عطاران: متوهم‌ها برای جامعه مشکل‌ساز می‌شوند

شرق نوشت: رضا عطاران بعد از «خوابم می‌آد»، دومین فیلم بلند سینمایی خود را در جشنواره کن ساخت. فیلمی که باوجود ظاهر ساده‌اش، مساله مهمی را مطرح می‌کند. «توهم» دانستن و توانایی داشتن، موضوعی است که در سینمای ما به آن چندان پرداخته نشده است و با وجود نمونه‌های قابل‌درک این معضل ذهنی در جامعه، پرداختن به آن خالی از لطف نیست. فروش خوب «رد کارپت» باعث شد که اکران فیلم بعد از عید سعید فطر نیز ادامه پیدا کند.

‌تا الان فیلم فروش خوبی داشته، چیزی که در ماه رمضان بعید به نظر می‌رسید. چه شد که تصمیم گرفتید «رد کارپت» را درماه مبارک رمضان اکران کنید؟
از آنجا که مجوز و پروانه ساخت فیلم «ردکارپت» در قالب «ویدیویی» صادر شده بود، در ابتدا به ما گفته بودند که فیلمتان در چهارماه آخر سال اکران خواهد شد. تا اینکه شرایطی پیش آمد و از سازمان سینمایی پیشنهاد جدیدی ارایه دادند، مبنی بر اینکه اگر ‌تمایل دارید در ماه رمضان فیلم را اکران کنید، ‌امکانش مهیاست. چون کسی دوست ندارد در این زمان فیلمش اکران شود و تجربه نشان داده، هیچ سالی در این زمان فیلم‌ها شرایط خوبی از نظر اکران نداشتند، گفتند اگر می‌توانید فیلم را برای اکران آماده کنید، از نظر ما مانعی ندارد. ما هم این پیشنهاد را تو هوا زدیم! به‌نظرم روزهای نخست ‌ماه مبارک شرایط بهتری برای اکران فیلم بود تا اینکه بخواهیم فیلم را در فهرست اکران دوم عید فطر قرار دهیم. به همین دلیل خیلی سریع و دو هفته‌ای که به زمان اکران باقی مانده بود، مقدمات تبلیغات را فراهم کردیم و خوشبختانه فیلم هم سر موقع اکران شد. الان هم فکر می‌کنم مردم خیلی خوب از فیلم استقبال کردند. البته به نظرم شرایط اکران فیلم، شرایط خاص و غیرمتعارفی است برای کسانی که می‌خواهند فرصتی برای گذران فراغت خود صرف کنند و در سینمای ایران کمتر اتفاق افتاده است. پیش از اکران به‌نظر می‌رسید که چندان از فیلم استقبال نشود. ولی ماشاءالله مثل اینکه مردم ما فیلم‌بین حرفه‌ای هستند و خداراشکر فیلم را دوست داشتند و خوشبختانه واکنش‌های مثبتی دریافت کرده‌ام.
‌البته به نظر می‌رسید تماشاگرانی که پیگیر فیلم‌های ایرانی هستند، ‌ارتباط بهتری با فیلم برقرار کرده‌اند. اینطور نیست؟
به‌نظرم از همه قشرهای مردمی فیلم را دیده‌اند و قطعا تفاوت‌هایی هم نسبت به هم دارند... .
‌ تفاوت همیشه هست. اما شما نکاتی را در فیلم مطرح کردید و ارجاعاتی خارج از متن فیلم دادید که دانستن آنها درک فیلم را برای تماشاگر راحت‌تر می‌کند. حالا به‌نظرتان مردم به این دلیل که فیلم، ‌فیلم خوبی است، «رد کارپت» را دیدند یا به‌دلیل وجود نام و تصویر رضا عطاران؟
نظر شما چیست؟
نظر شما مهم‌تر است!
من خودم فکر می‌کنم، بخشی از آن به‌دلیل حضور رضا عطاران است و بخشی دیگر که می‌خواهند ببینند فیلم چگونه است و چه اتفاقاتی در جشنواره کن می‌افتد.
اما ظاهرا استقبال در فیلم «خوابم می‌آد» یا فیلم‌هایی که صرفا ‌بازی کرده‌اید به‌گونه دیگری بود. تحلیلتان چیست؟
به‌هرحال تعدادی از فیلم‌هایی که بازی کرده‌ام فروش آنچنانی نسبت به این فیلم یا فیلم‌های دیگری که داشتم نداشته. ولی مردم به قصد دیدن فیلم به سینما می‌آیند و اگر از فیلم خوششان آمده باشد سینه‌به‌سینه انتقال می‌دهند و به یکدیگر معرفی می‌کنند تا بقیه هم فیلم را ببینند. حالا در مورد «رد کارپت» فکر می‌کنم از ماجرای خود رضا عطاران عبور کرده و احتمال زیاد می‌دهم که خود فیلم برایشان جالب شده. چون الان شرایط جامعه با توجه به اینترنت و فضای مجازی شکل دیگری پیدا کرده که تقریبا حدس می‌زدم که مردم با چهره‌هایی مثل استیون اسپیلبرگ، وودی آلن، آیشواریارای، جاستین تیمبرلیک و... آشنا هستند. خوشبختانه هم می‌دانند فیلم درباره چه کسانی صحبت می‌کند. خبرها را پیگیری می‌کنند و حتما اخبار مربوط به فرج‌الله سلحشور، عباس کیارستمی، ‌اصغر فرهادی و... را شنیده یا خوانده‌اند. حتی می‌دانم با عنوان فیلم‌های «فاخر» هم آشنا و متوجه‌اند حرف‌هایی که در فیلم زده می‌شود در واقع فقط حرف دل شخصیت اصلی فیلم نیست، بلکه حرف کسانی که کارشان سینما نیست، ‌ولی مسایل سینما را دنبال می‌کنند نیز هست.
‌انگار دیگر چهره‌های سینمایی مثل اسپیلبرگ که شخصیت داستان دنبال اوست، تبدیل به یکی از شخصیت‌های فیلم شد. درست است؟
غیر از این مساله، معتقدم که حرف اصلی فیلم خیلی به سینما ربطی ندارد. حرف این است که در جایگاه خودمان راضی نیستیم...
‌یعنی حرف فلسفی مثل خود باختگی و...؟
(می‌خندد) دیگر این را خبر ندارم!
‌چرا اصلا‌ شخصیت اصلی که سیاهی‌لشکر سینماست و در سریال آقای سلحشور هم بازی کرده، ‌باید در کن دنبال استیون اسپیلبرگ برود و برای آنها فیلمنامه بنویسد؟ در بدو امر می‌خواهید بگویید ما در مقابل ستارگان آنها سیاه‌لشکریم؟
نه. خیلی ارتباطی ندارد. من در «رد کارپت» چند موضوع را در نظر گرفته بودم. ولی مهم‌ترین نکته این بود که من «واقعی‌بودن» را در کارهایی که انجام می‌دهم، دوست دارم و همیشه سعی می‌کرده‌ام همه‌چیز به صورت واقعی اتفاق بیفتد.
‌تعریفتان از « واقعی‌بودن» چیست؟
در واقعیت در قصه فیلم «ردکارپت» اگر رضا عطاران بودم، به جشنواره فیلم کن می‌رفتم و ممکن بود بتوانم استیون اسپیلبرگ را ببینم و با او صحبت کنم و هیچ مشکلی هم نداشته باشم. دومین مساله همین موردی که شما به آن اشاره کردید که در مقابل ستاره‌های سینما ما همه سیاهی‌لشکریم و اگر کسی که می‌خواست ستاره‌های آنها را ببیند در مقایسه تضاد کمتری ایجاد می‌شد و مشکلات کمتری برای او به‌وجود می‌آمد. دلیل دیگری هم داشت که به‌نظرم مهم‌ترینش، واقعی‌بودن آن بود که به‌نظر من اینطور طبیعی‌تر به‌نظر می‌رسد و به‌نظرم با این کار می‌توانستم سطح بیشتری از مخاطب را در نظر بگیرم تا هنگام دیدن فیلم همذات‌پنداری بیشتری ایجاد کند. الان فیلم فعلی بخش عظیم‌تری از جامعه را دربر گرفته است. حدسم این است وقتی که ما در کشور کلاس‌های بازیگری در حد دومیلیون ‌هنرجو داریم، افرادی که در این کلاس‌ها حاضرند، غیر از آن‌کسانی که این کلاس‌ها را نرفته‌اند ولی علاقه‌مند هستند بروند، جمعا دو، سه‌میلیون‌نفر هستند که سن‌وسالشان هم مطرح نیست؛ از بچه گرفته تا پیرمرد. حتی تعداد زیادی دوست دارند از کشور خارج شوند و در آنجا فعالیت بازیگری داشته باشند.
‌اگر بخواهیم لایه اولیه فیلم را تحلیل کنیم، فکر می‌کنم طبیعی است که یک سیاهی‌لشکر را آن سوی دنیا تحویل نگیرند. البته برخی از ستاره‌های آن طرف روزگاری خودشان از سیاهی لشکری شروع کردند. مثلا سوفیا لورن و مادرش در فیلم «بن‌هور» سیاهی لشکر بودند. از این نمونه‌ها زیاد است. البته شکل مواجهه مهم است؟
من هم چنین حرفی زدم، شکل مواجهه و جایگاه آدم مهم است که بعد در آن جایگاه بتواند پیشنهادی بدهد.
‌با این نگاه، آیا فکر نمی‌کنید شناسنامه شخصیت اصلی با مانیفست فیلم در تضاد است؟
نه. به‌نظرم کاملا همه‌چیز درست پیش‌ رفته است.
‌دلیلتان چیست؟
دلیلش هم اینکه من هر فیلمی که می‌سازم تم اصلی را در نظر می‌گیرم و بر آن اساس جلو می‌روم. مثلا در فیلم «خوابم می‌آد» تم مورد نظرم درستکاری بود و اینکه آدم درستکار در این جامعه خیلی سخت می‌تواند زندگی کند؛ یا باید بمیرد یا باید همرنگ جماعت شود. در فیلم «رد کارپت»، برایم توهم مهم‌ترین نکته‌ای بود که دوست داشتم به آن بپردازم. به‌نظرم توهمات آدم را مجبور می‌کند کارهایی که اصلا قابل باور نیستند، را انجام دهد. اصلا متوهم‌ها برای جامعه مشکل‌ساز می‌شوند. به‌طوری که اصلا منطقی در آن نمی‌بینی. شخصیت داستان «ردکارپت» آنقدر متوهم است که به جشنواره کن می‌رود و می‌خواهد فیلمنامه‌ای را به‌دست وودی‌آلن برساند و بعد هم در فیلم استیون اسپیلبرگ بازی کند. توهماتش به اندازه‌ای است که حتی دستورالعمل می‌دهد و میان حرف‌هایی که از بر کرده، می‌گوید ما فیلم‌های صحنه‌دار نمی‌سازیم، شما هم بهتر است چنین کاری انجام دهید. چون خوب نیست. چون ما برای آیندگان الگو هستیم و این سطح توهم، درام فیلم را به‌وجود می‌آورد.
‌البته این نکته‌ای است که درباره فیلم شما کمتر گفته شده است؟
خب من هم درباره این چیزها خیلی صحبت نمی‌کنم!
یکی از مشکلاتی که در فیلم وجود دارد این است که دوربین فقط سعی می‌کند صحنه‌ها را شکار کند، انگار از قبل چیزی مشخص نیست و کارگردان بعد از گرفتن پلان‌ها، داستان خود را می‌سازد. نظرتان چیست؟
قبل از اینکه به جشنواره کن سفر کنم، درباره نه‌تنها کلیات، بلکه جزییات فیلم فکر و صحبت کرده بودیم. مثلا در پلانی که شخصیت داستان، سوغاتی می‌دهد؛ از ایران آن سوغاتی را خریده بودیم و با خودمان به کن آوردیم. حتی جزییات لباس‌ها هم پیش‌بینی شده بود. چون اگر بدون پیش‌زمینه می‌رفتیم به‌قول شما کار جمع نمی‌شد. حتی می‌دانستیم قرار است چه سکانس‌هایی را بگیریم و چه اتفاقاتی قرار است بیفتد. ولی ما لوکیشن‌ها و بازیگران را آنجا انتخاب کردیم. روز اولی که به کن رسیدیم، چند لوکیشن را دیدیم. پرسیدیم این فضا را برای فیلمبرداری به ما می‌دهید، وقتی نه می‌گفتند، بلافاصله مکان دیگری را جایگزین می‌کردیم. به عبارت دقیق‌تر متن من از قبل نوشته شده بود. به همین دلیل وقتی شما فیلم را می‌بینید، فکر می‌کنید که 60درصد فیلم مستند است و تشخیص نمی‌دهید کدام مستند و کدام پرداخته شده است.
‌صحنه‌ای که می‌خواستید به فرش قرمز نزدیک شوید، نمی‌دانستند که شما بازیگرید؟
نه. چون آن جا دوربین زیاد بود، دوربین ما هم تصویربرداری می‌کرد.
پلان نردبان چگونه گرفته شد؟
آن صحنه واقعی بود. هر کسی برای خودش نردبان آورده بود و به هیچ‌کس اجازه نمی‌دادند بالای نردبان خود برود.
‌پلانی که آیشواریا رای را صدا می‌زنید و او برمی‌گردد، واقعی بود؟
بله. آن پلان مستند بود. من هر شب می‌نشستم راش‌ها را می‌دیدم و بر اساس راش‌ها، ری‌اکشن‌های خودم را می‌گرفتم که کار عجیب و جذابی بود.
ستاره‌های فیلم هنوز هم نمی‌دانند در فیلم شما بازی کرده‌اند؟
جیم جارموش و تیلدا سوئینتون و برخی بازیگران فرانسوی تک‌دیالوگ داشتند. از این تعداد فقط هفت، هشت‌نفر از موضوع مطلع بودند.
ژیل ژاکوب خبر داشت؟
نه، اطلاع نداشت. ما می‌توانستیم هماهنگ کنیم و آشنا هم زیاد داشتیم، اما خواستیم واقعی جلوه کند.
از این نظر به‌لحاظ پخش بین‌المللی مشکلی برای فیلم به‌وجود نمی‌آید، چون بازیگران از وجود این فیلم باخبر نیستند؟
درحال بررسی هستیم.
‌خب برای رفع مشکل چه می‌کنید؟
چون با این قوانین خیلی آشنا نیستم، نمی‌توانم جواب قطعی بدهم.
‌چرا علاقه‌مند هستید در فیلم‌هایتان قشر آسیب‌پذیر و پایین جامعه را به تصویر بکشید؟ مثلا هیچ‌وقت روشنفکری را در فیلم‌هایتان نمی‌بینیم؟
جوابش کمی پیچیده است! اما ساده‌اش این است که ارتباط بهتری با این آدم‌ها برقرار می‌کنم و خودم را به آنها نزدیک‌تر می‌بینم. من اگر با یک روشنفکر حرف بزنم، باید جلو خنده‌ام را یک‌جوری بگیرم.
چرا؟
نمی‌دانم ماجرا چیست. حس می‌کنم مغزم نمی‌کشد!
‌یعنی چه مغزتان نمی‌کشد؟
من از خود کلمه «روشنفکر» خوشم نمی‌آید. این یعنی نمایش چیزی که شاید در وجودم نداشته باشم!
‌میانه‌تان با «روشنفکری» چطور است؟
خود «روشنفکری» چه چیزی داشته باشد و چه نداشته باشد برایم جذابیتی ندارد. چون داری چیزی را تحمیل می‌کنی. اینکه می‌گویم خنده‌ام می‌گیرد، واقعا چنین اتفاقی افتاده است. در جمع‌هایی که حس کردم آنها فکر می‌کنند نسبت به بقیه برتری دارند و بقیه باید حرف‌هایشان را گوش کنند، خنده‌ام می‌گیرد. چون من این مناسبات را خیلی دوست ندارم، قطعا جایی را پیدا می‌کنم که با آن شوخی کنم.
عینک وودی آلن واقعا متعلق به خودش بود؟
این را نمی‌دانم چرا مردم متوجه نشدند و میان منتقدان هم کمتر کسی را دیدم که متوجه شده باشد که آن کسی که دوربین شخصیت اصلی فیلم را می‌دزدد، عینکی بود. بعد عینکش را پیش آن خانم می‌گذارد و می‌گوید این عینک وودی آلن است. می‌رود دستشویی و از آن سکانس به بعد دیگر عینک نداشت.
‌ تیتراژ فیلم، ایده خودتان بود؟
مونتاژ فیلم ما توسط محمد توکلی صورت گرفته که تیتراژ فیلم در ابتدا با نوع مونتاژی که او انجام داد، شکل گرفت و بعد ایده بسط پیدا کرد و تبدیل به تیتراژی شد که می‌بینید.

افزودن نظر جدید