- کد مطلب : 3424 |
- تاریخ انتشار : 17 بهمن, 1392 - 10:38 |
- ارسال با پست الکترونیکی
(طنز) روزنوشتههای حسن روحانی
15 بهمن 1392؛ ساعت 11:22 صبح
در دانشگاه بهشتی با روسای دانشگاهها صحبت کردم. یک لحظه کنترل از دستم خارج شد، از دهنم پرید یکی دو تا بد و بیراه به برخیها گفتم. بعد دیدم حالا که کنترل از دستم خارج شده، چه یک وجب، چه صد وجب، چه تا ته؛ بگذار بگویم! جایتان خالی، سر درد دلم باز شد، هرچه ته دلم سنگینی میکرد گفتم. کمی سبک شدم. اعتدال هم حدی دارد! جایتان خالی آنقدر گفتم که همه حضار به گریه افتادند. داد میزدم «بذار اینم بگمممممم!» حضار میکوبیدند روی پایشان و میگفتند: «نگو نگو نگوووو!» از اینکه سخنانم این همه تأثربرانگیز بوده کلی لذت بردم. با خودم گفتم حالا که محفل اهل حال است و همراهی میکند، پا را از بیان واقعیتها فراتر بگذارم و شروع کنم به سیاهنمایی کردن! ولی فرشته روی شانه راستم بهم تشر زد که «حسن! از مدار انصاف خارج نشو.» فرشته روی شانه چپم در گوشم نجوا کرد: «خارج شو حسن! خارج شو! یک حالی میده!» آخرش از مدار خارج نشدم. نه که فکر کنید حرف فرشته راستیه را گوش کردم، نه! راستش همکاران از اتاق فرمان همان لحظه خبر آوردند که چند نفر از «باسواد»های مجلس که از هیچ کجا هم تغذیه نمیشوند، مثل رسایی و بذرپاش، از اینکه گفتم «آیا فقط عدهای معدود کم سواد که از بخشهای خاصی تغذیه میشوند باید حرف بزنند؟» ناراحت شدهاند و همان موقع آنلاین واکنش نشان دادهاند.
ساعت 13:30 بعدازظهر
از جلسه سخنرانی که برگشتیم، از نهاوندیان پرسیدم: «حالا چی گفته بودن؟» نهاوندیان لیستی از جیبش در آورد و گفت: «آقای رسایی این دفعه رو استثنائا، استثنائا، استثنائا از دستش در رفته و فحش نداده، فقط از ادبیات نامناسب شما انتقاد کرده. قاسم جعفری هم گفته توافقنامه توی مسیر درستی نیست. اما مهرداد بذرپاش...» پرسیدم: «بذرپاش... بذرپاش... کیه؟ نمیشناسمش!» گفت: «آقا چطور نمیشناسید؟ چند روز پیش بهش تسلیت گفتید؟» کمی فکر کردم و یادم آمد: «آهان! همون پسر جوونه که به خاطر اجرای توافق ژنو عزادار شده بود...» گفت: «آفرین خودشه. اون گفته در پاسخ به این اظهارات رئیسجمهور باید گفت، ما بیسوادیم و سواد شما هم در نحوه توزیع سبدکالا کاملاً نمایان و مشهود بود. بهترین پاسخ به آقایان همین یک مصرعه که گفت، ادب مرد به ز دولت اوست.» زدم زیر خنده. پرسید: «چرا میخندید؟» گفتم: «احساس میکنم این شعر رو قبلا یه جای دیگه شنیدمش. ولی یادم نمیاد کجا...» نهاوندیان پرسید: «واقعا یادتون نمیاد کجا؟» گفتم: «البته دولت به همه وعدههایی که به مردم داده پایبنده.» پرسید: «چه ربطی داشت به شقایق؟» گفتم: «همینطوری کلا عرض کردم.» بعد رفتم توی فکر. نهاوندیان پرسید: «به چی فکر میکنید؟» گفتم: «فردا میخوام با مردم صحبت کنم. موندم چه جوابی بهشون بدم سر ماجراهای سبد کالا...»
نهاوندیان گفت: «ولی من یه سوال بنیادیتر دارم. بذرپاش گفته "ما بیسوادیم و سواد شما هم در نحوه توزیع سبدکالا کاملاً مشهود بود." یعنی رسما بیسوادی خودشون رو پذیرفته، به ما هم گفته که بیسوادیم. الان سوالم اینه که پس مملکت چطوری چرخش داره میچرخه؟» زدم روی شانهاش گفتم: «قربون ذهن پر از سوالت بشم، کجای کاری؟ مملکت الان چرخ داره که بخواد بچرخه؟ برادر من! یه عده چرخ مملکت رو برداشتن و فلنگ رو بستن! ما چندماهه دربهدر دنبال چرخ مملکتیم که پیداش کنیم بذاریمش سر جاش، که تازه بعدش یه فکری واسه چرخیدنش بکنیم.»
وقایعنگار 15 بهمن 1392:
1. رئیسجمهور: «چرا یک عده معدود کمسواد باید از توافق ژنو حرف بزنند؟»
2. بذرپاش در پاسخ به رئیسجمهور: «ادب مرد به ز دولت اوست/ سوادتان در توزیع سبدکالا نمایان بود!»
3. گفتوگوی زنده رئیسجمهور با مردم در روز چهارشنبه از طریق صداوسیما
برچسب ها: روزنوشته ، حسن روحانی
افزودن نظر جدید