فاطمه معتمد آریا:دلبسته «پاسپورت» کشور دیگری نیستم/داعش هم زاییده یکسری سیاستگذاری‌های جهانی است

قرارمان برای گفت‌وگو با فاطمه معتمدآریا یک پنجشنبه آخر مرداد پیش از اجرای ننه‌دلاور در راهروهای پیچ‌در پیچ تئاتر شهر بود. تئاتر شهری که او در سال‌های خوب نوجوانی‌اش با نمایش «یک‌جفت کفش برای زهرا» با کارگردانی بهرام شاه‌محمدلو خاطره‌های خوبی از آن داشت. معتمدآریا بازیگری است که خیلی از منتقدان سینمایی معتقدند اگر تنها یک فیلم یعنی گیلانه را بازی می‌کرد؛ کافی بود تا او را برای همیشه به‌عنوان یکی از بازیگران جریان‌ساز در تاریخ سینمای ایران قلمداد کرد. اما فقط گیلانه نیست که از این دختر هنرجوی بااستعداد سرخوش و خوش‌ذوق نیاورانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهه‌های 50 و 60 به شکل یکی از مادران دوست‌داشتنی و بازیگر خوش‌اخلاق و شاخص سه دهه اخیر بدل ساخته است. وقتی به پشت سالن چهارسو که این روزها در آن نقش ننه‌دلاور برشت را به صحنه ‌برده، رسیدیم آمده بود و داشت برای گریم آماده می‌شد. کمی ناهماهنگی باعث شده بود تا قرار مصاحبه با او نهایی نشود. با این همه دلیلی نشد که این مصاحبه به زمان دیگری موکول شود و همان جا در حالی که او لایه‌لایه به ننه‌دلاور تبدیل می‌شد با او از نقش‌های تئاتری و سینمایی و این سال‌هایی که بر او گذشت به گفت‌وگو نشستیم. او دوست داشت بیشتر درباره کارش حرف بزند تا اتفاقاتی که در شش سال گذشته بر او و نقش‌هایش رفته است. اتفاقاتی که مسیر بازیگری‌اش را مختل کرد و باعث شد وارد حاشیه‌های غیر هنری شود. کسانی که پیگیر هنر باشند خوب می‌دانند معتمدآریا بازیگری است که از جنجال پرهیز می‌کند؛ این را در این مصاحبه هم چندین بار تکرار کرد. اما به‌نظر می‌رسد این حاشیه‌ها هستند که دست از سر او بر نمی‌دارند. با این همه این مشکلات باعث نشده او از جریان هنر و فعالیت‌های انسانی که خودش پیشگام آن بوده است دور و دلسرد شود. حالا معتمدآریا هم به صحنه و هم به سینما برگشته همین روزهایی که در پیش است دو کار او یعنی قصه‌ها و فیلمی محصول‌ آذربایجان در جشنواره ونیز حضور خواهد داشت. حضوری که حتما برگ موفقیت دیگری در پرونده کاری او و سینمای ایران خواهد بود. مصاحبه که تمام شد در قاب آیینه، تصویر ننه‌دلاور حسابگر اما عاشق فرزندانش را در چهره معتمدآریا دیدیم که به شکل دختر جوان دوست‌داشتنی «یک جفت کفش برای زهرا» در همین راهروهای پیچ‌درپیچ بازی کرده بود.

نکته‌ای که در اجرای شما از «ننه‌دلاور» وجود دارد این است که به نظر می‌آید «ننه‌دلاور»ی که شما بازی کرده‌اید، کمی شبیه «ننه‌دلاور» برشت نبود. «ننه‌دلاور» برشت خیلی کاسبکارانه‌تر برخورد می‌کند اما این «ننه‌دلاور»ی که با بازی شما روی صحنه آمد، به نظر می‌رسد خیلی مادرتر بود و خصوصیات بازی مادرانه شما را دارد. فکر می‌کنم به نحوی خود شما در ساخت این «ننه‌دلاور» دخیل بودید. موافقید؟
اگر اینطور که می‌گویید باشد، قطعا ضعف من است؛ خودم اعتقاد ندارم که خصلت‌های مادرانه «ننه‌دلاور» باید بر خاصیت کاسبکارانه‌اش غالب شود. شاید هرچه اجراهای بیشتری از نمایش ما می‌گذرد، این وجه تفکیک‌شده مادر و کاسب «ننه‌دلاور» بیشتر دیده شود چون به هر جهت بازی‌ها جاافتاده‌تر و پخته‌تر می‌شود و به مرور به بازی‌ها مسلط‌تر می‌شویم.
 اما به‌نظر من اتفاقا این اصلا ضعف نیست چرا که با بازی شما و با همین ویژگی مادرانه، «ننه‌دلاور» را خیلی بهتر از قبل می‌بینیم. انگار بُعد دیگری از «ننه‌دلاور» که قبلا دیده نشده در این کار کشف می‌شود.
این شاید خاصیت کار برشت است که «دایره گچی» و «ننه‌دلاور» آن‌ را دارند. ما در این دو نمایشنامه با دو مادر طرف هستیم. وقتی با مادر طرفیم، نمی‌توان خیلی دور از خصلت‌های مادرانه بود. به هر جهت آن خصلت‌ها وجود دارند به‌خصوص در «ننه‌دلاور» که مادر مثل یک شیر درنده می‌خواهد بچه‌هایش را از جنگ در امان نگه دارد اما آن خصلت کاسبکاری و بهره‌برداری‌اش از جنگ باعث می‌شود بچه‌هایش را از دست بدهد. چون محور نمایشنامه برشت زنی ‌است که مادر است، به‌نظرم در این کار انعطاف و لطافت بیشتری نسبت به بقیه نمایشنامه‌هایش دارد. من سعی می‌کنم که هیچ همذات‌پنداری‌ای با این شخصیت ایجاد نشود اما به هر جهت شده و می‌شود.
مثلا آن صحنه‌ای که «ننه‌دلاور» برای جان پسرش چانه می‌زند، در متن برشت خیلی حساب و کتاب می‌کند و دایما می‌گوید که نمی‌توانم این پول را بدهم. من در اجرای شما برداشتم این بود که انگار ته دلش راضی نیست این کار را بکند و به نحوی حالت کاسبکارانه در روحیه خود ننه‌دلاور وارد شده است. فکر نمی‌کنید بخشی به شیوه اجرایی خانم صبری هم در این کار مربوط می‌شود؟
قطعا به شیوه خانم صبری مربوط می‌شود؛ چون در همین کار اگر بستر شقاوت بیشتر برای ننه‌دلاور وجود داشته باشد، شما شکل سخیف‌تری از این شقاوت را می‌بینید. برای همین قطعا کاری که در آنجا ارایه می‌دهم، کاری است که کارگردان از من خواسته و من کاری را انجام می‌دهم که ایده خانم صبری است. در اجرا گاهی اوقات در نشان دادن ایده‌ها، افکار و خلاقیت کارگردان موفق و مسلط هستیم و گاهی اوقات نه. ولی من فکر می‌کنم ما به‌عنوان بازیگر در نقشی که ارایه می‌کنیم ترکیبی از خودمان هستیم و خواسته‌های خانم صبری.
در حقیقت با حضور چهارزن در این نمایش به‌نظر می‌رسد ایده کارگردان هم همین بوده که با ننه‌دلاور به این شکل زنانه و مادرانه روبه‌رو شویم و می‌توانست با بازی کردن یک‌مرد تا حدودی خشونتی را که در اصل متن برشت هم هست، وارد کند اما این کار را نکرده و برای همین نقش مردها را هم زن‌ها بازی می‌کنند.
بله، این خواسته کارگردان است.
خانم معتمدآریا شما از آن دسته بازیگران هستید که هیچ وقت ارتباطتان را با تئاتر قطع نکردید. بعد از چند سال که همه ما خبر داریم چه اتفاقاتی برای شما افتاده حضورتان را بر صحنه تئاتر می‌بینیم. از سال‌های اجرای «یک‌جفت کفش برای زهرا» تا کنون کمتر بازیگری را، مخصوصا سینمایی، دیده‌ایم که این همه به تئاتر نزدیک باشد و حضور مداوم داشته باشد. از «ریچارد سوم» گرفته تا ترمینال سیامک احصائی حضور داشتید؛ چطور این ارتباط را با تئاتر قطع نکردید؟
رشته تحصیلی‌ام تئاتر بوده و به ناچار در سینما کار کردم چون بعد از انقلاب فرهنگی در تئاترها را بستند و آخرین کاری که در آن دوران انجام دادم همان «یک جفت کفش برای زهرا» بود و در تئاتر شهر دیگر هیچ اجرایی نشد تا دو سال بعد از انقلاب فرهنگی که کارهای ترجمه و کارهای فرنگی هم اجازه نمایش نداشتند. برای همین رشته‌ام، کارم، تحصیلم و زندگی‌ام از تئاتر شروع شده و طبیعتا هیچ وقت نمی‌توانم ترکش کنم چون با علاقه و عشق و فکر و برنامه‌ریزی تئاتر خواندم و کار کردم.
 جایی خواندم که گفته‌اید دوست دارید در «دایره گچی» هم بازی کنید.
در دایره گچی بازی کرده‌ام؛ سال58 به کارگردانی آقای داریوش فرهنگ. البته در آن کار نقش اصلی نداشتم و نقش یک دختربچه جوانی را داشتم و پنج، شش‌تا نقش بازی می‌کردم.
 در «دایره گچی» که اصلا دعوا بر سر بچه است. مادرانگی شما به طور کلی در نقش‌هایتان جالب است اما بعد از دیدن ننه‌دلاور شما، نگاه خود من نسبت به ننه‌دلاور تغییر کرد. شاید هم خوانش ما پیش از این از «ننه‌دلاور» خوانش اشتباهی بوده؟
نه، خود برشت کاملا مخالف این ماجراست که کسی بخواهد با «ننه‌دلاور» همذات‌پنداری کند یا وجه مثبتی در او ببیند یا بخواهد با وجه مثبتی از این شخصیت بینندگان را تحت‌تاثیر قرار دهد. برای همین هم چندبار «ننه‌دلاور» را بعد از اجراهای مختلف یا خوانش‌هایی که از کار در کشورهای مختلف اجرا شده، تغییر داده. آنچه که ما اجرا کردیم آن چیزی بود که در ابتدا خود خانم صبری آن را می‌خواسته و بعد هم با همفکری مجموعه افرادی که مشغول کار هستند به آن رسیده.
در این کار عروسک وجود دارد، شما در مصاحبه‌ای گفته بودید که بهترین دوره کاریتان، دوره «شهرموش‌ها» بوده و می‌بینیم که شما بسیار به کارهای عروسکی علاقه دارید، این علاقه از کجا می‌آید؟
راستش من چنین چیزی نگفته‌ام و نمی‌دانم این از کجا نقل‌شده. چون یک بار دیگر هم از کسی این نقل‌قول را شنیدم. نگفته‌ام بهترین دوران کاری‌ام «شهر موش‌ها» بوده، گفته‌ام یکی از بهترین دوران کارهای عروسکی ما دوران «شهرموش‌ها» بوده. بهترین دوران کارهای عروسکی بوده و نه بهترین دوران کاری من، چون مجموعه کارهای عروسکی که در آن دوره انجام می‌شده همه خاطره‌ساز و ماندگار شدند.
این علاقه‌مندی شما به کارهای عروسکی از کجا می‌آید؟ خاطرم هست یک بار سر تمرین‌های این نمایش از شما شنیدم که به خانم صبری می‌گفتید دوست دارید عروسک‌گردانی بخش شما بیشتر باشد. علاقه‌تان این است که عروسک‌گردانی کنید؟
من در کانون پرورش‌فکری اول تئاتر می‌خواندم و یک‌سال بعد هم تئاتر عروسکی خواندم و بعد هر دو را ادامه دادم. به همین دلیل عروسک‌گردانی هم جزو کارهایی بوده که از دوران نوجوانی به آن خیلی علاقه داشتم و انجامش می‌دادم. علاقه‌ام به‌خاطر دوره حضورم در کانون پرورش‌فکری است.
شما جزو نسلی از کانون هستید که هم بازیگران خیلی خوبی از آن بیرون آمد، هم در زمینه تئاترکودک و نوجوان و هم در زمینه سینما. نسلی که حضور خیلی ماندگاری هم داشت. چه ویژگی‌ای باعث شده این افرادی که متعلق به یک نسل خاص از کانون هستند، این قدر ماندگار شوند؟
شیوه درست آموزش‌شان دخیل بوده. شیوه درست آموزشی که در کانون بوده، نسل من‌ را یک‌نسل باریشه و با اصل و نسب بار آورد. در همه زمینه‌ها، در موسیقی، نقاشی، انیمیشن، سینما و تئاتر و در هر زمینه فرهنگی و هنری که نگاه کنید در دوره‌های مختلف آموزشی کانون، همه آدم‌ها در حال حاضر بهترین نقطه حرفه‌ای خودشان را دارند. بهترین‌های رشته‌های مختلف کسانی هستند که از کانون آمده‌اند. کانون به دلیل شیوه صحیح آموزشی از کودکان و نوجوانان آن دوره بهترین‌های این دوره را ساخت.
به همین دلیل است که کسانی مثل شما در انتخاب نقش‌هایشان خیلی سختگیر هستند؟ چه در سینما و چه در تئاتر نقش‌هایشان را خیلی گزیده انتخاب می‌کنند.
شاید چون در کانون پرورش‌فکری همیشه ما را با اصل فرهنگ و اصل هنر آشنا کردند. به همین دلیل هرچیز جعلی برای من خیلی رو و روشن است و نمی‌توانم به طرفش بروم. تا چیزی اصیل نباشد، یا اصالت نداشته باشد نمی‌توانم دنبالش بروم. بله، حتما آموزشی که کانون به من داده، موثر بوده.
شما نقش‌های خاصی را در سینما و تئاتر ایفا کرده و به طور کلی نقش‌های بسیار مهمی را در تاریخ بازیگری ایران، چه در سینما و چه در تئاتر، به نام خودتان ثبت کرده‌اید. به‌نظر می‌آید بی‌‌دلیل نیست که گفته می‌شود یکی از معدود بازیگرانی هستید که علاوه بر گزیده بازی‌کردن، آن نقش را یک‌جور دیگر می‌سازید، طوری که شما را در میان سایر بازیگران شاخص می‌کند؛ و شاید همین دلیل باعث می‌شود حساسیت روی شما زیاد باشد.
شاید دلیلش را نمی‌دانم. اتوریته فرهنگی که تغییر می‌کند، برخوردها هم عوض می‌شود و من فکر می‌کنم سراغ آدم‌های شناخته‌شده‌تر و آشناتر می‌روند.
فکر می‌کنم یک‌دلیلش هم به این برمی‌گردد که ما بازیگران زیادی داریم که وظایف و موقعیت اجتماعی خودشان را خوب می‌شناسند و در حقیقت می‌دانند که نباید براساس موقعیت اجتماعی‌شان خیلی نقش‌ها را قبول کنند و خیلی کارها را انجام دهند. شما یکی از افرادی هستید که در شیوه کاری‌تان اینگونه‌اید. چه در بازی و چه در مسوولیت‌های اجتماعی. فکر نمی‌کنید همین باعث ایجاد این همه حساسیت‌ها نسبت به شماست؟  
من دیدگاه سیاسی نسبت به حرفه‌ام ندارم که بخواهم بگویم آدم سیاسی هستم. چون کار فرهنگی از نگاه من سطحی بسیار بالاتر و فراتر از کار سیاسی دارد که به هیچ عنوان حاضر نیستم لحظه‌ای از کارم را با جهانی از کار سیاسی عوض کنم. ولی چیزی که برای خودم خیلی مسلم و مسجل است این که تکلیف من با کارم روشن است. من نه حاضرم با هیچ تغییر دولتی، کارم را تغییر دهم و نه حاضرم مجیز کسی را بگویم و نه حاضرم فرمانبرداری کسی را بکنم؛ چون کاری نمی‌کنم که اصلا به تسلیم‌شدن و تعریف‌کردن نیاز داشته باشم. نمی‌خواهم کاری انجام دهم که چهارسال بعد معذرت‌خواهی کنم، یا کاری را که کرده‌ام کتمان کنم. همه کارهایی که می‌کنم رو است، در نتیجه هیچ‌چیزی از آن نه خلاف مصالح ایران است و نه علیه مصالح ملی مملکتم و نه علیه مردم. هیچ ناخالصی در آن وجود ندارد. من جز سلامت روح و روان، جز ترویج و تبلیغ صلح درونی و بیرونی هیچ مقصد دیگری از کاری که انجام می‌دهم، ندارم.
 منظور من این بود آن چیزی که از شما، فاطمه معتمدآریا را ساخته، نقش‌هایی است که انتخاب می‌کنید. ویژگی‌ای که در زندگی اجتماعی‌تان بیشتر هم نمود دارد. در دوره‌ای که هیچ بازیگری سراغ فعالیت‌های اجتماعی نمی‌رفت، شما رفتید و سفیر مهرآفرین شدید. بیشتر بازیگرهای ما بعدها یاد گرفتند و حالا این کارها را انجام می‌دهند. هم از این بابت و هم از بابت تاثیر نقش‌هایی که شما در سینما بازی کرده‌اید، مثلا کمتر کسی زمانی که شما نقش «گیلانه» را بازی کردید، در آن نوع نقش بازی می‌کرد؛ یا نقش «نوبر کردانی» در فیلم «روسری آبی» یا در «ناصرالدین‌شاه‌آکتور سینما» که نقش «دختر لر» را بازی کردید. انگار تا حدودی هم به نوع نگاه شما به سینما برمی‌گردد.
همان‌طور که گفتم من به کاری که می‌کنم، اعتقاد دارم. هیچ انتظاری از آن ندارم و هیچ بهره شخصی نمی‌خواهم ببرم. در واقع مانند وامی است که سال‌ها به من داده شده. وامی که در دوران تحصیلم، در دوران آموزشم در کانون به من دادند و من الان در حال پس‌دادن به این و آن هستم. پس‌دادن به کسانی که به خاطرشان کار فرهنگی‌ام را شروع کرده‌ام. الان دیگر زمانش رسیده که بخواهم بهره‌برداری کنم. بهره‌برداری هم این است که تجربه سال‌هایم را در اختیار مردم بگذارم و با کار فرهنگی به آنها بگویم همه چیز فقط حرص، ‌طمع و آز و بی‌حرمتی و بی‌احترامی نیست. ما به‌عنوان آدم‌های متمدن باید میزان علاقه‌مندی و احترام‌مان را به یکدیگر بالا ببریم. با اینکه تکنولوژی کمک کرده که دایما از هم دور و دورتر شویم ولی اصل انسانیت ما را اینها از بین نمی‌برد. من از اینکه کار فرهنگی می‌کنم، خوشحالم، چون می‌توانم احساسات و علاقه‌مندی‌ها و قدرت انسانی‌ام را در رابطه با مردم و تماشاچیان و بینندگان به نمایش بگذارم. به کاری هم که انجام می‌دهم، اعتقاد دارم. حالا عده‌ای فکر می‌کنند می‌توانند با لطمه‌زدن به کار فرهنگی یا منع‌شدن یکی، دونفر، از یک حرفه چیزی را حذف یا اصلاح کنند، درحالی که خودشان بویی از آن نبرده‌اند.
با توجه به اینکه شما یکی دو فیلم که بازی کرده‌اید اجازه اکران ندارند، دلگیر نیستید؟ آیا این‌ها نسبت به بازی در نقش‌های تازه‌ای که به شما پیشنهاد می‌شود دلسردتان نمی‌کند؟ اینکه به خودتان بگویید شاید این یکی هم اجازه اکران پیدا نکند؟
نه، اصلا به این چیزها فکر نمی‌کنم. آنقدر با اطمینان و وسواس، کاری را که می‌خواهم انجام دهم انتخاب می‌کنم که بعدش به اتفاقاتی که رخ می‌دهد فکر نمی‌کنم. این دیگر به من ربطی ندارد که کاری را ممنوع می‌کنند. مثل این می‌ماند که هر دوره‌ای، در زمان چاپ کتاب عده‌ای، کلمه‌ای را از یک کتاب حذف می‌کنند و صدها کتاب در نوبت چاپ می‌ماند. دوره بعدی چیز دیگری را حذف می‌کنند و عده دیگری در نوبت می‌مانند. این نوعی بی‌سلیقگی‌ است که در کار فرهنگی وجود دارد و ترویج پیدا می‌کند. نمی‌خواهم به آن فکر کنم که اگر فکر کنم، باید گوشه خانه بنشینم و از صبح تا شب تلویزیون‌های ماهواره را نگاه کنم که پر از سریال‌های بی‌محتواست و جز بی‌خردی و بی‌فرهنگی و بی‌اخلاقی چیزی را ترویج نمی‌کنند. این شده الگوی تماشاچیان ما که بنشینند و این سریال‌ها را تماشا کنند.
 هیچ‌وقت صریحا به شما گفته شد که ممنوع‌کار هستید یا اینکه جلوی کارها را گرفتند برای اینکه کار نکنید و اینطور شما متوجه موضوع شدید؟
باور می‌کنید خیلی یادم نیست؟ خوشبختانه حالا همه چیز برای من با آرامش پیش می‌رود. البته همین هم معلوم نیست که آرامش قبل از توفان است و یا اینکه چقدر زمان می‌برد، ولی چیزی که وجود دارد این است که من حالا در آرامش کارم را انجام می‌دهم و اصلا یادم می‌رود که چقدر با من بدرفتاری کرده‌اند. یادم رفته که چقدر حرف‌های غیرمنطقی به من زدند و یادم رفته که چه نامه‌هایی برایم فرستاده‌اند و مانع اکران چه فیلم‌هایی شده‌اند. چون الان کار می‌کنم، به کاری که می‌کنم، فکر می‌کنم و هر چه بوده، اشکال من نبوده؛ آنهایی که اشکالشان بوده خودشان را باید اصلاح کنند.
یکی از کارهای خوبی که در یکی، دو سال گذشته از شما دیدیم حضور در فیلم «قصه‌ها»ی خانم بنی‌اعتماد و بازتولید نقش نوبر کردانی است. علاوه بر اینکه خاطراتی را که از این نقش داشتیم، زنده می‌کرد، به نوعی یک شکل دیگر است. درمورد حضورتان در این کار می‌گویید چطور اتفاق افتاد؟
اتفاق خاصی نیفتاد. خانم بنی‌اعتماد می‌خواستند شخصیت‌های مختلف فیلم‌هایشان را در فیلمی جا دهند و از من هم دعوت کردند. زمانم هم کم بود و دو، سه‌بار هم خانم بنی‌اعتماد طرحی را که نوشته بودند، تغییر دادند و برایم فرستادند تا به نتیجه‌ای که دیدید، رسید. این نقش که دیدید، براساس زمان من و کار خانم بنی‌اعتماد شکل گرفت.
«نوبر کردانی» که در «قصه‌ها» می‌بینیم، هر چند ادامه شخصیت روسری آبی است اما به نسبت آن، نوبر کردانی خیلی پخته شده. خود شما بعد از چند سال چطور توانستید با توجه به اینکه زمانتان هم خیلی کم بود، بیایید و ارتباط برقرار کنید و نقش را دوباره بازی کنید؟
از گذشته عادتی داشتم و دارم؛ عادتی که شاید باز هم به همان دوران کانون مربوط می‌شود، اینکه برای هر شخصیتی که می‌خواهم کار کنم شناسنامه می‌نویسم. می‌توانم از کودکی تا مرگش را در ذهنم تجسم کنم. می‌توانم هر لحظه‌ای از زندگی و هر مقطعی از هر شخصیتی را که بازی کرده‌ام نشان دهم. این همان چیزی است که می‌گویم به‌عنوان ریشه کار به من یاد داده‌اند. می‌خواهد 20سال بعد یک شخصیت نشان داده شود یا می‌خواهد 20سال قبل‌ترش نمایش داده شود.
خود شما دوست داشتید در کدام‌یک از نقش‌هایی که در فیلم‌های پیشین خانم بنی‌اعتماد بازی کردید از گیلانه و نوبر کردانی و... در «قصه ها»زنده شود؟
دوست داشتم گیلانه را هم کار می‌کردیم منتها خانم بنی‌اعتماد اصلا اپیزودی برایش ننوشته بودند.
کدام‌یک از آن نقش‌ها برایتان زنده‌تر بودند؟
فرقی نمی‌کرد.
گیلانه یکی از نقش‌های سخت و متفاوتی بوده که تا به حال یک بازیگر در سینمای ایران بازی کرده. هرچند همه نقش‌هایی که شما بازی کردید متفاوت است...
گفتم راجع به «قصه‌ها» زیاد حساسیت نداشتم و فکر هم نکرده بودم چون خانم بنی‌اعتماد خودشان انتخاب کرده بودند که نوبر کردانی در فیلم حضور داشته باشد. در واقع فکر می‌کردم یک امانتی نزد من است که دارم پس‌می‌دهم و فکر نکردم که کار فوق‌العاده و متفاوتی را انجام می‌دهم. چون خواسته بودند این شخصیت را کار کنم، من هم قبول کردم به‌هرحال کاری بوده که قبلا هم کرده بودم و اینجا صرفا برایشان ادامه دادم.
درباره «پریناز» بگویید. البته این فیلم برخلاف «قصه‌ها» اصلا اکران نشده. اما با گریمی که در عکس‌ها از شما دیدیم به نظر می‌رسد مثل گیلانه نقش خیلی متفاوتی است.
آن فیلم مربوط به پنج‌سال پیش بود که همان دوران هم توقیف شد.
توقیفش با «صد سال به این سال‌ها» همزمان بوده؟
نه، صدسال به این سال‌ها هفت‌سال پیش بود.
گفتید که پریناز پنج‌سال پیش ساخته شده ولی الان مجوز گرفته. از اینکه آثارتان توقیف می‌شود اذیت نمی‌شوید؟
نه، اذیت نمی‌شوم چون وقتی کاری را انجام داده‌ام، تمام شده، رفته و ثبت هم شده.
یعنی اکران برایتان مهم نیست؟!
خب اکران مهم است؛ چون اگر فیلمی مثل «صدسال به این سال‌ها» اکران شود، مهم است که مردم با این فیلم مواجه شوند. آن زمان وقتی فیلم اکران نشد، برایم سخت بود و اگر کسی دقت می‌کرد می‌فهمید این فیلم صددرصد به نفع مملکتی است که تحولات عجیب و غریبی در آن صورت می‌گیرد و چقدر برای یک مملکت فیلم‌های اینچنینی ارزشمند هستند. این فیلم دوره‌های مختلف تاریخی را سپری می‌کند و آن بخشی را که وجه انسانی قوی‌تری دارد، به نمایش می‌گذارد. حالا اگر این فیلم جای دیگری ساخته شده بود جزو فیلم‌های خیلی مثبت برای آن مملکت بود اما یک‌مهر و یک‌نامه یا به‌هرحال مانعی برای این فیلم وجود دارد که اکرانش دایما به تعویق می‌افتد. ولی به‌نظرم از این ساده‌تر و بهتر نمی‌شد فیلم ساخت. به‌هرحال مهم است که اکران نمی‌شود، چون بخشی از کار من دیده نمی‌شود اما سبب نمی‌شود که توقف کنم؛ چون کارم را انجام داده‌ام و دیگر تمام شده.
تکرار این اتفاق پشت سر هم برای شما حال بدی را به همراه ندارد؟ کمتر بازیگری داریم که در این زمینه رکود داشته باشد. شما مثل اینکه به قول خودتان مادر صبر هستید...
من از چنین اتفاقاتی متاسفم می‌شوم چون نسبت به کارهایی که اصالت دارند بی‌تفاوت نیستم. اما اتفاقی که می‌افتد فقط برای من نمی‌افتد. این در واقع نوعی اختلال فرهنگی است. اشکال من نیست و این اهمیت ندارد که فیلمی که من در آن بازی کرده‌ام، توقیف شده؛ مهم این است که یک فعالیت فرهنگی متوقف شده. متوقف‌شدن نتیجه یک کار فرهنگی، دردناک است.
با گذشت حدود یک‌سال از شروع به کار دولت «تدبیر و امید» و روی کارآمدن آقای ایوبی در سازمان سینمایی، چقدر متوجه تغییر فضای فرهنگی شده‌اید؟
من امروز روی صحنه‌ام، دارم کار می‌کنم و این بزرگ‌ترین تغییری است که اتفاق افتاده و فقط هم من نیستم که چنین تغییر شگرفی را شاهدم. وزارت ارشاد اگر مسوول و مدعی ماست و اگر همه ما باید یک سرپرست داشته باشیم، آن سرپرست باید به ما کمک کند که بی‌دغدغه کار کنیم. به صنفمان آنقدر اهمیت نمی‌دهند که به اوتوریته ارشاد بالای سرمان اهمیت می‌دهند. صنف‌بودن ما آنقدر اهمیت ندارد، چون تمام مشاغل دنیا صنف دارند اما صنف ما را به قدری آزار و اذیت می‌کنند که به‌نظر می‌رسد صنف‌داشتن اینجا اهمیت ندارد. در این سال‌ها اوتوریته ارشاد بر سر ما از همه چیز اهمیت بیشتری داشته. اگر می‌خواهند این اوتوریته وجود داشته باشد، باید حامی ما هم باشند. مثل مادری می‌ماند که فرزندخوانده‌اش را دایما می‌زند. خب وقتی کسی سرپرستی بچه‌ای را عهده‌دار می‌شود، باید بیش از یک مادر واقعی به بچه‌ای که قبول کرده، برسد.
دولت تدبیر و امید توانسته امید را بین هنرمندان پررنگ کند؟
من نمی‌دانم چه امیدی وجود دارد ولی می‌دانم که آقای ایوبی و آقای جنتی - چون این دو بخش به من مربوط می‌شود- تا جایی که می‌توانند ترکش‌هایی را که می‌خواهد به سمت هنرمندان روانه شود، اول خودشان می‌خورند و نگه می‌دارند. به‌نظرم این صحیح‌تر است و همه جای دنیا این اتفاق می‌افتد. در هرجا که هر مسوولیتی در مورد کارهای فرهنگی وجود دارد آنها جوابگو می‌شوند. من به‌عنوان کسی که کار فرهنگی و هنری انجام می‌دهم و در شرایطی که در این مملکت هر قدم مرا همه می‌شمارند، نمی‌توانم بدون اجازه کاری را در جایی انجام دهم. وقتی اجازه دارم اینجا نفس بکشم، دیگر نمی‌توانند جلوی نفس کشیدنم را بگیرند. وقتی اجازه دارم روی صحنه بروم دیگر به من مربوط نیست که در مجلس راجع به من حرف می‌زنند، یا در وزارتخانه‌های مختلف راجع به من نظر می‌دهند. من کار پیچیده‌ای نمی‌کنم، نه پولی در حرفه من وجود دارد که ردوبدل شود و نه من و امثال من آدم‌هایی هستند که زندگی‌شان از ابتدا تا امروز تغییر عجیب‌وغریبی کرده باشد. در نتیجه در این کار نه پولی هست و نه سیاستی. بهتر است کمی دقت کنند و ببینند آیا ما باعث اتفاق بدی در این مملکت می‌شویم؟ یا فقط کمک می‌کنیم مثل نسل خودمان که نجات یافته و از دوره قبل به این دوره رسیده نسل‌های بعد از ما هم بتوانند روی پای خودشان بایستند و الگویی خارج از محدوده ایران نداشته باشند. من هیچ‌وقت الگویم خارج از ایران نبوده. هیچ‌وقت دلم نمی‌خواسته جای فلان هنرپیشه باشم یا روی فرش قرمز بروم یا سوار بر ماشین‌های آنچنانی حرکت کنم. همیشه دلم می‌خواسته خودم باشم، آدمی که در تهران متولد شده و پدر و مادرش تهرانی‌اند و در شمیران بزرگ شده و دارای مشخصه‌هایی است و در محله‌اش آدم‌هایی هستند که با آنها رفت‌وآمد کرده و سلام و علیک دارد. من از کره مریخ نیامده‌ام که هنرپیشه شوم، من از همان خیابان حکمت نیاوران آمده و هنرپیشه شده‌ام. آدم‌های آنجا را می‌شناسم و نمی‌توانم فکر کنم باید با بنز آخرین مدل دنبال من بیایند و به‌عنوان یک پدیده عجیب‌وغریب به من نگاه کنند. من که این کار را نکردم، دلم می‌خواهد نسل بعد از من هم به این تصور و باور باشد که خودش از همه جهان مهم‌تر است. رفتاری که با من می‌کنند باعث می‌شود تمام بچه‌های نسل بعد از من، اولین کارشان این باشد که تا از راه می‌رسند سوییچ ماشین‌های گرانقیمتشان را روی میز گریم بگذارند. اولین کاری که می‌کنند پز دماغ‌های عمل‌کرده و صورت‌های دگرگون‌شده‌شان را بدهند و پز این را داشته باشند که چهارنفر دورشان هستند تا بتوانند از این سینما به آن سینما حرکت کنند. این زایده‌ای است که به‌خاطر رفتارهای ناشایست برخی، برای نسل بعد از ما به‌وجود آمده.
در همه این سال‌ها، هیچ‌وقت فکر کرده‌اید که به خارج از ایران بروید؟ خیلی‌ها این کار را کردند.
مطمئنم که از شمیرانی که محله بچگی‌ام بوده و در آن مدرسه رفته‌ام و بزرگ شده‌ام و زندگی کرده‌ام هم نمی‌توانم جابه‌جا شوم، چه رسد به اینکه بخواهم از این مملکت جابه‌جا شوم. برای همین نه پاسپورت هیچ کشور دیگری را دارم و نه دلم می‌خواهد که داشته باشم و هر بلایی هم اگر سرم بیاید حاضر نیستم یک‌قدم عقب‌تر بگذارم یا اینکه از اینجا بروم. دلیلی برای این کار ندارم، من مال این مملکت هستم و اینجا بزرگ شده‌ام و برایم مالیات داده شده و درس خوانده‌ام و الان وقت پس‌دادن این مالیات است. در واقع دارم تمام هزینه‌ای که مملکتم برای من کرده را به مردمی که بهشان بدهکار هستم، پس می‌دهم. نسل بعد از من که می‌آید باید از من یاد بگیرد، پولی را که در این مملکت برایش خرج شده تا پزشک، هنرمند یا نویسنده یا هرکس دیگری شود، برگرداند. هیچ‌کس هم نمی‌تواند مرا وادار کند که کار غیرقانونی انجام دهم. من قانون درونی خودم را دارم و این حکم برایم وجود دارد که در مملکت خودم کار کنم. هیچ منعی ندارم برای کسانی که رفتند و هیچ اصراری هم ندارم که کسی بماند، این قانون من است.
همین قانون باعث می‌شود که شما جزو هنرمندانی باشید که این همه به فعالیت اجتماعی اهمیت می‌دهند و همیشه پیش‌قدم هستند؟
شاید بخشی از آن به تربیت خانوادگی من مربوط باشد. یادم هست مادرم هم جزو کسانی بودند که همیشه بهترین چیزها را برای دیگران می‌فرستادند. هرچه را می‌ماند برای خودشان نگه می‌داشتند. بهترین خوراکی‌ها و لباس‌ها را همیشه می‌بخشیدند. شاید بخش زیادی از رابطه من با مردم به خاطر تربیتی بوده که در خانواده و فامیلم داشته‌ام. فامیل خیلی بزرگی که در تهران دارم همگی همیشه یک صندوق صدقات و خیراتی دارند و عده‌ای هم همیشه دوروبرشان هستند و یک بشقاب خالی سر میز و سفره‌شان برای آنها وجود دارد. این بیشتر مال تربیت خانوادگی من است و بعد هم مسوولیتی که از حرفه‌ام به من رسیده.
هیچ‌وقت ندیده‌ام بخواهید نقش کسی را بازی کنید که می‌خواهد حق کسی را بخورد و به نوعی نقش منفی به‌حساب می‌آید.
اگر نقش منفی، خوب نوشته شود دلم می‌خواهد که نقش‌های متفاوت بازی کنم، چون نشان‌دادن بخشی از بدی‌ها و پلیدی‌ها می‌تواند آدم را به طرف خوبی‌ها ببرد. ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان. اما آنقدر برای نشان‌دادن نقش منفی محدودیت وجود دارد که کمتر نقش منفی‌ای خوب نوشته شده طوری که بتوان علاقه‌مندش شد و در آن بازی کرد. بیشتر، نقش‌های کمدی، طنز و منفی را به سمت فکاهی و ابتذال می‌برند.
به همان حرفی که اول زدم، برمی‌گردم. این همان چیزی است که به آن اشاره دارم؛ «ننه‌دلاور» هم وقتی در وجود شما وارد می‌شود رنگ و بوی انسانی‌تری به خود می‌گیرد. نقش‌های شما در کارهای تلویزیونی، سینمایی و تئاتری‌تان را که کنار هم می‌گذارم، می‌بینم در نقش‌هایتان یک خلوص ذاتی را که در شخصیت شما وجود دارد، به تماشا می‌گذارید. فکر می‌کنم این به ذات وجودی خود شما و جنس بازیگری‌تان مربوط است. بله؟
اعتقاد دارم که هیچ آدمی مطلق نیست و من می‌توانم وجوهی از یک قاتل را نشان دهم که همه با او همذات‌پنداری کنند. وجوهی که وجوه انسانی اوست و ممکن است حتی ذات وجودی‌اش باشد. به‌شدت به این اعتقاد دارم که هیچ آدمی بد نیست. یا بخواهم حرفم را در مورد «ننه‌دلاور» اصلاح کنم، باید بگویم همه آدم‌ها در ذاتشان انسان‌های شریفی هستند و در تربیت و رفتارهای اجتماعی‌شان و در موقعیت‌هایی که قرار می‌گیرند، تبدیل به قاتل، خائن و همه کاراکترهای بد می‌شوند.
شما این روزها سر سریال آقای تبریزی هم هستید، درست است؟
من گفته‌ام که نمی‌آیم. خیلی درگیر هستم و دیده‌ام خبرهایی هم در این مورد منتشر کرده‌اند اما من نمی‌خواهم بروم. نمی‌خواهم درباره‌اش حرف بزنم چون تبلیغات گسترده‌ای صورت داده‌اند و باید به‌نحوی فروکش کند.
الان مشغول بازی در چه فیلمی هستید؟
فیلم کاوه ابراهیم‌پور، «یحیی سکوت نکرد».
فیلمبرداری‌اش تمام شده؟
نه، تازه شروع شده.
فیلمی هم در آذربایجان بازی کردید که امسال در جشنواره ونیز همزمان با «قصه‌ها» حضور دارد. آن را هم ظاهرا در نقش مادرانه بازی کردید؟
 نقش زنی است که به تنهایی در یک‌روستا با یک‌گرگ می‌ماند و از یک‌روستا محافظت می‌کند. زمان جنگ قره‌باغ است و همه مهاجرت می‌کنند و می‌روند ولی آن زن با یک‌گرگ باقی می‌ماند.
به زبان فارسی است؟
خیر، به زبان ترکی.
با توجه به اینکه شما احتمالا ترکی بلد نیستید بازی در این فیلم برایتان سخت نبود؟
کمی کمک گرفتم و با کمک معلم با توجه به اینکه به ادبیات و موسیقی ترکی از قبل علاقه‌مند بودم، خیلی با عشق و علاقه این کار را کردم.
اولین تجربه کاری شماست که کاملا خارجی است؟
نه، قبلا هم کارهایی کرده بودم مثلا با خانم سوفی و کارهایی دیگر که هیچ‌کدام یک فیلم‌سینمایی بلند نبودند.
پس در جشنواره ونیز امسال با دو فیلم حضور دارید؟
بله، متاسفانه به اکران فیلم اولم یعنی «قصه‌ها» نمی‌رسم چون اینجا فیلمبرداری دارم. ولی برای فیلم دوم می‌رسم. وقتی فیلمبرداری و مهم‌تر از آن تئاترم تمام شود، راهی ونیز می‌شوم.
 دو، سه‌سال پیش قرار بود در کار «ملاقات» آقای احصایی هم بازی کنید؟ که ظاهرا نشد.
قبلش مشکلی نداشتیم حتی تمرین‌ها را هم شروع کردیم ولی کار را متوقف کردند. «ننه‌دلاور» هم همین‌طور شد منتها خانم صبری، صبر کرد تا من اجازه کار بگیرم و دوباره کار کنیم.
هیچ‌وقت دلیل مشخصی برای ممنوع‌الکاری شما بیان نشد؟ یعنی مثلا نامه‌ای فرستادند؟
اصلا فکر نمی‌کنم که چه‌کار کردند. هرکاری که کردند آنقدر اشکال دارد که من اصلا نمی‌خواهم درباره‌اش حرف بزنم. مشکلات و مسایل عدیده از مسایل صنفی گرفته تا اوتوریته انجمن‌ها و سازمان‌های مختلف هست که اگر بخواهم به آن فکر کنم، مغزم درد می‌گیرد. یا باید تعطیل کنم و بروم یا اینکه یکسره با همه دعوا کنم و بگویم چرا اینگونه از اصول صنفی‌تان پایین می‌آیید و این‌کار را می‌کنید؟ فقط ترجیح می‌دهم خیلی محکم و با طمانینه پیش بروم و بیشتر آموزش غیرمستقیم برای دیگران داشته باشم تا مستقیم! البته اینگونه اثربخش‌تر است.
به یاد دارم که در تمام دوره‌ها سکوت کردید حتی وقتی با «مهر مادری» دوباره بازگشتید.
بله دقیقا، الان هم اگر به خود من بود، حاضر نبودم با هیچ‌کس حرف بزنم چون دلم نمی‌خواست آن جنبه فرهنگی‌ای که برای خودم قایل هستم و ارزش‌های فرهنگی‌ای که در کارم برایم اهمیت دارد تحت‌الشعاع هیچ مساله دیگری قرار گیرد به‌خصوص مساله سیاسی که مثل اینکه همه علاقه‌مند بودند این ماجرا در مسایل سیاسی ادغام شود. برای همین همیشه سکوت کرده‌ام، این‌بار هم سکوت کردم ولی وقتی در اینترنت می‌نویسند در فرودگاه پاسپورت معتمدآریا را گرفتند؛ من نیستم که حرف می‌زنم عده دیگری هستند که حرف می‌زنند یا مثلا امروز وقتی فیلمی را توقیف می‌کنند مثل سابق نیست که ماجرا در سکوت بین خود هنرمندان و ارشاد بماند.
اگر قرار باشد در نقش‌های تئاتری نقشی را برای بازی انتخاب کنید، چه نقشی را دوست دارید؟
همه نقش‌هایی که تا حالا بازی نکرده‌ام. اتفاقا جایی گفته‌ام که دلم می‌خواهد «شاه‌لیر» را بازی کنم. هر نقشی برایم حال‌وهوای خودش را دارد اما حالا نمایش خاصی جز «شاه‌لیر» در ذهنم نیست. دلم می‌خواهد همه نقش‌های دنیا را بازی کنم.
نقش شما در «ریچاردسوم» خیلی شاخص بود و برای همین پرسیدم که نقش خاصی هست که دلتان بخواهد بازی کنید؟
هیچ نقش خاصی نیست. چون هرچه سن می‌گذرد آدمی به جهان‌بینی دیگری می‌رسد و هرروز که تغییر می‌کند چیزی به ذهنش اضافه می‌شود و چیزی در ذهنش تغییر می‌کند. برای همین هم خیلی از نقش‌هایی را که تاکنون بازی کرده‌ام دلم می‌خواهد دوباره بازی کنم که ببینم الان چگونه بازی می‌کنم.
به‌عنوان سوال آخر می‌خواهم بپرسم در زمانه‌ای که داعش از یکسو بیداد می‌کند و از سوی دیگر غزه هم زیر آتش گلوله است، در این میان،  شما هرشب که روی صحنه می‌روید چه حسی دارید؟ حتما ویدیوهای داعش و غزه را در شبکه‌های مجازی می‌بینید. این همزمانی ایفای این نقش با رخ‌دادن این فجایع، برایتان چه حس و حالی دارد؟
راستش را بگویم من اصلا این ویدیوها را نگاه نمی‌کنم چون این سطح از توهین به انسانیت و این سطح از بی‌خردی در ارتباط انسانی بیش از اندازه وحشت زده‌ام می‌کند؛ پس نگاه نمی‌کنم و فقط اخبارش را می‌شنوم و هیچ نیازی ندارم ببینم چگونه نوزادی که از شکم مادر مرده‌اش به دنیا می‌آید، روی جهانیان تاثیر می‌گذارد. شنیدنش هم دردآور است و چنین چیزهایی دیدن ندارد. جهان بلد است که آخرین پدیده‌های جنگی‌اش را چگونه باید به همه نشان دهد؛ آن‌وقت نمی‌دانند که چگونه از اینها استفاده می‌کنند؟ هیچ منعی برای استفاده‌اش ندارند؟ هیچ نمی‌فهمند که این همه ظلم به بچه‌ها کرده‌اند که نتیجه استفاده از همین ابزاروادوات جنگی است؟ حالا دیگر این همه بی‌خردی و بی‌عدالتی دیدن ندارد. در هر جای دنیا، منظورم فقط غزه نیست، فاجعه رخ می‌دهد، قبل‌تر از آن در سوریه، لبنان و... زیر بمباران و جنگ بودند. اگر بخواهیم داعش را به کشور خاصی نسبت دهیم باید پیشداوری باشد ولی داعش هم زاییده یکسری سیاستگذاری‌های جهانی است و فکر کنید داعش از کجا آمده؟ یک روز طالبان، یک روز داعش و یک
روز هم اسمی دیگر. اینها همه برنامه‌ریزی شده می‌آیند.
از گوشه‌وکنار که این اخبار دردناک را می‌شنوید و همزمان «ننه‌دلاور» را بازی می‌کنید خودتان حالتان چگونه است؟
به همزمانی‌اش فکر نکردم ولی هر روز که در دیالوگ‌هایم می‌گویم «لعنت به جنگ» واقعا صدای بمبارانی که زیر آن، بچه‌های کوچک در غزه از بین می‌روند را می‌شنوم. بچه‌هایی که بی‌خانواده شده‌اند و بی‌خانمان... .
 

افزودن نظر جدید