- کد مطلب : 11502 |
- تاریخ انتشار : 23 مرداد, 1395 - 13:39 |
- ارسال با پست الکترونیکی
مسعود دلخواه: کاربرد تئاتر امروز لزوماً سیاسی نیست
-شما سال گذشته عنوان کردید که اثری از شکسپیر را بر روی صحنه خواهید برد اما حالا با کامو به تئاتر شهر آمدید، چطور شد که بیگانه را برای اجرا انتخاب کردید؟
حقیقتش من شکسپیر را خیلی دوست دارم و آثار او یکی از تخصصهایم در دوره دکتر است که در این مقطع به زبان انگلیسی 12 واحد شکسپیر گذراندم. بنابر این آثار او یکی آر حوزههای علاقه من است و خواهد بود چنان که همواره میخواستم آثار او را در ایران اجرا کنم، کما اینکه تا کنون چند اثر شکسپیر را در امریکا کار کردهام. از جمله آن اجراها میتوانم به مکبث اشاره کنم و همینطور ژولیوس سزار که در ایران اجرا شد. آثار او جزو علایق من هست و در آینده کارهای دیگری از او را اجرا خواهم کرد آثاری مثل لیر شاه یا ریچارد سوم و یا یکی دیگر از نمایشنامههایش. سال گذشته ما برای لیر شاه آماده بودیم اما سالنی که میخواستیم محیا نشد و نهایتاً چون سالن چهارسو را داشتم به سراغ ریچارد سوم رفتیم و یکی دو ماه تمرین کردیم اما از آنجا که بازیگرهای حرفهای ما به کارهای دیگر نیز تعهد داشتند من نتوانستم گروهی که میخواهم را داشته باشم. به هر حال آثار شکسپیر نیاز به بازیگران کاملاً حرفهای دارد، بنا بر این از خیر اجرای آن نمایشنامه گذشتم. در شرایط ذهنی و حسیام به سراغ کامو رفتم، چون او همواره یکی از نویسندههای مورد علاقهام بود و من دو اثر از کارهای او را در امریکا کار کردم که یکی از آنها سوتفاهم بود و دیگری عادلها. در نتیجه این اولین برخورد من با کامو نبود، از طرفی بیگانه هم از زمان دانشجویی در ذهنم بود و تصمیم داشتم از همان دوران روزی آن را تبدیل به فیلم یا تئاتر کنم. تصمیم گرفتم همین رمان بیگانه را کار کنم، آن را بارها خواندم و درکنار نمایشنامههای دیگر هم دیدم این اثر مرا بیشتر از کارهای دیگری که دوست دارم جذب میکند، لذا از این رمان اقتباسی انجام دادم و در طول سه یا چهار ماه با گروه بازیگرانم آن را کار کردیم و بارها آن را بازنویسی کردم بر رویش اتوود زدیم و نتیجه آن روند تمرینات شد این نمایشی که بر روی صحنه میبینید.
-به نظر خیلیها، انگیزه اجتماعی در آثار شما خیلی به چشم نمیخورد و بیشتر رویکردهای هنری و شخصی در دلایل اجرایتان از یک اثر مهم است...
ببینید این رویکرد که به مسائل حال حاضر و تحلیلهای اجتماعی در اثری بپردازیم یک نوع دیدگاه دیگر در هنر را میطلبد، من معتقدم که کاربرد هنر و تئاتر در دوران فعلی ضرورتاً سیاسی نیست، برایش هم دلیل دارم. الان در دوران حاضر فضای مجازی باعث شده است تا هر خبر و نقطه نظری به سرعت پخش شود و قابل دسترس باشد لذا هنر و خصوصاً تئاتر کارکردی فرهنگی دارد و در شرایط فعلی کار تئاتر بر انگیختن اندیشه است تا ما به فکر فرو برویم و در این سرعت تغییرات جهانی که همه چیز را مثل سیل با خود میبرد باید یک جا بایستیم و توقف کنیم و بیاندیشیم که که هستیم و چه میخواهیم. مسئلهای مثل تنهایی انسان چیزی نیست که مربوط به امروز جامعه ایرانی باشد بلکه مسئلهای ابدی-ازلی است، یا مسئله عشق که مورسو آن را بی معنی میداند و از طرفی سؤال همیشگی بشری است که عشق چیست یا ماهیت مرگ به کجا بر میگردد. اینها همه سؤالات و مسائلی است که به شکل فردی در تک تک انسانها وجود دارد که پاسخ دقیقی هم نمیتوان به آن داد. نمایشنامههایی هستند که به سوالاتی هم پاسخ میدهند اما من بیشتر به آثاری علاقه مندم که سؤال ایجاد میکنند و فکر میکنم این تأثیر فرهنگی بیشتری دارد. بنابر این من بیشتر سراغ متونی میروم که فضایش بتواند با مخاطب رابطه برقرار کند کما اینکه در این نمایش هم اقشار مختلفی از اجتماع اعم از افراد عادی تا دانشجویان و متخصص تئاتر و فرد فرهیخته، دارند با این نمایش به نسبت خاصی رابطه بر قرار میکنند، حتی بچه هشت ساله دوبار به دیدن این کار نشسته است. زنان و مردان هر کدام به نوعی با این نمایش رابطه برقرار میکنند و اقشاری که دغدغه فلسفی دارند سؤالات خودشان را از اجرا دارند و رابطهای عمیقتر با اثر بر قرار میکنند. داستان ظاهری نمایش نیز با عوام رابطه راحتی برقرار میکند، لذا موضوع خاصی را در نمایشم دنبال نمیکنم و بیشتر حال و هوای اثر و خودم را مد نظر قرار میدهم. از سویی من هم در همین جامعه زندگی میکنم و تاثیرات این فضای اجتماعی در من هم وجود دارد و جدا از این اجتماع نیستم لذا بر آمده از همین اجتماع هستم و دیدگاه من نیز از این فضا جدا نیست اما فکر میکنم اگر هنرمند صادقان چیزی که حس میکند را منعکس کند حتماً بخشی از واقعیتهای اجتماعیش را هم منتقل کرده است و لزومی ندارد من بخواهم به زور مسئله اجتماعی خاصی را بیان کنم. من صادقانه آنچه را که حس میکنم در نمایشم میآورم پس نشان میدهد که من هم به طور نا خود آگاه اجتماعم را منعکس میکنم که در بخشی از ان به طور خاص از جامعه خودم تأثیر میگیرم و در بخشی دیگر به طور عام در جایگاه یک انسان جهانم را منعکس میکنم.
-کامو خودش نمایشنامه نویس است اما ترجیح داده است بیگانه را در غالب رمان بنویسد، چه چیزی باعث میشود که شما این اثر را به قالب نمایشنامه در آورید؟
من نمیدانم چه جوابی به این سؤال بدهم، کامو آن را به صورت رمان نوشته درست است اما من نگاه دیگری به آن دارم. من این سؤال را نمیفهمم...
-مشخص است، شما با تاکید می گویید که نمایش شما اثر کامو است و در بروشور و پوستر هم بر آن تاکید دارید، از طرفی می گویید که چیزهایی به آن اضافه کردهاید. شما اثر او را به تئاتر تبدیل کردهاید و نام اقتباس هم بر آن نگذاشتهاید من کاری به متعهد بودن یا نبودن به بیگانه ندارم اما تصور میکنم اگر فردی میخواهد اثری را در مدیومی دیگر به نمایش در آورد دلایل محکمی دارد!....
پس این رمان فیلم هم نباید بشود؟...
-جواب آن بر عهده کسی است که آن را فیلم کرده است و ما با او کاری نداریم، من دلایل شما را میخواهم!...
به نظر من این سؤال بی معنی و ابزورد است، چون دهها رمان بزرگ به صورت فیلم در آمدهاند و از آنها اقتباس شده است. کامو خود آثار داستایوفسکی را به نمایشنامه تبدیل کرده است یا از نویسندگان دیگر چنین اقتباسهایی انجام داده است، خیلی از آثار تولستوی هم فیلم تبدیل شده است و هم نمایشنامه و این در حالی است که او خود نمایشنامه نویس هم بوده است...
-بله اما آنها اقتباس انجام دادهاند و تکلیفشان مشخص است اما شما از سویی می گویید که اثر کامو را به صحنه بردهاید و از سوی دیگر تغییرات در داستان را منکر نمیشوید! به بحثمان برگردیم چه چیزی باعث میشود بیگانه را از مدیوم خود خارج کنید؟
کار من تئاتر است و حرفه من این است، ممکن است نمایشنامه نویسی یکی از شعرهای سهراب سپهری را به نمایشنامه تبدیل کند، نمیشود گفت که سهراب سپهری اگر میخواست آن شعر را نمایشنامه میکرد. اتفاقاً پتانسیل این رمان برای تئاتر شدن خیلی کم بود و ریسک زیادی هم داشت. فضای کار تأثیر زیادی روی من داشت و من از سالهای دور به آن علاقه مند بودم. اثری مثل محاکمه کافکا یک رمان است اما بارها به صورت تئاتر اجرا شده است، بنابر این نمیتوان چنین انتقادی را صحیح دانست چون کامو رمان نوشته اما من که کارم این نیست من کارگردان تئاترم و ممکن است از یک شعر هم تئاتر بسازم لذا به نظرم این سؤال جوابی ندارد. هیچ کس نمیآید بگوید دلیل استقبال از این نمایش چیست؟ چرا در شرایط فعلی از یک کار فلسفی تا این حد استقبال شد؟ چرا مردم-حتی روی پلهها- دوساعت نشستند و این کار را دیدند؟ میآییم به این اشاره میکنیم که چرا کار کامو را نمایشنامه کردی! جواب من هم باید این باشد که دوست داشتم یا دلم خواست! من کارم این است، ممکن است از شاهنامه فردوسی نمایشنامه بنویسم چون کار من دراماتورژی بازنویسی و کارگردانی است! من ممکن است داستانهای قرآن را نمایشنامه کنم.
-این مورسو آن شخصیتی نیست که کامو نشان داده و شما به نوعی از او قهرمان ساختید به همین دلیل این چرایی مهم میشود، همانطور که گفتم این تاکید بر این که اثر کامو را اجرا میکنید بحث را از این حوزهای که شما میکنید خارج میکند،...
بله من به اسم کامو پایبند هستم چون مثل بعضی از دوستان آنقدر احمق و دزد نیستم که بیایم و آثار شناخته شده جهانی از چخوف گرفته تا شکسپیر و دیگر نویسندگان را بردارم و با کمی تغییر به نام خودم بزنم، من به شما تاکید میکنم که راهی که من رفتم راهی است که در آن خواستهام از این جریانات به دور باشم و به خودم اجازه ندادم که بنویسم: "نویسنده: مسعود دلخواه" چون این اثر مال کامو است. برخلاف دزدهای ادبی که در این دوران اطراف ما را گرفتهاند و میتوانم یکی یکی اسم آنها را بیاورم، آنها اسم خودشان را پای آثار معروف میزنند و حتی اسم نویسنده اصلی را هم نمیآورند و این کار را هم در پستر و هم در بروشور انجام میدهند، حتی کتابش را هم چاپ میکنند و باز اسم خودشان را پای اثر میزنند، این فقط پررویی و وقاحت میخواهد. من هرگز نخواستهام به این دلیل که بیگانه را به نمایشنامه تبدیل کردهام نام خودم را زیر آن بزنم، این اثری است که بیش از هفتاد سال است که به کامو تعلق دارد و در همه جای دنیا با نام او این رمان را میشناسند. نمیشود که من بنویسم نمایشنامه نویس: مسعود دلخواه بر اساس بیگانه اثر آلبر کامو! چون "بر اساس" نیست بلکه خود رمان بیگانه کامو است. ما از جوانب مختلف در این نمایش آسیب دیدهایم، یکی از جانب کسانی که می گویند شما چرا اینقدر وفادار ماندهاید و یک از طرف کسانی که می گویند شما چرا چیزهایی را در این نمایش تغییر دادهاید! همه این سؤالات اشتباه است چون کسی نباید با این انتظار بیاید که بخواهد درک خودش از بیگانه را بر صحنه ببیند! این درک من از بیگانه کامو است و در عین حال ترکیبی است از آنچه کامو گفته به همراه چیزی که من میخواهم بگویم. مورسویی که شما میبینید صد در صد مورسوی کامو نیست و در عین حال کاملاً مورسوی دلخواه نیسیت بلکه مورسویی است که از ملاقات من با رمان بیگانه کامو شکل گرفته و یا حتی از ملاقات رحیم نوروزی با مورسو، بدین معنا که بازیگر هم در این اثر تأثیر به سزایی دارد. آنچه که به عنوان اجرای رمان بیگانه بر صحنه چهارسو ظاهر شد و مورد توجه اقشار مختلف قرار گرفت بیگانهای بود که از ملاقات مسعود دلخواه با کامو زاییده شد. تمام این اجرا متعلق به کامو نیست چون من هم در جاهایی ایدههایم را تزریق کردم، حتی ممکن است در جاهایی از نمایشنامه مخالف نظر کامو چیزی را در نمایش گنجانده باشم. این چیزی است که من از بیگانه کامو دریافت کردم و آنچه که من دوست داشتم به رمان اضافه کنم. هیچ ادعائی ندارم که صد در صد عین رمان او را کار کردهام، یک جاهایی از اجرا اینگونه نیست و آگاهانه هم با رمان فرق دارد چون من خواستم که اینطور باشد. اگر من مثل اقتباسهایی که قبلاً از این اثر شده با شکست روبرو میشدم این حق را به منتقدان میدادم که بگویند چرا اثر او را از رمان به نمایش تبدیل کردی و خرابش کردی اما در مورد این اجرا که موفق بوده نمیتوان چنین نگاهی داشت. اگر من شکسپیر کار میکنم دلیلش این است که او چیزی در اثرش داشته که مرا جذب کرده و نباید آن را حذف کنم و نباید از دستش بدهم اما میتوانم نگاه خودم را هم به آن اصل اضافه کنم. من هر متنی از هر نویسندهای کار کنم باید تأثیر خودم را بر روی آن متن بگذارم حالا میخواهد از اکبر رادی باشد یا چخوف و شکسپیر! من ساختار شکنی میکنم و فرم مورد علاقه خودم را به کار تحمیل میکنم اما سعی میکنم به محتوا وفادار بمانم. به عنوان کارگردانی که از خودش شیوه اجرایی و نو آوری دارد هرگز نمیآیم عیناً متنی را بنویسم و کار کنم بلکه آن را با خلاقیت و روش خودم ترکیب میکنم و به صحنه میبرم، در مورد این کار هم به همین شیوه عمل کردم، این رمان از نظر خیلیها در این اجرا به خوبی فیزیکال لایز و مادی شد و دیدنی شد. شما وقتی رمانی را میخوانی با تخیل خودت آن را تصویر میکنی و ویژگی ادبیات هم همین است. شما وقتی اثری را از یک مدیوم به مدیوم دیگر میبری چیزهایی را از دست میدهی و از آن سو چیزهای دیگری را نیز به دست میآوری. وقتی میخواهی رمانی را به یک فیلم یا تئاتر تبدیل کنی حتماً چیزهایی از آن منتقل نمیشود و برعکس ویژگیها و نقاطی در آن بهتر نشان داده میشود. به نظرم همه این نگاههای انتزاعی و روشن فکرانه باید به این سمت برود که چه چیزی مرا جذب کرد که این کار را انجام دهم یا چه چیزی مخاطب را جذب کرد تا کار را به خوبی ببیند. ما مخاطبی را پیدا کردیم که فراموش شده بود، ما فکر میکنیم او فقط میخواهد بخندد بنا براین دوتا کمدین از تلویزیون میآوریم و مردم را به سالن میکشانیم. مردم هم نه به خاطر متن به سراغ اجراهای اینچنینی میروند و نه خاطر کیفیت اجرا بلکه برای دیدنان چهرهها و مسخره بازی موجود این آثار به تماشایشان میروند. البته آن هم مربوط به نوع تئاتر مختض خودش است. این اتفاق برای رمان بیگانه کامو و استقبالی که از این اجرا شد بی سابقه بود. به نظرم بعد از سی و هفت سال نمایشی اجرا شد که با وجود مطرح کردن مباحث فلسفی توانست مردم را به سالن بکشاند و این یک اتفاق است...
-فکر نمیکنم منظورتان این باشد که "تنها" نمایشی است که در تمام این سالها چنین کاری کرده است؟ به نظر ادعای بزرگی است...
شما اگر سراغ دارید نام ببرید، من نمیدانم. من هیچ نمایش فلسفی با این توصیفات نمیشناسم، نمایشهای زیادی بودهاند که خیل عظیمی از تماشاچیان به دیدن آن نشستهاند اما دلیلش چه بوده است؟ به خاطر سوپر استار سینماها یا طنز بودن نمایشها. منظورم کاری است که تماشاگر را به فکر وا دارد. هیچ کار فلسفیای نداشتیم که تا این حد از آن استقبال شود. کار ما نه تبلیغات خاصی داشت، نه سوپر استار، نه ماهیت کمیک داشت و نه تئاتری موزیکال بود که رقص و آواز داشته باشد. پس چرا چنین کاری اینقدر مورد استقبال قرار گرفت؟ به نظرم این ویژگی است که میتوان دلایلش را خیلی جدی بررسی کرد.
-در کار شخصیتهایی وجود دارند که اگر بروشور را نخوانیم نمیفهمیم آنها که هستند، با این اوصاف این شخصیتها کامل نیستند در حالی که شما معتقدید نمایش شما میتواند نمایشی مستقل از اثر کامو باشد! مثلاً کاراکتری وجود دارد که نقش خود کامو را بازی میکند اما در اجرا این مشخص نیست که او کیست!
مهم نیست که کسی متوجه نشود چون من او را برای کسانی گذاشتهام که متوجه میشوند، برای کسانی که رمان را خوب میشناسند مشخص است که او کیست چون مورسو در جایی میگوید در دادگاه خبرنگاری بود که خودکار در دستش بود اما در تمام طول جلسه چیزی ننوشت و تمام مدت به من خیره شده بود چنانکه من احساس کردم خودم به خودم نگاه میکنم، برای کسی که این جملهها یادش هست ان نقش هویت دارد. اما اگر کسی هم در این سطح با رمان آشنا نباشد و نفهمد مهم نیست چون چیزی را از دست نداده است. زیبایی کار به نظرم این است که کار چند لایه است، ممکن است کسی که رمان را دقیق نخوانده نفهمد که او کاموست و آنکه دقیقتر مطالعه کرده ممکن است حدس بزند که او کاموست چون ما بازیگر این نقش را شبیه خود کامو گریم کردهایم. یکی از منتقدین به خوبی به این کاراکتر اشاره کرده بود. مانند سفرهای غذا میماند که چیزهای مختلفی در آن قرار دادهاید تا از همه پذیرایی کنید، در جایی از این سفره غذای دریایی خیلی لذیذی قرار دادهاید، خیلیها تشخیص نمیدهند که آن غذا چقدر خوشمزه است و با خوردن غذاهای دیگر سیر میشوند و میروند اما عده معدودی به ویژگی آن غذا پی میبرند، اما کسانی هم که از آن نخوردهاند ضرر نکردهاند چون با غذاهای دیگر سیر شدهاند. این چند لایگی هم از حد تماشاگر معمولی بیشتر است اما او را اذیت هم نمیکند، اثر بیگانه به این شکل بود. هر کسی در حد و اندازه خودش از مفاهیم را گرفت و کسانی که چندین بار این اثر را دیدند چیزهای جدیدی کشف کردند. مثلاً یکی از منتقدان در تابلوی آخر حضور آن سه زن را که هر سه ماری نام داشتند به سه مریم انجیل مرتبط دانسته بود، چیزی که در رمان وجود ندارد و تنها معشوقه مورسو ماری نام دارد. این ایده من بود و چیزی بود که من دوست داشتم آن را اضافه کنم. یک کارگردان باید خلاقیت داشته باشد و تاثیرات خود را بر متن بگذارد. اینجا تفاوتهایی وجود دارد که بین من و کامو در نگاه به این اثر به وجود آمده است. کامو در جایی اشاره میکند اگر یک مسیحی واقعی وجود داشته باشد همان مورسو است، بنابر این من میآیم و از این ایده استفاده میکنم و در جایی مورسو را چنان نشان میدهم که گویی به صلیب کشیده شده است. من فکر میکنم اجرای چند لایهای داشتهایم که خیلیها کشف شد و خیلیهای دیگر نا مکشوف باقی ماند و عده محدودی متوجهان شدند اما همان نشانهها نیز بر ناخود آگاه تماشاگر تأثیر گذاشت. این اجرا را نمیتوان با سنگ محک خیلی از اجراهای دیگر سنجید چون لایههای فلسفی داشت و شیوه اجرایی خاص و ابدایی داشت. میزان سنهای من در هم میغلتید و به قول برخی از دوستان میزان سنهای سیال بودند. ابداعات دیگری بود که شاید بعدها دیگران هم از آن استفاده کنند، مثلاً ما به جای اینکه به دادگاه برگردیم دادگاه را به جایی میبردیم که مورسو بود. من محتوا را حفظ کردم و ساختار را به هم ریختم، ساختاری را به وجود اوردم که دوست دارم و در کارهای دیگرم هم سعی کردم ساختار و شیوه اجرایی هر کار را خودم به وجود اورم، شیوه اجرایی که شبیه هیچ کس دیگر در دنیا نیست. از سوی دیگر باید بگویم، همانطور که گفتم من خودم را نویسنده این اثر نمیدانم بلکه کامو را خالقان می دانم و من آن را تنظیمی نمایشی کردهام و باز نویسی انجام دادهام. عدهای سر این واژهها دعوا دارند اما اینها مهم نیستند بلکه آنچه مهم است این است که من سال گذشته تصمیم گرفتم تا این رمان را اجرا کنم و از دوران جوانی برنامهاش را داشتهام. چرا؟ چون رمان برای همه قابل خواندن است اما وقتی از اثری ادبی اقتباس تئاتری یا سینمایی انجام میدهیم میخواهیم برداشت خودمان را از آن اثر به نمایش بگذاریم. مثل جنایت و مکافات داستایوفسکی که هم فیلم شده است و هم به تئاتر تبدیل شده است که همین دو سال پیش هم در تهران توسط آقای ایمان افشاریان اجرا شد. ما کارمان تئاتر است و ممکن است از اتفاقی که در روزنامه می افتد ایدهای بگیریم و همان را تبدیل به تئاتر بکنیم چه برسد به رمانی کامل و خوب. نکته اینجاست که تا کنون بارها تلاش شده است تا این رمان را به تئاتر تبدیل کنند اما نا موفق بودهاند، تلاشهای متعددی در فرانسه، آلمان، ایتالیا یا اسپانیا شده اما اکثراً شکست خوردهاند و حتی نمایشنامه آنها هم چاپ نشده است.
-یعنی شما معتقدید این اجرا از آنها موفقتر بوده است؟
من معتقد نیستم، شما چه فکر میکنید؟
-من آن اجراها را ندیدهام که بخواهم با کار شما مقایسه کنم. اما اگر نظرم من را بخواهید به نظرم نمایش در بخش ترجمه تصویری خود نقصهایی دارد که بین من و نمایش فاصله ایجاد میکند...
به نظر من این نگاه نگاهی انتزاعی است، موفقیت چیزی است که آثار و نمود بیرونی دارد. موفقترین اثر نمایشی امسال این نمایش بوده آن هم از حیث استقبال و نقدهایی که نوشته شده است...
-فقط استقبال را که نمیتوانیم معیار قرار بدهیم، همانطور که گفتیدکارهای زیادی هستند که از این کار پرفروشتر بودهاند اما به واسطه کیفیتشان نبوده که موفق شدهاند! یا در سینما فیلمهایی داریم که در رکور دار فروش در تاریخ سینمای ایران هستند اما هیچ ارزش هنریای ندارند...
لزوماً استقبال نیست، خیلی از نقدهایی هم که نوشته شد مثبت بودند من در این سالها کاری سراغ ندارم که این همه نقدر در مورد انها نوشته شده باشد. بعد از استقبالی که از این اثر شد و رضایت مخاطبان و چیزهایی که شنیدیم و خواندیم نمیتوان گفت که این کار نسبتاً موفق بوده و قابل قبول است، چون خیلی از کارهای دیگر هستند که قابل قبولاند، این کار موفق بود. این اثر نمایشی موفق بود چون با اقشار مختلف تماشاگرانش رابطه برقرار کرد. موفقیت برای یک اثر فقط نقد خوب یا استقبال نیست بلکه رابطه برقرار کردن با مخاطب است که مهم است و خوشبختانه این کار توانست با سنین، سلیقهها، ایدئولوژیها و آدمهای مختلف رابطه برقرار کند. این اثر نمایشی موفق بود و شکی در آن نیست، اگر هم کسی بخواهد غیر از این بگوید از دو حالت خارج نیست یا مقرض است یا نمیفهمد!..
افزودن نظر جدید