دانشگاه، مدیریت جهانی یا مدیریت فروبومی

دانشگاه یکی از زیباترین اجتماعات انسانی است که هر ‌سال تعدادی از جوانان فرهیخته برای فهم حقیقت به آن وارد شده و در مقابل، عده‌ای دیگر با انبانی ارزشمند از آن خارج می‌شوند تا مستندترین و علمی‌ترین دریافت‌های خود را در بیرون از دانشگاه عملیاتی کنند و از این مسیر به زیست انسانی کمک کنند.
دانشگاه، مدیریت جهانی یا مدیریت فروبومی

عبدالله ناصری

 این اجتماع یا سپهر زیبای اجتماعی علاوه بر کاوش دانش، محلی مناسب برای گفت‌وگو و تعامل انسان‌هاست. این نهاد اجتماعی ادبیات خاص خود را هم دارد، لذا باید هم «موضوع» و هم «محمول»اش با این ادبیات همخوانی داشته باشد. در عصر جهانی شدن که زندگی علمی هماهنگ با مدار توسعه جامع و پایدار اقتضائات خاص خود را دارد، مدیریت علمی هم باید جایگاه منطقی داشته باشد. دیگر نمی‌توان مثل چند دهه گذشته نقش و حد دانشگاه را فقط رشد و توسعه اقتصادی دانست، زیرا دیگر دانشگاه به تنهایی در کانون تحول همه‌جانبه قرار ندارد. دیگر فقط دانشگاه نیست که رشد اقتصادی و تولید را رقم می‌زند، فقط دانشگاه نیست که ارزش افزوده می‌آفریند، فقط دانشگاه سیاست‌های «قدرت مرکزی» را به چالش نمی‌کشد. اما بی‌شک دانشگاه به خوبی روند همسازی و بهره‌برداری از قدرت فردی و اجتماعی را در عصر جهانی شدن به ما می‌آموزد. به عبارت دیگر، دانشگاه یک کار فکری را که آغازش «دگرگونه اندیشیدن» است به ما می‌آموزد. همان تعبیر زیبای «میشل فوکو» فیلسوف فرانسوی که گفت:«کار کردن برای یک فرهیخته، شروع اندیشیدن به گونه‌ای دیگر به آنچه اندیشیده است، می‌باشد.» دانشگاه در عصر جهانی شدن مثل هر پدیده دیگری غیرقابل پیش‌بینی و کانون جدیدی از خطرات و تردیدهاست. من این تعبیر را از «آنتونی گیدنز» وامدارم که می‌گفت:«جهان کنترل‌نشدنی جهانی نیست که ما از کنترل آن سر باز می‌زنیم، بلکه جهانی است که گونه‌های نوینی از غیرقابل پیش‌بینی‌ها، خطرات و اشکال نوینی از تردیدها را به همراه می‌آورد.» یعنی دانشگاه هم به تاثیر از پدیده محتوم جهانی شدن، مدیریت نوینی را می‌طلبد که آثار وجودی غیرقابل پیش‌بینی‌اش را که ریشه در تردیدها و دریافت‌های جدیدش دارد، بتواند به خوبی مدیریت کند. خوبی و حسن این مدیریت را اندیشه و ذهن مدیر مقدر و معین، تعریف و تضمین می‌کند. پیش‌تر از این گفتم دیگر در این روزگار متولی توسعه، دانشگاه نیست. اما به قول «ریکاردو پترلا» استاد علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه‌های سوییس و بلژیک که معتقد است:«آنچه انسان امروز به آن نیاز دارد امپراتور و امپراتوری نیست، بلکه کسانی هستند که شالوده زندگانی عمومی را به مدد قراردادهای اجتماعی و جهانشمول که از درک هر انسان و از شأن عدالت، آزادی، صلح و همزیستی الهام می‌گیرد بنا می‌کنند.» به قول پترلا، چالش اصلی دانشگاه، توسعه و آن هم توسعه پایدار است. و در درون خود دانشگاه چالش‌های دیگری از این چالش اصلی سرچشمه می‌گیرد که یکی دقت و توان علمی در سطح دانش تولید‌شده است و دیگری مسئولیت اخلاقی دانشگاهیان و مولدان دانش. در مورد اولی، خصوصا در حوزه علوم مربوط به زندگی بشر مثل بهداشت، محیط‌زیست، حقوق، اقتصاد، ارتباطات، فناوری و... این دقت وجود دارد. در مورد چالش دوم هم باید گفت که آیا تولیدکنندگان دانش در برابر پدیده‌هایی مثل جنگ و خشونت، بی‌عدالتی، دموکراسی و آزادی احساس مسئولیت اخلاقی می‌کنند و بدون واهمه اقدامی می‌کنند یا نه.  بر اساس همان تجربه تاریخی که در تاریخ اسلام شاهد بوده‌ایم به خاطر آن‌که پیوند خود را از یک‌سو با حاکمان و از سوی دیگر با انسان‌های عوام حفظ کنند، سکوت می‌کنند تا تمدن تاریخی خود را که بیشتر دلبسته تجارب تاریخی صرف است و به عصری بودن و عصرانی شدن مثل جهانی شدن باور ندارد، الگو قلمداد کنند.  این‌جا همان جایی است که به قول «جاحظ معتزلی» حقیقت می‌میرد. حقیقت در دانشگاه آرام و بی‌صدا، حتما می‌میرد. دانشگاه آرام، بدون عدالت و بدون تعامل و بدون گفت‌وگو، کانون سلطه‌هاست و به جای مولدان دانش و ستاره‌های بی‌فروغ، دانشجو یا استاد ستاره‌دار یا بی‌ستاره(!) تولید می‌کند. برای پرهیز از این روند و قرار دادن این سپهر زیبای اجتماعی یعنی دانشگاه در متن جهانی شدن،به  مدیر جهانی با درک فراملی نیازمندیم، نه مدیر عوامی که «فروبومی» فکر می‌کند و به جای دلبستگی به مفاهیم علمی فقط به آمار می‌اندیشد؛ آماری که بعضا صحت ندارد.                   

* استاد دانشگاه و تاریخ‌پژوه

افزودن نظر جدید