شما مطرح کردید، بحث پاسخگویی در برابر مجلس یا میزان اختیاری که از جانب رییس‌جمهور به وزرا تفویض می‌شد محل مناقشه زیادی بین موافقان و مخالفان بود. تا چه اندازه اختلاف‌هایی که میان اصولگرایان ایجاد شد ناشی از شخص آقای احمدی‌نژاد و رفتارهای ایشان بود. در شکل واضح‌تر اینکه تا چه اندازه محمود احمدی‌نژاد منجر به بروز اختلاف در جریان اصولگرایی شد؟
قطعا قبل از فعالیت آقای احمدی‌نژاد وحدت و انسجام بیشتر بود. به تعبیر شما ایشان و رفتارهایشان منجر به بروز اختلاف‌هایی در جریان اصولگرایی شد. ریشه این مساله البته در یادداشتی که مقام‌معظم‌رهبری در مورد آقای مشایی به آقای احمدی‌نژاد داده بودند، مورد اشاره واقع شده است. رهبر انقلاب در این یادداشت تاکید کرده بودند که حاشیه‌سازی‌های مشایی در دولت شما موجب اختلاف بین شما و اصولگرایان می‌شود. این پیش‌بینی به‌طور دقیق محقق شد. نوع دفاع احمدی‌نژاد از مشایی، القائاتی که از جانب مشایی می‌شد و حاشیه‌سازی‌های دولت به‌نظر می‌رسد که زمینه بروز اختلاف‌های جدی بین احمدی‌نژاد و اصولگرایان و تا اندازه‌ای خود اصولگرایان با یکدیگر شد.

‌البته اطرافیان آقای رییس‌جمهور روایت دیگری از این داستان دارند. حلقه نزدیکان ایشان بعضا تاکید می‌کنند که اصولگرایان پشت احمدی‌نژاد را در میانه راه خالی کردند و به او پشت کردند.
هرگز چنین نبود. اصولگرایان از احمدی‌نژاد حمایت تمام‌قدی داشتند و تا پایان نیز هزینه سنگینی برای این حمایت پرداختند. تا زمانی که آقای احمدی‌نژاد خانه‌نشینی را به جای تبعیت از رهبری انتخاب نکرده بود، اصولگرایان تمام‌قد حامی وی بودند و از او پشتیبانی می‌کردند، اما از زمانی که احساس کردند احمدی‌نژاد در تبعیت از رهبری در حال تامل و مقاومت است، طبیعتا تکلیف از اصولگرایان برای حمایت کامل و صددرصدی برداشته شد و صرفا از اقدامات مثبت حمایت کردند و از اقدامات غیرمثبت وی حمایتی صورت نگرفت. هرگز چنین نبود که اصولگرایان به صورت سلیقه‌ای یا در یک تصمیم مبتنی بر احساسات از حمایت وی دست کشیده باشند. اصولگرایی حامی احمدی‌نژاد در زمان روی کار آمدن وی بود و اگر در این بین حقی برای گله‌مندی یا انتقاد محفوظ باشد بدون شک این حق متعلق به اصولگرایان است که تمام‌قد از احمدی‌نژاد حمایت کردند و بعد رفتارها و حاشیه‌سازی‌هایی نیز از وی دیدند.

‌چنین شناختی در دولت نهم برای اصولگرایان بارز نشده بود؟ این حاشیه‌سازی‌ها در دولت نهم هم تا اندازه‌ای بود اما باز در انتخابات ریاست‌جمهوری دهم اصولگرایان حامی احمدی‌نژاد بودند.
بدون شک اگر چنین شناختی و رفتارهایی به‌طور واضح‌تر در دولت نهم از وی دیده می‌شد هرگز حمایتی از وی برای انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم صورت نمی‌گرفت. اگر این مسایل پیش از انتخابات دهم روشن می‌شد، هیچ حمایتی از جانب اصولگرایان دیده نمی‌شد. ضمن اینکه در همان انتخابات دهم نیز تردید‌هایی در بین اصولگرایان برای حمایت از وی به وجود آمده بود.

‌حضور قالیباف، ولایتی و حدادعادل نشان از همین تردید‌ها و نگرانی‌ها ندارد؟ یا از اساس، حضور چند چهره مخالف رویکرد احمدی‌نژاد، نشان از این مساله ندارد که تنها ریشه اختلاف بین اصولگرایان احمدی‌نژاد نیست؟
به‌طور قطع در ارتباط با انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم تحلیل‌ها در بین اصولگرایان مشترک بود. این تحلیل این بود که باید فردی مسوولیت ریاست‌جمهوری را بر عهده بگیرد که بتواند از همه ظرفیت اصولگرایان و نیروهای معتدل اصلاح‌طلب استفاده کند. تبلور این فرد را بیشتر در آقای قالیباف و ولایتی می‌دیدند و شعارهای آنها نیز بیشتر به همین دلیل بود که بتوانند از ظرفیت‌هایی که بی‌استفاده گذاشته شده، استفاده کنند اما شعارهای آقای روحانی توانست از ادعای این نامزدها در این رابطه پیشی بگیرد و مردم از چهره آقای روحانی و سابقه ایشان در عرصه فعالیت‌های مختلف نسبت به تحقق این مسایل اطمینان بیشتری پیدا کردند.

‌پس تایید می‌کنید که شعارهای حسن روحانی در مقابل شعارهای انتخاباتی اصولگرایان بود. در حقیقت این تئوری در صحبت شما به‌طور غیر ملموس تایید می‌شود که رای به حسن روحانی «نه» به گفتمان غالب اصولگرایی بود و مردمی که حسن روحانی را انتخاب کردند به سمت گفتمانی رفتند که به حاکمیت اصولگرایان در هشت‌سال گذشته «نه» گفته بود.
نه. این تحلیل واقع‌بینانه نیست. بلکه تحریف واقعیت‌های جامعه است. آقای روحانی عضو جامعه روحانیت مبارز بود و در جامعه اصلاح‌طلبان، به‌طور کامل نه مورد قبول بود و نه اینکه وی را اصلاح‌طلب کامل می‌دانستند. موضع‌گیری‌های روحانیون مبارز نسبت به ایشان و مخالفت‌هایی که با حمایت از ایشان می‌شد و حتی حمایت جدی جریان اصلاح‌طلب از آقای عارف و به میدان‌آمدن آقای هاشمی‌رفسنجانی با این دید که آقای روحانی نمی‌تواند جریان آنها را مدیریت کند، دلایل روشنی است که اصلاح‌طلبان روحانی را از خود نمی‌دانستند.

‌این مسایل متعلق به قبل از تایید صلاحیت و جمع‌بندی‌هاست. از اساس آقای روحانی از ابتدای ثبت‌نام، نامی بود که بدون تعارف، نام و مرام هاشمی‌رفسنجانی را در اذهان عمومی تداعی می‌کرد.
اینها البته دیگر تحلیل‌های مختلف است و نمی‌توان بر صحت آن صددرصد صحه گذاشت. واقعیت به این شکل نیست. از اساس وجود آقای روحانی پیام‌های دیگری دارد که باید بر آن تمرکز کرد.

‌مثل اعتدال؟ یا مبارزه با تندروی؟
بله. ببینید بر سر این چهره یک توافق کلی بین دو جریان وجود دارد. به‌نظر می‌رسد جاافتادن این شخصیت به عنوان یک شخصیت معتدل در افکار عمومی جامعه به‌گونه‌ای که نه مخالف اصولگرایان است و نه مخالف اصلاح‌طلبان معتدل، واقعیت اجتماعی‌ای است که باید بپذیریم و دست از مابقی داستان بکشیم. پذیرش این مساله و آزمون‌هایی که تندروهای دو طرف دادند و از این آزمون‌ها موفق نیز بیرون نیامدند به نظر می‌رسد راه افراط و تفریط را در عرصه سیاسی کشور بسته است و آقای روحانی نیز فرصت مناسبی پیدا کرده است که بتواند به تندروهای دو طرف «نه» بگوید و از معتدلان دو طرف استفاده کند.
با این پیش‌زمینه که شما روحانی را بیش از اصلاح‌طلب، اصولگرا می‌دانید، احمدی‌نژاد اصولگراتر است یا روحانی؟
خوب طبیعی است که اصولگرایان به احمدی‌نژاد سال 84 خود را نزدیک‌تر می‌دانستند و کمااینکه امروز نیز آقای روحانی را به خود نزدیک می‌دانند. در مجموع به‌نظر می‌رسد در ابتدای کار و شعارهای ابتدایی نقاط اشتراک زیادی با هر دو این چهره‌ها وجود دارد. مساله اصلی این است که در حین حرکت تا چه اندازه این مواضع حفظ می‌شود و تحت‌تاثیر جریان‌های اطراف قرار نمی‌گیرد تا بعد از آن بتوان به ارزیابی دقیق‌تر و مطمئن‌تری رسید. از اساس من آقای روحانی را بیش از تقسیم‌بندی بین دو جناح، رییس‌جمهوری می‌دانم که در جهت تحقق اعتدال آمده است. این اصل باید امروز بیش از تمرکز بر جناح وی، مورد تاکید باشد.

‌اگر روحانی یک کاندیدای اصولگرا بود چرا اکثریت قریب به اتفاق جریان‌های سیاسی اصولگرا پیش از انتخابات از وی حمایت نکردند؟
خوب حقیقت این است که نوع تحلیل‌های جریان‌های سیاسی در کشور در زمان رقابت‌های انتخاباتی این بود که هرگز تصور نمی‌شد آقای روحانی با توجه به اینکه در داخل جامعه چندان شناخته شده نبود و از برد رسانه‌ها به دور بود، بتواند به این شکل آرای مردم را جمع کند و پیروز انتخابات باشد.

‌یعنی حمایت تنها به‌صرف اطمینان از پیروزی است؟
نه نباید به این شکل بیان شود. واقعیت این است که خود اصلاح‌طلبان نیز چنین تصوری نداشتند که روحانی می‌تواند پیروز انتخابات باشد. طبیعتا در بین اصولگرایان نیز چنین تحلیلی وجود نداشت و خوب به همین دلایل اصولگرایان خیلی به سمت وی گرایش پیدا کردند.

‌ تغییر آرای نظرسنجی‌های حسن روحانی بعد از اعلام حمایت خاتمی و هاشمی از وی غیرقابل کتمان است. حمایت چهره‌های اصلاح‌طلب رای‌آوری بالایی برای وی داشته است. چرا نباید رای روحانی را رای به اصلاح‌طلبی بدانیم؟
نه، این نظرسنجی‌ها صحیح و علمی نیست و مغرضانه بوده است. اینکه شما مطرح می‌کنید بعد از حمایت هاشمی و خاتمی ارتقایی در نظرسنجی‌ها پدید آمد به‌طور مطلق قابل قبول نیست. واقعیت این است که نظرسنجی‌ها بعضا بی‌طرفانه نبود و هر سایت و مجموعه‌ای که  نظرسنجی می‌کرد وابسته به یکی از نامزدها بود و طبیعی است که هرکدام برای کاندیدای خود نظر‌سازی می‌کردند. رشد آرای آقای روحانی به‌طور مطلق نباید تابع از این داستان تعریف شود.

‌پس دلیل چه بود؟ حمایت اصولگرایان که نبود؟!
ببینید رشد آرای حجت‌الاسلام حسن روحانی بیشتر بعد از مناظره‌های تلویزیونی خود را نشان داد. موضع‌گیری‌های ایشان و پاسخ‌هایی که نامزدها در سوالات مطرح می‌کردند در نظرسنجی‌ها و آرا به‌طور کامل تاثیرگذار بود و مردم احساس کردند اگر بخواهند به فردی رای دهند که جمیع دیدگاه‌های مناسب و معتدل اصولگرایی و اصلاح‌طلبی را داشته باشد و از همه ظرفیت‌های موجود در کشور بهره ببرد و بتواند آن را مدیریت کند و هم تبعات و هزینه‌های عملکرد دولت‌های گذشته را تحمیل کند، بهترین گزینه آقای روحانی است. در حقیقت آقای روحانی بیش از اینکه نماینده جناح سیاسی باشد نماینده گفتمان اعتدال است. باید منتظر بود و دید که چقدر در عمل به این گفتمان پایبند می‌ماند.

‌یعنی حتی حالا که شواهد موید این مساله است که حسن روحانی کاندیدای اصولگرایان نبوده باز اینکه او کاندیدای اصلاح‌طلبان بود یا از اساس اصلاح‌طلب است را جریان اصولگرایی قبول ندارد؟
نه، به این معنی که آقای روحانی به‌طور کامل تحت‌تاثیر جریان اصلاح‌طلبی است. نه به این شکل قبول نمی‌کنم و قبول ندارم. من ایشان را همان نیروی معتدل می‌دانم که به ظرفیت‌های هر دو جناح معتقد است و مسیر میانه و اعتدال را در سال‌های قبل، چه در مجلس و چه در خارج از مجلس دنبال کرده است.

‌پس از نگاه شما ریاست‌جمهوری حسن روحانی آغاز یک عصر جدید است!
به‌نظر می‌رسد این مساله تحلیل درستی باشد و باید به این نکته مثبت نگاه کرد که آغاز عصر تلفیق ظرفیت‌های اصولگرایی و اصلاح‌طلبی معتدل رسیده است. بهتر است تحلیل‌ها بر این مبنا باشد.

‌برخی مطرح می‌کنند دوره فعالیت احمدی‌نژاد زاویه‌های تند اصولگرایان را نسبت به اصلاح‌طلبان و بعضا برخی از طیف‌های اصلح‌طلبان را نسبت به اصولگرایان کم کرد. به نوعی ظهور یک جریان تندرو و پرداخت هزینه‌های کلان برای آنها گویی یک تعقل سیاسی را برای نزدیکی دو جریان سیاسی به یکدیگر در کشور به وجود آورد. کمااینکه شاهد بودیم زاویه‌گیری‌های تند برخی از چهره‌های اصولگرا نسبت به جریان اصلاحات در سال‌های آخر کار احمدی‌نژاد کمتر شده بود.
خیر. این مساله به ظهور آقای احمدی‌نژاد بر نمی‌گردد بلکه این مساله اشتباه استراتژیک اصولگرایان را تداعی می‌کند که در برخورد با مسایل اشتباه کردند و موجب شدند جریان انحرافی مهم‌تر از جریان فتنه به نظر بیاید. این اشتباه البته موجب شد که آنقدر به مساله جریان انحرافی بپردازند و مشغول شوند که موضوعی که مکرر در اظهارات رهبر انقلاب مطرح می‌شود را مورد بی‌توجهی قرار دهند.

‌ جریان انحرافی بر سر کار بود. منابع قدرت و ثروت را در اختیار داشت.
بله اما به هر حال بحث بزرگ‌کردن جریان انحرافی و پررنگ‌تر کردن آن از جریان فتنه یک اشتباه استراتژیک بود.

‌آقای ترقی، روزهای پایانی دولت دهم، احمدی‌نژاد و یارانش با حاشیه‌های هرچند غیرملموس‌تر از حاشیه‌های پیشین و با دلخوری‌های زیادی پاستور را ترک کردند. در بین صحبت‌ها و اظهارات روزهای آخر بعضا انتقاداتی شد مبنی بر اینکه این دولت تنها بود. به‌طور غیرمستقیم گلایه‌هایی مطرح می‌شود که اصولگرایان باید تا پایان حامی وی باقی می‌ماندند. البته اصولگرایان نقش مهمی در سر کار آوردن احمدی‌نژاد داشتند اما روزهای رفتن، حمایت رنگ بسیار کمتری داشت.
بارها نکته اصلی در پاسخ به سوال شما در موضع‌گیری‌های اصولگرایان مطرح و بیان شده است. اصولگرایان از اینکه اطرافیان آقای احمدی‌نژاد تلاش می‌کردند که به شکلی وانمود کنند که نه خودشان نه آقای احمدی‌نژاد هیچ‌کدام اصولگرا نیستند گله‌مند بودند. بارها در اظهارات آقایان جوانفکر و داوری و کلهر مطرح شده بود که آقای احمدی‌نژاد با رای خود بر سر کار آمد و رای احمدی‌نژاد هیچ ارتباطی به حمایت اصولگرایان از وی ندارد و به هیچ‌وجه متکی به اصولگرایان نبوده است و به هیچ‌وجه هیچ‌یک از گروه‌های اصولگرا نیز با حمایت خود هیچ‌گونه تاثیری در رای‌آوری وی نداشتند. بنابراین زمانی که اطرافیان آقای احمدی‌نژاد سعی می‌کنند ایشان را از اصولگرایان جدا کنند و جدا بدانند، دیگر این ادعاهای روزهای آخر تناقض بارزی است که در رفتارها دیده می‌شود.

‌این بحث فقط از جانب اطرافیان احمدی‌نژاد مطرح می‌شد؟ خود آقای احمدی‌نژاد چقدر اصرار داشت خود را اصولگرا بداند و بنامد؟
خود ایشان هم هیچ اصراری نداشت. در واقع خود ایشان نیز با فاصله‌گرفتن از گروه‌های اصولگرا از زمان انتخابات سال 84 و حتی خارج از شورای هماهنگی نیروهای انقلاب، در واقع سعی کرد که خود را به صورت نیروی مستقل در جریان اصولگرایی خصوصا جریان اصولگرایی سنتی نشان دهد. احمدی‌نژاد حتی معتقد بود حمایت اصولگرایان از وی موجب کاهش آرای او شده است. در حالی که واقعیت قضیه این نبود. با این دیدگاه‌هایی که داشتند چه جایی برای گله‌مندی از عدم حمایت می‌ماند؟! من فکر می‌کنم اقدامات و رفتار احمدی‌نژاد و اطرافیانش، سرخوردگی بسیاری را برای اصولگرایان به همراه داشت و موجب از بین رفتن ظرفیت عظیم اصولگرایی در حمایت از ایشان شد، طبیعی است این رفتارهای احمدی‌نژاد و اطرافیانش همه دستاوردهای اصولگرایی در طی هشت‌سال گذشته را به باد فنا داد و نگذاشت در سبد اصولگرایان باقی بماند تا موجب قضاوت صحیح مردم نسبت به کارآمدی اصولگرایان شود.

‌یعنی شما مطرح می‌کنید که حمایت اصولگرایان عامل اصلی و تاثیرگذار در رای‌آوری احمدی‌نژاد از سال 84 و بعد از سال 88 شد؟ پس اگر اصولگرایان از وی حمایت نکرده بودند، احمدی‌نژاد هرگز نمی‌توانست رییس‌جمهور شود!
قطعا هرگز نمی‌توانست رییس جمهور شود. رای احمدی‌نژاد رایی بود که به نام و اعتبار اصولگرایی به صندوق ریخته شد. شعارهای احمدی‌نژاد شعارهایی بود که از گفتمان و باورهای اصولگرایی نشات گرفته بود. شعار اصولگرایی و رای اصولگرایان در سراسر کشور و تمام کسانی که حتی برای رای‌آوردن احمدی‌نژاد در انتخابات نذر و نیاز کردند همه و همه نیروهای اصولگرا بودند که با اعتقاد از ایشان حمایت کردند.

‌امروز جریان اصولگرایی چقدر احمدی‌نژاد را اصولگرا می‌داند؟ غیرجبهه پایداری که هنوز و همیشه هوادار وی است امروز بقیه گروه‌های اصولگرا چقدر محمود احمدی‌نژاد را اصولگرا می‌دانند؟
من فکر می‌کنم درست است که آقای احمدی‌نژاد نقاط ضعفی در عملکرد‌ها و رفتارهای خود داشته است، اما به هر حال نکات مثبتی هم داشت و شاید در نقاطی این نکات سنگین‌تر نیز بود. بسیاری از اصولگرایان قضاوت مقام‌معظم‌رهبری را نسبت به اقدامات مثبت احمدی‌نژاد مبنا قرار می‌دهند و ضمن تاسف از اینکه ایشان نتوانست این دستاوردهای عظیم را به‌طور کامل حفظ کند، معتقد هستند که به هر حال، اگر طرفداری و حمایت متعصبانه از آقای مشایی نبود شاید چهره اصولگرای خود را بهتر و مناسب‌تر حفظ می‌کرد و از اساس اصولگرا‌تر می‌ماند.
‌انتقاداتی که شما به عنوان ریشه‌های شکاف اصولگرایان و احمدی‌نژاد مطرح می‌کنید به نظر نمی‌رسد چندان از جانب ایشان مورد اهمیت و توجه باشد. حلقه نزدیکان حاشیه‌ساز- به تعبیر شما- همراه با ایشان به پاستور آمدند و همراه ایشان رفتند. دانشگاه جدیدالتاسیس آقای احمدی‌نژاد خالی از این مردان نیست.
این اطرافیان به هر حال عامل اصلی ایجاد شکاف بین ایشان و اصولگرایان خواهند بود مگر اینکه این اطرافیان حذف شوند و کنار روند و خود ایشان باقی بمانند. هر اندازه این افراد حول‌وحوش ایشان باقی بمانند مانعی برای اتصال ایشان به جریان اصولگرایی تلقی می‌شوند.

‌شما مطرح کردید که آقای احمدی‌نژاد اصراری ندارد که اصولگرا نامیده شود. اطرافیان وی نیز اصراری برای این مساله ندارند. چه دلیلی مانع می‌شود اصولگرایان دل از محمود احمدی‌نژاد ببرند؟
به هر حال ویژگی‌هایی هنوز در ایشان باقی است. اعتزاز به اسلام و زنده نگه‌داشتن شعار انقلاب مسایلی نیست که به‌راحتی بتوان از کنار آن گذشت. مسوولانی را به یاد داریم که از اعتزاز به آرمان‌های انقلاب پرهیز می‌کردند. ساده‌زیستی ایشان هنوز برای اصولگرایان مهم است. این نقاط مثبت که در شاخص‌های اصولگرایی تعریف شده و در بیانات رهبر انقلاب مورد تاکید واقع شده، برای اصولگرایان هنوز مهم است. به اعتقاد ما هنوز این نقاط مثبت بر نقاط منفی احمدی‌نژاد می‌چربد.

‌پس چرا خود ایشان اصرار دارند که بگویند اصولگرا نیستند. چه صدمه‌ای از جریان اصولگرایی خورده‌اند؟
این به تحلیل جامعه‌شناختی ایشان برمی‌گردد. در واقع در تحلیل جامعه‌شناختی آقای احمدی‌نژاد اینگونه برداشت می‌شود که ایشان می‌خواهند رایی که در جامعه دارند را به پایگاهی جدای از اصولگرایان نسبت دهند. در حالی که این مساله از نگاه اصولگرایان قابل تفکیک نیست. در واقع چه آنهایی که وابستگی تشکیلاتی به اصولگرایان ندارند اما به ارزش‌ها و معیارهای اصولگرایان پایبند هستند و چه آنهایی که وابستگی تشکیلاتی به آن آرمان‌ها دارند، از هم قابل تفکیک نیستند.

‌و با این پیش‌زمینه‌هایی که مطرح می‌کنید آینده اصولگرایان را چطور پیش‌بینی می‌کنید؟
در فرآیند انقلاب اسلامی هرچه پیش می‌رویم به موضوعات جدید در اداره کشور می‌رسیم که اینها نیازمند اجتهادهای مستمر است. چون مبانی فقهی متفاوتی در بین اصولگرایان برای برخورد با این نوع موضوعات وجود دارد، طبیعی است که ما شاهد اختلاف نظر‌های مختلف براساس مبانی فقهی باشیم که اینها در چارچوب کلان نظام قابل تحمل هستند و نمی‌شود آنها را اختلاف دانست بلکه تفاوت روش در اداره کشور را از این مساله می‌توان استنباط کرد. بنابراین فکر می‌کنم طبیعی است که اصولگرایان روند حرکتی تکاملی و اصلاحی برای اداره کشور را در پیش بگیرند و تلاش کنند که رفتار و تئوری خود را بازسازی کنند و به‌طور قطع باید خود را متناسب با پیچیدگی‌های ساختار سیاسی کشور اصلاح و نوسازی و منطبق کنند.

‌اگر چهارسال آینده، در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1396 آقای احمدی‌نژاد کاندیدا شوند باز هم کاندیدای جریان اصولگرایی خواهند بود؟
امروز نمی‌توان در این مورد اظهار نظر کرد. به گزینه‌های دیگر در آن زمان بر می‌گردد. عملکرد دولت آقای روحانی در چهارسال آینده نقش تعیین کننده‌ای در آن مقطع خواهد داشت. مشکلاتی که امروز در کشور داریم و راهکارهایی که برای حل این مشکلات ارایه شده است، طبیعی است که جواب بدهد و پاسخگوی حل مشکل باشد، جایی برای آقای احمدی‌نژاد باقی نمی‌ماند اما اگر این راهکارها جواب ندهد و پاسخگوی حل مشکلات نباشد، طبیعی است این امر را محتمل بدانیم که باز هم جایی برای احمدی‌نژاد باقی باشد.

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید