- کد مطلب : 20553 |
- تاریخ انتشار : 10 اردیبهشت, 1398 - 08:32 |
- ارسال با پست الکترونیکی
درخشش سینمای اجتماعی با سیمای منفور اعتیاد
روزنامه ايران نوشت: سعید روستایی، کارگردان جوانی که خیلیها او را از امیدهای سینمای ایران میدانند و نخستین فیلمش رکورددار دریافت سیمرغ بلورین شد، سه سال پس از ساخت «ابد و یک روز» تصمیم گرفت فیلم تازهاش را با عنوان «متری شیش و نیم» جلوی دوربین ببرد
فیلم دوم سعید روستایی از همان مرحله درخواست پروانه ساخت با حاشیه همراه بود. در ابتدا فیلمنامه با اسم پیمان معادی در مقام تهیهکننده به شورای پروانه ساخت ارائه شد اما سازمان سینمایی اعلام کرد که معادی شرایط تهیهکنندگی ندارد و در نهایت پروانه ساخت با نام سید جمال ساداتیان بهعنوان تهیهکننده صادر شد. پیش تولید فیلم در بشرا فیلم شروع شد و شهاب حسینی و پیمان معادی اولینهایی بودند که نامشان بهعنوان بازیگران «متری شیش و نیم» اعلام شد. پس از آن فیلم در سکوت خبری رفت تا زمانی که زمزمههای جدایی شهاب حسینی از پروژه به گوش رسید و نوید محمدزاده و پریناز ایزدیار به ترکیب بازیگران اضافه شدند. سیدجمال ساداتیان درباره چرایی انصراف حسینی توضیح داد که او نگران تأثیر منفی این نقش در ذهنیت مخاطبان و از بین رفتن تأثیر مثبت نقشهایی مثل شهید بابایی بوده است. طبق گفته ساداتیان او قرار بوده نقش ناصر خاکزاد را بازی کند و نوید محمدزاده و پیمان معادی دو پلیس فیلم باشند. در نهایت مردادماه سال 97 «متری شیش و نیم» به شکل رسمی کلید خورد و فیلمبرداری تا اواخر آذرماه ادامه یافت. فیلمبرداری در لوکیشنهایی چون ستاد مبارزه با مواد مخدر، دادگاه، زندان و... مسیر پیچیده دریافت مجوز برای فیلمبرداری در نهادهای امنیتی و عمومی و حضور دهها کارتن خواب معتاد از جمله دلایل طولانی شدن تولید فیلم بود تا جایی که دشواریهای دریافت مجوز سازندگان را وادار کرد برای از دست نرفتن زمان دکور بزنند. سعید روستایی در نهایت دومین فیلمش را برای حضور در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر آماده کرد اما اکران نشدن این فیلم در اولین روز جشنواره در سینماهای مردمی و ایجاد اما و اگرهایی از سوی نیروی انتظامی برای امکان نمایش این فیلم شاهدی دیگر بود از سختیهای ساخت فیلم دوم سعید روستایی درباره اعتیاد. این فیلم با تمام دشواریها در ساخت و دریافت مجوز نمایش، پس از دریافت سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در سبد اکران نوروزی قرار گرفت و در مدت یک ماهه اکران توانست رکورد پرفروشترین فیلم اجتماعی سینمای ایران را از آن خود کند. در گفتوگویی با جمال ساداتیان (تهیهکننده)، مصطفی اقلیما (رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران)، امیر پوریا (منتقد سینما) و ماریت قازاریان (رئیس پیشگیری از اعتیاد سازمان بهزیستی) به بررسی این فیلم پرداختهایم که در ادامه میخوانید:
این روزها در عوامل موفقیت یک فیلم کمتر از نقش تهیهکنندهها صحبت میشود. کارنامه کاری جمال ساداتیان نشان میدهد سلیقه منحصر به فردی دارد و فیلمهایی که تهیهکنندگی آن را برعهده داشته جزو فیلمهای پرمخاطب سینمای اجتماعی بوده است اگرچه اغلب هم با مشکل اکران مواجه شده است، از «به رنگ ارغوان» و «چهارشنبه سوری» تا «دایره زنگی» و «برف روی کاجها». حالا در دهه 90 این تهیهکننده سینمادار هم هست که به نوعی موفقیت فیلمهایش در گیشه را تضمین میکند. آقای ساداتیان چقدر از موفقیت «متری شیش و نیم» چه در تولید و چه در اکران سهم شماست و این نگاه و سلیقه در تهیهکنندگی فیلمهایی که نام بردیم از کجا میآید؟
سید جمال ساداتیان (تهیهکننده): من عموماً دوست دارم فیلمهایی که میسازم موضوع یا نقد اجتماعی داشته باشند. هر ساله حدود 100 فیلم در سینمای ایران ساخته میشود که اغلب جنبه سرگرمکنندگی دارد. این وجه سرگرمکنندگی هم نیاز جامعه است و هم بعضی از قطب های قدرت دوست دارند فیلمها خنثی باشند و مسائل اجتماعی را در منظر توجه قرار ندهند اما سینما ابزاری است که میتواند کارکرد اجتماعی هم داشته باشد چون مخاطبش مردم و جامعه است. شاید بسیاری از حوادثی که در فیلمها مطرح میکنیم مردم طی روز براحتی از کنارش رد میشوند ولی وقتی روی پرده سینما میآید برای مخاطب تمرکز ایجاد میکند و توجهها به آن جلب میشود. بهعنوان تهیهکننده وقتی متنهایی از این دست به دستم میرسد که با آن ارتباط برقرار میکنم سعی میکنم شرایط ساختش را فراهم کنم اما همانطور که اشاره کردید عبور دادن این فیلمها از مجاری اداری واقعاً کار سختی است. ساز و کار درست و اصولی وجود ندارد و همه در کار هم دخالت میکنند و این دخالتها باعث میشود که قطار از ریلش خارج شود. «دایره زنگی» یک اکران در جشنواره داشت و با اولین اکران آنقدر فضا را ملتهب کردند که فیلم شبانه توقیف شد. بعد از یک مدت که فضا کمی آرام شد و توضیح دادیم تا از نگاه عوامل فیلم، آن را ببینند براحتی مسائل اداری حل شد و مجوز اکران گرفت، شبیه همین اتفاق را در «چهارشنبه سوری» هم تجربه کردیم. به هرحال هر اثری که ساخته میشود مصون از خطا نیست، زاده فکر بشر است و ممکن است سلیقهای باشد اما باید نگاه کلیتری داشته باشیم و ببینیم برآیند موضوعی که مطرح میکند چه تأثیری میتواند روی مسائل اجتماعی داشته باشد. «متری شیش و نیم» هم پدیده اعتیاد را مطرح میکند، معضلی که جامعه ما با آن دست به گریبان است، ما اوضاع پیرامون را رصد میکنیم و میفهمیم که یکی از مسائلی که در جامعه ما بشدت ملتهب است بحث اعتیاد است. یک عده تفننی مصرف میکنند و بخشی هم به شکل جدی دچار اعتیاد هستند. طبق برخی آمار حدود 6 میلیون نفر بهصورت تفننی یا به شکل اعتیاد درگیر مواد مخدر هستند این میزان برای جامعهای مثل ایران با این همه شعار فرهنگی و ادعای اینکه همهچیزمان درست است رقم وحشتناکی است. تصور من این است که سینما تنها کاری که میتواند انجام دهد طرح درست مسأله و تلنگر نسبت به موضوعی است که دارد تبدیل به بحران میشود. اگر صورت مسأله را درست مطرح و توجه مردم و مسئولان را به موضوع جلب کنیم و پیرامون آن بحث شکل بگیرد کارمان را انجام دادهایم و البته اینجا نقش و رسالت رسانه ملی مهم است که با برگزاری میزگردها و دعوت از صاحب نظران مختلف بحث را گسترش دهد. تنها کاری که از من تهیهکننده برمیآید این است که امکاناتی فراهم کنم تا موضوعی را که در جامعه ملتهب شده در قلب فیلم طرح کنیم.
سعید روستایی با ساخت «ابد و یک روز» توقعات و انتظارات زیادی ایجاد کرد و در حالی که کنجکاویها برای کار بعدی این فیلمساز بیش از دیگر آثار سینمایی بود، این کارگردان جوان در تصمیم درست و منطقی، بدون شتابزدگی سه سال برای شروع ساخت فیلم دومش وقت گذاشت. قبل از ورود به نگاه اجتماعی فیلمساز به «متری شیش و نیم» از منظر یک اثر سینمایی به این فیلم بپردازیم. بهعنوان منتقد سینما این فیلم را به لحاظ دیالوگ نویسی، شخصیت پردازی، دوربین و... واجد چه ارزشهای سینمایی میدانید.
امیر پوریا (منتقد سینما): من اتفاقاً بیشتر تمایلم بههمین است که در حوزه جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی یعنی جایی که برخی از نکات سینمایی که شما میفرمایید مثل شخصیت و فیلمنامه و پرداخت درام و... وصل میشود به تأثیرات اجتماعی که فیلم میگذارد البته اگر لزوماً این تأثیر اجتماعی را خیلی بولد و پررنگ و به معنای اینکه بخواهد تحولی در جامعه ایجاد کند در نظر نگیریم و فکر نکنیم که فیلمساز مدعی استحاله در جامعه است، به لحاظ تأثیر عاطفی تحلیل کنیم و در حقیقت ببینیم روانشناسی اجتماعی در فیلم چگونه جاری شده و روان جامعه را در شرایط معاصرش تحلیل میکند. برخی اوقات موفقیت یک فیلم حتی اگر در میانه کارنامه کاری کارگردان هم باشد او را دچار وسواس میکند که باید چه تصمیمی بگیرد مثل وضعیت بسیار سخت اصغر فرهادی بعد از «درباره الی» که یکهو پروژهای در آلمان که با پیمان معادی در حال نوشتن است را رها کرده و به ایران بر میگردد و «جدایی نادر از سیمین» را میسازد که اتفاق بینالمللی مهمتری برایش رقم میزند. مقطعی که سعید روستایی درگیر آن بود شبیه همان وضعیت واروژ کریم مسیحی بعد از «پرده آخر» بود که بتازگی در جشنواره جهانی نسخه مرمت شده آن اکران شد. «ابد و یک روز» هم مثل «پرده آخر» بهعنوان اولین تجربه کارگردان دیده شد و بسیاری از جوایز جشنواره را از آن خود کرد و خیلیها مثل بهروز افخمی معتقد بودند که این موضوع باعث زمین خوردنش خواهد شد. در چنین وضعیتی ممکن است فیلمساز به این فکر کند که آیا من باید نگران کارنامه ای باشم که با یک فیلم ساخته شده و باعث شده حتی فیلمهای کوتاه قبلیام در گروه هنر و تجربه اکران شود و کارشناسها آن را بررسی کنند، تعلل کارگردان میتواند نتیجه این نگرانی باشد. شکل دومش این است که به این بیندیشد که با موقعیتی که پیدا کردم حالا نور را باید روی کدام گوشه تاریک مانده یا حتی مدتی مورد غفلت واقع شده جامعه بیندازم؟ چیزی که در واکنش به «متری شیش و نیم» بین مردم بسیار دیده میشود در دو عبارت خلاصه میشود؛ «این همه فیلم راجع به اعتیاد چرا باز هم یکی دیگه؟» و دیگر اینکه «یعنی اینهایی که داره میگه رو پلیس و دولت نمیبینن؟» دو نگاه که به هر شکل فیلم را بیکارکرد تلقی میکند یا اینکه حداقل فیلم کارکرد مهم تازهای ندارد و در نتیجه شأن حضوری هم ندارد. این در حالی است که خوشبختانه موفقیت سعید روستایی در فیلم اولش موقعیتی ایجاد کرده که فیلم دومش دیده شود و او از این فرصت برای مطرح کردن چنین دغدغهای استفاده کرده است. با وجود اینکه تصور میکنیم بخش عمدهای از این دغدغهها قبلاً مطرح شده ولی مشکل جامعه ما این است که به پدیدههای غیرعادی عادت میکنیم و عادت کردن به پدیده غیرعادی به خوی اجتماعی تبدیل میشود. بههمین دلیل هرچندوقت یک بار این پدیدهها لازم به یادآوری است بویژه در فیلم هایی مثل «خون بازی» رخشان بنیاعتماد و محسن عبدالوهاب و «متری شیش و نیم» که این یادآوریها وارد جزئیاتی میشود که اصلاً این گونه نیست که بگوییم کسی که با این پدیده آشناست دست کم بهعنوان مخاطب سینما با این جزئیات هم مجاور بوده است. بعد از شرایطی که سعید روستایی به خاطر اقبال به فیلم اولش برای بیشتر دیده شدن این معضل ایجاد کرده، دومین موقعیت ویژه این فیلم بابت تهیهکننده است. با وجود همه زحمتهای ساخت فیلم و حتی مرارتهای بعدش (بعضی از بازیگران فیلم که از شاگردان من بودند بعد از فیلم یکسری مشکلات ریوی و پوستی پیدا کردند که نتیجه معاشرت با حجم معتادان واقعی درطول فیلم و حضور در لوکیشنهای آن بود) «متری شیش و نیم» در یک نگاه کلی نشان میدهد که فیلمساز به لحاظ سرمایه و تهیه و تولید در آرامش بوده است و البته اتفاقاً یک جاهایی از نظر ریخت و پاش بهلحاظ مسائل داستانی و نه سیاه لشکر(چرا که در فیلم لازم است و دستاورد سندیت جامعهشناختی دارد که راجع به آن صحبت خواهم کرد) و... لطمه خورده است که این هم نتیجه جوانی و یک مقدار ذوقزدگی کارگردان است. فیلم گاهی زیادی سراغ واحدهای داستانی جداگانه و به اصطلاح خرده داستان میرود و تا حدودی در بخشی که به زندگی و خانواده و مناسبات ناصر خاکزاد میرسد یک مقدار خط اصلی را عوض میکند و نقش پلیس کم رنگ میشود که البته این هم به خاطر همان نکتهای که آقای ساداتیان درباره حساسیتها و بخشنامههای نهادها گفتند لطمه خورده است. بهعنوان مثال در نسخه اصلی سکانس بسیار مهمی بعد از اعدام و قبل از سکانس پایانی وجود داشت که شخصیت صمد مجیدی با بازی معادی رئیس شده و حالا بعد از اعدام ناصر خاکزاد استعفا میدهد، حمید کیایی به او میگوید «اگر صندلی ریاست میخ داره بگو ما هم نشینیم» و او در جواب میگوید «نه،موقعی که من به این کار اومدم یک میلیون معتاد به شیشه داشتیم و الان شش میلیون آمار داریم، به چه امیدی بمونم». این بخش را که با عصبانیت تأکید کردند باید حذف شود. در واقع بحث من این است که با این سکانس دایره روایت مربوط به پلیس و کوششهایش بسته میشد اما الان ول مانده است. نکته مهم دیگر دستاورد سندیت جامعه شناسی فیلم است که البته یک گذشته مهم در سینمای ایران دارد که آن هم فیلم «دایره مینا»ی آقای مهرجویی است که منجر به تأسیس سازمان انتقال خون در سال 56 شد، در آنجا هم همه معتادهایی که میبینیم واقعی هستند. در «متری شیش و نیم» هم همه معتادها واقعی هستند تا شاید روزی آقایان مدعی نشوند که اغراق شده است. درنتیجه این فیلم بیش از فیلمهای مستند این قابلیت استناد را دارد و ما در تاریخ اجتماعیمان صاحب فیلمی شدهایم که سالهای بعد اگر خواستیم چشمانداز اعتیاد جامعه در اواخر دهه 90 را ببینیم این فیلم تصویر روشنی از طیفهای سنی و قشرهای مختلف را جلوی چشم میگذارد.
همیشه پدیده اعتیاد در سینمای ایران جذاب بوده از فیلم «گوزنها»ی مسعود کیمیایی تا سریال ضعیفی مثل «آیینه عبرت»؛ اما مسأله این است که این آثار بهعنوان پدیده فرهنگی چقدر بتواند تأثیر اجتماعی بگذارد. به نظر شما از این منظر فیلم «متری شیش و نیم» چه دادههای اجتماعی در حوزه اعتیاد دارد؟
مصطفی اقلیما (رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی): اعتیاد که یکی از مسائل مهم جامعه ماست معلولی از علتهاست. از سال 70 که به ایران آمدم اعلام شد دو تا دو و نیم میلیون معتاد داریم. از آن زمان تا به امروز آمار را که اعلام میکنند میبینیم که نه کمتر شده و نه بیشتر. چطور میشود که آمار معتادان در این سالها تغییری نکرده است. حتی بر فرض اینکه دو ونیم میلیون معتاد داشته باشیم، طبق استاندارد بینالمللی اگر آن را بر تعداد اعضای یک خانواده 4 نفره ضرب کنیم میشود 20 میلیون آدم. 20 میلیون نفر بهطور مستقیم با اعتیاد درگیرند. حالا اگر هر کدام از این زن و مرد یک خواهر و برادر هم داشته باشد میشود 30 میلیون آدم. یعنی اعتیاد حدود 30 میلیون آدم مملکت را ویران کرده، پس نگوییم دو و نیم میلیون معتاد داریم بلکه باید بگوییم چند نفر با اعتیاد درگیر هستند.
این افراد عصبانی با جامعه در ارتباط هستند و بهعنوان مثال سر کار این عصبانیت را به همکارشان هم منتقل میکنند. این 5 میلیون معتاد سرجمع 10 میلیون کودک معتاد هم دارند و این بچهها به مدرسه میروند و... قصدم این است که بگویم فکر نکنید که این اتفاق روی خانوادههایی که بهصورت مستقیم درگیر اعتیاد نیستند اثر نمیگذارد، ناخودآگاه همه ما درگیر مسأله اعتیاد در سطح شهر هستیم. با این دید پی میبریم که اعتیاد چه مسأله مهمی است و اگر هر دو سال یک بار فیلمی با این مضمون بسازیم تلنگری میزنیم تا یادمان بیفتد درگیر چه مسألهای هستیم. من در یک دوره در گذر عربهای ناصرخسرو زندگی میکردم. اکثر آدمهای آن منطقه معتاد و مواد فروش بودند، جالب اینکه اگر میفهمیدیم کسی موادفروش است بقیه با او قطع رابطه میکردند و او طرد میشد اما امروز اعتیاد تبدیل به فرهنگ شده است، در میهمانیها برای صرف مشروب و مواد مخدر مکان ویژهای در نظر میگیرند و اگر همراهی نکنید انگ امل بودن میخورید یعنی قبح اعتیاد از بین رفته و به فرهنگ تبدیل شده است. چرا این اتفاق افتاده؟ کسی به آن توجه ندارد. در ستاد مبارزه با مواد مخدر شاید سالانه دو تا سه هزار تحقیق در مورد اعتیاد انجام میشود که بودجه زیادی صرف آن میشود اما چه کسی است که از این تحقیقات برای اجرایی شدن طرحی در این حوزه استفاده کند. در همه جای دنیا بودجه هنگفتی صرف پژوهش میشود اما جواب پژوهش که درآمد مسئولان بر اساس آن برنامهریزی میکنند. در سینمای ایران چندین فیلم درباره اعتیاد ساخته شده اما چه کسی است که آن را پیگیری کند و علل و عوامل اعتیاد را مورد بررسی قرار دهد، نه اینکه معتادان را دستگیر کنیم بررسی کنیم که چرا معتاد شده است؟ وقتی این فرد مواد فروش میشد من پلیس و دادگاه کجا بودم که امروز سرنوشت این آدم به اعتیاد کشیده شده است؟ هیچ آدمی در دنیا معتاد، دزد و آدمکش به دنیا نمیآید ماییم که در خانواده و فشارهای جامعه او را اینگونه تربیت میکنیم. جامعه مسئول است، فرد مسئول نیست، سیاستهای اجتماعی در جامعه مسئول است. معتادان و مواد فروشها را دستگیر میکنیم تا اعدام کنیم اما کسی نمیپرسد چرا این آدم مواد فروش شده است؟ باید به جای او کسی را که مسئول است بگیریم و استنطاق کنیم که چرا به او در دوران مدرسه رسیدگی نشد؟ چرا وقتی بیکار شد هیچ کس جواب نداد؟ در خیابان بساط دستفروشها را جمع میکنیم، این فرد چه کار باید بکند؟ دزدی کند یا مواد بفروشد؟ خب ما دزدش کردیم. در همه جای دنیا جامعه و سیاستهای اجتماعی محکوم میشود و نه فرد. در همین فیلم میبینیم که میگوید با دستگیری یک مواد فروش یک نفر دیگر جایگزین میشود. چرا اینقدر خرید و فروش مواد زیاد است چون در آن سود هست. هرچیزی که در این مملکت سود داشته باشد آدمها جذبش میشوند. «متری شیش و نیم» به نکات مهمی از مسأله اعتیاد اشاره میکند اما بخشهایی هم هست که دست سازنده بسته است و امکان نمایش آن را ندارد مثلاً به خاطر همین فشارها، او نمیتواند علل اعتیاد را نشان بدهد چرا که اگر دنبال علل معضلات باشیم پای کم کاری مسئولان و نهادها به میان کشیده میشود و خب فیلم اجازه نمایش پیدا نمیکند. فیلمساز و خبرنگار چشم و گوش جامعه است تا مسائلی که از نگاه دیگران مغفول مانده را بیان کند اگرچه متأسفانه مسئولان ما از مسائل آگاهند، آمار و ارقام هم دارند و این فیلم را هم نگاه نمیکنند چون اصلاً برایشان مهم نیست. خب این فیلم حرفش را مطرح کرده است، حرف مردم و درد آنها را مطرح کرده که اینقدر مخاطب دارد، اتفاقاً چون راست میگوید مردم آن را میبینند اما مردم که کارهای نیستند. حکایت همایشهای ما در دانشگاه است که مسئولان دو ساعت اول حرفشان را میزنند و موقع سخنرانی ما که میشود هیچ کس نیست جز دانشجویان، دانشجو حرفهای انتقادی من را بشنود چه از دستش بر میآید، او که میداند مشکل کجاست.
آیا آمار دقیقی درباره تعداد معتادان به شیشه ارائه شده است؟ آقای ساداتیان در گفتوگویی دلیل نامگذاری فیلم را آمار شیش و نیم میلیونی مصرفکنندگان تفننی و معتادان به شیشه اعلام کردند که البته از فیلم حذف شده است. الان آقای اقلیما به آمار دیگری اشاره کردند.
اقلیما: یک آمار این چنینی اعلام شد اما رسمی نبود. ستاد مبارزه با مواد مخدر بهعنوان نهادی که آمار را اعلام میکند هیچ وقت بیش از دو و نیم میلیون اعلام نکرده است همیشه از اول همین میزان مانده است.
یعنی آمار دقیق داریم ولی اطلاعرسانی درست نمیشود؟
ماریت قازاریان (رئیس گروه پیشگیری از اعتیاد سازمان بهزیستی): تا دو سال گذشته در آمار رسمی بین یک میلیون و دویست تا سیصد اعلام میشد. آخرین شیوعشناسی اعتیاد در سال 94 بوده که توسط دفتر ما انجام شد (دوره جدید الان در حال انجام است) اما انتشار آمار رسمی دست ما نیست و ستاد مبارزه با مواد مخدر متولی این کار است و هر وقت که صلاح بدانند اعلام میکنند. این آمار شش و نیم میلیونی که در برخی سایتها منتشر شده، آمار رسمی و دقیق نیست. در صحبتها به مصرفکنندههای تفننی اشاره شد اما چون آنها وابسته به اعتیاد نیستند، معتاد محسوب نمیشوند چرا که در شیوعشناسی کسی بهعنوان معتاد شناخته میشود که وابستگی کامل داشته باشد. اصلاً واژه مصرفکننده تفننی منسوخ شده و چنین چیزی نداریم، کسی که یک بار مصرف میکند معتاد نیست چون به اعتیاد وابسته نشده و جزو آمار محسوب نمیشود. گاهی وقتها اطلاعات واقعی نیست، به میهمانی میرویم و این دست آدمها را میبینیم میگوییم همه جا پر از معتاد است حتی در رسانهها اعلام میشود همه دانشآموزان معتاد هستند در حالی که این غلو است، نه اینکه آمار دانشآموزان معتاد کم است، نه! در حد خیلی تأسف باری هم هست اما این نحوه غلوآمیز در اطلاعرسانی اشتباه است. ما که نمیخواهیم کتمان کنیم، چون اگر کتمان کنیم به مشکل اصلی نمیپردازیم ولی این هم که بگوییم همه معتادند و به آمارهای 6 میلیونی استناد کنیم ما را از مسیر منحرف میکند چون اول اینکه غیردقیق است و واقعی نیست و دوم اینکه پنیک (فوبیا) در جامعه ایجاد میکند. تصور کنید اگر چنین چیزی در رسانهها اعلام شود که همه مدارس پر از اعتیاد است چه رعب و وحشتی در خانوادههای بچه مدرسهایها ایجاد میشود. ایجاد وحشت به کاهش بار اعتیاد کمک نمیکند. در یک دوره در کارهای رسانهای پوسترهایی طراحی میکردند با تصویر اسکلتی که از آن خون میچکد، تحقیقات گسترده نشان میدهد که چنین تصاویری تأثیری روی مردم نمیگذارد، ممکن است تأثیر هیجانی و آنی داشته باشد اما روش خوبی برای اثرگذاری عمیق نیست. من اجازه ندارم آماری را بهصورت رسمی اعلام کنم چون وظیفه ستاد مبارزه با مواد مخدر است اما درباره آمار 20 یا 30 میلیونی که به گفته آقای اقلیما بهصورت مستقیم و غیرمستقیم با اعتیاد درگیر هستند، یک جمله تکمیلی اضافه کنم که کل جمعیت ایران با این پدیده درگیر است. خیلیها تصور میکنند در محیط عاری از اعتیاد هستند و نوجوانشان هم بچه خوبی است و از این مسائل مبراست و گاهی به مراجع مراجعه میکنند تا فقط بچهشان مشورت و توصیههایی بگیرد اما با نوجوان که صحبت میکنیم میگوید 6 سال است سیگار میکشد در حالی که پدر و مادرش از آن بیخبر هستند. امروز میگوییم که اعتیاد پشت در همه خانههاست فقط کافی است دقالباب کند، در کشوری که در شاهراه مسیرهای مختلف قاچاق مواد است نمیتوان اعتیاد را ریشهکن کرد؛ اعتیاد بوده، هست و خواهد بود اما مهم این است که چقدر روی مسأله پیشگیری کار کنیم و به عوامل محافظ بپردازیم. در همین فیلم خیلی جسته و گریخته و پراکنده به عوامل خطر و محافظ پرداخته شده است. بهعنوان نمونه یکی از عوامل محافظ برای پیشگیری از اعتیاد، خانواده است. در این فیلم خانواده نابسامان را میبینیم که چه بسا در فیلم قبلی سعید روستایی (ابد و یک روز) آن را از نمای نزدیکتری هم دیدهایم، خانوادههایی که در قاچاق حامی هستند مثلاً زنی که مواد مخدر همسرش را در لباسش پنهان کرده، پدر معلولی که در بازداشتگاه فرزندش را قربانی خلاف خودش میکند و... البته من چند نکته انتقادی هم دارم که بهنظرم جزو عوامل خطر فیلم است از جمله نشان دادن پایپ و نحوه مصرف شیشه در سکانسهای میانی فیلم. اگرچه شاید برخی بگویند مصرفکننده روش و شیوه مصرف را پیدا میکند اما این نکته را باید در نظر بگیریم که خیلیها هستند که اسم شیشه را شنیدهاند اما طریقه مصرف آن را نمیدانند. در همان سالن سینما که فیلم را دیدیم یک کودک 6-5 ساله حضور داشت که من تذکر دادم بچه را بیرون ببرند یک بخشیاش بهخاطر اینکه کلافه شده بود و مزاحم فیلم دیدن بقیه میشد و یک بخش دیگرش هم به این خاطر که دیدن این صحنهها مناسب سن او نبود.
ساداتیان: البته ما گروه سنی بالای 15 سال برای تماشای فیلم اعلام کردیم.
قازاریان: بله، در روشهای پیشگیری از اعتیاد ما هم برای سنین مختلف طبقهبندی داریم، پیشگیری از اعتیاد برای سه سال، برای 5 سال و... بعد میرویم سراغ مقطع راهنمایی، بچههای این دوره عموماً میدانند شیشه جزو مواد مخدر است اما شیوه مصرف آن را نمیدانند و پایپ را ندیدهاند، به تصویر کشیدن چنین صحنههایی تخصصی نبود. «متری شیش و نیم» بیشتر به موضوع معتادان متجاهر پرداخته بود که موضوع مهم روز است یعنی آنهایی که جزو معتادان خیابانی هستند، بازداشت میشوند و یک شب در بازداشتگاه میمانند و پس از آن به جاهایی برای نگهداری و بعضاً درمان منتقل میشوند یعنی به معنای زندانی شدن همیشگی نیست. انتقاد دیگر من به چگونگی تصویر آنها و ادبیات بدی است که با آنها برخورد میشود و به هیچ عنوان با اصول انسانی همخوان نبود، البته که برخوردهای بدتر از این هم وجود دارد اما ما داریم درباره فیلم صحبت میکنیم.
اقلیما: اما قبول دارید بدتر از این را انجام میدهند بعضی اوقات ما باید واقعیتها را بگوییم.
قازاریان: بله، من که گفتم بدتر از این هم هست اما ما داریم آن را در فیلم تصویر میکنیم.
قازاریان: من که تأیید نمیکنم میگویم اینها آدم هستند و هر کدام خانواده دارند، اتفاقاً ناصر خاکزاد به خاطر نجات خانوادهاش در این مسیر افتاده بود، وقتی در فیلم نشان میدهیم باید برخورد انسانیتری با آنها شود.
اقلیما: من مخالفم. اگر پلیس کار اشتباهی انجام میدهد باید بدتر از آن را نشان دهیم.
قازاریان: من پلیس را نمیگویم. عرض من مردم است. همه این آدمهایی که معتاد میشوند هیچکدام نمیخواهند در این راه گام بردارند. با اکثر آنها که صحبت میکنیم حتی معتاد خیابانی ته خطی، میگوید اگر عاقبت کار را میدانستم سراغ این کار نمیرفتم. واقعاً هم اگر آموزش و پیشگیری درست انجام میشد و اعتبار و بودجه مناسبی برای پیشگیری اختصاص مییافت این اتفاق نمیافتاد. الان اعتبار پیشگیری به ازای هر نفر از جمعیت ایران 30 تا تک تومن است. در حالی که ما میگوییم از سن 3 تا 65 سال هر نفر به پیشگیری متناسب با جایگاه و سن خودش نیاز دارد. الان با این بودجه چه میتوان کرد؟
پوریا: اتفاقاً یکی از راههای غیرمستقیم پیشگیری نشان دادن همین میزان شناعت در سینماست. به گفته شما تصویر اسکلتی که از آن خون میچکد اثرگذاری لحظهای دارد من ارجاعش میدهم به تصویر ریه تخریب شده روی بستههای سیگار که اصلاً به شوخی تبدیل شده است. وقتی عرض کردم جزئیات در فیلم مهم است به همین دلیل گفتم. فیلم «خون بازی» خانم بنی اعتماد تصویری متفاوت از یک فرد معتاد نشان داد؛ کسی که در یک خانواده متوسط رو به بالا زندگی میکند، شکل پوشش، معاشرتها، ماشین مامانش هیچ کدام نشان نمیدهد که او معتاد است (در حالی که تصور غالب ما از معتاد کسی است که در جوی افتاده) ولی شناعت او به جایی میرسد که وقتی مادرش آخرین تیکهای که داشت برای طرحش میرفت شمال را به بیرون پرتاب میکند، در گل و لای و لجن دنبالش میگردد، این تصویر با این جزئیات برای کسی که در معرض آن قرار دارد یا برای مدت کم و بهصورت تفننی مصرف کرده و ممکن است تبدیل به عادت شود، تأثیرگذاری عمیقی دارد. در فیلم «متری شیشونیم» شاهد هستیم که پدری بچهاش را به زندان میفرستد و حتی کسی مثل ناصر خاکزاد که مخالف با نوع رفتار با این بچه است (جزو عناصر خیلی خوب فیلم است که هیچ نمایشی ندارد و این احتمال را ایجاد میکند که این ناخوشایندی او احتمالاً به خاطرات کودکیاش باز میگردد) در نهایت همین بچه را وسیلهای برای به دست آوردن قرص قرار میدهد یا صحنهای که تلاش میکند با از بین بردن سرانگشتان پروندهاش را پاک کند... همه اینها نشان میدهد که اعتیاد آنها را تا چه حد تنزل میدهد و اتفاقاً این شناعت باید نمایش داده شود. در یک بعد دیگر فیلمی که من «متری شیش و نیم» را به آن وصل میکنم «تیغ و ابریشم» مسعود کیمیایی است. در «گوزنها» یک قاچاقچی داریم که کاراکتر فیلم با این تفکر که او عامل تمام بدبختیهایش است (البته این فکر کوته اندیشانه است) تصمیم دارد او را بکشد اما در فیلم «تیغ و ابریشم» جهت فیلم از طرف تمرکز بر معتاد در کانون توجه دوربین به طرف قاچاقچی تغییر میکند. «متری شیش و نیم» حتی در ابعادی که تصویر خشونت آمیزی از پلیس نشان میدهد هم مهم است و من آن را به بحثی درباره سینمای امریکا متصل میکنم. در دهه 60 شمسی معادل دهه 80 میلادی ممنوعیت گسترده نمایش فیلمهای امریکایی را در سینما و تلویزیون داشتیم؛ اما فیلم رومانیایی و روس و محصول امریکای لاتین فراوان نمایش داده میشد و ما پدیدهای داشتیم تحت عنوان فیلم ضدامریکایی که مدام در تلویزیون نمایش داده میشد؛ اما چرا الان نیست؟ چون تولید نمیشود و خود امریکاییها در 3 تا 4 دهه اخیر شدیدترین فیلمهای انتقادی را درباره خودشان ساختهاند و از تصویر رشوهخواری بالاترین مقام پلیس تا کاخ سفید را نشان میدهند. در فیلم «قاچاق» استیون سودربرگ که اسکار فیلمنامه را هم دریافت کرد مسئول گمارده کاخ سفید در کمیته ویژه تحقیق و بررسی درباره اعتیاد جوانان که نقش آن را مایکل داگلاس بازی میکند، دخترش را بر اثر اعتیاد از دست میدهد. بخشهایی از این فیلم حتی در کاخ سفید فیلمبرداری شده است، فیلمی نیست که در یک گوشه ساخته شود و بعد به زور بزنند و برای اکران تلاش کنند، آنها میدانند که هرچه بیشتر شناعت و خشونت را در سیستمشان نشان دهند به نوعی از آن جلوگیری کردهاند و البته یک بخش دیگر آن استراتژی سیاسی است و با این رویکرد از اینکه فیلم ضدامریکایی در جای دیگر ساخته شود، جلوگیری کردهاند. این سیاست، تصمیم درستی است. همیشه تصورغالب این است که یکسری فیلمساز ضدجریان یواشکی و مستقل این کار را میکنند در حالی که خود جریان حاکم، خواهان آن است، ضمن اینکه تصویری میدهد که به طور مداوم میتواند روی قاضی و جوانان و... در شرایط عادی تأثیر بگذارد. من نمیخواهم ادعا کنم که همه اینها به نیت خیر و صلاح در فیلم سعید روستایی لحاظ شده است اما ویژگی خوب سعید روستایی این است که بخشهای خالص سینمایی به همان اندازه برایش مهم است که جنبههای اجتماعی آن. یکی از نکات انتقادی من اتفاقاً به صحنههای روضه خوانی برای ناصر خاکزاد درباره خانوادهاش است که به نظرم نقض غرض است. درحقیقت در این سکانس ماجرا تمام است و احساس همدلی انسانی نسبت به شرایط او را در مخاطب ایجاد میکند اما تصاویر بعدی که وضعیت کوچه و خانهشان را برای قاضی توضیح میدهد و تصاویر آن را میبینیم زائد است. در واقع از بیان این صحبتها به نکته مورد اشاره در صحبتهای شما میخواهم برسم که گفتید هیچکس خودش نمیخواهد معتاد شود، رسیدن به این حس درباره قاچاقچی هم لازم است اما نه با این حجم از سوگ سرایی
برای شخصیت.
اقلیما: ما هیچ وقت برای فرد نباید سوگ داشته باشیم مهم چراهاست. امروز خبرنگاری از من پرسید چرا برخی رشوه میگیرند؟ گفتم وقتی حقوق یک میلیون تومانی میدهیم و میدانیم که زندگی او با این دستمزد نمیچرخد، خودمان شرایطی ایجاد کردهایم که او مجبور به این کار شده است. حدود 10 سال پیش برای همایشی با موضوع مواد مخدر به سمنان دعوت شده بودم. استاندار و فرماندار گفتند اینجا شهر خوبی است، اعتیاد کمتر شده و... من هم همه آمارها را اعلام کردم و گفتم چرا اعتیاد ادامه دارد چون مامور به شکل همت عالی پول دریافت میکند، اگر نگیرد زندگیاش نمیگذرد. مجبور است یکی دو قاچاقچی را رد کند تا امورش بگذرد. همین طور راجع به مشاغل مختلف گفتم، دیدم همه چپ چپ نگاه میکنند، در نهایت این نکته را اضافه کردم که من استاد دانشگاه از همه دزدترم. من برای دو ساعت درسی که میدهم باید 4 ساعت مطالعه کنم اما چون دستمزد مناسب ندارم و باید چند جای دیگر منبر بروم، این وقت را نمیگذارم و از آن دو ساعت یک ساعتش را دیرتر سرکلاس میآیم و یک ساعت هم خاطره تعریف میکنم. من عمر دانشجو را میدزدم که قابل برگشت نیست و یک بیسواد تحویل جامعه میدهم. من جزو آن دسته افرادی هستم که معتقدم همه چیز را باید نشان داد. برخیهای میگویند کم و در پرده نشان دهید که هر کسی نفهمد اما این اتفاقها دارد در جامعه میافتد اجازه دهیم همه آن را ببینند و بفهمند.
قازاریان: من اصلاً صحبتم این نبود که نمایش ندهیم یا خیلی کم نمایش دهیم. حرف من این است که این رفتار غیرانسانی حداقل در فیلم نشان داده نشود. پلیس باید ابهت داشته باشد.
قازاریان: پلیس مواد مخدر بله خیلی متفاوت است. شما فیلمهای خارجی را ببینید، همین سریال «مرزبانان» که قاچاق را در مرزهای استرالیا نشان میدهد خیلی هم جدی هستند اما هیچکدام فحش نمیدهند. معتادها که همگی در قشر پایین نیستند، در قشر بالا و تحصیلکرده هم هستند اما چون پولدارند دیده نمیشود.
ساداتیان: آقای دکتر (اقلیما) به موضوع خوبی اشاره کردند، گفتند کلی مطالب تحقیقاتی داریم که استفاده نمیشود و به بایگانی سپرده میشود. به اعتقاد من سینما و یک فیلم هم میتواند کیسسازی شود و به بخشی از مشکلات اجتماع تلنگر بزند ولی چرا به آثار سینمایی بهعنوان کیس تحقیقاتی نگاه نمیکنیم. وقتی جامعه دچار بحرانهای اقتصادی میشود جامعه در خود فرومیرود، آدمهایی که تعهدات اخلاقی دارند سعی میکنند با سرگرمی و Entertainment خودشان را مشغول کنند ولی در طیف آدمهایی که تعهدات اخلاقی ندارند هم مصرف مواد مخدر بالا میرود و نشان میدهد که بخش هایی از جامعه ما وضعش خوب نیست و آرامش ندارد. در همین سال که قیمتها چند برابر شد و شوک اجتماعی داشتیم «متری شیش و نیم» بیشترین آمار فروش یک فیلم اجتماعی را داشت، یعنی آنهایی که تعهدات اخلاقی داشتند به سینماها و دیگر اینترتیمنتها پناه بردند.
پوریا: یعنی آن گزاره کلیشهای که میگوید مردم خودشان مشکلات دارند و میخواهند به جایی پناه ببرند که بخندند تا حالشان خوب شود درمورد یک طیف به بنبست میرسد.
ساداتیان: بحث من این است که وقتی جامعهمان اینقدر ملتهب است و اینترتیمنت میتواند مثل مسکن باشد و بخشی از جامعه را سرگرم کند چرا اینقدر نسبت به آن بیتفاوت هستیم. درشرایطی که میزان نقدینگی در کشور دو تریلیون است چرا باید گردش مالی سینمای ایران
240 میلیارد تومان باشد، هیچ تناسبی ندارد. سینمای اجتماعی با پرداختن به این موضوعات یک نیشتر به یک معضل زده است. اگر درست است راه حل برای آن پیدا کنیم. میزان استقبال مخاطب نشان میدهد که مردم این موضوع را میشناسند پس بهدنبال راه حل باشیم. یک خاطره برایتان تعریف کنم. چند شب پیش در یکی از سینماها، ساعت دو صبح در سانس فوقالعاده، یک نفر عصبانی از سالن بیرون میآید و شروع میکند به زد و خورد و مشت کوبیدن به دیوار و... چند دقیقه بعد که مدیر سینما او را آرام میکند و میگوید میتوانم رویتان را ببوسم؟ همین طور که او را در آغوش میکشد بغض او سر باز میکند و در میان هقهق گریه میگوید زندگی ناصر عین زندگی برادرش بوده؛ تکه کلامش هم این بود که ناصر در زندگیاش یک عشق و حالی کرد ولی داداش من هر چه درآورد خرج خانواده کرد. به نوعی تیپهای مختلف از افراد معتاد در این فیلم زندگی خودشان را میبینند. بچه وقتی از همه جا ناامید میشود به دامان پدر و مادر پناه میبرد اما ببینید اعتیاد پدر را به کجا میرساند که بچهاش را قربانی خودش میکند. تلاش ما این بود که این زنگ خطر را به صدا دربیاوریم که با چه پدیدهای رو به رو هستیم. خیلی از آدمهای معتادی که در فیلم حضور دارند آدمهای تحصیلکردهای هستند که میگفتند در ابتدا تفننی مواد استفاده کردند و بعد کارشان به اعتیاد کشیده و از خانه بیرونشان کردهاند. اعتیاد یقه هرکس را که بگیرد به قعر جهنم میکشد.
قازاریان: شکی نیست که ساخت فیلم در حوزه اعتیاد بخصوص با این کیفیت قابل تقدیر است. آقای پوریا در بخشی از صحبتهایشان به واکنش برخی مخاطبان اشاره کردند مبنی بر اینکه «این همه فیلم راجع به اعتیاد چرا باز هم یکی دیگه؟» اما با وجود همه این آثار باز هم کم است. ضمن اینکه در کنار این آثار باید بحث شکل بگیرد، مطبوعات به آن بپردازند، نشستهایی در رادیو و تلویزیون برگزار شود، بروشور چاپ شود و...
پوریا: همین که شما میفرمایید اجازه انتشار آمار رسمی را ندارید و برای همیشه در انحصار ستاد مبارزه با مواد مخدر است بخش عمده ماجرا به این موضوع برمیگردد که سیستم رسانهای امریکا و نه فقط سینمایش، همه مشکلات را به عریانترین شکل نشان میدهد که بتواند از گسترش آن جلوگیری کند. یک لحظه تصور کنید تصویر لانگشات سالنی که معتادان در آن جمع هستند را یک شب تلویزیون نشان بدهد، چه اشکالی دارد. میخواهم بگویم این سیستمها طبق قوانین نانوشتهای که البته بیشتر امنیتی است و در دل قواعد اداری و آییننامهها و بخشنامهها نیست؛ همه با هم همگن هستند در ابراز نکردن و بستن فضا. این همه پلیس هزینه میکند و سریال میسازد اما در هیچکدام چنین تصویر جذابی از پلیس نمیبینید. اتفاقاً میخواهم اشاره کنم به بخشی از مردم - مردمی که خبر ندارند چه مشکلاتی برای این فیلم ایجاد شد و چه مقدار سانسور شد و بخش عمدهای از همین مردم و حتی دوستان خود من که اهل فیلم دیدن هم هستند میگویند سعید روستایی طرف پلیس را گرفته! چرا از پلیس سیستم ما چنین تصویر با حالی شبیه پلیسهای امریکایی که لغز میخواند، منتشر میکند و... ایجاد کرده است. این همه سریال میسازند اما تصویری که از پلیس ارائه میکنند شخصیتهای اتوکشیده و نچسبی است که با مخاطب ارتباط برقرار نمیکند. این انتقادی که شما از تصویر پلیس مطرح کردید اتفاقاً از یک نگاه از دید مردم توانایی پلیس تلقی میشود پلیس میداند حکایت خیلی از معتادان حکایت همان پیرمردی است که میگوید من نه میخواهم ترک کنم و نه میتوانم، چه کار داری؟! بنابراین برخورد پلیس بابت برگشتناپذیر بودن این افراد، از دید مردم تصویر خیلی فاعلانهای از پلیس تلقی میشود. با وجود این باید به این نکته اشاره کنم که چقدر این مشکلات در سیستم ما عمیق است و برخورد نیروی انتظامی با فیلم و وضعیتی که برای آن ایجاد کرد عجیب است درحالی که اساساً باید چنین فیلمهایی را مثل یار دوازدهم خودش بداند.
اقلیما: در قانون اعلام شده که پلیس حق ندارد حتی در گوش مجرمی بزند که بچهای را تکه پاره کرده است. پلیس مأمور است این فرد را دستگیر کرده و به دادگاه تحویل دهد، قاضی او را محکوم کرده و حد را اجرا میکند. من قانون نیستم. پلیس هم آدمی است مثل من اقلیما، ممکن است با خانوادهاش درگیری داشته باشد، مشکل اقتصادی داشته باشد و...
پوریا: حتی در فیلم هم پلیس معتادان را نمیزند مثلاً در صحنههایی مشابه آنچه که مجرم دارد اثرانگشتاش را مخدوش میکند با او بر خورد میکند.
اقلیما: داشتم میگفتم پلیس هم آدمی است مثل من اقلیما، ممکن است با خانوادهاش درگیری داشته باشد، مشکل اقتصادی داشته باشد و... وقتی من ناراحتم عصبانیتم را روی یکی خالی میکنم.
اقلیما: امنیت باید در ذهن ما باشد نه وابسته به تعداد پلیسهایی که در خیابان وجود دارد. وقتی امنیت وجود ندارد من ماشین که میخرم برایش 4 قفل میخرم و به انواع آژیرها مجهزش میکنم و باز هم خیالم راحت نیست. بیمه هم کردهام اما میدانم فایدهای ندارد و بیمه هم پولم را نمیدهد. من نوعی وقتی پلیس را در خیابان میبینم باید خوشحال باشم نه اینکه خودم را بپوشانم. وظیفه پلیس این است که بهخاطر شاکی خصوصی یا جرم مشکوک کسی را دستگیر کند. وقتی چنین فیلمی ساخته میشود باید واقعیت کامل را نشان بدهد نباید به پلیس و ستاد مبارزه با مواد مخدر بربخورد، اگر ناراحت هستید بروید این معایب را برطرف کنید. اتفاقاً انتقاد من به فیلم این است که چرا تمام واقعیات را نشان نداده است. باید علت و معلول را نشان میداد اما حتماً اجازه اکران پیدا نمیکرد. مردم از دیدن یک فیلم اجتماعی ممکن است دچار وحشت شوند اما جنس نگرانیشان از شروط عقل است؛ اینکه نکند بچه من هم دچار چنین سرنوشتی شود؟ نکند من که تفننی مصرف میکنم وابسته مواد شوم و...
قازاریان: اتفاقاً کسی که مصرف تفننی دارد هیچ وقت نگران نمیشود که عاقبتش اعتیاد و وابستگی است. تصورشان این است که هیچ وقت شبیه آنها نمیشوند. وقتی میگوییم مراقب باشید بچهتان را به تولد یا میهمانی نفرستید که والدین حضور ندارند با اطمینان میگویند بچه من آنقدر خوب است که درگیر این اتفاقات نمیشود. من همیشه به واکنش مخاطبان در سالن سینما دقت میکنم، بعد از این فیلم که سکوت مطلق بود و همه در فکر بودند. من چون کارم در این حوزه هست و خیلی چیزها را با چشم خودم دیدم کمتر تحت تأثیر قرار میگیرم اما بعد از این فیلم همه در فکر بودند. همینطور میشنیدم که دو تا خانم صحبت میکردند که فلان جا گریهام گرفت، بیچارهها و... او فکر میکند شخصیت فیلم بیچاره است و موضوع داستان هیچ ربطی به زندگی خودش ندارد و از او دور است، در حالی که هیچکس نباید چنین اطمینانی داشته باشد. جایگاه من این نیست که راجع به پلیس و این مسائل صحبت کنم. اولاً صحبتم این است که ساخت این دست فیلمها خیلی هنر است و مشکلات مبتلا به جامعه را نشان میدهد، اگر عدهای که چشم و گوششان را بستهاند این شانس را داشته باشند که به سینماها بروند و این فیلمها را ببینند، اتفاق مبارکی است. بحث اصلی من این بود که وقتی چنین فیلمهای درخشانی ساخته میشود برخی اصول رعایت شود که خطا کمتر شود. هر فیلم و کتابی و هر بحث و گفتوگویی نقاط قوت و نقاط ضعف دارد. در نهایت باز هم میگویم فحاشی و بددهنی نیروی پلیس در یک فیلم زیاده روی بود اگرچه باز هم اقرار میکنم که خودم شاهد بودهام که بدتر از این هم در واقعیت اتفاق میافتد. نشان دادن شیوههای مصرف ایراد دیگر فیلم بود.
ساداتیان: یکی از مشکلات جامعه ما این است که در این حوزه بهصورت جزیرههای جدا از هم عمل میکنیم. نقش پلیس برخورد سلبی است اما کار نرم افزاری را چه کسی باید انجام دهد؟ هر مسئولی را که میبینیم میگوید من دارم وظیفهام را انجام میدهد اما کسی نیست که اینها را به هم وصل کند و بین آنها رابطه ایجاد کند.
قازاریان: رابط اینها در کشور ما ستاد مبارزه با مواد مخدر است. ستاد مبارزه با مواد مخدر نقش هماهنگکننده امور بین این دستگاهها را بر عهده دارد.
در دهه 60 در فیلمهای مرتبط با اعتیاد شخصیتهای طاغوتی که اعتیاد را در جامعه ایران ترویج دادهاند یا دستهای پنهان را بهعنوان علل شیوع اعتیاد میبینیم یکی از انتقاداتی که به فیلم مطرح است این است که در «متری شیش و نیم» روایت به گونهای است که همه مشکلات برآمده از فرودستان است. از سوی دیگر در همین جلسه شاهد هستیم که بهعنوان مثال چهرههایی مثل خانم قازاریان به نمایندگی از گروه پیشگیری توقع دارند که طریقه مصرف مواد هم نشان داده نشود و... همین دو نکته نشان میدهد که توقعات و انتظارات از ساخت فیلمهای با موضوع اعتیاد بالاست و از سوی دیگر کار کردن در این حوزه با چه دشواریهایی رو به رو است.
ساداتیان: فیلمهایی که تلنگری به هر موضوع اجتماعی میزنند عموماً همگی متهم به سیاهنمایی میشوند و سرنوشتشان یا توقیف است یا ممیزیهای شدید. در مرحله تولید و گرفتن تجهیزات، نیروی انتظامی خیلی لطف کرد ولی مثلاً مکانهایی که برای فیلمبرداری لازم داشتیم همگی امنیتی بود و اصلاً اجازه تردد نداشتیم. بههمین دلیل ما صفر تا صد تمام مکانها، زندان، حیاط بازداشتگاه و حتی کوچه باریک خانه ناصر خاکزاد را ساختیم که هزینه زیادی به ما تحمیل کرد. ما برای دریافت کمک به سراغ ستاد مبارزه با مواد مخدر رفتیم، سناریو را خواندند و جلسهای مثل همین نشست تشکیل شد، چند کارشناس آمدند و نهایتاً این جلسه منجر به این شد که این فیلم را نسازیم. جالب اینکه صد نفر آدم نشسته بود که هر کدام نظری در تضاد با دیگری داشت، گفتیم ما میرویم شما بحث تان را بکنید و بعداً نظرتان را بگویید.
پوریا: شما فیلمنامه را بنویسید و بعد به ما بگویید چه میتوانیم بسازیم (خنده) یعنی فقط نگاه نظارتی دارند و نه مشورتی و مشارکتی.
ساداتیان: ما باید به ذهن نویسنده اعتماد کنیم. خب ذهن انسان مثل کامپیوتر میماند بر اساس اطلاعاتی که دارد یک خروجی میدهد. آدمهایی که موضوعات اجتماعی میسازند تحت تأثیر محیط شان هستند، جامعهشان را رصد کردهاند، سعید روستایی این پدیده را بهتر میشناسد یک فیلمساز دیگر ممکن است به پدیده طلاق اشراف داشته باشد. معضل اساسی ما این است که همیشه مسئولان میخواهند صورت مسألهها را پاک کنند یعنی هر آدمی که سرکار میآید میگوید این اشکالات مال قبلی بود و قبلی هم میگوید مال قبل بوده. زمانه خودشان را گل و بلبل تصویر میکنند تا مدیر بعدی بیاید و پردهها را بالا بزند و ببینیم چه خبرها بوده. قبول کنیم جامعه ما دچار بحران است نه تنها در حوزه مواد مخدر بلکه در خیلی حوزههای دیگر از جمله همین پدیدههای اختلاس. چرا نمیگردیم برای آن راهکار پیدا کنیم؟ حتماً یک جای کار میلنگد و چیزی این وسط غلط است که هرجا که سرک میکشیم یک اختلاس بیرون میزند. آوازه دینداریمان همه جای دنیا پیچیده اما نمونههایی که در کشورمان بکرات اتفاق میافتد را در سوئیس و سوئد و اروپا کمتر میبینیم. بحثم این است که در فیلمهای اجتماعی به هر کدام از این معضلات که بخواهیم بپردازیم یک مدعی از یک جا پیدا میشود و بدون نگاه کارشناسی فقط بر اساس بخشنامههای خودش با اثر برخورد میکند. چندوقت پیش خانمی از وزارت ارشاد برای پروژه تحقیقاتی با من تماس گرفت درباره اینکه چرا سینمای ما به این حجم از فیلمهای سخیف رسیده است؟ گفتم فیلمهای من چطور بوده؟ آنها هم سخیف هستند؟ گفت نه اتفاقاً چون فیلمهای خوبی دارید یکی از کاندیداهایی که برای مشورت معرفی کردند شما بودید. گفتم اگر اینکه میگویی درست است پس چرا تمام فیلمهای من دچار بلیه ممیزی و برخورد میشود؟ وقتی شما هی میگویید اینجا نباشد و آنجا حذف شود و فیلم را مثل یک شیر بییال و دم میکنید نتیجهاش همین آثاری میشود که میبینید. فیلمساز اجتماعی میگوید چه کسی حوصله درگیر شدن با نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات و قوه قضائیه و... را دارد و به همین خاطر آثار اجتماعیمان روز به روز خنثیتر میشود. هر کارشناسی که میآید خودش را صاحبنظر تام این حوزه میداند، در بعضی جلسات «متری شیش و نیم» چنان فیلم را تحلیل میکردند که مسئولان وزارت ارشاد و آدمی که 30 سال است در این حوزه کار میکند خودش را اینقدر وارد در امور نمیداند. سفارشات شان هم باید اجرایی شود. حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که حاکمان باید برای خودشان عیون داشته باشند که جامعه را رصد کنند تا نقصها را بیان کنند، امروز رسانههای جمعی در حوزه هنر ابزار خوبی است که عیون جامعه باشند، مسائل را آگراندیسمان کنند و در قالب تئاتر و فیلم ارائه دهند و توجهها را جلب کنند تا مشکلات حل شود البته اگر ارادهای برای حل مشکلات وجود داشته باشد اگر نه تا وقتی که هرکس به فکر این باشد که یک جور دوره مدیتریتش بگذرد این دور تسلسل ادامه خواهد داشت.
اقلیما: در نهایت نه تنها فیلمهایمان، بلکه مطبوعاتمان هم باید آزادی عمل داشته باشند و مسئولان و دستاندرکاران قبول کنند که دانای کل و آگاه بههمه چیز نیستند و همه چیز را نمیتوانند ببینند. اگر خبرنگاری خبری در مورد نقص و کمکاری ارگانی منتشر میکند باید در پی رفع مشکل بربیاییم و از او تشکر کنیم چون وظیفه تو مسئول را در یافتن مشکلات انجام داده است. اگر فیلمی ساخته میشود که در آن به یکسری مشکلات چه مرتبط با جامعه پلیس و چه دلایل اعتیاد پرداخته بهجای آن که برخورد سلبی کنیم، از او تشکر کنیم که قسمتی از جامعه را در معرض دید قرار داده است و تلاش کنیم درستش کنیم. این افراد با هزینه خودشان برای رفع نواقص و معایب کار، آگهی و هشداری دادهاند که جای تقدیر دارد. اطمینان داشته باشید نویسندهای که چنین فیلمنامهای را نوشته از این حوزه شناخت داشته و آن را لمس کرده است، بر اساس تخیل و رؤیابافی ننوشته است. بزرگترین مشکل در مسائل اجتماعی، تبدیل شدن و تجربه بزههای مختلف است یک معتاد ممکن است در آینده دزد شود، روسپیگری کند، آدمکش شود و ... بهجای این که به دستگاههای مختلف بر بخورد بروند کارشان را درست انجام دهند و مشکلات و نواقص را برطرف کنند. کار کن و جوابگو باش. چرا میخواهیم همه چیز را قایم کنیم. پنهانکاری کردهایم که امروز وضعیت اعتیاد به اینجا کشیده شده است. راجع به طلاق هی گفتند چیزی نگویید و حالا آمار گویای همه چیز است. ازدواج با بیست میلیون تومان آن هم در شرایط بیکاری معلوم است که به طلاق میانجامد. یعنی کسی حق ندارد از مسئولان بخواهد که پاسخگو باشند؟ آقای دولت برای چه مستمری ماهانه به مردم میدهی؟ به جای آن کار تولید کن من احتیاجی به پول تو ندارم. وظیفه دولت تولید کار است و نه دادن وام. «متری شیش و نیم» فیلم خوبی است اما همچنان من یک انتقاد دارم این فیلم باید سؤال کند که چه چیز باعث شده که این آدم به سمت اعتیاد برود و سردسته قاچاقفروشها شود؟ چطور اجازه دادیم وضعیت یک آدم به اینجا کشیده شود مگر از اول نمیدیدیم؟ مردم در مطبوعات و آثار سینمایی به دنبال حرفهایی هستند که نمیتوانند بزنند، میخواهند درددلشان را بشنوند. چرا نهادهای مختلف باید قبل از ساخت فیلم آن را بخوانند و اعمال نظر کنند. مردم قدرت تشخیص دارند اگر فیلمی بد بود نمیفروشد و زمین میخورد، اگر فیلم دیده شده، نشان میدهد که فیلم خوبی است. در دنیا کسی برای انتشار مطبوعات مجوز نمیگیرد. ملاک قانون است اگر چیزی علیه کسی نوشتی و مدرک نداشتی طبق قانون باید بازخواست شوی. مسئولان بدانند که مطبوعات و سینما و رادیو و تلویزیون چشم و گوش دستگاههای دولتی هستند، چیزهایی که مشاورین و کارکنانش نمیگویند را مقابل چشم مسئولان قرار میدهند، باید به آنها اعتماد کنند. هر مسئولی که خواهان انجام درست کار است به این اخبار استناد کند.
پوریا: من هم همچنان فکر میکنم مثل خیلی از موضوعات دیگر وقتی روی حوزه فرهنگ و نسبت آن با جامعه و دیگر معضلات اجتماعی متمرکز میشویم عملاً جهتمان به طرف مسأله نظارت، سانسور و فراتر از آن نگاهی که بر آن حاکم است سوق پیدا میکند. وقتی چنین مسائلی برای «متری شیش و نیم» پیش میآید و مجوز دهنده قانونی پای مجوزش نمیایستد و سازندگان فیلم مجبورند با نیروی انتظامی سر و کله بزنند و به قول زن عباس «آژانس شیشهای» این وسط فیلم است که گوشت قربانی میشود، در نهایت آب به آسیاب نگاهی ریختهاید که فکر میکند هر چه نشان ندهید جامعه امنتر میماند اما این روش کبکی که اتفاقاً صداوسیما منادی بزرگترش است هیچ فایدهای ندارد.
اقلیما: اگر ما یک مسئول داشته باشیم یعنی اگر وزارت ارشاد را فقط به عنوان مسئول قبول داریم دیگران نباید دخالت کنند. با شش مسئول که نمیشود کار کرد.
پوریا: هویت نهادهای فرهنگی بهشدت متغیر و به تعبیر علی معلم قائم به افراد است. با جابهجایی یک فرد هویت نهاد عوض میشود. الان کسی باور نمیکند همین حوزه هنری که نگاه سلبی با سینمای ایران دارد روزگاری تولیدکننده «مرد عوضی»، «شوکران»، «آب و آتش» به عنوان اولین همدلی با یک زن مسألهدار در سینمای بعد از انقلاب بوده است. چرا یک نهاد فرهنگی هویت مشخص فرهنگی ندارد و فقط با یک مدیر مترقیتر مثل مدیر این دوره ایرنا ما میتوانیم شاهد شکلگیری چنین بحثی در روزنامه ایران باشیم در حالی که در دوره دیگر درست برعکس عمل میکرده و تصورش این بوده که با بستن فضا به جامعه خدمت میکند.
اقلیما: در مجلس وقتی وزیری کاندیدا میشود از او برنامه میخواهند در حالی که در هیچ جای دنیا برنامه نمیخواهند، برنامه نوشته شده است و هر وزیری که میآید باید اجرای همان برنامه را پیگیری کند. هر کسی در این مملکت برنامه خودش را دارد. افراد باید تابع اجرای برنامه باشند.
پوریا: ما وارث خیلی از مشکلات همان دورهای هستیم که سازمان برنامه منحل میشود.
قازاریان: در برنامه پیشگیری هم وضعیت همین است. رئیس که تغییر میکند مدیر جدید میگوید برنامه قبلی به درد نمیخورد و باید جور دیگری انجام شود. ساخت فیلمهایی مثل «متری شیش و نیم» به ما خیلی کمک میکند. ایراد گرفتن کار راحتی است اما وقتی پای درددل سازندگان مینشینیم تازه میفهمیم که با چه حجم انبوه مشکلات این آثار ساخته میشوند و ارزش کار بیشتر مشخص میشود. وقتی با این همه هزینه و بودجه و زحمت و نیروی انسانی فیلمهای چنین ارزشمندی ساخته میشود، با مشاوره میشود آن را بینقصتر انجام داد و بیشتر به نفع جامعه عمل کرد. از عوامل و دستاندرکاران فیلم ممنونم.
افزودن نظر جدید