- کد مطلب : 10779 |
- تاریخ انتشار : 26 اردیبهشت, 1395 - 13:13 |
- ارسال با پست الکترونیکی
نمایشگاه «کتاب و سایر تفریحات دریایی»
مهرشاد مرتضوى در قانون نوشت:
خواب دیدم میخوام برم نمایشگاه کتاب. تا از تهران خارج بشم حدود سه چهار ساعتی تو ترافیک بودم. خلاصه از شهر خارج شدم و زدم به دل جاده. عین این فیلمهای وسترن دو طرفم بیابون بود و مارمولکا با شنیدن صدای ماشین میرفتن لای سنگها قایم میشدن. از دور یه گردباد دیدم به چه گندگی! همینطوری دور خودش میچرخید و همه چیزو لوله میکرد. حالا بعد از لوله کردن چیکارشون میکرد نمیدونم! رفتم و رفتم تا رسیدم به یه جایی که پلیس، مسیرو بسته بود. ظاهرا دیگه ماشین جلوتر از این نمیتونست بره. گفتن پارکینگ پر شده و بقیه راه رو باید پیاده بریم. یهو یه تابلو جلوم ظاهر شد که روش نوشته بود: «نمایشگاه: 20 کیلومتر».
هیچی دیگه، آب و آذوقه از توی ماشین برداشتم و حرکت کردم. یه مقدار که جلو رفتم دیدم قایق موتوریها دارن مسافر میزنن به سمت نمایشگاه. منم پریدم پشت یکی از قایقها و بعد از نیم ساعت رسیدم. خیلی نمایشگاه خوبی بود. چند تا قایق پدالی گذاشته بودن و کسایی که حوصلهشون سر میرفت، میاومدن تفریح میکردن. خلاصه هر جوری بود خودمو رسوندم به سالنی که میخواستم، ولی هرچقدر دنبال غرفه مورد نظرم گشتم پیداش نکردم. از یکی از غواصایی که داشت رد میشد پرسیدم، به زیر آب اشاره کرد. رفتم اون پایین و بالاخره گیرش آوردم. کتابی که دنبالش بودم رو سفارش دادم. مسئول غرفه اشاره کرد بریم سطح آب. اومدیم بالا و گفت یه مقدار صبر کنم که کتابه رو با سشوار خشک کنه و برام بیاره... راستی اولش گفتم خواب دیدم؟
افزودن نظر جدید