- کد مطلب : 19127 |
- تاریخ انتشار : 1 آبان, 1397 - 09:09 |
- ارسال با پست الکترونیکی
قتل خاشقچی، یادآور دامی است که برای صدام پهن کردند
جناب خامه یار شرایط خاصی در منطقه خاورمیانه شاهد هستیم. بحران یکی از شرایط ثابت این منطقه است و حضور عربستان در این منطقه به نظر می رسد که بر این روند تاثیر بسیاری گذاشته است. نقش حاکمان جدید عربستان را چطور می بینید؟ چه تفاوتی بین عربستان پیش و پس از ملک سلمان ایجاد شده است؟ سلمان و پسرش محمد چه در سر داشتند و اکنون ما با کدام عربستان روبرو هستیم؟
با مرور روند تاریخی خاورمیانه، مشاهده میکنیم که سعودیها نقش سنتی و ثابتی را در این منطقه بازی کردهاند. سعودیها این نقش را از ابتدا در دورههای مختلف ایفا میکردند، و ادبیات آنها در گذشته، کاملاً مذهبی، "خادمالحرمینی" و محافظهکارانه بوده است و چون خودشان مشکلات را به وجود میآوردند، مسائل درون جهان عرب را با ریشسفیدی و ادبیات قبیلهای، تا آنجایی که میتوانستند، حل و فصل میکردند، بعد از فوت امیر عبدالله پادشاه پيشن عربستان، مسائل عوض شد. با آمدن محمد بن سلمان شرایط جدیدی را شاهد هستیم؛ برخلاف روند سنتی انتخاب پادشاه، شکل جدید پیش آمد و امروز شاهد تحولات نويني هستیم و سعودیها نقش پررنگتر و ماجراجويانهتري بازي كردند. خاندان و خود محمد بنسلمان تمام سعیشان این است که "معامله قرن" را پیش ببرند؛ آنها در این موضوع شریک هستند و به فلسطینیها فشار ميآورند، ابومازن (محمود عباس) را دعوت کردند و این معامله را به وی تحمیل کردند. او را مجبور به پذیرش و ورود به پروژه معامله قرن کردند که البته با همه وابستگیهایش زیر بار نرفت. و فروش قدس را خط قرمز خود دانست. سعودیها عادیسازی روابط با اسرائیل را كاملاً پذیرفتند و به شیوههای مختلف، مذاکرات مختلفی را با اسرائیلیها پیش بردند و این پروژه را پذیرفتند که ایران بهعنوان دشمن، جایگزین اسرائیل شود.
طبیعی است که در این مسیر نیاز فوقالعاده اي به حمایت آمریکاییها داشتند، هم در طرح داخلیشان و هم در جهان عرب، ترامپ به ازای دریافتیهای کلان، این نقش حمايتي را برای آل سعود ایفا کرد. همه موارد به اصطلاح اصلاحاتي که محمد بنسلمان انجام داد، مورد پذیرش آمریکاییها و سياستمداران غرب قرار گرفت؛ ولی به دلیل ویژگیهای شخصی بنسلمان برای کسانی که از نزدیک وی را میشناسند، میدانند که او قطعاً ظرفیت راهبری عربستان و جهان عرب را ندارد و به دلیل اختلافات درون قبیلهای هیأت حاکمه، بحثهای مهمی در ابتدا شکل گرفت. برخوردهای تندی پیش آمد و بعد هم نخبگان اهل سنت، دانشگاهیان و رقيبان سياسي و ثروتمند را دستگیر کرد و عدهاي از اعضای خاندان هم برای نخستین بار به خارج از کشور فرار کردند و يا هجرت كردند و با پمپاژ دلارهای نفتی، به هر حال نوعی از آرامش ایجاد شد و همچنان محمد بنسلمان مورد حمایت غربیها قرار گرفت تا اینکه بحث خاشقچی پیش آمد که من موضوع خاشقچی را مرحله جدیدی در تاریخ عربستان میدانم.
میتوان گفت قتل خاشقچی صفحه تازه ای در روند تحولات است؟
موضوع خاشقچی را باید نقطه عطفی درون ساختار داخلی عربستان، هیئت حاکمه و قبیله یا افراد وابسته به بن عبدالعزیز بدانیم. این مسئله با در نظر گرفتن سنتهای قبیلهای و رفتارهای این بافت قبیلهای پیشزمینه یک زلزله در عربستان است که می تواند به فروپاشی قبیله آل سعود به شیوههای مختلف بیانجامد. در جهان هم به نظر من یک تحول جدیدی خارج از مرزها و در همه حوزههای سیاسی، اقتصادی و امنیتی به وجود خواهد آمد و بر این اساس فکر میکنم در روابط خارجی عربستان و حتی ساختار سیاسی داخلی این کشور، مرحله جدیدی بهوجود خواهد آمد، بهگونهای که عربستان را میتوانیم به دو دوره پیش و پس از بحرانها خاشقچی تقسیم کنیم.
در مقدمه به نقش سایر بحرانها اشاره کردید، در مورد نقش عربستان و گروهی که نقش سازش را در مقابل مقاومت بازی می کنند، شما چه نظری دارید؟ شاید گفته می شود حضور مقاومت و حزبالله بهویژه پس از سال 2000 که توانستند جنبش خاصی در جهان عرب ایجاد کنند، به شکست این محور سازش انجامیده است. اما حالا در چه شرایطی هستیم؟ از همان سال 2000 روندی از سوی آمریکا ایجاد شد که اسرائیل از محور منازعات کنار گذاشته شد و جهان اسلام در درون خود به منازعه و دشمنی پرداخت. به نظر شما این روند را نباید موفقیت محور سازش و غربی بدانیم؟ چه شد که ما در این بازی افتادیم، هوشمندانه رفتار کردیم یا مجبور بودیم؟
من با بخشی از فرمایش شما موافقم و با بخشی از آن کاملاً مخالفم. من معتقدم که جبهه گسترده مقاومت، اینکه میگویم گسترده، میخواهم از لبنان خارج شوم، این جبهه گسترده مقاومت جلوی تجزيه جغرافیایی ایستاد، و ماشين تجزيه كه همان سايكس پيكوي 2 است را فعلا متوقف ساخت. یعنی مرزها را ثابت نگه داشت، اجازه فروپاشی مرزها را نداد. اینکه دیگر كاملاً روشن است. نکته دوم؛ در یکی از قطعات این پازل و پروژه آمریکاییها که در واقع به آن جنگهای نسل چهارم میگویند، اتفاق جدیدی افتاد. در جریان جنگهای نسل چهارم همه ارتشهای نظامی باید از بین بروند، چون یک روزی ممکن است اینها بالفعل در آيند و تهدیدی برای رژيم اشغالگر شوند.
ارتش عراق، ارتش بزرگ و قابلی بود. ارتش لیبی به همچنین، سوریها هم خیلی قوی بودند و مهمتر و قویتر از همه اینها ارتش مصر بود؛ ارتش مصر از ابتدا پشتوانه بزرگ ارتشهای عربی و ملتهاي عرب بود. همه اینها به هر نحوی و هریک با نسخهای بومي بايد نابود شوند و يا فرو بپاشند و اين كار آغاز شد، به ارتش عراق ضربات مهمی وارد شد. سوریها هم به همین شکل. بهرغم اینکه توانستند هفت، هشت سال مقاومت کنند و با همه آن امکانات عظیمی که در اختیار تکتک سربازان سوری قرار میدادند تا از ارتش جدا شوند و این را وزیر خارجه اسبق قطر محمد بن جاسم میگفت که با چه بستههای تشویقی اینها را به فرار وامیداشتند، ولی همچنان ارتش باقی ماند. این ارتش ممکن است توان دفاع از خود را داشته باشد، ولی به هر حال هدف آنها، رفع تهدید از رژیم صهیونیستی بود. ممكن است در اين رابطه با موانعی مواجه باشد ارتش مصر با همان خصوصیات، درگیر صحرای سینا در مبارزه با تكفيريها و يا در میدان الرابعه با اخوان شد. ارتش ترکیه هم که همپیمان ناتو و عضو 68 ساله آن است، خود این ارتش در امان نماند و کودتایی نافرجام بر علیه آن شکل گرفت.
در این شرایط مقاومت آمد و دست به يك كار بنيادين زد! در کنار همه این ارتشها، یک ارتش مردمی ایجاد کرد. حشدالشعبی در عراق، لجان الشعبی در سوریه، مقاومت در کنار ارتش لبنان و انصار الله دركنار ارتش يمن براي ارتشهاي نظامي كشورهاي هدف. اینها بازوان حمایتگری شدند، سوریه یک پاشنه آشیلی برای حزبالله و برای مقاومت بود و حمایت از حکومت دمشق برای حزبالله و برای مقاومت خیلی پرهزینه بود و ورود حزبالله به سوریه باعث شد این فضا به وجود بیاید، ولی حزبالله باید دست به چنين عملي ميزد همه کسانی که مخالف ورود حزبالله به سوریه بودند، من از نگاه غیرحزبی وكلان به اين موضوع نگاه میکنم، همه آنها در حال حاضر، حزبالله را تحسین و تایید میکنند و این پیشبینی دقیق حزبالله را میستایند.
شما قبول دارید که این یک دام بود و تلاش کردند که مقاومت را در این دام بیندازند؟
به یک معنا اين دام بود؛ ولی علتش این است که ما یا باید پروژه تجزیه را میپذیرفتیم یا دفاع میکردیم. این را همه پذیرفتند و میدانیم حزبالله چه کرد. البته حزبالله در حال حاضر از آمادگی رزمی خوبی برخوردار است، یعنی تجربیات میدانی را به گونهای به دست آورد که میتواند اسرائیل را به چالش جدي بکشاند و یک نوع بازدارندگیای برای آینده در مقابل دشمنش ایجاد کند و این را در جدلهای کلامی که در ماههای اخیر بین بیروت و تلآویو به وقوع پيوست، كاملاً عيان است.
شاهد هستیم که اسرائیلیها کم آوردند؛ شرایط یک سال پیش را در نظر بگیرید که همه اینها علیه حزبالله شعار میدادند. من میگویم کسانی که واقعیتهای سوریه، واقعیتهای تجزیه و واقعیتهای افکار عمومی جهان عرب بهرغم آن جنگ روانی که ایجاد شده بود را میدانند، بخش عمدهای از آنها دوباره به حقانیت حزب الله در دخالت در سوريه اقرار ميكنند، لذا ما از جنگهای طایفهای و جنگ مذهبی عبور کردیم و الان آن خطر عمده ما نیست. این را از لحاظ میدانی و با شناختی که نسبت به منطقه دارم، عرض میکنم. الان در این شرایط ورود عربستان به پروژه بیانیه بالفور2 یا معامله قرن و رویکردش نسبت به آمریکا و کمکهای سخاوتمندانهای که در اختیار آمریکا قرار داده بود و قرار میدهد، اگر سخاوتمندي را در فلسطین به کار میبرد، الان 10 بار فلسطین آزاد شده بود.!! یعنی ورود سعودیها به این پروژه کاملا افکار عمومی جهان عرب را تغییر داد و بخش عمده ملتها به حقانیت مقاومت و حزبالله برگشتند و موضوع خاشقچی به نظر من تیر خلاصی بود که به سیاستهای جدید عربستان زده شد؛ واقعاً تیر خلاص بود. و دهشتناك.
سه پرونده بسيار مهم قبل از مسئله جمال خاشقچی از محمد بنسلمان گرفته شد. یکی پرونده فلسطین بود، یکی تنظیم رابطه با آمریکا، یکی هم پروژه آرامکو و نفت. این سه پرونده از بنسلمان گرفته شد و این دام در واقع همان تیر خلاصی بود که شليك شد و پرونده بنسلمان بسته شد؛ به همین شکلی که پرونده صدام حسین در 1990 بعد از اشغال کویت و بعد از آن دامی که سفیر وقت آمریکا در عراق خانم ابريل گلاسبي ایجاد کرد و دام و تله اشغال كويت را برای صدام پهن كرد. آن موقع بود كه صدام پروندهاش بسته شد. لذا در این قضیه ما وارد مرحله جدیدی ميشويم که در این مرحله جدید من فکر میکنم افکار عمومی که به آنها اشاره شد که در مقابل مقاومت و حزبالله ایستادند، در این مرحله جدید به نظر من این افراد هنوز بازنگشته، مجدداً بر میگردند و میتوانند یک نوع تعادلي در این میان ایجاد کنند و نقش تاثيرگذار و تاریخی مقاومت را بپذیرند؛ تاثیرگذاری مقاومت و اینکه اگر مقاومت نمیبود، این منطقه و جهان اسلام و جهان عرب چه سرنوشتی داشت و پروژه تجزیه واقعاً تا حدود زیادی محقق میشد.
نکته بعدی این است که باید به این مسئله توجه کنیم که در نیمه دوم قرن گذشته سعودیها سه ستون امنیت، نفت و سیادتشان را در اختیار غرب و آمریکا قرار دادند و این یک معامله نامیمونی بود كه به ازای حمایت آمریکاییها از خاندان آل سعود صورت گرفت، آنچه امروز اتفاق افتاده، در واقع پایان این تعامل ناخوشايند و دوجانبه و شليك تیر خلاصی بر این توافق است. دلیلش هم کاملا مشخص است. امروز خیلی از کشورهای حوزه خلیج فارس فراتر از رابطه با آمریکا عمل میکنند، پایگاههای نظامی ترکیه در بعضی از این کشورها از جمله قطر، مذاکراتی که با چینیها در این رابطه میشود، بازگشت روسها به آبهای مدیترانه و خليج فارس و به كل منطقه، این وضعیت نشاندهنده آغاز پيدايش یک نظم نوین خاورمیانهای و بینالمللی است و این نظم نوین برخلاف آنچه که آمریکاییها دنبال میکردند که ایجاد یک نظام تکقطبی یا دوقطبی باشد، الان با ورود چین و با اقتصادی قدرتمند، هند و روسیه، شاهد یک نظم نوین در عرصه بینالملل هستیم و این از دستاوردهای ماشین پرحرکت و پرشتاب جبهه مقاومت در رویارویی با پروژه تجزیه آمريكاييها است.
آقای دکتر! با اتفاقی که برای خاشچی افتاد و با موج گسترده حملاتی که علیه عربستان سعودی به صورت جهانی صورت گرفته و عربستان در کنج قرار گرفته و از طرفی با نقشآفرینیای که ترکیه در این قضیه پیش میبرد، میشود این احتمال را داد که شاهد فرایند به حاشیه رفتن نقش اعراب در بازی سیاسی خاورمیانه باشیم؟ به این معنی که در آینده خاورمیانه، نقش تعیینکنندگی در جهان اسلام با ایران شیعی و ترکیه سنی خواهد بود و عربستان هم با این موضوع خاشقچی کاملا به حاشیه رود؟ این همان چیزی است که در صحنه رقیبسازی برای ایران، به نظر می رسد غربیها به این نتیجه رسیدهاند که اعراب کفایت این کار را ندارند و ترکیه بهترین نقش را میتواند بازی کند. آیا این تحلیل را قبول دارید؟
بله. من سال گذشته مصاحبهای داشتم با شبکه خبر و به این مسئله اشاره کردم که بازتاب گستردهاي هم در داخل و خارج داشت. من آنجا گفتم كه ما در آينده نامی از جهان عرب به دلایل مختلف نخواهیم داشت و جهان عربی دیگر وجود ندارد. واگرایی به اوج خود رسیده است؛ هم به لحاظ فرهنگی، هم به لحاظ سیاسی، هم به لحاظ اقتصادی. نابرابریهای موجود و اقلیتهای گریز از مرکز در یکایک این کشورها، همچون آتشفشان، حاكميتها را به خطر انداختهاند. بحث اقلیتهای مذهبی که به نحوی مورد تهاجم تکفیریها قرار گرفتند و دسته جمعي هجرت کردند و بهطور کلی تغییرات دموگرافی که در کشورهای مختلف صورت گرفت، بهخصوص در عراق، سوریه و حتی لبنان.
همه این موارد در واقع نامی از جهان عرب به مفهوم سنتیاش را باقی نگذاشت و به خاطر همین هم جمهوری اسلامی و کشورهای بزرگ مثل ترکیه نقش منطقهاي و بينالمللي بزرگی در آینده خواهند داشت. مصر را نباید فراموش کرد، گرچه الان مصر به دلایل مختلف در حالت کما قرار دارد، ولی بالاخره مصر قدرت بالقوهاي است، هم به لحاظ امکانات و هم به لحاظ تاریخ و تمدن و جمعیت و به هیچ وجه نمیشود اين كشور را از منطقه حذف کرد.
نقش سعودیها نقش ویرانگری بوده و این کاملا مشهود است. آن نقش به نظر من گرچه با ماسک مذهبی و کاملا در چهرهاي خیرخواهانه ایفا میشد؛ اما با رسواییای که اخیرا پیش آمد، تا حدود فوقالعادهاي رنگ باخت. امروز ما فروپاشی فکری و انديشهاي وهابیت را در جهان اسلام کاملاً شاهد هستیم. این یک تحلیل نیست، و جنبه تبلیغاتی ندارد، واقعیتی است كه آن را در جای جای جهان اسلام میبینیم. سعودیها به نظر من خیلی وقت لازم دارند که چهره خودشان را بازسازی و بازیابی کنند. سالهای سال طول خواهد کشید و گرچه به لحاظ مالی و کمکهای اقتصادیشان شاید بتوانند تا حدودی ایستادگی کنند، ولی این فروپاشیدگی به اين سادگي قابل ترميم نيست مقوله تعیینکنندگی توسط سه قدرت منطقهای ایران، ترکیه و در آینده مصر رقم خواهد خورد. طبیعتا عراق قدرت بزرگی است که نمیشود آن را نادیده گرفت. عراق با انتخاباتی که برگزار كرد و چینشی که اخیرا در حوزه ساختار سیاسی و حاكميت حاصل شده، طبیعتا بهعنوان یک قدرت بزرگ در این چارچوب میتواند نقش ایفا کند.
فکر میکنید این تضعیف عربستان تا کجا پیش میرود؟ با بهانه خاشقچی احتمال میدهید که کار به عزل بنسلمان بکشد؟
احتمال این موضوع بسیار بالا است. به هرحال تاریخ مصرف بنسلمان تمام شده و این کاملاً مشخص است. آنچه که اتفاق افتاد، همانطوريكه گفتم تیر خلاص بود. محمد بنسلمان پروندههای متعددی را از زمان حضوريش در قدرت باز کرد ولي قادر به بستن هیچ کدام نشد؛ شکست فاحش در سوریه، بحران و جنگ و خونريزي در یمن، برخورد خشن با نخبگان، دستگیری روشنفکران و دانشگاهیان عربستانی ربايش حريري، اینها همه پروندههای بازی هستند که نمیشود از آنها گذشت و دستگيري حريري يك رسوایی بزرگی بود که غرب سعی کرد از آن چشمپوشی کند، بهرغم حضور پررنگ فرانسه در ماجرای دستگیری آقای حریری، ولی غربیها در یک مواجهه غیراخلاقی توانستند بر آن سرپوش بگذارند. اما موضوع خاشقچی دیگر قابل تحمل براي افكار عمومي جهان نیست. ویژگیهای شخصی خاشقچی و مسائل مختلف آن بحث جداگانهای است، ولی برخورد با یک انسان و با یک شخص منتقد با این شیوه وحشیانه ناشی از نوعی بدویت و جاهلیت و کینه غیرقابل پذیرش نسبت به افرادی است که بیشترین خدمت را به خود این رژیم در سالیان متمادی داشتند؛ آن هم در یک محل امن که باید پناهگاه شهروندان یک کشور باشند. این وجدان جهانی را واقعا تکان داد و به هیچ وجه قابل بخشش نیست. همه مخالفان و موافقان عربستان به دلیل وضعیت بنسلمان مترصد چنین فرصتی بودند که این انتقام تاریخی را بگیرند و این انتقام با این حرکت ناشیانه و کاملا جاهلانه و در عين حال وحشیانه توسط محمد بنسلمان گرفته شد.
این تبلیغی که از آن صحبت میکنید، با فشار خارجی رخ خواهد داد یا از داخل عربستان ملک سلمان به این نتیجه خواهد رسید و این کار را خواهد کرد؟
به نظر من فقط فشار افکار عمومی است که این فضا را به وجود خواهد آورد، یعنی فشار افکار عمومی است که بر همپیمانان و حامیان عربستان در کشورهای مختلف خواهد آورد. هیچ توجیهی برای سکوت وجود ندارد، عدم برخورد رژیمهای حامی عربستان و فاجعه آميز است. آنان کاملا تحت فشار افکار عمومی جهان قرار گرفتهاند و این حادثه یک حادثه تکاندهندهای بود.
در این وضعیت اگر ملکسلمان مقاومت کند، چه خواهد شد. اگر در مقابل فشار افکار عمومی مقاومت کرد و گفت همین که هست. ممکن است بگویند خودسرها این کار را کردند، ممکن است بگویند تحت بازجویی اشتباه رخ داده است. به هر حال ما میدانیم اگر بخواهند مدیریت کنند و ارادهای برای اینکه وضعیت را جمع کنند وجود داشته باشد، میتوانند این کار را بکنند. آن وقت آیا احتمال میدهید که دخالتهای فیزیکی و دخالتهای مستقیم کشورهای غربی رخ دهد؟
نه، من فکر نمیکنم که خود محمد بنسلمان چنین جایگاه و چنین قدرتی داشته باشد که مقاومت کند، به دلیل اینکه همه چیز برای این جابجایی فراهم است؛ هم در داخل خاندان، هم در داخل عربستان و هم در افکار عمومی جهان؛ آنچه که مهم است، اتفاقا سرنوشت بعضی از سران کشورها است و بستگی به چگونگی برونرفت از این بحران است. اینکه برای نتیجهگیری یا حل مشکل بیش از بيست روز طول کشیده، به خاطر این است که اینها دنبال یک پروژه و یک سناریو و خروج آبرومندانه از این بحران هستند. این را تا الان به دست نیاوردهاند و این غیرقابل توجیه است. همه کسانی که عربستانشناس هستند، میدانند که چنین عملی با این گستردگی و با چنين ابعاد بدون دستور شخص اول عربستان امکانپذیر نیست. اعزام گروههای ترور، عملیات بعد از ترور، خروج سرکنسول عربستان از استانبول، شهودهایی که وجود داشته، فیلمهایی که در اختیار ترکها است، علیرغم خبررسانی قطرهچکانی و شکل مدیریت بحران، همه اینها نشاندهنده سختی خروج سعودیها و همپیمانانشان از این بحران است و این کار سادهای نیست. و طولانیشدن حل این پروژه علت اساسیاش این است که اساساً هیچ توجیهی، هیچ راه خروجی، به معناي خروج آبرومندانهای وجود ندارد.
در حال حاضر پس از تایید قتل توسط عربستان گزینههایی برای جایگزینی بن سلمان شکل گرفته است؛ فکر میکنید گزینهها چه کسانی باشند و این احتمال وجود دارد که اگر واقعا گزینه مقبولی را بهجای بنسلمان بگذارند، بتواند پرستیژ و آن شکوه از دست رفته و جایگاه از دست رفته عربستان در جهان اسلام را به آن برگرداند؟ به این امیدی هست؟
روند یک سال گذشته به گونهای است که این شکوه به سختی باز خواهد گشت. واقعا سخت است. در سوریه، در یمن و در فلسطین، هيچ مقبولیتی برای عربستان ديگر وجود ندارد. شما درباره خاشقچی صحبت میکنید. روزی صدها نفر امثال خاشقچی که هیچ گناهی نداشتند یا اگر گناهی هم داشتند، گناهشان صرفا دفاع از عزت میهن و موجودیتشان است، دارند به شیوههای مختلف از بین میروند. کودکان یمنی را شما ببینید که چگونه زیر بمباران سعودیها قرار گرفتهاند. و دسته جمعي قتل عام ميشوند! لذا این برونرفت به این سادگی امکانپذیر نیست و آن شکوه که شما از آن یاد میکنید، به این آسانی قابل بازگشت نیست. آنچه که مسلم است، من فکر میکنم الان صحبت از دو نفر است؛ یکی شاهزاده خالد بنسلمان که برادر محمد بنسلمان است، یکی هم شاهزاده احمد بن عزیز که تبعیدی است و در لندن اقامت دارد و نسبت به محمد بنسلمان موضعگیریهای مخالف و آشکاری داشته و یکی، دو بار هم بیانیه داده و بهعنوان مخالف او مطرح است.
اوج این رفتار زشت در این نهفته است که اساسا آقای خاشقچی معارض نبود، خودش را مخالف نمیدانست و بارها این را گفته بود. حامی بسیاری از اقدامات خود بنسلمان بود، از جمله دخالتش در سوریه و خواهان ادامه حضور تکفیریها و مجموعههای مسلح در خود سوریه بود. او میخواست تنها مقداری به تعبیر خودش مستقل فکر کند و به نظر من یک اشتباهات محاسباتی داشت. او میخواست وابستگیاش را به اعضای خاندان گرانتر بفروشد، بدين معني كه خودش را در یک مزایدهای قرار داد که این مزایده برای محمد بنسلمان خوش نیامد و این مثله شدن و ترور به این شکل زشت، همه اینها ناشی از این بود نمیخواست خودش را معارض بداند و واقعاً هم معارض نبود. مرور تفکرات آقای خاشقچی نشاندهنده وابستگی تمامعیارش به رژیم حاکم است. جمال خاشقچی مشاور ارشد شاهزاده ترکی الفیصل، رئیس اسبق اطلاعات عربستان بود. خاشقچی همچنین زمانی که ترکیالفیصل سفیر عربستان در واشنگتن و لندن بود و نیاز داشت به اینکه بازسازی مناسبی از چهره عربستان بعد از حوادث 11 سپتامبر ایجاد شود، مشاور وی بود.
آقای خاشقچی بهدلیل حرفهاش و آشناییاش با رسانه، و ارتباطات گستردهاش با اصحاب رسانه بیشترین نقش را در بازسازی چهره عربستان در واشنگتن و لندن ایفا کرد. یعنی اساساً سردبیر روزنامه الوطن بود، سردبیر بسیاری از اجزای امپراتوری رسانهای عربستان در سالیان دراز بود. یکی از ستوننویسان اصلی روزنامه فرا منطقهاي الحیات بود که يكي از ستونهاي اصلي امپراتوری مطبوعاتی عربستان به شمار ميرود او خودش را به جناحهای درگیر خاندان حاکم عرضه کرده بود و به نظر من یک اشتباه محاسباتی کرد؛ خاشقچی شخصیت محمد بنسلمان را شاید خوب نمیشناخت و ابعاد جهالت و وحشیگری او را شاید درک نکرده بود. این پرسش مطرح است که وقتی محمد بنسلمان برای افراد مختلفی، تعداد زیادی از روشنفکران، علمای مذهبی و بسیاری از اشخاص رسانهای در طی یک سال گذشته سرنوشتهای بدی رقم زد، چگونه غرب سکوت کرد و خفقان گرفت؟! و هیچ صحبتی نشد و فضایی که امروز شاهدش هستیم، به هیچ وجه از طرف غربیها مشاهده نشد. جنایتهای زيادي را در کشورهای مختلف، در یمن، در فلسطین اشغالی، در خود سوریه اتفاق افتاد؛ اما سکوت محضی، جریان داشت و این نشان دهنده برخوردهای گزینشی و دوگانه غرب با مسائل انسانی است. اگر گرایشهای غربگرایانه آقای خاشقچی و اگر همکاری وی با رسانههای غربی و اقامت دوسالهاش در آمریکا نبود، این فضا ایجاد نمیشد! و وی هم شاید یکی از افراد دیگری که در تاریکی جان دادند و به زندان افتادند و شکنجه شدند، میبود؛ و این نشاندهنده برخوردهای دوگانه و ناجوانمردانه غرب است.
میتوانیم بگوییم زمینهها مستعد بود برای اینکه یک پروپاگاندای وسیع در این حد ایجاد شود و این موضوع هم مزید بر علت شد؟
دقیقا من همین را عرض کردم؛ اینکه میگویم تیر خلاص، برای همین است. یعنی این میوه کاملا رسیده بود، همه دنبال این بودند که این اتفاق بیفتد و این میوه را بچینند و به نفع خود مصادره كنند هر گروهی اعم از مخالف و موافق دنبال این بودند که بالاخره در این فضای جدید آنچه که به دستآوردنی است، براي خود، به دست بیاورند.
چطور شد که بنسلمان در این تله افتاد؟ به نوعی یک حماقت بود یا از طریق جریانی دیگر در دام افتاد؟
جمال خاشقچی عمق وحشیگری زمامداران عربستان را شاید به اين شكل درک نکرده بود، گرچه پیشبینی بخشي از آن را میکرد لذا پیش از حضور در کنسولگری نامزدش را بيرون نگه میدارد، ولی این دام، يك دام گسترده اطلاعاتی بود که به احتمال زیاد سیا هم در آن دست داشت، به دلیل اینکه او بتدا به سرکنسولگری عربستان در واشنگتن مراجعه میکند، از آنجا آدرس میدهند و تاریخ مراجعه را تعیین میکنند برای کنسولگری عربستان در استانبول. تمام این جنايت در هفت دقیقه اتفاق میافتد، در دو دقیقه نخست در اتاق سرکنسول به او حمله میکنند و با تزریق آمپول وی را میکُشند؛ این گروه 15 نفره از قبل آماده بودند و تهدیدهای قبلیشان نسبت به آقای خاشقچی کاملا شنود شده و این شنود را سازمانهای اطلاعاتی آمریکا در اختیار دارند؛ ولی به هیچ وجه واکنشی نشان ندادند. موقعی که در واشنگتن مراجعه میکند، تاریخ مشخصی برای حضور در استانبول تعیین میکنند و بعد با آمادگی کامل آن 15 نفر میآیند و این عملیات صورت می گیرد.
پس شما معتقدید آمریکاییها کاملا میدانستند؟ اگر ابعاد دیگر این قضیه مشخص شود، امکان دارد نقش آنها هم بیشتر مشهود شود؟
من معتقدم که این یک دامی بود، یک دام کاملا اطلاعاتی دوجانبه؛ هم برای خاشقچی و هم برای محمد بنسلمان. خاشقچی بالاخره باید قربانی چنین تحول بزرگی میشد، این موضوع یک قربانی میطلبید و بهای سنگینی لازم بود که براي این سناريو ایجاد شود و تحولات بعدی را که در آینده باید ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد، رقم بزند. این نیاز به یک هزینه سنگین داشت که این هزینه را جمال خاشقچی پرداخت و خود آمریکاییها هم نسبت به ابعاد این موضوع آگاه بودند و ارزش آن را می دانستند.
نقش ترکیه را چطور می بینید؟ آیا ترکها هم از ابعاد چنین جریانی اطلاع داشتند؟
نمیشود قضاوت کرد؛ ولی ترکها خیلی خوب توانستند پس از این رویداد از امتیازات آن استفاده کنند و فضا را مدیریت کنند و بسیاری از مسائل سیاسیشان را با آمریکاییها حل کنند. آزادی کشیش مسیحی در این فضای بدون تبلیغات و بدون سر و صدا صورت ميگيرد و به نوعی استحکام روابط اقتصادی با عربستان از دستاوردهای مدیریتی ترکها در این بحران است.
میتوانیم ترامپ را هم وارد قربانیان این مسئله کنیم؟ یعنی با این اقدام اگر بخواهیم بگوییم یک نفر یک سناریویی برای قربانیکردن خاشقچی طراحی کرده بود که بنسلمان را پایین بکشد، آیا میتوانیم بگوییم هدف دیگرش هم ترامپ بود؟ چون ترامپ با عربستان رابطه بسیار خوبی دارد، اما در چالش بسیار بدی افتاده است. بارها گفته 110 میلیارد دلار پول داریم از سعودی ها میگیریم و کلی شغل برای ما ایجاد کرده اند. اگر بخواهیم با اینها در بیفتیم، این فرصت از بین میرود. آیا میتوانیم بگوییم آن کسی که دنبال این سناریو بود، ترامپ را هم هدف داشت؟
خط مخالفان ترامپ هم در کنگره آمریکا، هم در رسانهها و هم در حزب مخالف، تمامی آنها این روند را پیش میبرند و در واقع خود ترامپ هم ظاهرا در این دام افتاده و طولانیشدن فرایند بازجوییها و اعلام نتیجه نهایی هم در واقع علت اساسیاش این است که خود ترامپ هم درگیر این دام است و امیدوار هستند یک سناریویی را ایجاد کنند که بتوانند با هم نجات پیدا کنند، ولی این دو نفری که در حال غرقشدن هستند ناچار از دست و پا زدن هستند و احتمال دارد در این وضعیت پیچیده حتی همدیگر را غرق کنند، ولی احتمالاً قربانی اول و اصلی این ماجرا آقای محمد بنسلمان خواهد بود.
در این وضعیت جمهوری اسلامی باید چه رفتار عقلانی را پیش ببرد که هم بتواند منافع خودش را حفظ کند و هم در این وضعیت برنده بازی باشد؟
فکر میکنم بهترین موضع را جمهوری اسلامی گرفت که کاملا نشاندهنده آن بردباری و اخلاقمداری جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی همان کشوری بود که بعد از اشغال کویت توسط عراق به کویتیها پناه داد و چاههاي نفت شان را خاموش كرد و این یکی از درخشانترین جلوههای اخلاق جمهوری اسلامی است که همچنان زبانزد همه ملتهای منطقه و بهویژه کویتیها است. در شرایط مختلف نیز ایران این بردباری را بروز داده است. به نظر من الان بايد به تماشا کردن اكتفا كنیم. ضرب المثلی هست که فردی که برای برادرش چاهی بِکَند، قطعاً خودش هم در آن چاه میافتد. بسیاری از این برخوردهای ناجوانمردانه و جاهلانه و خشونتآمیز گروههای تکفیری متأسفانه مورد تایید فرد قربانی این ماجرا قرار گرفته بود. قطعا اکنون زمان شماتت نیست و نباید شماتت کرد، ولی باید افراد در زندگیشان آنچه که برای خودشان میخواهند، برای دیگران هم، همان را بخواهند. در مجموع جمهوری اسلامی با آن موضعی که وزارت امور خارجه گرفت که باید منتظر تحقیقات باشیم و بعد اعلام موضع میکنیم، اقدام صحیحی انجام داد؛ زیرا هرگونه موضعگیری ممکن است مورد سوء استفاده دیگران هم قرار بگیرد، ولی بهطور کلی فکر میکنم بزرگمنشی، اخلاقمداری و برخوردهای انسانی فراوانی که تهران نسبت به رویدادهای اینگونهای داشته، در این ماجرا نیز صدق میکند.
افزودن نظر جدید