- کد مطلب : 5945 |
- تاریخ انتشار : 12 آبان, 1393 - 12:02 |
- ارسال با پست الکترونیکی
منطق اصلاحطلبی در قیام امامحسین(ع)
در قیام امامحسین(ع) سهعلت عمده میتوان درنظر گرفت که هریک در موقعیت خود مهم و قابل بررسی است. شاید دخالت همین عوامل متعدد سبب شده این حادثه با وجود آنکه از نظر تاریخی، سطح و طول زیادی ندارد، اما از لحاظ تفسیر و پیبردن به ماهیت آن، بسیار پیچیده است و یکی از علتهای سوءاستفاده و تحریفاتی که در این حادثه عظیم بشری صورت گرفته همین پیچیدگی عناصری است که در بهوجودآمدن این حماسه بزرگ موثر بودهاند. عوامل مهم پدیدآمدن حادثه کربلا را میتوان در سهدسته تدوین کرد:
1- بیعتخواهی یزید از امام(علیهالسلام): بررسی علل به حکومترسیدن معاویه ابنابوسفیان، متعدد است و زمان بررسی آنها در این مقال نمیگنجد. فارغ از دلایل صلح امامحسن با وی، با همه زیرکیها و سیاستبازیهایی که معاویه و همفکران او بهکار بردند، عقاید وی در میان مسلمانان جایی برای خود باز نکرد و در هنگام مردن، سخت نگران حکومت یزید بود. او در نصایح فراوانی که به یزید کرد، مخصوصا تاکید کرد با امامحسین(ع) با رفق و مدارا و نرمی رفتار شود. از گفتار معاویه و نصایح او (در اواخر عمرش) به یزید، کاملا معلوم است که معاویه معتقد است اگر یزید بخواهد با حسینبنعلی(ع) با خشونت رفتار کند، نخواهد توانست حکومت کند و خلافت از خاندان ابوسفیان خارج خواهد شد.
اما یزید، جوانی است که با اشرافزادگی و شاهزادگی تربیت شده و غرور جوانی و ریاستطلبی در او شعلهور بود، سیاست را درک نمیکرد و آن نصایح زیرکانه در مغز پر از لهوولعب او تاثیری نداشت. بعد از اینکه معاویه در نیمهماه رجب سال شصتمهجری مرد، یزید در نامهای به حاکم مدینه دستور میدهد: «حسینبنعلی(ع) را بخواه، از او بیعت بگیر و اگر بیعت نکرد، سرش را برای من بفرست.» بنابراین یکی از عواملی که امامحسین(ع) با آن درگیر بود، تقاضای بیعت یزید بود. امامحسین(ع) در آن شرایط خاص، کسی نبود که با یزید بیعت کند، زیرا بیعت با یزید، علاوه بر آنکه، بیعت با شخصیتی است که حتی ظاهر اسلام را هم رعایت نمیکند، بلکه متجاهر به فسق است، شایستگی سیاسی هم (مطلقا) ندارد، در ثانی، بیعت با یزید، در حقیقت مُهر تایید بر موروثیبودن خلافت میشود و کسی چون حسینبنعلی(ع) با کسی چون یزید بیعت نخواهد کرد. امام(ع) در این رابطه فرموده است: «مثلی لایبایعُ مِثلَهُ.» از طرف دیگر رژیم سفیانی نیز این عدمبیعت را خطر بزرگی برای خود میدانست و درست هم تشخیص داده بودند. بیعتنکردن امامحسین(ع) یعنی معترضبودن او و این خطر بزرگی برای حکومت یزید است و امام(ع) در مقابل این تقاضا، وظیفه دیگری جز نه گفتن ندارد. بنابراین تا آخرین لحظات حیات و در سختترین شرایط بر این نظر ثابتقدم ماند.
2- دعوت مردم کوفه از امامحسین(ع)
بعد از آنکه یزید توسط حاکم مدینه از امام تقاضای بیعت میکند و امامحسین(ع) بهشدت و قاطعیت با این تقاضا مخالفت و اعلان میکند: «حتی حاضرم کشته شوم، اهل و عیالم به اسارت درآیند اما با یزید بیعت نخواهم کرد.» فشارها در مدینه به امامحسین(ع) زیاد شد بنابراین در اواخر ماهرجب، مدینه را ترک و به مکه هجرت کرد زیرا مکه، حرم امن الهی است و ماه رجب و شعبان ایام حجعمره و مرکز اجتماع مسلمانان است و مردم و حکومت برای امنیت آن احترام خاصی قایلند. امام(ع)، قریب به دوماه، در مکه حضور داشت ولی هنوز خبر مردن معاویه به کوفه نرسیده است.
پس از این، کوفه که مرکز سپاه اسلام و محل سکونت مجاهدان جنگهای بزرگی مثل قادسیه، صفین، جمل و نهروان است نیز از مرگ معاویه و اعتراض امامحسین(ع) به حکومت موروثی یزید مطلع شدهاند و بسیاری از بزرگان کوفه در نامههای متعددی از امام دعوت میکنند به کوفه هجرت کند و کوفه را مرکز مبارزات خود علیه یزید گرداند. برخلاف نظر تعدادی از تاریخنگاران که کوفه را علت اصلی قیام کربلا میدانند، به اعتقاد نگارنده دعوت مردم کوفه، یک علت فرعی است زیرا اگر مردم کوفه از امام دعوت نمیکردند، امامحسین(ع) از قیام دست برنمیداشت. شاید، دعوت مردم کوفه از امام(ع) سبب شد که این انقلاب در نزدیکی کوفه (کربلا) اتفاق بیفتد، ولی کوفه و دعوت مردم کوفه از امامحسین(ع) هرگز علت اصلی قیام آن حضرت نیست.
3- اصلاحطلبی و امربهمعروف و نهیازمنکر
اصلاح انحرافاتی که در حکومت اسلامی و امت اسلامی پدید آمده مهمترین هدف قیام امامحسین(ع) است. یعنی اگر از امامحسین(ع) بیعت هم نمیخواستند یا اگر مردم کوفه از امامحسین(ع) دعوت نمیکردند، باز هم وقوع نهضت حسینی(ع) حتمی بود و شاید مساله بیعت و دعوت مردم کوفه، فقط در تعیین زمان و مکان آن انقلاب دخالت داشت. امامحسین(ع) هدف از قیام خود را در موقعیتهای متعدد، بیان فرموده است. بارها فریاد میزند: «اَلا تَرَونَ اَن الحَق لایعمَلُ بِهِ وَ اَن الباطِلَ لایتَناهی عَنهُ لِیرغَبِ المومن فی لقاء للهِ مُحقا»، آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیشود، در چنین شرایطی، اگر مومن، مرگ را بر زندگی ترجیح دهد حق دارد» یا میفرماید: «وَعَلَی الاسلامِ السلامُ اِذ قَد بُلیتِ الاُمهُ براعٍ مِثلِ یزیدَ.» از اسلام باید خداحافظی کرد اگر نگهبانش فردی مثل یزید باشد.»
اینها نشان میدهد هدف غایی امامحسین(ع) از قیام، مبارزه با باطل و انحرافاتی است که در دین اسلام پدید آمده. درست است بیعتخواهی یزید و دعوت مردم کوفه هریک برای آن حضرت وظیفه خاصی را ایجاب میکرد، اما عامل سوم برای امام خیلی مهم بود و همین عامل سبب میشود به انقلاب کربلا، عظمتی فوقعظمت همه انقلابهای بشری هدیه کند. هنگامی که امامحسین(ع) مدینه را ترک و قیام خود را علنی کرد، وصیتنامهای تنظیم و آن را نزد برادر خود (محمد حنفیه که در آن زمان، دستانش فلج شده و از جهاد معاف بود) میسپارد و هدف خود، از این قیام و حرکت را با صراحت کامل بیان میکند: «...اِنی ما خَرَجتُ اشرا وَ لا بَطرا وَلا مُفسدا و لاظالما وَ اِنما خَرَجتُ لطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمهِ جَدی اُریدُ اَن اَمُرَ بِالمعروفِ و اَنهی عَن المُنکَر وَ اَسیرَ بسیرَهٍ جَدی وَ اَبی...» ...میفرماید هدفم فقط اصلاح انحرافاتی است که در بین امت جدم پیدا شده است. من بهقصد امربهمعروف و نهیازمنکر طبق سنت و سیره جدم و پدرم حرکت کردهام... .»
افزودن نظر جدید