مطهری خطاب به حمید روحانی: چرا از مطرح شدن موضوع حصر خانگي موسوي و كروبي وحشت داريد؟

داستان جوابيه‌هاي علي مطهري و حميد روحاني به يكديگر ادامه دارد؛ جوابيه‌هايي كه قدم به قدم لحنشان تندتر مي‌شود. حالا علي مطهري است كه در پاسخ نامه چند روز پيش حميد روحاني در آمده و در نوشته‌اي كه براي روزنامه اعتماد ارسال كرده، نوشته كه مسائل مطرح شده توسط او در حضور مقام معظم رهبري از نقاط ضعف جامعه در حوزه فرهنگ عمومي بوده و گمانه‌زني كرده كه نگراني حميد روحاني از طرح چنين مسائلي «به دليل مسووليتي است كه در اين خصوص به عنوان فردي در كسوت روحانيت بر عهده داشته و به نوبه خود انجام نداده است».

به گزارش امید به نقل ار اعتماد، داستان جدال مطهري و روحاني از جلسه چند هفته پيش مقام معظم رهبري با خانواده برخي از شهدا شروع شد؛ جايي كه علي مطهري با طرح مساله حصر و همين‌طور نوع برخورد با موتورسواران از رهبري براي حل اين موضوعات درخواست‌هايي را انجام داد. بعد از اين بود كه حميد روحاني با انتقاد از مطهري مدعي شد كه رهبري در آن جلسه عنوان كرده‌اند كه موضوع موتورسواران و بي‌نظمي آنها ربطي به ايشان و دفتر ايشان ندارد. مطهري هم سپس اين موضوع را تكذيب كرد و كار اختلافات بين آن دو بالا گرفت. تا آنجا كه هم علي مطهري و هم حميد روحاني مي‌گويند كه پس از آن جلسه جمع حاضر به خاطر موضع‌گيري آنها، صورت‌شان را غرق بوسه كرده‌اند. حميد روحاني طرح مساله حصر را در حضور مقام معظم رهبري يك اقدام غيرضروري و بي‌دليل دانسته و اكنون علي مطهري در جوابيه اخير خود به حميد روحاني اين سوال را مطرح كرده است كه «چرا اينقدر از مطرح شدن موضوع حصر خانگي آقايان موسوي و كروبي وحشت داريد و از آن فرار مي‌كنيد»؟

جناب آقاي سيد حميد روحاني در مقاله‌اي كه در روزنامه اعتماد، شماره چهارشنبه 1 /5/ 93 منتشر كرده‌اند اينجانب را مورد الطاف ويژه خود قرار داده‌اند تا آنجا كه با تشبيه تلويحي اين بنده به الاغ، باعث ارتقاي رتبه اينجانب در كمالات وجودي و شايد توهين به الاغ شده‌اند. روشن است كه ريشه اين اظهار لطف‌ها همانا مطرح شدن مساله كمبود انضباط اجتماعي در كشور ما و مساله ادامه حصر خانگي آقايان موسوي و كروبي در حضور مقام رهبري توسط اينجانب است كه حميدخان را سخت دچار به هم ريختگي روحي كرده است. وي مي‌گويد آيا مساله‌يي مهم‌تر و ضروري‌تر از اين دو مساله نبود كه در حضور رهبر انقلاب مطرح شود؟ مي‌گويم خير، مساله‌يي مهم‌تر و ضروري‌تر نبود و لااقل اين دو مساله جزو مسائل اساسي كشور و انقلاب است. از ايشان مي‌پرسم اولا چرا اينقدر از مطرح شدن نقاط ضعف جامعه در حوزه فرهنگ عمومي كه متاسفانه در مقايسه با ساير ملل در رتبه‌هاي آخر قرار داريم نگران مي‌شويد؟ شايد به دليل مسووليتي است كه در اين خصوص به عنوان فردي در كسوت روحانيت برعهده داشته‌ايد و به نوبه خود انجام نداده‌ايد. در ارتباط با سخن يكي از مسوولان درباره مانع موجود در مسير سامان يافتن وضعيت موتورسواران گفته‌ايد «يك انسان با خرد، فهيم و متعهد، بدون تحقيق و پرس‌وجو خبري را نمي‌پذيرد و باور نمي‌كند». عجبا وقتي يك خبر از نظر شخصيت و وثوق گوينده و قرائن موجود افاده يقين مي‌كند، چه نيازي به تحقيق و پرس و جو است؟ درباره خبري بايد تحقيق كرد كه مفيد ظن است.

ثانيا چرا اينقدر از مطرح شدن موضوع حصر خانگي آقايان موسوي و كروبي وحشت داريد و از آن فرار مي‌كنيد؟ آيا جز اين است كه از بررسي و تحقيق درباره فتنه سال 88 چه در قالب محاكمه علني آقايان موسوي، كروبي و احمدي‌نژاد و چه به صورت ديگر، به‌شدت هراس داريد و مي‌ترسيد كه بسياري از حقايق براي مردم آشكار شود و زحمات چند ساله شما و دوستان‌تان در كتمان و قلب حقايق بر باد رود؟

ايشان مي‌گويد: «آيا از ديد او (مطهري) در ميان مردم ايران، ديگر كسي يا كساني نيستند كه استحقاق دفاع داشته باشند؟ آيا همه مردم ايران به حق و حقوق‌شان رسيده‌اند و تنها آقايان كروبي و موسوي هستند كه در برزخ بلاتكليفي بسر مي‌برند؟»

عرض مي‌كنم بله، كسان ديگري نيز هستند كه استحقاق دفاع دارند. بسياري از زندانيان سياسي داريم كه جرم آنها صرفا انتقاد است ولي چون برخي دوستان شما انتقاد را مساوي با خروج از نظام مي‌دانند و اعتراض مدني را به رسميت نمي‌شناسند آنها را مستحق حبس دانسته‌اند و برخي از آنها صرفا به جرم انتقاد، سال‌ها از زندگي عقب‌ مانده‌اند و خانواده‌هايشان رو به فروپاشي نهاده است. خبرنگاري داريم كه به جرم پيگيري حادثه بند 350 زندان اوين در بازداشت طولاني‌مدت است. بله، اينها هم استحقاق دفاع دارند، هرچند امثال شما براي اين‌گونه افراد اساسا حقوقي قائل نيستيد. آقاي سيد حميد روحاني گفته‌اند «حاضران آن جلسه پس از سخنان انتقادآميز من و پايان ديدار، شتابان به سوي من شتافتند و صورتم را غرق بوسه كردند و تشكر قلبي خود را از سخنانم اظهار داشتند.»

از قضا عين همين اتفاق براي اينجانب پس از آن جلسه افتاد، چه در همان جا و چه بعدا به صورت پيامك، با اين تفاوت كه صورتم را غرق بوسه نكردند چون جذابيت جناب‌عالي را نداشت، برخي هم نامحرم بودند. اسامي آنها را نمي‌گويم چون ممكن است در حبس و حصر دوستان شما واقع شوند.

مطلب ديگر اينكه وي به مصداق «ترك عادت موجب مرض است» بار ديگر به تملق و چاپلوسي پرداخته و مي‌گويد (نقل به مضمون) كه «اساسا نيازي نيست در حضور مقام رهبري درباره لزوم توجه به انضباط اجتماعي و مانند آن سخن گفت زيرا ايشان به همه مسائل اشراف دارند». در اين صورت معلوم نيست حميدخان روحاني اين سخن امام علي عليه‌السلام را كه مي‌گويد از من در خفا و آشكار انتقاد كنيد، چگونه تفسير و توجيه مي‌كند.

ايشان در مقاله خود چند صفت به اينجانب نسبت داده‌ است. اول بيگانگي از مردم. همه مي‌دانند كه اينجانب با اقشار مختلف مردم تهران اعم از شمال و جنوب و شرق و غرب آن در ارتباط مستقيم هستم و هيچ حاجب و مانعي در كار نيست به طوري كه گاهي موجب تعجب افراد مي‌شود. وي مي‌گويد «آقاي علي مطهري از ناهنجاري‌ها و گرفتاري‌هاي گوناگون اقتصادي، معضل بيكاري، رنج تورم و گراني كه به علت سوء مديريت و بي‌تدبيري برخي از مسوولان و دولتمردان گريبانگير مردم شده است آگاهي ندارد».

خوشحالم كه بالاخره جناب آقاي سيد حميد روحاني پس از سكوت مرگبار هشت ساله در زمان دولت‌هاي نهم و دهم اكنون از لاك خود خارج شده و به اظهارنظر در اين مسائل مي‌پردازد. هم سكوت او در آن هشت سال و هم جوش و خروش‌هاي اخير او براي خدا و از روي خلوص نيت نيست. در آن هشت سال ايشان و دوستانش با وجود اعتقاد به اينكه آقاي احمدي‌نژاد مناسب براي رياست‌جمهوري نيست، فقط با اين منطق كه او آدم جسوري است و خوب مي‌تواند هاشمي را از صحنه خارج كند چشم خود را بر همه قانون‌شكني‌ها و خيانت‌ها بستند و امروز كه منتقدان آن دولت قدرت را به دست گرفته‌اند حميدخان روحاني وارد صحنه شده و از نابساماني‌ها و سوءمديريت و بي‌تدبيري برخي مسوولان و دولتمردان سخن مي‌گويد؛ سخني كه بعيد است كسي آن را از روي خيرخواهي و براي اصلاح امور تلقي كند ‌بلكه اين نيز ادامه همان كينه‌ورزي‌ها با انقلابيون اوليه و راستين مانند آقايان هاشمي رفسنجاني و ناطق نوري و همه دلسوزان عاقل و معتدل انقلاب است.

نسبت دومي كه به اينجانب داده‌اند وابستگي باندي است. احتمالا يا معني وابستگي را نمي‌دانند يا معني باند را، چون دوست و دشمن و مخالف و موافق من بر اين مطلب اتفاق نظر دارند كه اينجانب وابستگي گروهي و باندي ندارم و مستقل هستم.

صفت سومي كه به اين بنده نسبت داده‌اند فقر علمي و فرهنگي است. اين مطلب يك امر نسبي است. بديهي است كه اينجانب نسبت به فردي مانند آيت‌الله مطهري فقر علمي و فرهنگي دارم اما نسبت به فردي مانند آقاي سيد حميد روحاني، ‌ديگران بايد نظر بدهند.

صفت چهارم فقدان معنويت است. مقصودشان اين است كه به طور مطلق معنويتي در اينجانب نيست و الا مي‌فرمودند كمبود معنويت. حال سوال اين است: موجودي كه اساسا هيچ معنويتي در او نيست آيا مي‌تواند انسان باشد؟ از اينجا مي‌توان فهميد اينكه جناب آقاي سيد حميد روحاني اينجانب را به الاغ تشبيه كرده‌اند درست است. البته من اين امر را به قول فلاسفه، لابشرط در نظر مي‌گيرم، يعني مي‌گويم لابد مقصود ايشان اين است كه كمالات وجودي الاغ در اين بنده هست خواه كمالات ديگري هم باشد و خواه نباشد، نه اينكه فقط كمالات الاغ را دارا باشم و لاغير. در اين صورت اين تشبيه توهين نيست. البته معنويتي كه در مقاله جناب آقاي سيدحميد روحاني در قالب توهين‌ها و نسبت‌هاي ناروا ظهور و بروز دارد چيزي نيست كه به آساني كسي بتواند به آن دست يابد. قطعا ايشان در قياس با خود، اينجانب را فاقد معنويت دانسته‌اند و من به خوبي به اين سخن مولوي توجه دارم كه «كار پاكان را قياس از خود مگير». به هرحال از خداي متعال توفيق نيل به اين معنويت را خواستارم! معنويتي كه باعث شده است ايشان در يك مقاله اين همه صفت نيك به طرف مقابل نسبت دهد: بي‌مسووليت، ياوه‌گو، دروغ‌پرداز، هوچي‌باز و سرانجام الاغ!

آقاي سيد حميد روحاني در پايان مقاله خود با ذكر اين سخن من كه «نحوه رفتار با امام و پيشوا را بايد در نحوه رفتار شهيد آيت‌لله مطهري با امام خميني جست‌وجو كرد» مي‌گويد «بايد دانست آنچه از شهيد مطهري در دست است و در سيره ايشان آشكار است پيروي از ولايت و تعبد نسبت به امام است.»

اگر مقصود از «تعبد» تعطيل عقل باشد قطعا اين حرف درست نيست. شاهد آن، موارد متعددي است كه شهيد مطهري در نظرات امام(ره) تاثير داشته و گاهي نظر ايشان را تغيير داده است و حتي زماني كه عده‌يي از اطرافيان امام در پاريس در آستانه ورود ايشان به تهران مي‌گفتند كه امام قبول كرده‌ است كه مادر رضايي‌ها (از مجاهدين خلق) پيام خانواده‌هاي شهداي نهضت اسلامي را در بهشت زهرا در حضور امام بخواند، شهيد مطهري براي امام پيغام فرستاد كه اگر شما اين موضوع را قبول كرده‌ايد از اين ساعت من همراه شما نيستم. چند دقيقه بعد، ‌از طرف امام خميني به ستاد استقبال از امام كه شهيد مطهري رياست آن را به عهده داشت پيغام رسيد كه امام فرمودند آنچه آقاي مطهري مي‌گويد همان را عمل كنيد. آقايان ناطق نوري، كروبي و مرحوم عسكراولادي شاهد اين ماجرا بوده و آن را نقل كرده‌اند.

آقاي سيد حميد روحاني مي‌گويد: «اگر امروز نيز شهيد مطهري در قيد حيات بود بي‌ترديد يكي از پيروان راستين مقام رهبري بود و افتخار همراهي با ايشان را داشت.»

اين جمله نشان مي‌دهد كه ايشان شناخت درستي از شهيد مطهري ندارد. قطع نظر از كمالات علمي و معنوي اين دو بزرگوار، شهيد مطهري 20 سال از مقام معظم رهبري بزرگ‌تر بود و رهبر انقلاب فرموده‌اند «من خودم را شاگرد آقاي مطهري مي‌دانم» (كتاب استاد در كلام رهبر) و در ديدار با خانواده آيت‌الله مطهري در اولين سال رهبري خود دو بار فرمودند «اگر آقاي مطهري زنده بودند قطعا الان رهبر بودند».

جناب آقاي سيد حميد روحاني در پايان جوابيه خود به عنوان حسن ختام فرموده‌اند: اگر شهيد مطهري در قيد حيات بود لقمان‌گونه به فرزند خويش توصيه مي‌كرد در مشي خود ميانه‌روي را در پيش گير، صدايت را بلند نكن كه ناخوشايندترين صداها صداي الاغ است (آيه قرآن). و من مي‌گويم: اگر شهيد مطهري زنده بود جناب حميدخان روحاني را توصيه به تقوا و دوري از تعصب و نيز رعايت انصاف در قضاوت‌ها از جمله قضاوت درباره حوادث سال 88 و دفاع از مظلومان و حقوق ملت و از همه مهم‌تر توصيه به ادب مي‌كرد كه «بي‌ادب محروم ماند از لطف حق» و از من بابت مبارزه با رخنه فرصت‌طلبان و متملقان و چاپلوسان در انقلاب اسلامي، تشكر مي‌كرد.
 

افزودن نظر جدید