- کد مطلب : 20424 |
- تاریخ انتشار : 21 فروردین, 1398 - 12:53 |
- ارسال با پست الکترونیکی
مادرم ایرانی است من کجاییام؟
روزنامه ایران در گزارش نوشت:«میفهمی درد ما چیست؟ نمیفهمی. درد ما را کسی درک نمیکند. خیلیها نمیدانند ما چه میگوییم چون هیچ وقت جای ما نبودهاند. درد ما درد بیشناسنامه بودن است.» زهرا زن ایرانی که 15 سال پیش با یک مرد افغانستانی ازدواج کرده، اینها را میگوید و از درد بیشناسنامه بودن بچههایش مینالد.
موضوع اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی، تبدیل به موضوعی پیچیده شده که سالهاست دربارهاش بحث و گفتوگو میشود. قوانین مدنی ایران انتقال تابعیت از خون پدر را به صورت ذاتی پذیرفته است، اما به زن ایرانی این حق را نداده است. بنابراین فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی تنها بعد از سن 18 سالگی میتوانند تقاضای تابعیت کنند.
فعالان اجتماعی میگویند: تصویب لایحه پیشنهادی دولت برای اصلاح تعیین تکلیف تابعیت فرزندان مادران ایرانی گام رو به جلویی است. لایحهای که طبق آن فرزندان زیر 18 سال هم به درخواست مادرشان میتوانند شناسنامه بگیرند و بالای 18 سالهها هم خودشان میتوانند درخواست کنند. آنها امیدوارند این لایحه در صحن علنی مجلس تصویب و در شورای نگهبان نیز تأیید شود. این لایحه اردیبهشت ماه امسال بررسی خواهد شد.
زهرا سرش پایین است و زیر لب حرف میزند: «دخترم باید 18 ساله شود تا بتواند شناسنامه بگیرد اما الان تازه کلاس سوم است. کو تا 18 سالگی؟ اگر قانون اصلاح شود، خودم میتوانم برایش درخواست شناسنامه بدهم.» مریم خودت بگو چه اتفاقهایی برایت افتاده؟
مریم دختر زهرا برایم از خاطرات تلخی میگوید که به قول خودش ما چندان درکی از آن نداریم: «همه بچههای کلاس ایرانیاند. قرار بود اردو برویم. معلممان خواست شناسنامههایمان را بیاوریم اما من شناسنامه نداشتم. همه شناسنامهها را گذاشتند روی میز. من خجالت میکشیدم بگویم شناسنامه ندارم، از کلاس بیرون رفتم و توی حیاط ماندم تا معلمم یادش برود.» زهرا حرف های دخترش را ادامه میدهد: «آنقدر توی حیاط ماند تا همه یادشان برود. هوا سرد بود و بعدش سرمای بدی خورد. سرماخوردگی برایش مهم نبود میگفت اینکه با همه فرق داشته، خیلی آزارش داده....»
14 سال از ازدواج هدیه با یک مرد افغان میگذرد، اما هنوز خیلیها قبولش نکردهاند. دو اتاق تو در توی کوچک در جنوب شهر تهران دارند، سه بچه بدون شناسنامه، تحصیلات ناتمام، بدون دفترچه بیمه درمانی و... بچه ها خودشان را ایرانی میدانند اما انگار هیچ کس حاضر نیست این واقعیت را بپذیرد. دخترها 10 و 11 سالهاند و پسرش 8 ساله و تنها مدرک هویتشان گذرنامهای است که از سفارت افغانستان گرفتهاند.
به هدیه گفتهاند بچهها که 18 ساله شدند میتوانید برایشان شناسنامه بگیرید اما همسایهاش نتوانست این کار را بکند. بچههای ام کلثوم که 18 ساله شدند از بیمارستان و کلانتری نامه گرفتند اما بازهم نتوانستند شناسنامه بگیرند. این غصه انگار تمامی ندارد: «میگویند قانونش هست اما اجرا نمیکنند. خیلی چیزها میگویند قانون شده اما اجرا نمیشود. شوهرم حساب بانکی ندارد. همه چیز، یعنی همه کارهایی که نیاز به شناسنامه و کارت ملی دارد به عهده من است. بچهها همه با پاسپورت رفتند مدرسه. هزار جا رفتم؛ میگویم مگر من مادرشان نیستم؟ مگر من ایرانی نیستم؟ یعنی بچههای من هیچ حقی ندارند؟»
طیبه سیاوشی، نماینده مجلس شورای اسلامی و عضو فراکسیون زنان مجلس در این باره میگوید: «جمعیت کودکان بیشناسنامهای که از مادر ایرانی و پدر غیرایرانی متولد شدهاند، حدود 500 هزار نفر تخمین زده میشود. البته برخی از مسئولان آمار بالاتر و در مواردی کمتر دراین باره ارائه کردهاند. به هر حال آمار خیلی دقیقی از این کودکان در دست نیست. برهمین اساس رسیدگی به این موضوع نیازمند لایحهای از طرف دولت بود و خوشبختانه این لایحه مطرح شد. موضوع تابعیت در ایران و چند کشور دیگر با محدودیتهایی همراه است. اینکه تابعیت فقط از طریق پدر به کودک منتقل میشود و شرایط دیگر تابعیتی وجود ندارد. ولی خوشبختانه با این لایحه این مشکل حل میشود و در واقع با اعلام مادر قبل از 18 سالگی هم، فرزند میتواند دارای شناسنامه شود. این امر خیلی مهمی است چراکه بعد از 18 سال هم با اعلام خود آن فرزندان و با فرآیندهای پیچیده مدارک هویتی به آنها تعلق میگرفت اما با تصویت این لایحه این مشکلات حل میشود.»
او ادامه میدهد: «مصائب و مشکلات این قشر از افراد و خانوادهها واقعاً دردآور است. مثلاً چند وقت پیش موردی را به من اطلاع دادند که مادر خانواده حتی پس از مرگ فرزندش به خاطر نداشتن هیچ مدرک هویتی نمیتوانسته بچهاش را دفن کند و با مشکلات پیچیدهای مواجه شده. لایحه فعلی نتیجه زحمات بسیاری از کارشناسان و متخصصانی است که در بدنه دولت سالها زحمت کشیدهاند و امیدوارم مجلس هم در این زمینه بتواند بخوبی عمل کند و با تصویب این لایحه مشکلات و معضلات بیشناسنامهها در کشور تا حد زیادی حل شود.»
به گفته این نماینده مجلس، نداشتن مدارک هویتی موجب شده مشکلات و آسیبهای زنجیرواری به وجود بیاید. کلاف سردرگمی از مشکلات امنیتی و اجتماعی که از دل هم بیرون میآیند. اما معمولاً در اعلام مشکلات به معلولها می پردازیم وعلتها را نادیده میگیریم.
مادر علیرضا 31 ساله، ایرانی و پدرش اهل کشور افغانستان است. او میگوید: «مادرم چند تکه زمین به نام خودش داشت الان که فوت شده تمام زندگی مان بهم ریخته. من شناسنامه ندارم و نمیتوانم مالک چیزی باشم. با اینکه 31 ساله شدهام و ۵ سال اقامت قانونی هم دارم. پدر و مادرم سند ازدواج هم داشتند و تمام مدارک قانونی تکمیل است. مشکل اینجاست که من گواهی تولد ندارم. استشهاد محلی جمع کردیم که روحانی مسجد محلهمان هم تأییدش کرد اما مشکل بعدی این بود که سنم بالا رفته و...
اگر کسی مادرش ایرانی باشد پدرش خارجی، باید بین 18 تا 19 سالگی تقاضای تابعیت ایرانی کند و فقط یک سال برای این کار مهلت هست. من این را نمیدانستم و 20 سالگی تقاضا دادم. گفتند فقط یک سال مهلت داشتهای و بعد از آن دیگر هرگز به تو تابعیت ایرانی نمیدهیم. فکرش را بکنید به خاطر فرآیند طولانی اعطای تابعیت من سه دهه ازعمرم گذشته اما هنوز شناسنامه نگرفتهام.»
معصومه و شوهرش هم خیلی تلاش کردهاند برای امیرحسین پسر شش سالهشان شناسنامه بگیرند تا موقع مدرسه رفتن مشکلی نداشته باشد. معصومه میگوید: « فعلاً که نتوانستهایم. من ایرانیام، یعنی نباید ایرانی بودنم روی بچهام تأثیری داشته باشد؟ خیلیها میگویند برو افغانستان زندگی کن آنجا به بچهات شناسنامه میدهند. اما نمیروم؛ جنگ و ناآرامی است. خواهر و مادرشوهرم هم اینجا هستند، کجا برویم؟ هرجا هم میروم و اعتراض میکنم، میگویند میخواستی شوهر افغان نگیری! اما حالا که ازدواج کردهام نباید راهی برای حل این مشکل وجود داشته باشد؟»
پسر جوانی که دلش نمیخواهد نامی از او در این گزارش آورده شود از مادری ایرانی و پدری افغانستانی در یکی از شهرهای مازندران به دنیا آمده و از همان کودکی استعدادش در ورزش کشتی چشمگیر بوده: «بزرگترین مشکلم هویتم بود؛ نه ایرانی بودم، نه افغانستانی. مجبور شدم یک شناسنامه جعلی برای خودم درست کنم و مسابقه بدهم. بعد از اینکه هویتم برملا شد، تمام عناوین قهرمانیام را پس گرفتند و بعد از آن هیچ وقت نتوانستم به کشتی برگردم. جرم من این بود که از مادری ایرانی و پدری افغانستانی به دنیا آمدهام.»
شاید هیچ کدام از ما درد بیشناسنامه بودن را حس نکرده باشیم اما از لابه لای کلمات و جملات زهرا، مریم و علیرضا و... میتوانیم گوشهای از سختیهایشان را بفهمیم. خیلی از آنها چشمشان به تصویب لایحهای است که از این پس به آنها اجازه میدهد صاحب شناسنامه شوند؛ صاحب هویتی حقیقی به نام یک شهروند ایرانی.
زهرا سرش پایین است و زیر لب حرف میزند: «دخترم باید 18 ساله شود تا بتواند شناسنامه بگیرد اما الان تازه کلاس سوم است. کو تا 18 سالگی؟ اگر قانون اصلاح شود، خودم میتوانم برایش درخواست شناسنامه بدهم.» مریم خودت بگو چه اتفاقهایی برایت افتاده؟
مریم دختر زهرا برایم از خاطرات تلخی میگوید که به قول خودش ما چندان درکی از آن نداریم: «همه بچههای کلاس ایرانیاند. قرار بود اردو برویم. معلممان خواست شناسنامههایمان را بیاوریم اما من شناسنامه نداشتم. همه شناسنامهها را گذاشتند روی میز. من خجالت میکشیدم بگویم شناسنامه ندارم، از کلاس بیرون رفتم و توی حیاط ماندم تا معلمم یادش برود.» زهرا حرف های دخترش را ادامه میدهد: «آنقدر توی حیاط ماند تا همه یادشان برود. هوا سرد بود و بعدش سرمای بدی خورد. سرماخوردگی برایش مهم نبود میگفت اینکه با همه فرق داشته، خیلی آزارش داده....»
14 سال از ازدواج هدیه با یک مرد افغان میگذرد، اما هنوز خیلیها قبولش نکردهاند. دو اتاق تو در توی کوچک در جنوب شهر تهران دارند، سه بچه بدون شناسنامه، تحصیلات ناتمام، بدون دفترچه بیمه درمانی و... بچه ها خودشان را ایرانی میدانند اما انگار هیچ کس حاضر نیست این واقعیت را بپذیرد. دخترها 10 و 11 سالهاند و پسرش 8 ساله و تنها مدرک هویتشان گذرنامهای است که از سفارت افغانستان گرفتهاند.
به هدیه گفتهاند بچهها که 18 ساله شدند میتوانید برایشان شناسنامه بگیرید اما همسایهاش نتوانست این کار را بکند. بچههای ام کلثوم که 18 ساله شدند از بیمارستان و کلانتری نامه گرفتند اما بازهم نتوانستند شناسنامه بگیرند. این غصه انگار تمامی ندارد: «میگویند قانونش هست اما اجرا نمیکنند. خیلی چیزها میگویند قانون شده اما اجرا نمیشود. شوهرم حساب بانکی ندارد. همه چیز، یعنی همه کارهایی که نیاز به شناسنامه و کارت ملی دارد به عهده من است. بچهها همه با پاسپورت رفتند مدرسه. هزار جا رفتم؛ میگویم مگر من مادرشان نیستم؟ مگر من ایرانی نیستم؟ یعنی بچههای من هیچ حقی ندارند؟»
طیبه سیاوشی، نماینده مجلس شورای اسلامی و عضو فراکسیون زنان مجلس در این باره میگوید: «جمعیت کودکان بیشناسنامهای که از مادر ایرانی و پدر غیرایرانی متولد شدهاند، حدود 500 هزار نفر تخمین زده میشود. البته برخی از مسئولان آمار بالاتر و در مواردی کمتر دراین باره ارائه کردهاند. به هر حال آمار خیلی دقیقی از این کودکان در دست نیست. برهمین اساس رسیدگی به این موضوع نیازمند لایحهای از طرف دولت بود و خوشبختانه این لایحه مطرح شد. موضوع تابعیت در ایران و چند کشور دیگر با محدودیتهایی همراه است. اینکه تابعیت فقط از طریق پدر به کودک منتقل میشود و شرایط دیگر تابعیتی وجود ندارد. ولی خوشبختانه با این لایحه این مشکل حل میشود و در واقع با اعلام مادر قبل از 18 سالگی هم، فرزند میتواند دارای شناسنامه شود. این امر خیلی مهمی است چراکه بعد از 18 سال هم با اعلام خود آن فرزندان و با فرآیندهای پیچیده مدارک هویتی به آنها تعلق میگرفت اما با تصویت این لایحه این مشکلات حل میشود.»
او ادامه میدهد: «مصائب و مشکلات این قشر از افراد و خانوادهها واقعاً دردآور است. مثلاً چند وقت پیش موردی را به من اطلاع دادند که مادر خانواده حتی پس از مرگ فرزندش به خاطر نداشتن هیچ مدرک هویتی نمیتوانسته بچهاش را دفن کند و با مشکلات پیچیدهای مواجه شده. لایحه فعلی نتیجه زحمات بسیاری از کارشناسان و متخصصانی است که در بدنه دولت سالها زحمت کشیدهاند و امیدوارم مجلس هم در این زمینه بتواند بخوبی عمل کند و با تصویب این لایحه مشکلات و معضلات بیشناسنامهها در کشور تا حد زیادی حل شود.»
به گفته این نماینده مجلس، نداشتن مدارک هویتی موجب شده مشکلات و آسیبهای زنجیرواری به وجود بیاید. کلاف سردرگمی از مشکلات امنیتی و اجتماعی که از دل هم بیرون میآیند. اما معمولاً در اعلام مشکلات به معلولها می پردازیم وعلتها را نادیده میگیریم.
مادر علیرضا 31 ساله، ایرانی و پدرش اهل کشور افغانستان است. او میگوید: «مادرم چند تکه زمین به نام خودش داشت الان که فوت شده تمام زندگی مان بهم ریخته. من شناسنامه ندارم و نمیتوانم مالک چیزی باشم. با اینکه 31 ساله شدهام و ۵ سال اقامت قانونی هم دارم. پدر و مادرم سند ازدواج هم داشتند و تمام مدارک قانونی تکمیل است. مشکل اینجاست که من گواهی تولد ندارم. استشهاد محلی جمع کردیم که روحانی مسجد محلهمان هم تأییدش کرد اما مشکل بعدی این بود که سنم بالا رفته و...
اگر کسی مادرش ایرانی باشد پدرش خارجی، باید بین 18 تا 19 سالگی تقاضای تابعیت ایرانی کند و فقط یک سال برای این کار مهلت هست. من این را نمیدانستم و 20 سالگی تقاضا دادم. گفتند فقط یک سال مهلت داشتهای و بعد از آن دیگر هرگز به تو تابعیت ایرانی نمیدهیم. فکرش را بکنید به خاطر فرآیند طولانی اعطای تابعیت من سه دهه ازعمرم گذشته اما هنوز شناسنامه نگرفتهام.»
معصومه و شوهرش هم خیلی تلاش کردهاند برای امیرحسین پسر شش سالهشان شناسنامه بگیرند تا موقع مدرسه رفتن مشکلی نداشته باشد. معصومه میگوید: « فعلاً که نتوانستهایم. من ایرانیام، یعنی نباید ایرانی بودنم روی بچهام تأثیری داشته باشد؟ خیلیها میگویند برو افغانستان زندگی کن آنجا به بچهات شناسنامه میدهند. اما نمیروم؛ جنگ و ناآرامی است. خواهر و مادرشوهرم هم اینجا هستند، کجا برویم؟ هرجا هم میروم و اعتراض میکنم، میگویند میخواستی شوهر افغان نگیری! اما حالا که ازدواج کردهام نباید راهی برای حل این مشکل وجود داشته باشد؟»
پسر جوانی که دلش نمیخواهد نامی از او در این گزارش آورده شود از مادری ایرانی و پدری افغانستانی در یکی از شهرهای مازندران به دنیا آمده و از همان کودکی استعدادش در ورزش کشتی چشمگیر بوده: «بزرگترین مشکلم هویتم بود؛ نه ایرانی بودم، نه افغانستانی. مجبور شدم یک شناسنامه جعلی برای خودم درست کنم و مسابقه بدهم. بعد از اینکه هویتم برملا شد، تمام عناوین قهرمانیام را پس گرفتند و بعد از آن هیچ وقت نتوانستم به کشتی برگردم. جرم من این بود که از مادری ایرانی و پدری افغانستانی به دنیا آمدهام.»
شاید هیچ کدام از ما درد بیشناسنامه بودن را حس نکرده باشیم اما از لابه لای کلمات و جملات زهرا، مریم و علیرضا و... میتوانیم گوشهای از سختیهایشان را بفهمیم. خیلی از آنها چشمشان به تصویب لایحهای است که از این پس به آنها اجازه میدهد صاحب شناسنامه شوند؛ صاحب هویتی حقیقی به نام یک شهروند ایرانی.
افزودن نظر جدید