- کد مطلب : 8810 |
- تاریخ انتشار : 2 شهریور, 1394 - 10:57 |
- ارسال با پست الکترونیکی
طنز/ گفت و گو با یک خودجوش سابق
سفارت انگلیس در تهران بازگشایی شد (همه خبرگزاریها و روزنامهها)
بله! یکشنبه یکم شهریور و در آستانه هفته دولت، سفارت انگلیس پس از سه- چهار سال تعطیلی در تهران بازگشایی شد. گویا این اتفاق برای انگلیسیها خیلی مهم بوده، چون آقای هموند وزیر امور خارجه انگلیس، از خیر ویکندش گذشت و شخصا برای این نیمچه افتتاح به چهارراه استانبول آمد. از دیگر دلایلی که نشان میدهد آنها بیشتر از ما مشتاق به این بازگشایی بودهاند این است که ایران هیچ غرامتی بابت هیچ چیز به انگلیس نداده و خود آنها هزینه تعمیرات را کل یوم پرداخت کردهاند. یعنی شما بگو ما یک لامپ کم مصرف طرح اشکی برایشان خریده باشیم؛ نخریدهایم. دیگر آنها هم به هرحال چون جَری شده بودند و خواستند شخصیتشان حفظ شود، خبرنگارهای ما را به این مراسم راه ندادند. البته عکسها نشان میدهد مراسم خاصی هم نبوده؛ جناب هموند جلوی یکسری درخت و خبرنگار بی بی سی و گاردین ایستاده و یک چیزهایی به زبان خودشان گفته که قاعدتا به ما مربوط نمیشود.
اما دیدم اینجوری نمیشود و کنجکاوی مرا به چهارراه استانبول کشاند. ابتدا سری به کفش اسپورت فروشیهای پاساژ کویتیها زدم و سپس به مردم شدم (احساس کردم این جمله را باید ادبی بگویم). همه کنجکاو بودند ببینند چه خبر است. گروهی از این اتفاق راضی بودند و گروهی هم میگفتند چه فرقی میکند. اما یک نفر بود که حالتی متفاوت با سایرین داشت. حیرت زده بود و غمگین. کنارش رفتم و با او دیالوگ کردم (نه که سفارت انگلیس باز شده، این جمله را خارجی گفتم)
من- سلام.
مرد حیرت زده غمگین- چه سلامی؟
من- مگه چی شده؟
مرد- همون دیوار بود (با دستش دیوار کنار در اصلی سفارت را نشان داد)
من- همون دیوار بود؟!
مرد- انگار همین دیروز بود.
دستانش را در هم چفت میکند، مثل حالتی که برای قلاب گرفتن لازم است.
من- متوجه منظورتون نمیشم.
مرد- من یکی از اون یازده تام.
من- جان؟
مرد- من یک خودجوشم.
من- ئه! یعنی شما جزو اون گروهی بودین که به صورت خودجوش..
مرد- (سرش را به نشانه تایید تکان میدهد) آره.. چه روزایی بود.
من- ولی الانم بد نیست که، روابط ما با بقیه دنیا خوب شه، زندگی مردم هم بهتر میشه. نمیشه؟
خودجوش- زندگی ما که داره بدتر میشه.
من- چرا؟
خودجوش- به لحاظ روحی روانی دچار یه انباشتی شدم.
من- چی؟
خودجوش- کارها مثل سابق نیست، کلی حرکت خودجوش تو وجودمه که واقعا نمیدونم کجا بریزم.
من- ای بابا. شمام مشکلات خودتونو دارینا، میفهمم.
خودجوش- خیلی سخت شده.
من- خب این کنسرتها چی؟ اینا رو میرین به هم میزنین آروم نمیشین؟
خودجوش- بابا اون که بچه بازیه. به هم زدن برنامه یه سری هنری مُنری که آدمو تخلیه نمیکنه. ما بعد از همین ماجرای سفارت، دیگه دستمون به جوششهای کوچیک نمیره.
من- با توجه به شرایط موجود، نمیخواین تغییر کاربری بدین؟
خودجوش- نه. ما هنوز ناامید نیستیم.
من- شما؟
خودجوش- من و بقیه خودجوشها.
من- درسته. به هرحال تسلیت میگم.
خودجوش- تنکیو.
امضا: چرت نویس
افزودن نظر جدید